سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت دهم
دختران و رویاهای صورتی
درباب تفاوتهای بنیادینِ «رویا» و «آرمان»
ابوالفضل اقبالی
چند سالی هست که با دقت مضاعفی گفتارهای پیرامون هویت و آینده دختران را بررسی و مطالعه میکنم. از ادبیات فمینیستی و مشاورههای زردِ روانشناسی در این عرصه که بگذریم، یکی از صداهای پرطنین در گوش دخترانِ امروز متعلق به گفتار جریانهایی است که برچسب انقلاب اسلامی، زنِ تراز، الگوی سوم و... دارند. در سالهای اخیر حجم قابل توجهی از آثار رسانهای و فرهنگی اعم از سرود و نماهنگ، کتاب، کارگاه و همایش، صفحات مجازی و... توسط این جریانها برای دختران تولید شده است.
دغدغه ثابت این آثار و محصولات تولیدی درباره دختران، هویتبخشی به آنان در قامت یک انسانِ موثر اجتماعی در آینده است. دغدغهای که میتوان با اغماض آن را منتسب به گفتار انقلاب اسلامی در عرصه زنان و دختران نمود. اما ایده مرکزی اغلب این آثار و فعالیتها معطوف به یک مفهوم کاملا فردگرایانه و سکولار است. «رویا» لب کلام گفتار بدنه مذهبی جامعه درباره دختران در نسبت با هویت و آینده آنهاست. «رویاهایت را بساز» نقطه تلاقی گفتارهای فمینیستی، روانشناسی زرد و بدنه مذهبی است که در امتدادشان به مقوله «هویت جنسیتی» به آن رسیدهاند. این در حالیست که اگرچه انقلاب اسلامی از ایده «زنِ موثر» حمایت میکند، اما به یقین با گفتار فوق ناسازگار است. گفتار بدیل انقلاب اسلامی برای هویت و آینده دختران، «آرمان» است.
«آرمان» با «رویا» تفاوتهای بنیادین دارد. رویا، تصویرگریهای نفس انسانِ سکولار از آینده است که در انقطاع مطلق از تاریخ و جغرافیا قرار دارد. براین اساس، رویا ماهیتی منفعل و ایزوله دارد و فرد را بیرون از حرکت جامعه در مسیر تاریخی خود تعریف میکند. لذا در این گفتار، رویای دختران قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن چندان تفاوتی ندارند. هر دو از جنس تارگِت هستند(ببخشید معادل فارسی که حق مطلب را ادا کند نیافتم!) پرواضح است که در چنین فضایی احتمال تعارض منافع میان فرد و جامعه چندان بعید نیست. زیرا تارگتهای فردی نه تنها تعهدی به اهداف جمعی ندارند بلکه حتی امکان قرار گرفتن در موقعیتهای تقابلی و ناهمنوا با نظم و روندهای جمعی نیز دارند. لذا به میزان گسترش این گفتار در میان افراد، جامعه یک گام به سمت گذار از انسجام اجتماعی به انزوای اجتماعی پیش میرود. بحث و تفصیل این گزاره بماند برای بعد...
آرمان اما دقیقا در نقطه مقابل رویا قرار دارد. نقطه عزیمت آرمان، تاریخ است. آرمان، تصویر متعهدانه و مسالهمندِ فرد از آیندهی حرکت تاریخی جامعه است که در این میان رسالتها و ماموریتهایی هم برای زندگی فردی مشخص میکند. لذا آرمان ماهیتی فعال دارد و برخلاف رویا که قائم به فرد است، آرمان قبل از فرد وجود داشته و بعد از او نیز تداوم خواهد داشت. به همین دلیل است که افراد برای آرمان «هزینه» میدهند اما برای رویا نه! موضع افراد نسبت به رویا «ترجیح» است اما نسبت به آرمان، «تکلیف».
الگوی سومِ زیستن، صرفاً در بستر آرمان قابل تحقق است. رویا که «مجاهدت» نمیخواهد. رویا نهایتا با «تلاش» و «برنامهریزی» قابل دستیابیست! رویا به معنای واقعی کلمه «صورتی» است. این آرمان است که با «ایمان» و «یقین» آغاز میشود و با جهاد به مال و جان و آبرو امتداد مییابد. انسانِ انقلاب اسلامی اینگونه زیستنی دارد و اساسا با چنین انسانهایی تمدن جدید رقم میخورد. یک سینه سخن درباره تفاوت این دو گفتار دارم. شاید در فرصتی به تفصیل سخن بگویم.
اما از تمام فعالان حوزه زنان و دختران که در پایگاه انقلاب اسلامی کنش میکنند تقاضای تامل بیشتر دارم. جایگزینی ادبیات آرمان به جای رویا هم برای پسران و هم برای دختران ضروری است. اما تاکید من روی دختران از این جهت است که سهم و نقش دختران در تنظیم و رهبری حرکت اجتماعی بسیار بیشتر و موثرتر از پسران است. لذا دختران را بیشتر دریابید. اگر هویت و آینده دختران نوجوان را به «انقلاب اسلامی» و «ایران مقتدر» پیوند بزنید، برای رفع بسیاری از چالشها و حل مسائل اجتماعی ایران در آینده زمینهسازی کردهاید.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت یازدهم
عاشقانههای پاپ
بازنمایی عشق در ترانههای موسیقی پاپ ایرانی
ابوالفضل اقبالی
مصرف موسیقی یکی از مهمترین اشکال مصرف فرهنگی در دنیای مدرن است. در جامعه ایران نیز گوش دادن به موسیقی یکی از بخشهای عمده اوقات فراغت افراد و بهویژه جوانان را تشکیل میدهد. برخی از پژوهشهای میدانی از مصرف 78 درصدی موسیقی در میان افراد 15 تا 45 سال حکایت دارند. همچنین جامعه ایران را معمولاً جامعهای عاطفی، پرتکلّف، دارای مذهب باطنگرا، ادبی و عرفانی دانستهاند که امور عقلانی تحتالشعاع این پدیدهها قرار گرفته است. عشق و حواشی آن را میتوان دغدغهای فراگیر در میان جامعه جوان ایرانی تلقی کرد که اکثریت این طیف را بهنوعی درگیر خود نموده است.
در پژوهشی که توسط نگارنده با عنوان «بازنمایی عشق در موسیقی پاپ ایرانی» اجرا و منتشر گردید، پس از شناخت و تبیین ویژگیها و مولفههای عشق سیال و رابطه ناب با استفاده از نظریات زیگموند باومن و آنتونی گیدنز، به بررسی و تحلیل محتوای کیفی ترانههای موسیقی پاپ در ایران پرداخته شد. براساس یافتههای آن پژوهش، مهمترین ویژگیهای عشق سیال عبارتاند از فراخانوادگی بودن، تصادفی بودن، ناپایداری، تکرارپذیری، تعهدگریزی، اروتیک و زمینی بودن، پایان همراه با نفرت، عشق بهمثابه تجربهای منتشر و عمومی، کفویت عاشق و معشوق، جنسیتزدایی از عاشقی، عشق بهمثابه خاطره وصل و تلخی تجربه عاشقی است
با بررسی و تحلیل کیفیت بازنمایی عشق در موسیقی پاپ ایرانی مشاهده میشود که مفاهیمی همچون خیانت، جدایی، بی وفایی، ترک رابطه، اشک و غم و... پربسامدترین مفاهیم بازنمایی شده در این ترانهها هستند. به عبارت دیگر مخاطبان موسیقی پاپ که در میان جوانان ایرانی تعداد قابل توجهی به شمار میروند، از گوش دادن به یک آلبوم خواننده محبوب بیشترین چیزی که نصیب آنها میگردد، غم و غصه و شکایت نسبت به بی وفایی و خیانت عشقی است. این یافتهها از منظر تحلیل متن که رویکرد پژوهش حاضر بوده، استخراج گردیده است و به نظر میرسد با توجه به تأثیر عمیق موسیقی بر روحیات و ذهنیات مخاطبان خویش، این موضوع از منظر جامعهشناسی مخاطب و شناخت تأثیر این مفاهیم بر مخاطبان موسیقی پاپ نیز قابل تأمل و بررسی بوده و میتوان در پژوهشهای بعدی بدان توجه نمود.
نکته دیگری که میبایست از منظر سیاستگذاری فرهنگی بدان توجه نمود، اهتمام به تصویر و غفلت از متن در سیاستگذاری فرهنگی در کشور است. به نظر میرسد حساسیتِ نظارتیِ سیاستگذاران فرهنگی کشور بیشتر معطوف به رسانههای تصویری از قبیل فیلم و عکس بوده و نسبت به متن و محتوای آثار فرهنگی که به مخاطبان عرضه میشود توجه کافی صورت نمیگیرد. حجم واکنشهایی که نسبت به انتشار یک آلبوم موسیقی زیرزمینی دارای مضامین غیراخلاقی در جامعه ما صورت میگیرد در مقایسه با واکنشهای معطوف به انتشار یک کلیپ تصویری حاوی محتوای غیراخلاقی بسیار ناچیز و بی اهمیت است. در حالی که این نگرانیهای مطرح شده نسبت به موسیقی پاپ که کاملاً به صورت مجاز در کشور تولید و منتشر میگردند، در مقایسه با آلبومهای غیررسمی و فاقد مجوز این نوع موسیقی و نیز سایر موسیقیهای زیرزمینی مانند رپ که سهم قابل توجهی را در سبد مصرف فرهنگی جوانان جامعه ایرانی دارد، اساساً قابل قیاس نیست. مفاهیم بازنمایی شده در این موسیقیهای زیرزمینی به مراتب ضدعشق و معشوق و ضدخانواده هستند که ضرورت توجه بیشتر به این عرصه را نمایان میسازند.
@eqbali62
سخنی در ردِّ جدایی عفاف از حجاب
ابوالفضل اقبالی
❇️ این روزها زیاد به گوش ما میخورد که عفاف از حجاب مهمتر است و ما باید زنان را به عفاف دعوت کنیم و تکثر پوشش آنها را بپذیریم. یا اینکه درباره فلان بازیگر مطرح سینمای گفته میشود فلانی پاکترین و عفیفترین بانوی سینمای ایران است و سخنانی از این دست. در این نوشتار قصد داریم کمی درباره این جداانگاری عفاف و حجاب صحبت کنیم. آیا اساسا این دو مقوله از یکدیگر جدا هستند؟ یا چه نسبتی میان این دو حاکم است؟
✅ نکته اول اینکه اغلب این سخنان و مباحثی که در این زمینه گفته میشود دچار نوعی مغالطه هستند. به این معنا که غالبا معنای عفاف را به «پاکدامنی» تقلیل میدهند. گویی عفیفه بودن یعنی دامن پاک داشتن و مرتکب فحشا نشدن. و براساس این تقلیلگرایی در معنای عفاف اینگونه نتیجه میگیرند که مهم نیست خانمی حجاب داشته باشد یا نداشته باشد مهم این است که پاکدامن بوده و عفیف محسوب شود! در حالیکه پاکدامنی یکی از سطوح و مراتب عفاف است و عفاف سطوح دیگری نیز دارد که این افراد به آن توجه نمی کنند. اینکه به یک فرد بدسخن میگوییم عفت کلام داشته باش! یعنی داریم از سطحی از عفاف که در کلام متجلی هست صحبت میکنیم. عفاف در گفتار، عفاف در رفتار، عفاف در نگاه، عفاف در فکر و خیال و... همگی سطوح مختلفی از عفاف هستند. عفاف در پوشش نیز یک سطح از عفت است که در لباس و نحوه پوشش افراد ظهور مییابد و تجلی آن میشود حجاب. یعنی فردی که حجاب را در پوشش خود رعایت نمیکند و در جامعه و انظار مردم برهنه و بدننما ظاهر میشود حتی اگر پاکدامن باشد، سطحی از عفاف را برخوردار نیست.
✅نکته دوم اینکه حجاب و عفاف در يك معنا مترادف همديگر هستند. زيرا حجاب در کتابهای لغت به معنای پوشش، پرده و مانع آمده است. در گذشته به نگهبان، حاجب می گفتند؛ چون مانع ورود اغيار و بيگانگان در يک حريم و محيط خاص می گردد. بنابراين حجاب و پوشش زن نيز به منزله يک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حريم ناموس ديگران را دارند. همين مفهوم منع و امتناع در ريشه لغوی عفت نيز وجود دارد؛ بنابراين، دو واژه «حجاب» و «عفت» در معنای «منع و امتناع» مشترکند. تفاوتی که بين منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بين ظاهر و باطن است؛ يعنی منع و بازداری در عفت مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت يک حالت درونی است، ولی با توجه به اين که تاثير ظاهر بر باطن و تاثير باطن بر ظاهر، يکی از ويژگی های عمومی انسان است؛ بنابراين بين حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تاثير و تاثر متقابل است؛ بدين ترتيب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بيش تر و بهتر باشد، اين نوع حجاب در تقويت و پرورش روحيه باطنی و درونی عفت تاثير بيشتری دارد. و برعکس آن نيز صادق است به اين معني كه هر چه عفت درونی و باطنی بيشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بيشتر و بهتر در مواجهه با نامحرم میگردد.
✅ علاوه بر رابطه قبل، بين پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه علامت و صاحب علامت نيز هست؛ به اين معنا حجاب ظاهری نشانهای از مرحله خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته اين مطلب به اين معنا نيست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه مراتب عفت و پاکدامنی نيز برخوردار است. به همین دلیل، عفاف بدون رعايت پوشش ظاهری نيز قابل تصور نيست. نمی توان زن يا مردی را که عريان يا نيمه عريان در انظار عمومی ظاهر می شوند را با این ادعا که «اصل با درون و باطن افراد است» عفیف دانست. حجاب ظاهر يکی از علامتها و نشانههای عفاف باطن است و بين مقدار عفاف و حجاب، رابطه تاثير و تاثر متقابل وجود دارد. بعضی نيز رابطه عفاف و حجاب را از نوع رابطه ريشه و ميوه دانستهاند؛ با اين تعبير که حجاب ميوه عفاف و عفاف، ريشه حجاب است.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت دوازدهم
زیبایی و تصویر بدن در رسانه
✅ تبلیغات رسانهای يكي از عوامل اجتماعی و فرهنگی است که در دوره خردسالی و نوجوانی، طرح اندامی باریک را برای دختران و اندامی عضلانی را برای پسران ترویج میکند. رسانه های عمومی (تلویزیون، سینما، مجلات و غیره) پس از جنگ جهانی دوم به نحو فزاینده ای طرح بدنی لاغر و لاغرتر (و اکنون حتی با تناسب جسمی بیشتر) را به عنوان الگوی مطلوب زنان معرفی کرده اند. اندام مطلوب برای مرد نیز متناسب؛ اما عضلانی معرفی می شود. از طرفي ديگر تصویر زنان و اندامشان، سبب فروش هر چیزی از غذا تا ماشین می شود. بازیگران مشهور سینما و تلویزیون روز به روز جوان تر، بلندتر و لاغرتر می شوند. بعضی ها حتی به این مشهورند که از شدت کمغذایی بر روی صحنه از هوش رفته اند. مجلات زنان پر از مقالاتی است که به آن ها می گوید اگر فقط یک کیلوگرم دیگر از وزن خود کم کنند، به همه چیز خواهند رسید؛ ازدواج عالی، بچه های دوستداشتنی، رابطه خوب جنسی و شغلی پر در آمد.
✅ چرا استانداردهای زیبایی در حالي بر زنانی تحمیل می شود که اکثریت آنان به طور طبیعی داراي سايز بزرگ تر و يا سن و سال بالاتر از هر کدام از این مدل ها هستند؟ برخی تحلیلگران معتقدند این موضوع ریشه اقتصادی دارد. با نمایش الگوی مطلوبی که دستیابی به آن و حفظش مشکل است، صنایع تولید مواد آرایشی و لاغری از رشد و سودآوری خود مطمئن خواهند بود. بدیهی است زنانی که نسبت به اندامشان احساس اطمینان ندارند، به احتمال زياد محصولات زیبایی، لباس های جدید و مکمل های رژیمی را می خرند. پژوهشها حاکی از این است که بیش از سه چهارم مجلات زرد و عامهپسند حاوی حداقل یک پیغام درباره نحوه تغییر ظاهری بدن از طریق رژیم، ورزش و یا جراحی زیبایی است.
✅ شاید آزاردهنده ترین مسئله، این حقیقت باشد که تصاویر رسانه ای از زیبایی زنان برای همه و به جز تعداد بسیار اندکی از زنان غیرقابل دستیابی است.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت سیزدهم
راهبردهای فمینیسم در فضای نشر کتاب در ایران
ابوالفضل اقبالی
جریان فمینیسم در ایران با تحولات سیاسی و اجتماعی دورههای مختلف، فعالیتهایی را با شدت و ضعف در جامعه پیگیری کرده و به تدریج جای خود را به عنوان یک گفتمان رقیب و چالش برانگیز برای گفتمان دینی باز نموده است. البته به نظر میرسد فمینیسم در حال حاضر جایگاه خود را به عنوان یک گفتمان دارای هژمونی در فضای عمومی جامعه به دست نیاورده و هنوز منحصر به فضای نخبگانی و دانشگاهی جامعه ایران است. لذا این جریان برای تبدیل شدن به یک گفتمان مسلط در عرصه عمومی جامعه و به حاشیه راندن گفتمان دینی میبایست به زندگی عمومی مردم وارد شده و مفاهیم خود را در این عرصه برجسته سازی نماید.
یکی از ابزارهای مهمی که جریان فمینیسم برای بسط اندیشه و ارزش های خود در فضای عمومی جامعه برگزیده، رسانهها هستند. سینما، تئاتر، مطبوعات و به ویژه کتاب. کتاب و کتابخوانی به عنوان یکی از مولفه های مهمِ توسعه فرهنگیِ جوامع سهم غیرقابل انکاری در تعیین و تعیّن سبک زندگی افراد ایفا می کند. فضای حاکم بر عرصه نشر کتاب در ایران از منظر رویکردهای موجود در حوزه زنان و جنسیت، کاملا گفتمانی و محل مناقشه و مخاصمه گفتمان های فکری مختلف است. لذا یکی از مهمترین قلمروهای فعالیت جریان فمینیستی در ایران حوزه نشر کتاب است. ناشران و مولفان دارای گرایشات فمینیستی در 40 سال اخیر حجم قابل ملاحظه ای از تالیف، ترجمه و نشر کتاب را در کارنامه خود رقم زده اند.
به نظر می رسد جریان فمینیستی در ایران ضمن مطالعه دقیق و مخاطب شناسی عمیق از فضای نشر و کتاب در جامعه به خوبی توانسته راهبردهای نظری و استراتژی های فرهنگی مورد نظر خود را در دو سطح ناظر به محتوا و فرم پیگیری نماید که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1) روایتِ انقیادِ تاریخیِ زنان
نزد غالب رویکردهای فمینیستی همواره تاریخ با انقیاد زنان همنشین بوده است. تاریخ بشر در نگاه فمینیستی مشحون از ظلم و ستم به زنان در قالب مناسبات مردسالارانه و زن ستیز در عرصه خانواده و اجتماع است. اساسا فمینیسم به عنوان جنبش دفاع از حقوق زنان در نسبتی انتقادی با این تلقی از تاریخ در غرب به وجود آمده و رسالت اصلی خویش را تغییر در روندِ تاریخیِ تبعیض جنسیتی می داند. لذا یکی از راهبردهایی که توسط جریان فمینیسم در عرصه نشر کتاب پیگیری می شود، روایتِ انقیادِ تاریخی زنان در عرصه های مختلف است.
2) برساخت نظری و علمیِ دوگانه جنس و جنسیت
مهمترین مبنای هستی شناختی فمینیستی که سایر مفروضات معرفتی این جریان را در این زمینه رقم می زند، برساخت گرایی جنسیتی است. برخلاف ذات گرایان که زنانگی و مردانگی را زیستی و طبیعت بنیاد فهم می-کنند، فمینیست ها با جدا انگاشتن دو مفهوم جنس و جنسیت بر این عقیده تاکید می کنند که زنانگی و مردانگی نه یک مفهوم زیستی و فیزیولوژیک، بلکه امری اجتماعی و برساخته فرهنگ و تاریخ هستند. لذا از دیگر راهبردهای نظری مهم جریان فمینیسم در فضای نشر ایران برساخت نمودن دوگانه ی جنس به مثابه یک امر فیزیولوژیک و جنسیت به مثابه یک امر تاریخی است.
3) ارائه خوانشی تاریخی از اسلام
یکی دیگر از راهبردهای جریان فمینیستی در فضای نشر ایران ارائه یک خوانش تاریخی از اسلام و متون مقدس است. ایده اسلامِ تاریخی ناظر به ابتنای فهم متون دینی بر زمینه های اجتماعی و فرهنگی هر عصر است. در این رویکرد اعتقاد بر این است که اگرچه برابری آغازین زن و مرد براساس آموزه های اسلامی واقعیتی انکارناپذیر است اما تحولات دین و فهم دینی در بستر تاریخ منجر به نابرابری جنسیتی شده است. لذا بسیاری از مسلمانان جوامع امروزی بیش از آنکه میراث دار وحی و قرآن باشند، وارث سنت هایی هستند که تحت تاثیر فرهنگ های جاهلی و زن ستیز قرار گرفته و در بسیاری موارد با اسلام اصیل تعارض دارند.
4) روایتِ ایدئولوژیک از تاریخ
تقویت هویت تاریخی فمینیسم سهم بسزایی در اقناع مخاطب در پذیرش آرمان ها و ارزش های فمینیستی دارد و در مقابل، تلقیِ بی-تاریخیِ سوژه خودبنیاد زنانه مشروعیت آرمان های جنسیتی فمینیسم را با بحران مواجه می سازد. لذا یکی از راهبردهای جریان فمینیستی در حوزه نشر در ایران خوانش زنانه از تاریخ است که در دو محور اصلی پیگیری می شود:
الف) هویت بخشی به سوژه خودبنیاد زنانه
ب) ایده مادرسالاریِ اولیه
5) ایجاد چالش های جنسیتی در نظامات فقهی و حقوقی کشور
بخش عمده ای از فعالیت های جریان فمینیستی در ایران معطوف به بازخوانی، تغییر یا تعدیل احکام و قوانین مربوط به زنان با رویکرد برابری جنسیتی است. اساسا دال محوری گفتمان فمینیستی در ایران برابری زن و مرد در فقه و قانون است. لذا یکی از راهبردهای عمده این جریان در فضای فرهنگی و نظری جامعه، تبیین ایده برابری جنسیتی و طرح چالش های ناظر به آن در نظامات فقهی و حقوقی کشور است.
@eqbali62
جنسیت و عدالت(ابوالفضل اقبالی)
حتما این مناظره را ببینید
صوت این مناظره در همین صفحه منتشر خواهد شد انشالله
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت چهاردهم
قصه و خالقیت زنان
❇️ «قصه» یکی از کهن ترین عناصر فرهنگ ایرانی و «قصه گویی» صرف نظر از جنبه های فراغتی و سرگرمی آن، از جمله روش های جذاب و خلاقانه تربیت و انتقال مفاهیم در خانواده و نظام آموزشی ایران بوده است. این مقوله هنوز هم جایگاه ویژه ای در فولکلور و ادبیات عامه جامعه ایران داشته و بخش عظیمی از میراث هنری و ادبی این مرز و بوم را به خود اختصاص داده است. اساسا سازگاری و گرایشِ ذائقه ایرانی به «ملودرام» ریشه در همین میراث فرهنگی دارد. تلویزیون به مثابه یک رسانه قصه گو حدود نیم قرن است که هم نشین خانواده ایرانی بوده و داستان های تلخ و شیرین بسیاری را برای او روایت کرده است.
❇️ امروزه درام های تلویزیونی علاوه بر نقش سرگرمی، یکی از مهمترین ابزارهای انتقال مضامین و مفاهیم فرهنگی و هنجارها به مخاطب محسوب می شوند و ابتکار عمل در جامعه پذیری اعضای خانواده در اختیار قهرمانان سریال ها و قصه های تلویزیون است. اگرچه رسانه های نوین ارتباطی، بخشی از مصرف رسانه ای اعضای خانواده را به خود اختصاص داده اند، اما این تغییر و تحول رسانه ای به حذف رسانه های کلاسیک ازجمله تلویزیون منجر نشده است. در فضای رسانه ای ایران، تلویزیون همچنان تأثیرگذار بوده و مخاطبان پرشماری را در میان خانواده های ایرانی در اختیار دارد. براساس پژوهشي كه مؤسسه ملي پژوهش افكار عمومي كشورمان انجام داده است، تماشاي تلويزيون بيشترين سهم را در پر كردن اوقات فراغت خانواده هاي ايراني دارد و در ميان برنامه هاي تلويزيون، سريال هاي ايراني بيشترين سهم را در جذب مخاطب دارند (مؤسسه ملي پژوهش افكار عمومي، 1389)
❇️ زنان به اقتضای تکوین خود ظرفیتهای ویژهای در عرصه خلق قصه و درام دارند. در سنت فرهنگی ما قصهگویی و نقّالی اموری زنانه تلقی میشد و زنان در این عرصه دارای مزیتهای ویژهای بودند. بسیاری از داستانها و رمانهای معروف جهان و ایران توسط زنان هنرمند و قصهگو خلق شده است. امروزه یکی از چالشهای مهم و جدی ما در عرصه سینما و رسانه، همین مسالهی قصه و درام است. از خلق داستان و ایده تا بسط آن به نمایشنامه و فیلمنامه تماما در حیطه ظرفیتهای ویژه زنانه قرار دارند. امروز سینما و رسانه در ایران بیش از هر زمان دیگری به این آفرینش زنانه نیازمند است تا بتواند همچون گذشته جایگاه خود را نزد خانواده ایرانی بازیابد.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت پانزدهم
پیوست خانواده در رسانه
خانواده اولین نهاد اجتماعی و مبنای شکل گیری نهادهای دیگر جامعه است. نهادی که سلامت آن تضمین کننده سلامت سایر نهادهای اجتماعی می باشد. اهمیت خانواده به واسطه تاثیر آن بر رشد، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه امری غیرقابل انکار است. اغلب شئون زندگی اجتماعی افراد در دوره های مختلف به نوعی با خانواده پیوند داشته و امروزه نیز با وجود تحولات اساسی در قلمرو خانواده، کماکان تداوم کارکردهای جامعه، همچون گذشته مبتنی بر این نهاد مهم بشری می باشد. در مناسبات اجتماعی اسلام نیز محوریت خانواده به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. «خانواده محوری» در ادبیات دینی یعنی خانواده به مثابه یک اولویت، نقش خویش را در تمام مناسبات جامعه اعم از اقتصاد، فرهنگ، آموزش، رسانه و... ایفا نماید. مدینه فاضله ای که اسلام ترسیم می کند بدون حضور سازنده و فعال نهاد مقدس خانواده و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازم شکل گیری خانواده مطلوب در جامعه اسلامی، امکان تحقق ندارد.
شتاب تحولات فرهنگی و اجتماعی از ویژگیهای مهم عصر ارتباطات است. سرعت تبادل اطلاعات، مرزهای جغرافیایی و اعتقادی را درنوردیده و خانواده را با دگرگونیهایی روبهرو ساخته که این نهاد تا پیش از این تصوری از آنها نداشته است. با سیطره رسانهها و تبدیل شدن آنها به مهمترین ابزار گذران اوقات فراغت، نهتنها مرجعیت خانواده در انتقال ارزشها به نسل آتی رنگ باخته است، بلکه والدین رسانههای مدرن را به منزله یکی از مهمترین منابع خود برای آشنایی با شیوههای جامعهپذیر کردن فرزندان برگزیدهاند. لذا الگوی هویتپذیری نسل نو تا حد زیادی از اوقات فراغت و محصولات فرهنگی فراغتی تأثیر میپذیرد.
رسانه، ارزشهای جدیدی را به خانواده منتقل میكند؛ امّا ناچار است آن را در ذیل پاسداشت ارزشهای مسلّط خانواده، بازتاب دهد. رسانه، آنگاه كه به مسائل خانواده میپردازد، آنها را همانند عینیتهای خارجی، بازتاب نمیدهد؛ بلكه موضوعاتی خاصّ را برمیگزیند و از شبكه موضوعات مرتبط با آن، انتزاع میكند؛ آن را بزرگ مینمایاند و نگاهی ارزشداورانه به آن میاندازد و برای آن، علّتتراشی میكند. خانواده بازنماییشده در رسانه، خانوادهای با مناسبات، ارزشها، جهانبینیها و تخیلات فرهنگی و سبك زندگی متفاوتی است و مخاطبان را وارد فضایی جدید میكند؛ در این فضا، نظام جدید معنایی برای تفسیر مسائل خانواده شكل میگیرد و مردم، وارد دنیایی میشوند كه شكلهای جدیدی از مفاهیم و مناسبات خانوادگی، در آن ترسیم میشود.
جامعه هنری و اصحاب رسانه، از آنجا كه در طبقه متوسّط شهری جای میگیرند و بازتابدهنده ارزشهای مدرناند، با بازنمایی خانواده كوچك و كمفرزند، فارغ، موفّقیتجو و لذّتطلب، به عنوان خانواده خوشبخت و آرمانی، تحلیل ما درباره خانواده را شكل میدهند. بسیاری از افراد، در چنین خانوادههای بازنماییشده، زندگی نمیكنند؛ امّا به این تحوّلات، تمایل نشان میدهند و آرمانهای خود را در این آثار میجویند. از آنجا كه روابط خانوادگی در ایران، قوی است، رسانههایی چون تلویزیون، در جمع خانواده، مشاهده و تفسیر میشوند و در نتیجه، قدرت تأثیرگذاری این برنامهها بر خانواده ایرانی، بالاتر از برخی جوامع دیگر است.
در این میان صداوسیما به عنوان رسانه فرهنگساز، یکی از پایه های مهم و اساسیِ ترویج و تحقق سبک زندگیِ دینی مبتنی بر خانواده محوری به شمار می رود که باید نسبت به عملکرد آن بیش از پیش حساس بود. همچنین باید به چالش های جدی برنامه سازان رسانه ملی در بازنمایی خانواده متعالی و مطلوب عنایت و توجه داشت. لذا یکی از ماموریتهای ما در عرصه رسانه، تبیین و طراحی پیوست خانواده در برنامه های مهم و تاثیرگذار رسانه ملی است. پیوست خانواده با هدف جهت دهی و تنظیم گرِ خروجی های مهم تلویزیون در موضوع خانواده، بسیار مهم و ضروری می نماید. پیوست خانواده اهرمی برای ضمانتِ تحقّق اصلِ خانواده محوری در رسانه ملی است.
@eqbali62
هدایت شده از ایکسونامی
صوت-مناظره-_online-audio-converter.com__2_2.mp3
48.1M
⭕️ فایل صوتی مناظره «قانون حجاب در جمهوری اسلامی»
🔹 با حضور آقایان ابوالفضل اقبالی و سلمان کدیور
🔹 این مناظره شب گذشته در صفحه اینستاگرامی «جنس اول» به انجام رسید.
🔻فایل تصویری این مناظره بزودی در صفحه آپارات و یوتیوب جنس اول در دسترس خواهد بود.
🚸 جنس اول| رسانه زنان، خانواده و زیست جنسی
https://eitaa.com/joinchat/1736638675C96dbe5b0e6
حجاب در نگرش مردم
آیا قانون حجاب باعث حجابگریزی مردم شده است؟
ابوالفضل اقبالی
یکی از چالشهایی که پیرامون قانون و الزام به حجاب از سوی حاکمیت در ایران طرح میشود، این است که وضع قانون حجاب در سال 58 نقطه آغاز دینگریزی و حجابستیزی در میان مردم بود. برای سنجش اعتبار این ادعا ابتدا مروری میکنیم بر مختصات نگرش مردم ایران نسبت به حجاب و ارزشهای زیست عفیفانه براساس یافتههای پژوهشهای ملی و معتبر.
✳️ صرف نظر از اعتقاد و پذیرش 86 درصدی حجاب به عنوان واجب شرعی، یافتههای پژوهش مرکز تحقیقات صداوسیما در سال 1402 حاکی از موافقت حدود 84 درصد از مردم با لزوم رعایت حجاب توسط بانوان در جامعه است که بیش از 45 درصد آنها بر الزام قانونی و حدود 39 درصد هم بر التزام فرهنگی تاکید دارند. همچنین بیش از 65 درصد پاسخگویان با این گزارهها که حجاب باعث تحکیم خانواده، حفظ عفت و پاکدامنی زنان و تضمین امنیت و آرامش آنان میگردد موافق هستند. در پژوهش دیگری که توسط یکی از نهادهای امنیتی کشور در همین سال اجرا شده و جامعه آماری آن بانوان ضعیفالحجاب یا مکشوفه بودهاند، بیش از 64 درصد اذعان کردهاند که پوشش مورد پذیرش آنها در جامعه، مانتو و روسری است. در نظر داشته باشید که این پژوهشها برای امسال است. یعنی پس از واقعه مهسا امینی در کشور!
✳️ از مهمترین یافته های پیمایشهای انجام شده، تفاوت معنادار بین «واقعیت» و «احساس واقعیت» در ارزیابی از مختصات وضع حجاب است. در حالی که غالب مردم (بیش از 80 درصد) به حجاب اعتقاد داشته و به آن به عنوان یک الزام اجتماعی باور دارند، اما اکثر مردم آنچه از باور جامعه درک و احساس میکنند بکلی متفاوت با این واقعیت است. در این باره 68 درصد مردم اینگونه احساس میکنند که اکثر مردم با حجاب مخالف هستند! این تفاوت بین واقعیت و احساس واقعیت، خود را در قالب تلقی از میزان بیحجابان نیز نشان میدهد. واقعیت کشف حجاب در جامعه ایران با تلقیِ مردم از این واقعیت یک فاصله 5 برابری دارد!
✳️ پس اولا یکی از مفروضات این ادعا که «مردم حجابگریز شدهاند» به طور جدی مورد خدشه است. فرض دیگر این ادعا که بسیار ناشیانه صورت میگیرد، ارجاع روندهای تضعیفِ دینداری و اعتقاد به حجاب به وضع قانون در جمهوری اسلامی است. در حالیکه این تغییرات در سطح دینداری و اعتقاد به حجاب محصول برخی از روندهای اجتماعی و سیاسی است که دو مورد از مهمترین آنها را در ادامه عرض میکنم:
1) روند استحاله فرهنگی جامعه ایران از دهه 70 تاکنون
با روی کار آمدن جریان موسوم به اصلاحات در کشور، روند ضدیّت و انکار ارزشها، مبانی و اعتقادات اسلامی در فضای فرهنگی و رسانهای جامعه ایران شدت گرفت و این هم تحت حمایت و اشراف جریان مذکور در بدنه قدرت صورت گرفت. آثار سینمایی در نفی ارزشها و هنجارهای مسلط جامعه ایران، رواج شبهات و تردیدها در مبانی اعتقادی مردم در مطبوعات و انتشارات، بازاندیشی در اصول و عقاید جامعه ایران در سخنرانیهای افراد موثر این جریان و... همگی سهمی در تسریع این روند از دهه 70 داشتند.
2) روند نارضایتی مردم از عملکرد اقتصادی حاکمیت
روند دیگری که سهم موثری در تغییرات سطح دینداری و اعتقادی مردم در کشور دارد، بروز ناکارآمدی اقتصادی، فساد، تبعیض، رانت، اختلاس و... از سوی دولتمردان و مسئولان کشور و ایجاد نارضایتی سیاسی در میان مردم بود که سرریز آن به عرصههای فرهنگی نیز واریز شده و موجبات ایجاد شکاف میان ارزشهای دینی مردم و حاکمیت از جمله حجاب را فراهم نمود. البته که نباید در این میان سهم عملکرد ضعیف گشت ارشاد در مواجهه با شهروندان را نادیده گرفت.
✳️ لذا روندهای موثر در کاهش اعتقاد و التزام به حجاب برخلاف ادعاهای مطرح شده، ربطی به وضع قانون حجاب در ابتدای انقلاب ندارد. شاهد ادعای نگارنده بر سهم این دو عامل مذکور را در یافتههای پیمایشهای ملی میتوان سراغ گرفت. براساس نظرات خود مردم، دو عامل سهم بیشتری را در روند تضعیف حجاب داشته است. عامل اول مشکلات اقتصادی و معیشتی و عامل دوم فضای رسانهها و شبکههای اجتماعی.
@eqbali62
لینک این یادداشت در خبرگزاری فارس:
http://fna.ir/3e82yb
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت شانزدهم
زنان و مجلات عامهپسند
مجلات زرد در خدمت کدام تصویر از خانواده قرار دارند؟
یکی از این رسانههایی که در کشور ما طیف قابل ملاحظهای از زنان جامعه را با خود همراه ساخته است، مجلات خانوادگی یا همان نشریات زرد یا عامهپسند هستند که در عرصۀ سبک زندگی تاثیرات بسزایی را به همراه داشتهاند. این نشریات که حاوی مطالب بسیار عمومی و دم دستی هستند بهدلیل وجود عناصر دارای جذابیت ازجمله تبلیغات، استفاده از هنرپیشهها و شخصیتهای محبوب و... معمولاً به فروش بالا و مخاطبان بسیاری دست پیدا کردهاند. از مهمترین بخشهای این نشریات که تأثیر بسیاری در مناسبات خانوادگی افراد بهویژه بانوان دارد، مشاورههای خانوادگی و داستانهای عشقی هستند که دارای مضامین و محتواهای مربوط به خانواده و سبک زندگی هستند.
خانواده به عنوان یکی از عناصر فرهنگ دینی و سنتی جامعه ایرانی در دههای اخیر همراه با تحولات خانواده در مقیاس جهانی و بین المللی، شاهد تغییر و تطوراتی در ساختار و کارکردهای خود بوده است. امروزه تصویر غالب از خانواده مبتنی بر برون همسرگزینی و شکل هسته ای بوده و خانواده به مثابه عشیره و نظام خویشاوندی گسترده و دارای سلسله مراتب اقتدار عمودی با محوریت مرد، سهم کمتری از الگوی خانواده ایرانی امروز دارد. اما از سوی دیگر به لحاظ گفتمانی، خانواده با تکیه بر ظرفیتهای دینی و فرهنگی جامعه ایرانی در برابر فرهنگ مدرن مقاومت کرده و همواره در حال بازتولید خویش در سطح مناسبات ارزشی و هنجارین جامعه بوده است.
موضوع خانواده و تحولات آن در جامعه ایرانی محل مناقشه دو رویکرد نظری عمده در کشور است که پژوهش حاضر این دو رویکرد را به مثابه دو گفتمان متخاصم در حوزه خانواده شناسایی و صورت بندی نموده است. این دو گفتمان که هر یک به نوعی هم مشغول برجسته سازی مفاهیم گفتمانی خود در عرصه خانواده و مناسبات آن بوده و هم دالهای محوری یکدیگر را به حاشیه میرانند، عبارتند از گفتمان خانواده گرا که با محوریت سازش مفصل بندی شده و گفتمان فردگرا که حول محور حقوق دالهای خود را شکل داده است. نماینده گفتمان خانواده گرا در ایران جریان اسلام سیاسی و اجتماعی بوده و نماینده گفتمان فردگرا نیز جریان روشنفکری و فمینیستی در ایران هستند.
با بررسی و تحلیل متون و محتوای خانوادگی مجلات عامهپسند از جمله خانواده ایرانی، خانواده سبز، موفقیت و روزهای زندگی و.. میتوان نتیجه گرفت که رویکرد کلی حاکم بر این مجلات در حوزه مناسبات خانواده و زندگی مشترک زوجین به گفتمان خانواده گرا قرابت بیشتری داشته و دالها و مفاهیم گفتمان خانواده گرا از قبیل سازش، همسرگزینی خانواده، محوریت زن در خانه، قبح طلاق، تربیت جنسیتی، اخلاق گرایی، اقتدار مرد، افزایش بعد خانوار و... در این مجلات بیشتر از مفاهیم گفتمان فردگرا بازنمایی شده است.
با عنایت به واقعیت اجتماعی جامعه ایرانی که دلالت بر هژمونی گفتمان اسلامی در عرصه خانواده و برساخت الگوی دینی و سنتی از مناسبات آن دارد و تعامل نهادی خانواده، دین و دولت نیز بر سیطره خانواده گرایی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی دامن زده است، رویکردهای فرهنگی و هنجاری حاکم بر رسانههای عمومی نیز تحت تاثیر این فضای هژمونیک واقع شده و الگوهای بازنمایی رسانه ای از خانواده و مناسبات آن با ارزشهای گفتمان خانوادهگرا در ایران انطباق بیشتری دارند. به عبارت دیگر در فضای فرهنگی جامعه ایرانی هنوز ردپای نظم دینی-سنتی خانواده به صورت کاملاً پررنگ محسوس بوده و گفتمانهای رقیب از جمله جریان فمینیستی یا روشنفکری نتوانسته اند گفتار غالبی را در حوزه خانواده و مناسبات آن برای عامه مردم ارائه نمایند و مناقشات نظری این جریانها صرفاً در فضای نخبگانی جامعه ایرانی باقی مانده اند.
@eqbali62
مناسبات قدرت و حجاب در کشور
آیا حکمرانی در 4 دهه اخیر در اختیار مدافعان حجاب بوده است؟
ابوالفضل اقبالی
این روزها در میان نخبگان اجتماعی این سخن زیاد به گوش میرسد که حاکمیت در این چهل و اندی سال در اختیار مدافعان حجاب قانونی بوده و در این زمان طولانی علیرغم تمام بودجهها و امکاناتی که برای ترویج و گسترش حجاب صرف کردند، نتوانستند حجاب را برای مردم نهادینه کنند و اصرار آنها بر الزام قانونی حجاب به عکس خودش تبدیل گردید. در این نوشتار میخواهم صحت و سقم این ادعا را بررسی کنم.
✳️ مناقشه درباره الزام قانونی یا عدم الزام قانونی درباره حجاب اساسا پرسش دهه 70 به این سمت است و قبل از آن جامعه ایران درگیر چنین پرسشی نبود و نوعی یکدستی را در سبک پوشش و نگرش به حجاب را تجربه میکرد. البته این سخن بدان معنا نیست که تا قبل از دهه 70 همه بانوان دارای حجاب شرعی و چادری بودند! خیر! دلالت سخن من روشن است. دوگانه حجاب الزامی/حجاب اختیاری مساله دهه 70 به بعد جامعه ایران است که آن هم توسط جریانهای سیاسی خاصی برساخت شد.
✳️ دهه 70 محمل تحولات سیاسی-اجتماعی شگرفی در جامعه ایران بود و به لحاظ سیاسی گفتار جدیدی پا به عرصه حکمرانی گذاشته بود که رویکرد اصلی آن بازخوانی انتقادی سیاستهای اساسی کشور در عرصههای اجتماعی و سیاست خارجی و سیاست داخلی بود. به لحاظ اجتماعی نیز جامعه ایران در این دهه متاثر از گشایشهای رسانهای و فرهنگی، تجربههای جدیدی را در عرصه سبک زندگی و به تبع آن بازاندیشی در برخی از مفروضات و هنجارهای خود رقم زد. براین اساس هم در ناحیه حکمرانی و هم در مقیاس بدنه اجتماعی، تردیدهایی درباره حجاب در جامعه ایران صورت گرفت و زمینه جعل دوگانههایی از قبیل حجاب اجباری/اختیاری ایجاد شد.
✳️ موضع غالب در بدنه اصلی حاکمیت از جمله دولت و مجلس در قبال این دوگانه، تاکید بر وجوه فرهنگی و سبک زندگی حجاب و انکار وجه الزامی و قانونی آن بود. این روند تا اواسط دهه 80 ادامه داشت و در طی آن حجم بالایی از آثار و محصولات فرهنگی و رسانهای، سخنرانی و نشست، یادداشت و مقاله روزنامهای و... در راستای اشاعه تردید و شبهه نسبت به حجاب و حقوق زنان و... در کشور تولید و منتشر گردید. بررسی سیر تغییرات پوشش در کشور نشان از شیب تند و افزایشی بدحجابی و بدپوششی در جامعه شهری ایران در بازه 1375 تا 1385 دارد.
✳️ تصور رایج این است که در دولت احمدینژاد نهایت همراهی با ایده الزام قانونی حجاب صورت گرفته شد. در حالیکه رئیس دولت نهم در همان سخنرانیهای انتخاباتیاش صریحا موضع خود را نسبت به حجاب الزامی بیان کرد و گفت «مشکل کشور را دو تا تار موی دختران و زنان نمیداند!». رویکرد فعلی ایشان درباره حجاب هم که برای همگان اظهرمنالشمس است. مخالفتها و کارشکنیهای ایشان در ماجرای راهاندازی گشت ارشاد و ورود ناجا به میدان جهت تذکر به بدحجابان، علیرغم مطالبه گسترده مردم، شاهدی بر این مدعاست. لذا اینطور نبود که در دولت نهم و دهم بدنه مدیریتی کشور دربست در اختیار مدافعان حجاب الزامی باشد. اگرچه برخی از وزرای کابینه نهم و دهم با این رویکرد همراهی داشتند.
✳️ در دولت یازدهم و دوازدهم که اساسا بخش اعظمی از سبد رای رئیس جمهور وقت به نفی قانون حجاب گره خورد و آقای روحانی به ویژه در دور دوم ریاست جمهوری خود، با موجسواری علیه حجاب توانست سرمایه اجتماعی از دست رفته خود را احیا کند. لذا طبیعتا موضع ایشان در این هشت سال نیز نه تنها همراهی با ایده الزام به حجاب نبود بلکه در تضاد و تعارض آشکار با آن نیز قرار داشت. در مجلس شورای اسلامی نیز تقریبا از سال 1375 تا 1395 همین الگو و موازنه حاکم بود و البته فراز و نشیبهایی نیز در برخی ادوار به چشم میخورد.
✳️ برخلاف تصور غالب که سایر دستگاههای انتصابی نظیر قوه قضائیه، صداوسیما، سپاه، سازمان تبلیغات و... همگی در قبضه گفتمان مدافع حجاب الزامی بوده است، به نظر میرسد ارزیابی دقیق مواضع و اقدامات این نهادها نیز چنین تصوری را تایید نمیکند. به عنوان مثال فردی چون مهندس عزتالله ضرغامی که حدود یک دهه ریاست سازمان صداوسیما را برعهده داشت، هم در آن دوران و هم اکنون آشکارا با حجاب قانونی مخالفت دارد. غرض اینکه این مدعاها صرفا برای تخریب ذهنیت مردم نسبت به حجاب صورت میگیرد وگرنه چندان پایه و اساس مستند و تاریخی ندارند.
@eqbali62
لینک این یادداشت در خبرگزاری فارس:
http://fna.ir/3e83br
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفرین بر بانیانِ اختلال در هویت جنسیتی دختران...
@eqbali62
درآمدی تاریخی بر الگوی سوم زن
زن نه شرقی نه غربی محصول انقلاب است یا ریشه آن؟
ابوالفضل اقبالی
مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) در پیام مشهوری به کنگره هفت هزار زن شهید کشور میفرمایند:
«امروز در اینجا برای تعظیم به ارتش هزاران نفرهی زنان شهیدی گرد آمدهاید که... تعریف جدیدی از «زن» به شرق و غرب ارائه کردند. زن در تعریف غالباً شرقی، همچون عنصری در حاشیه و بینقش در تاریخسازی، و در تعریف غالباً غربی، به مثابه موجودی که جنسیت او بر انسانیتش میچربد و ابزاری جنسی برای مردان و در خدمت سرمایهداری جدید است، معرفی میشد. شیرزنان انقلاب و دفاع مقدس نشان دادند که الگوی سوم، «زن نه شرقی، نه غربی» است.»
اولا سیاق عبارات و مفاهیم و گزارههای متن و اینکه مفهوم الگوی سوم زن و تعبیر دقیقِ زن نه شرقی، نه غربی در پیام به کنگره «زنان شهید» استفاده شده و در جای جای پیام بر «شیرزنان انقلاب و دفاع مقدس» تاکید شده است، امکان تعمیمِ دلالت متن بر «زنان قهرمان المپیک»، «زنان مدیر نمونه»، زنان هنرپیشه باحجاب»، «زنان کارآفرین موفق» و... را منتفی میکند. یعنی لزوما هرآنچه محصول و دستاورد عملکرد ناکارآمد ما در موضوع زنان است را نمیتوان به مفهوم الگوی سوم زن چسباند.
ثانیا و مهمتر آنکه «شیرزنان انقلاب و دفاع مقدس» بیش از آنکه به لحاظ تاریخی محصول انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن باشند، در زمره ریشههای به ثمر رسیدن آن هستند. به عبارت دیگر «الگوی سوم زن» آن چیزیست که انقلاب اسلامی به واسطه ریشه دواندن در سنت فرهنگی-دینی جامعه ایرانی، در چنته داشت و در بزنگاه مبارزات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برای جهان ارائه کرد. به بیان دیگر، زنی که «عفیف است، محجبه و شریف است و در عین حال در متن و مرکز» تحولات تاریخی قرار دارد، در تاریخ اجتماعی ایران اسلامی ظهور و بروز داشته و ردپای آن را از ماجرای زنان نوغانی در تشییع پیکر امام رضا(ع) تا ماجرای نهضت تنباکو و جریان مشروطه میتوان یافت.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت هفدهم
رسانه، هویت و امر اخلاقی
با سیطرة رسانهها و تبدیل شدن آنها به مهمترین ابزار گذران اوقات فراغت، نهتنها مرجعیت خانواده در انتقال ارزشها به نسل آتی رنگ باخته است، بلکه والدین رسانههای مدرن را به منزلة یکی از مهمترین منابع خود برای آشنایی با شیوههای جامعهپذیر کردن فرزندان برگزیدهاند. از این رو، الگوی هویتپذیری نسل نو تا حد زیادی از اوقات فراغت و محصولات فرهنگی فراغتی تأثیر میپذیرد. اگر امروزه با کاهش انگیزة ازدواج و افزایش شمار دختران و پسران مجرد روبهرو شدهایم، که گاه در نگاهی تقلیلگرایانه به مشکلات اقتصادی بازگردانده میشود، بیش از هرچیز نشانِ تحولات فرهنگی و جایگزینی ارزشهای جهان مدرن ـ فردگرایی و آزادی عمل (اباحهگرایی) ـ با ارزشهای ریشهدار پیشین، یعنی تمایل به پذیرش تعهد و همراهی است؛ چنانکه رشد روزافزون طلاق بیش از هر چیز نشانِ تحولات هویتی نسل جدید و غلبة تمایلات فردگرایانه و استقلالطلبانه بر ارزشهای گروهی و تقدس خانواده به شمار میآید. رشد تکزیستی و ظهور پدیدة تکزیستی دختران، بهویژه در کلانشهرها نیز، که میتواند بستری مناسب برای رشد آسیبهای اجتماعی و اخلاقی باشد، بهروشنی از تغییراتی فرهنگی در مناسبات خانوادگی حکایت میکند که بهسادگی نمیتوان از کنار آنها گذشت. در این میان، نقش رسانههای جدید در تغییر نگرش به زندگی و تحول در ارزشهای اخلاقی منحصر به فرد است.
ظهور تحولات هویتی را میتوان بیش از هر چیز در حوزة اخلاق جنسی مشاهده کرد. معضلات و انحرافات جنسیِ ایرانِ امروز، گرچه با برخی جوامع قابل مقایسه نیست، در جامعة ما که همواره در هالهای از عفت و حیا مستور بوده است، باز شدن تدریجی فضا بر مناسبات نامتعارف و سهلانگارانه، سنگین و گسترده جلوه میکند، و آمارها و تحلیلهای جامعة کارشناسی بر نگرانیها میافزاید. از این رو، خانوادة ایرانی که با گزارشهایی تکاندهنده روبهرو میشود، به خود حق میدهد خطر را در کنار گوش خود احساس کند و نخبگان را در تحلیل اوضاع پیشآمده به یاری، و مسئولان ذیربط را به مساعدت طلبد.
گزارشهایی چون افزایش طلاقهای ناشی از نارضایتی جنسی، ظهور پدیدههای جدید در روابط زناشویی متأثر از سریالهای ماهوارهای که به خیانت در روابط زناشویی عقلانیت میبخشند، گزارشهایی از منابع رسمی مبنی بر تغییر الگوی انتقال ایدز از اعتیاد تزریقی به رفتارهای پرخطر جنسی، خبر کشف شبکههایی که به روابط نامتعارف جنسی اشتغال داشتهاند، و اخباری از افزایش تورهای مسافرتی به مراکز توریسم جنسی و توریسم با محوریت لهو و لعب.
در وهلة نخست، آنچه موجب نگرانی جامعهای آراسته به زیور حیا و عفاف میشود، تحول در حوزة اخلاق جنسي است؛ اما بهواقع نگرانکنندهتر، دگرگونیهای هويتي نسل جوان و تحولات فرهنگي در عرصة اعتقادات و ارزشهاست، و تغییر در الگوی رفتار جنسي، تنها بخشي از تغييرات ارزشي را حکايت ميکند.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت هجدهم
رسانه مدرن و تحول در هویت دخترانه
گرچه در فرايند جهاني شدن شاهد ظهور قدرتهاي نوظهور و احياي هويتهاي فرهنگي محلي هستيم، نبايد از يک نکته غفلت کرد: در جريان انتقال اطلاعات، فرهنگهاي خاصي بيش از همه در جايگاه پيامفرست و فرهنگساز نشستهاند و زمينهاي پدید میآورند تا ساکنان جامعة جهاني از زاوية نگاه آنان جهان را تحليل کنند، بنابراین ميتوان از اين ديدگاه دفاع کرد که تأثير گفتمان مسلط آن است که در فرايند بازتفسير عناصر فرهنگي توسط آحاد جامعه، گفتمان مسلطْ اصول حاکم بر اين بازتعريف را مشخص ميکند. محض نمونه، سيطرة جريان اطلاعات و مفاهيم مدرن و همسو با سرمايهداري اين نتيجه را دارد که جوان مسلمان با وجود حفظ مسلماني، عناصري از فرهنگ بيگانه از جمله فردگرايي، نسبيتپذيري گزارههای اخلاقی، ثباتگريزي و لذتگرايي را ميگيرد و آن را اساس بازنگري در تفسير دین و آموزههای فرهنگی خود قرار ميدهد. نتيجة اين بازتفسير دستيابي به فهمي جديد، سيال، مدرن و التقاطي از آموزههاي ديني است. همين اتفاق، البته در دیگر حوزههاي فرهنگي نيز رخ ميدهد. برای مثال خانواده در تعامل با مفاهيم و آموزههاي جديد به داد و ستد ميپردازد و در اين فرايند عناصري از فرهنگ بيگانه را براي بازتفسير ارزشها و عقايد پيشين و بازتوليد آداب و رسوم خود به کار ميگيرد.
خلاصه آنکه در وضعيت جهاني شدن با هويتهاي متکثر و الگوهاي متعدد سبک زندگي روبهرو ميشويم؛ اما، تساهل و تسامح در برابر پديدههاي جديد، توجه به حق انتخاب فردي در برابر ارزشها و مسئوليتهاي اجتماعي، تشکيکپذيري آنچه بديهي تلقي ميشد و لذتگرایی، به سکة رايج تبديل ميگردد. در چنين فضايي امر به معروف و نهي از منکر، به دليل تأکيد بر ارزشهاي ثابت اجتماعی و محدودسازي حق انتخاب فردي، و نیز تأکيد بر اموري چون لزوم رعايت حجاب، وصلهاي ناچسب بر لباس فرهنگ جهاني شده است. از اين رو، در فضاهاي جديد با توسعة برداشتهايي از دين روبهرو خواهیم بود که آن را به امور معنوي و اخلاقي مبهم که در زندگي اجتماعي و روزمره منشأ تأثير کمتری باشد، تقلیل دهد، و بسياري از آموزههاي ديني که ناهمسو با روند فرهنگي جديد است، به چالش کشيده ميشود.
در فرايند جهاني شدن، کالاهاي فرهنگي، در بستر تضعيف پايگاههاي هويتساز گذشته تکثير و مصرف ميشود و هويتهاي فردي، گروهي و جنسي با محوريت مصرف کالاهاي فرهنگي شکل مييابد و متحول ميگردد. در اين فضا الگوهاي ارتباطي نوجوانان و جوانان نيز با محوريت همين کالاها شکل ميگيرد.
صحبت کردن دربارة فيلمها و سريالها، موسيقيهاي جديد و پرتحرک، روابط دختر و پسر و مدلهاي جديد نه صرفاً به دليل جذابيت اين موضوعات، که به دليل اهميت بحث از اين موضوعات براي دستيابي به هويت گروهی و صنفی جديد است. براي بسياري از نوجوانان، سخن گفتن درباره «کیپاپ»، «بیتیاس» و... بحث از اموري است که ميتواند آنان را از قالب افراد سنتي، بياطلاع، بيذوق، مثبت، خشک و منزوي به دستهبندي جديد يعني افراد فعال، پويا، مدرن و روزآمد وارد کند و سبب شود که آنها در برابر دوستانشان کم نياورند. پس از احراز ورود به پايگاه جديد، در ميان همين گروه، رقابتي نو براي تمايز جديد ميان افراد فعالتر از افراد عادي شکل ميگيرد و اين نوجوانان ميکوشند با اتخاذ الگوهاي رفتاري، ارزشي و استفاده از نمادهاي خاص، تمايز خود را از اعضاي ديگرِ همين گروه نشان دهند. کساني که به اين دستهبنديها نزديک شدهاند ميدانند که در ميان همين جوانان رقابت بر سر تمايز يافتن جدي است و همواره گروههاي جديدي شکل ميگيرد.
از اين رو، استفاده از کالاهاي فرهنگي جديد و سخن گفتن دربارة آن، که بهويژه از سوي دختران بهانهاي براي گذران وقت و عمق بخشيدن به ارتباطات نيز هست، به دستيابي به حس مشترک، تفاسير مشترک از واقعيتها و آموزهها و احساس همراهي و هويت مشترک ميانجامد و اين احساس تقويت ميشود که اتخاذ روشهاي جديد و الگوهاي متنوع سبک زندگي از سوي دوستان و اعضای دیگر جامعه حمايت ميشود. اين پرسش که چرا امروزه نهي از منکر، بهويژه در شهرهاي بزرگ، با واکنش مثبت کمتري روبهرو ميشود، پس از توجه به ايجاد حس مشترک و هويتهاي اجتماعي جديد چندان بیپاسخ به نظر نميرسد.
در نتيجه مرزهايي که پیشتر هويتهاي نسبتاً باثبات را از ديگر هويتها متمايز ميساخت، به دليل سياليتْ کمرنگ و کمرنگتر ميشود. تحول در هويت، بهويژه هويت جنسي، خاستگاه آثار شگرفي در حوزههاي فرهنگي و اجتماعي است. به گفتة مانوئل کاستلز، تحولات دهههاي اخير در افزايش طلاق، رواج همزيستيهاي خارج از ازدواج، افزايش همجنسگرايي، تحول در ساختار خانواده و تغيير الگوي مشارکت سياسي زنان بيش از هر چيز معلول تحول در هويت دخترانه است.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت نوزدهم
مناسبات خانواده و رسانه در عصر مدرن
خانواده در ايران، نسبت به مسائلِ خود حسّاس است؛ موضوعات خانوادگي را پي ميگيرد؛ حسّاسيّت خود را به رسانه منتقل ميكند و مسائل خانوادگيِ رسانه را، مسائل خودش ميداند؛ از اين رو، رمانها، سريالها و فيلمهاي سينمايي خانوادگي، مورد استقبال قرار ميگيرند؛ تا آنجا كه خانواده براي اين رسانهها، ارزش تجاري يافتهاست. رسانه، ارزشهاي جديدي را به خانواده منتقل ميكند؛ امّا ناچار است آن را در ذيل پاسداشت ارزشهاي مسلّط خانواده، بازتاب دهد. رسانه، آنگاه كه به مسائل خانواده ميپردازد، آنها را همانند عينيّتهاي خارجي، بازتاب نميدهد؛ بلكه موضوعاتي خاصّ را برميگزيند و از شبكة موضوعات مرتبط با آن، انتزاع ميكند؛ آن را بزرگ مينماياند و نگاهي ارزشداورانه به آن مياندازد و براي آن، علّتتراشي ميكند.
اصطلاح «بازنمايي»، به معناي مداخلة ايدئولوژيها و حسّاسيّتها و گزينشها در ارائة يك تصوير، ميتواند اين عدم تطابق را توضيحدهد. خانوادة بازنماييشده در رسانه، خانوادهاي با مناسبات، ارزشها، جهانبينيها و تخيّلات فرهنگي و سبك زندگي متفاوتي است و مخاطبان را وارد فضايي جديد ميكند؛ در اين فضا، نظام جديد معنايي براي تفسير مسائل خانواده شكل ميگيرد و مردم، وارد دنيايي ميشوند كه شكلهاي جديدي از مفاهيم و مناسبات خانوادگي، در آن ترسيم ميشود.
جامعة هنري و اصحاب رسانه، از آنجا كه در طبقة متوسّط شهري جاي ميگيرند و بازتابدهندة ارزشهاي مدرناند، با بازنماييِ خانوادة كوچك و كمفرزند، فارغ، موفّقيّتجو و لذّتطلب، به عنوان خانوادة خوشبخت و آرماني، تحليل ما دربارة خانواده را شكل ميدهند. بسياري از افراد، در چنين خانوادههاي بازنماييشده، زندگي نميكنند؛ امّا به اين تحوّلات، تمايل نشان ميدهند و آرمانهاي خود را در اين آثار ميجويند. از آنجا كه روابط خانوادگي در ايران، قوي است، رسانههايي چون تلويزيون، در جمع خانواده، مشاهده و تفسير ميشوند و در نتيجه، قدرت تأثيرگذاري اين برنامهها بر خانوادة ايراني، بالاتر از برخي جوامع ديگر است.
رسانه در كشور ما، نتوانسته خانوادة كمالگرا با ويژگيهاي متعالي را بازتاب دهد؛ خانوادة متعالي، نسبت به آنچه دارد، راضي و شاكر است و سازش با وضعيّت موجود را، به فرض آنكه غير قابل تغيير باشد، فضيلت ميداند. خانوادة متعالي، اگر نتواند بر يك مشكل، مانند بيكاري همسر يا اعتياد و نااهلشدن فرزند، پيروز شود، صبر پيشه ميكند؛ امّا خانوادة بازنماييشده در رسانه، خانوادهاي است كه هيچ مشكل حلّنشدني ندارد؛ خانوادهاي است از نظر اقتصادي، سطح بالا يا حريص كه هميشه در حلّ مشكل، به موفّقيّت ميرسد!
در تأثير متقابل خانواده و رسانه، به آنچه غالباً توجّه ميشود، تأثيراتي است كه چگونگي بازنمايي خانوادة رسانهاي، بر خانوادة ايراني دارد؛ امّا اينكه نفْس مطرحشدن مسائل خانواده در رسانه، تأثيراتي در پي داشته باشد، چندان به چشم نميآيد. اصحاب رسانه در دفاع از عملكرد خود، غالباً به وظيفة رسانه در مطرحكردن واقعيّات اجتماعي اشاره ميكنند؛ امّا از اين نكته غافلاند كه هدف اصلي رسانه، زمينهسازي براي اصلاحات اجتماعي و تربيتي است و اگر انعكاس واقعيّتها، آثار تربيتي مورد انتظار را در پي نداشته باشد، خود زمينهساز آسيبهاي اجتماعي متعدّدي است.
رسانهها با بازنمايي مسائل و بحرانهاي خانوادگي، آن را به الگويي متعارف و پيش پا افتاده، تقليل ميدهند كه به راحتي، باورپذير شود و در متن زندگي روزمرّة ما جايگاه يابد؛ براي نمونه، در داستانهايي كه نسلهاي گذشته به فرزندان خود منتقل ميكردند، افراد مجرم و جنايتكار و بزهكار، در قالب غول و ديو تصوير ميشدند و عالَم انسانيّت، از اين كارها منزّه بود؛ امّا در رسانههاي جديد، بارها مشاهده ميكنيم كه چگونه پدر در حقّ فرزند، جفا ميكند؛ فرزند حريمها را ميشكند؛ عضو خانواده، توسّط عضو ديگر به قتل ميرسد و افراد نزديك به هم، در حقّ يكديگر خيانت ميكنند! اين نوع بازنمايي، ميتواند زمينهساز قُبحزدايي و گسترش رفتارهاي ناهنجار در خانواده باشد؛ مگر آنكه نگاهي هوشمندانه، اين بازنمايي را در خدمت اهداف تربيتي، مديريّت نمايد.
@eqbali62
این توییت یک پاسخ جامعهشناسانه و یک پاسخ فقهی دارد. پاسخ فقهی را به علما واگذار میکنم که انشالله خواهند داد. اما من به عنوان کسی که تمام پژوهشها و آمارهای علمی در این حوزه را دیده و در حال نگارش یک گزارش کامل براساس این پژوهشها هستم عرض میکنم این دروغ شماست که میگویید اکثریت مردم به حجاب اعتقادی ندارند و بر معصیت خدا متحد شدهاند! ارتکازاتِ مبتنی بر محیط پیرامون خود را به جامعه ایران تعمیم ندهید و بیایید بحث علمی کنید اگر چیزی در چنته دارید!
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت بیستم
ژورنالیسم زرد و زنان خانهدار
در جوامع اسلامی، دین و تبلیغ دینی یكی از مهمترین منابع تولید فرهنگ است. از جمله ویژگیهای سنتی تبلیغ دینی حضور مستقیم و چهره به چهره مبلغان دینی بود. این نوع تبلیغ دینی البته دو خصیصه اساسی داشت؛ نخست، پیوند تبلیغ دینی با عنصر «مكان» - «مسجد»، كه به اقتضای فضای هندسی و جایگاه فرهنگیـ قدسی، چونان مكمل پیام شفاهی در تبلیغ دینی عمل میكرد و دوم، پیوند تبلیغ دینی با شخصیت، اخلاق، رفتار و بهطور كلی سیمای عمومی مبلغ. بدینسان تبلیغ دینی پیوند آشكاری با مكان و شخصیت مبلغان داشت. این ویژگیهای تبلیغ دینی در كنار فقدان یا ضعف دیگر منابع تولید پیام در جوامع سنتی، لاجرم دین و نهادهای دینی را به منبع منحصر تولید فرهنگ بدل كرده بود. لیكن، پیدایی و گسترش رسانههای جدید، البته، اقتضاها، امكانات و چالشهای جدیدی را در نسبت بین دین و فرهنگ در جهان اسلام ایجاد كرده است. نخستین ویژگی رسانههای جدید، گسست بین پیام و مكان، و نیز پیام و شخصیت اخلاقی و رفتار فردی ـ اجتماعی مبلغ است.
مطبوعات، اینترنت، سینما، بازیهای رایانهای و تبلیغات در این سالها، توانستهاند هجمههای رسانهای وسیعی که خواستگاهی غربی و براساس نیازهای جامعه غربی طراحی و تولید گشته را ایجاد کند و مفاهیم مطرح در این قالبها را به یکی از اصلیترین نیازهای زندگی انسانها بدل سازد. دنیای رسانهای که امروزه در آن به راحتی قیدهای زمانی و مکانی برداشته شده است. رسانهای که بیشتر از آنکه رسانه دولتها شناخته شود، به رسانه ملتها مشهور است. در این میان موج وسیعی از تاثیرگذاری توسط رسانههای خرد و کلان در شبکههای مجازی بزرگ در کنار رسانههایی چون فیلمهای سینمایی، بازیهای رایانهای، مطبوعات، رادیو، کلیپهای موسیقی و حتی ورزشهای جهانی با یک هدف مشغول فعالیت هستند. هدفی بس بزرگ و شگرف که با رسیدن به آن در طول سالها کار کردن و تلاش شبانه روزی تقریبا برایشان محقق گشته است. آنها سالهاست که به این نتیجه رسیدند که برای داشتن اقتصاد، سیاست، اجتماع و حتی فرهنگ مطلوبشان تنها یک راه در پیش دارند و آن اینکه «شیوه اندیشیدن» مردم را آنچنان که خود میخواهند تغییر دهند. رسیدن به این هدف به معنای تغییر دادن «روش زندگی» و عمل مردم است. با کمی درایت و ریزبینی به راحتی میتوان متوجه این ساختار نظاممند و منظم در تمامی ابزارهای رسانهای آنها شد. آنها به ما شیوه لباس پوشیدن، غذا خوردن، خرید کردن، شنیدن موسیقی، ورزش کردن، سرکار رفتن، خانه و اتومبیل خریدن و حتی حرف زدن را هم القاء میکنند. تفکر غالب آنها این است که با فراگیر شدن این «سبک زندگی» مطلوب دیگر مهم نیست مذهبی باشید یا کافر حتی مهم نیست که چه دینی داشته باشید، تنها کافیست آنطور که ما میخواهیم بیاندیشید و عمل کنید.
اما آنچنان که می دانیم؛ دین مبین اسلام از همان ابتدا محتوایی جز ارائه روش درست زندگی کردن برای انسانها نداشته است. دینی مبتنی بر دستورالعملهای ریز و با دقتی که برای همه ابعاد زندگی انسان کارساز است. به نظر میرسد امروزه یکی از موثرترین شیوههای تبلیغ دینی استفاده از ظرفیت رسانه به ویژه رسانههای مکتوب است. امروزه زنان خانهدار به عنوان یکی از عناصر موثر در تنظیمگری رفتار اعضای خانواده و شکل دادن به زنجیره ارزش سبک زندگی اسلامی، مخاطب مغفول نهاد تبلیغ دینی هستند. برای این قشر یکی از جذابترین فرمهای ارتباط رسانهای و فرهنگی، ژورنالیسم زرد یا همان مجلات عامهپسند است که با استقبال آنها نیز مواجه است. طرح مباحث مختلف سبک زندگی اسلامی در قالبهای جذاب و عامهپسند میتواند راهبرد موثری برای تخاطب با این قشر تاثیرگذار باشد.
@eqbali62
سلسله یادداشتهای #زن_و_رسانه؛ یادداشت بیست و یکم
رسانه و اخلاق جنسي
مهمترين تأثير رسانههاي تصويري بر حوزة اخلاق جنسي، عاديسازي روابط جنسي خارج از چارچوب ازدواج است. اگر در سينماي سنتي روابط جنسي دختران در حاشية عشق عاطفي و به منزلة رابطهاي درازمدت و نشانهاي از علاقهمندي پايدار تصوير ميشد، در فضاي رسانهاي جديد بر جدا کردن روابط جنسي از عشق، بهويژه دربارة دختران، تأکيد ميشود. تأثير اين روند بر اخلاق جنسي جوانان، بهويژه دختران، آن است که امروزه شمار بيشتري را ميتوان يافت که به روابط جنسي گذرا و موردي ميانديشند و شرکاي جنسي متعدد و ناپايداري برميگزينند.
در تلويزيون و سینمای دهههاي گذشته روابط جنسي مرزهايي داشت که در رسانههاي جديد ناديده گرفته ميشود. تناسب سني، موقعيتهاي متفاوت مرد و زن و توجه به وضع زندگي زناشويي از اموري هستند که در فيلمها و سريالهاي جديد رنگ باختهاند. از اين رو، با سريالهايي روبهروییم که درصدد عقلانيت بخشيدن به خيانت زن به شوهر، نمايش رابطة جنسي ميان زنان میانسال و جوانان، روابط ميان محارم یا افراد همجنس و يا در پی نشان دادن موقعيت سلطهجويانة زنان در روابط جنسياند. شايد به دليل همين تحولات فرهنگي است که امروزه با گونههای جديدي از روابط جنسي نامتعارف، در روابط محفلي روبهروییم و در عرصة بينالملل نيز شاهد شکلگيري و توسعة گونههايي جديد از توريسم جنسي با محوريت روابط همجنسگرايانه يا روسپيگري مرداني هستيم که در انتظار زنان میانسال و ثروتمند يا زناني هستند که ميخواهند روابط سلطهجويانة جنسي را تجربه کنند.
در سالهای اخير پديدهاي در برخي آثار سينمایی رايج شده است که طي آن دو نفر متأهل ابتدا عاشق يکديگر ميشوند و سپس تصميم میگیرند از همسران خود جدا شوند. یا پدیده عشق میان زن و مرد متاهل و همسرانشان که به عشقهای ضربدری معروف است در فیلمها و سریالهای شبکه خانگی در حال افزایش هستند. دیگر پدیده زشت و تاسف برانگیز که در برنامههای شبکه خانگی به وفور در حال بازنمایی هستند، پدیده شوگرددی و شوگرمامی است که در فضای حقیقی نیز بر گرایش نوجوانان پسر و دختر برای یافتن آنها تاثیر بسیار زیادی داشته است. شوگرددی مرد میانسال یا پا به سن گذاشته ای است که در ازای داشتن روابط اجتماعی و رابطه جنسی، البته با رضایت، به زنان و دختران جوان، هدایا و کمک هزینه داده و با آنها به سفر و گردش میرود. شوگرمامی نیز دقیقا همین ماهیت را به صورت برعکس دارد. اساسا در روابط شوگری (sugar relationship) به ازای منافع شخصی، حمایت مالی، کالاها و هدایای مادی، عشق، همراهی، صمیمیت و روابط جنسی تبادل میگردد. آثار مصرف چنين محصولاتي بر روابط خانوادگي نيازمند استدلال نيست و تخریب مناسبات خانوادگی و اخلاق جنسی و زوال عشق به تبع این آثار رسانهای کاملا آشکار صورت میگیرد.
@eqbali62