eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
720 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
56 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM جهت‌تبادل:‌ @ftm_at تولد: ۵/۱۱/۹۹
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ خندیدم و گفتم: تو نمی خوای زن بگیری بابا پیر شدی😂 محمدطاها هم خندید😂 و گفت: نه بابا من که حرفی ندارم ولی هنوز کیس مورد نظرم و پیدا نکردم من : اوووو نه بابا محمدطاها: آره بابا 😁 یهو صدای نازی بلند شد نازی: مهدی بیا من: جانم اومدم محمدطاها: برو برو خانومت صدات کرد خندیدم و رفتم پیش نازی یه لباس،نشونم داد که اخمام رفت تو هم یه لباسی بود که سر شونه هاش لخت بود من: یکی دیگه انتخاب کن نازی: چرا؟ من: بازه دیگه چیزی نگفت فکر کنم ناراحت شد رفتم کنارش و دستمو دور شونه هاش حلقه کردم و در گوشش گفتم : خانومم ناراحت شد از دستم نازی: نه من: پس چرا قیافت تو همه نازی: چیزی نیست من: باشه پس بریم باهم یه لباس انتخاب کنیم فقط سرشو نکون داد . همینجوری بین لباسا قدم میزدیم که یه لباس چشممو گرفت یه لباس بلند و پف دار که برای دستاش ساق داشت و یقه اش هم بسته بود جلوی سینه هم کلی پولک و کریستال های قشنگ و درخشان کار شده بود کلا خیلی خوشگل بود من: نازی ببین این چطوره نازی رد نگاهمو گرفت وقتی به لباسه رسید چشماش برق زد نازی : وااای چقدر قشنگه من: خوشت اومد نازی: اره خیلی خوبه رو به خانمه که فکر کنم همکار طاها بود کردم و گفتم: ببخشید خانوم این لباسو بیارید خانومه: بله الان میارم براتون وقتی خانومه لباس و آورد نازی رفت پرو کنه نامرد نزاشت من ببینمش بعد کلی سرو کله زدن با طاها پول لباسو حساب کردم و رفتیم برای خرید بقیه چیزا •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ من: نازی بقیه و بزار برای صبح نازی: واییییی آره من دیگه نمیتونم راه برم .گشنمه مهدی من: بریم یچیزی بخوریم بعد بریم تورو برسونم نازی: باشه رفتیم رستورانی که همون نزدیکی بود و غذا خوردیم بعدش نازی و بردم رسوندم و خودم راه افتادم سمت خونه وقتی رسیدم ماشین و تو پارکینگ پارک کردم و رفتم داخل خیلی خسته شده بودم داشتم میرفتم تو اتاقم که صدای مامان مجبورم کرد برگردم مامان: سلام مهدی مادر چی شد رفتم تو آشپز خونه و گفتم: سلام هیچی مامان یکم از خریدا موند که اونم قرار شد صبح بریم بخریم مامان: اهان به سلامتی غذا بیارم من: سلامت باشی نه بیرون خوردم مامان: اهان باش پس برو استراحت کن من: چشم رفتم تو اتاقم و با همون لباسا بیرون خودمو انداختم رو تخت و بعدش دیگه نفهمیدم چی شد با احساس اینکه یه چیزی روی شکمم داره بالا و پاین میپره از خواب بیدار شدم من: آخخخخخ به زور لای یکی از چشمام و باز کردم که مهلا کوچولو(دختر خاله ام) و دیدم که روی شکمم بالاو پایین میپرید من: بیا پایین ببینم وروجک خندید و تند تند دست زد وقتی میخندید دوتا دندون هاش معلوم میشد خیلی و خوشگل با مزه بود خندم گرفت من: پس این مامانت کجاست که تورو انداخته به جون من هان😂😬 دوباره خندید کلا این به من میرسه همش میخنده مهلا: ماما ده ده دودو جااااان😳😐 این الان چی گفت؟🤨(فهمیدید به منم بگید) بغلش کردم و رفتم بیرون که دیدم صدای خاله و مامان از آشپز خونه میاد رفتم و روی صندلی نشستم من: سلام خاله: به به سلام مهدی خان مامان: سلام پسرم مهلا هی تو بغلم وول میخورد خاله وقتی مهلا و دید خندش گرفت مهلا و انداختم تو بغلش و گفتم: بگیر بچتو . •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی، سخنی .... دارید درخدمتیم 👇 https://harfeto.timefriend.net/16366078765639
دل‌هوای‌خلوت‌کردن‌با‌شهدا‌کرده یه‌جای‌دنج‌رو‌خاک‌شلمچه‌با‌یک‌دنیا‌بغض‌نشکستہ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
برام مهم نےـست،بهشتے باشم یا جهنمے!!! وقتے ڪہ صاحب هردو خانہ خداوند باشد.... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
این‌زندگی‌رومدیون‌شهداییم ڪاش‌حداقل‌‌کاری‌نکنیم‌که‌شرمنده‌شهداشیم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بہ زَحمت جارو را اَز دَستَش گِرفتَم. ناراحَت شُد و گُفت: بِذار خُودَم جارو ڪُنَم. اینجُوری بَدۍ هاۍ دَرونَم جارو مے شَن! (شهید همت) •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فضایے‌کہ‌توش‌هستے‌روٺ‌خیلے‌اثر‌داره" جایے‌برو‌کہ‌روحت‌روجلا‌بدہ‌نہ‌کدر‌کنہ!!! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
کربلا♥️کربلا
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
روزی کمی با قرآن 🌱✨ سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ ۗ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿٢١١﴾ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا ۘ وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿٢١٢﴾ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿٢١٣﴾ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ ﴿٢١٤﴾ يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ ۖ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿٢١٥﴾
ذڪر روز یـڪـشـنـہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
خُطوطِ دݪ را اشغاݪ نَڪُنید خُدا پُشتِ خَط مُنتَظرِ تَماسِ ماست تَماس گِرفتے اݪتماس دُعا🤲 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ رفتم اتاقم و لباسم و عوض کردم و تا خواستم برم بیرون که صدای زنگ گوشیم بلند شد زینب بود الهی قربون خواهرم بشم چقدر دلم براش تنگ شده زود گوشی و برداشتم و تماس و وصل کردم من: به به سلام آبجی خودم خوبی زینب: سلام داداشی ممنون خودت خوبی خانومت خوبه من: شکر اونم خوبه چیکار میکنی زینب: هیچی تمرین دگه اینکه دلم براتون خیلی تنگ شده من : الهی قربون دلت بشم زینب: خدانکنه داداشی چند دقیقه سکوت شد که یهو صدای زینب جیغ اومد زینب : مهدیییییییییییییی گوشی و از خودم فاصله دادم تا خدایی نکرده با این جیغی که زینب زد پرده گوشم آسیب نبینه من: چیه چرا جیغ میزنی زینب: هیچی فقط یه لحظه هیجان زده شدم من: اوه اوه پس مواظب باشم هیچ وقت هیجان زدت نکنم، حالا چرا هیجان زده شدی زینب: یه هفته دیگه عروسی داداشمه برای همین خندیدم و گفتم: برای این جیغ زدی زینب: اوووم بلند خندیدم من: از دست تو خواهری ، حالا کی میای زینب: شاید دو روز دگه من: اهان زینب: ووووی داداش من برم که الان سرگرد پوستم و میکنه من: غلط میکنه دست به خواهر من بزنه زینب: قربون داداشم من: خدانکنه زینب: خب خب کاری نداری من برم دیگه سلام برسون به همه من: نه برو آبجی باشه مواظب خودت هم باش زینب: چشم توهم مواطب خودت باش فعلا یا علی من: فعلا علی یارت بعد اینکه قعط کردم رفتم تو سالن و جلو تلویزیون نشستم که خاله و مامان هم اومدن •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ [زینب] بعد دستگیری فرمانده سرگر فرمانده ای گروه و به عهده گرفته الانم داره در حد مرگ بهمون سخت میگیره از صبح تا الان که دگه نزدیک اذانه تو سالن تمرین هستیم هیچ کدوم از بچه ها دیگه جونی ندارن اخه کلی دویدیم نزدیک ۱۰۰تا۲۰۰تا شنا رفتیم ولی این سرگرد مگه ولکن میشه من : وایییییی فرمانده بسه همه بچه ها هم حرف مو تایید کردن فرمانده : نه خیر این چند وقته تمرین نکردید تنبل شدید الانم برین نماز بعد نماز دوباره همه تو سالن باشن ببینم کسی بعد من بیاد تنبیه میشه صدای همه در اومد فرمانده : خسته نباشید . بعد خودش زود تر از همه از سالن خارج شد ایییییی اگه جا داشت انقدر میزدمش تا دلم خنک بشه 😬 من : محدثه بیا بیا بریم نمازمون بخونیم محدثه: باشه بریم با محدثه رفتیم و بعد گرفتن وضو جانماز هامون و کنار هم پهن کردیم شروع کردیم به نماز خوندن بعد اینکه تموم کردیم محدثه رفت استراحت کنه منم گوشی برداشتم تا به مهدی زنگ بزنم دلم کلی برا همشون تنگ شده بود انقدر به سرهنگ اصرار کردم تا اجازه داد برم عروسی مهدی میگفت خطرناکه نمیشه تو دفتر تلفن دنبال شماره مهدی گشتم بعد پیدا کردنش زنگ زدم بهش بعد چند دقیقه صداش تو گوشم پیچید نمیدونم چقدر باهاش حرف زدم که با صدای ترسون محدثه منم هول شدم محدثه: وویی زینب بدو بدو الان فرمانده تنبیه مون میکنه زود با مهدی خدافظی کردم و با دو رفتیم سمت سالن تمرین خداروشکر بعد اینکه ما رفتیم فرمانده اومد و گفت که دو به دو باهم مبارزه کنید •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی، سخنی .... دارید درخدمتیم 👇 https://harfeto.timefriend.net/16366078765639
عڪاس‌مے‌شوم‌و‌عکس‌‌مے‌گیرم‌ا‌ز‌مزار‌شھدا تا‌همہ‌بفهمند‌کہ‌این‌همہ‌لاله‌پر‌پرشده‌اند‌‌‌‌تاتو‌امنیٺ‌د‌اشتہ‌باشے •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
در و دیوارِ اتاقت، کامپیوترت، موبایلت بویِ امام‌زمان میده؟! آقا بگه دل‌هاتونو بزارید روی میز نوت‌بوک و موبایل‌هاتونم بزارید رو میز میخوام همه رو باهم چک‌کنم! ببینم رومون میشه؟!💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرجاباشےخدایڪ پلہ ازت باݪاتره نہ بہ خاطراینڪہ خُداست،برا اینڪہ دست تو بگےـره •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هیچ‌ڪس‌نفهمےـدِ ڪہ‌خداوندهم تـنـهایےـش‌رافریادزدِ💔 _قُل‌هُوَاللّهُ‌اَحَدِ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
سیدناخامنه‌ای: باید هدف‌گذارے کنید؛ بࢪ اساس هدف‌گذارے، برنامہ‌ریزے ڪنید؛ بࢪاساس برنامہ‌ریزے، عمل ڪنید؛ بعد عمل خودتان را اندازه گیرے ڪنید؛ آن هم نہ اندازه گیرےِ زبانے، بلڪہ اندازه‌گیرے با شاخص. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
کربلا♥️کربلا
https://farsnews.ir/my/c/105920 لطفا همه حمایت کنید و همه جا این را پخش کنید. چقدر باید شاهد تردد زنان و دختران بی‌حجاب در کشور جمهوری اسلامی، کشوری که وجب به وجب آن خون شهدا ریخته شده، باشیم؟! چقدر باید سکوت کرد؟! با حمایت از این کمپین برای نجات خود از آتش جهنم تلاش کنید. چرا که سکوت شما نشانه تایید عمل این بی‌حیایی‌هاست.