eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
812 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
اوکہ دنبالش هر‌روز درخواستش مے کند (در نماز هر قنوت بخوان الهم الرزقنا الشهادت را🌱✨) EHGHE FOUR HARFE
آقـــا جان 🥺 تا ڪے منتظر بمونم ڪسے گناه نڪنہ... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_نوزدهم سهند : خب میخ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ [نامزد امیر] وقتی آماده شدم رفتم به مامان گفتم که میرم یه سری به الهام جون بزنم( مامان امیر) بعد خدافظی با مامان از خونه زدم بیرون و پیاده راه افتادم سمت خونه امیر اینا زیاد تا خونه ما فاصله نداشت با یاد امیر اشک تو چشمام جمع شد🥺 چقدر دلم براش تنگ شده بود هیچ خبری هم ازش نداشتم دلم شور میزد نگرانش بودم حس میکردم قراره یه اتفاق بدی بیوفته😥 وقتی به خودم اومدم دیدم روبه رو خونه امیر اینام دست از فکر کردن به امیر برداشتم و زنگ در و زدم بعد چند دقیقه الهام جون در و باز کرد و رفتم داخل دم در اول روسری و چادرم و مرتب کردم و رفتم داخل الهام جون و آقاعرفان (داداش بزرگ امیر) رو مبلا نشسته بودن با وارد شدن من از جاشون بلند شدن رفتم طرف الهام جون و بغلش کردم خیلی لاغر شده بود وقتی از الهام حون جدا شدم با سر پایین به آقا عرفان سلام دادم و کنار الهام جون نشستم سرم هنوز پایین بود که صدای الهام جون و شنیدم که می گفت: دخترم تو از امیر خبر نداری🥺 سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم چشماش پر اشک بود شرمنده شدم و سرمو انداختم پایین من: شرمنده تونم الهام جون منم خبر ندارم هرچی هم رفتم محل کارش چیزی بهم نگفتن الهام جون: نمی دونم چرا از صبح همش دلشوره دارم دیـشـ....😭... گریه بهش اجازه نداد بقیه حرفشو بزنه با نگرانی نگاهش میکردم آقا عرفان رفت طرفشو بغلش کرد و گفت:‌ چیزی نشده که مامانم مطمئنم امیر حالش خوبه ... الهام جون: ولی من میدونم یه چیزی شده ... دیشب خواب دیدم امیرم😭 شهید شده ...😭 اشکا منم شروع کردن به باریدن صورتم از اشک خیس شده بود😭 حتی فکر کردن به اینکه یه روز امیر نباشه حالم و بد میکرد...😥 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_بیستم [نامزد امیر]
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ [زینب] صبح زود سهند گفت آماده بشید قرار بریم ویلا( اونجا که قراره جشن برگزار بشه) رفتم سمت کمدم و یه جلیقه ضد گلوله پوشیدم یه مانتو بلند تا زیر زانو مشکی حالت کت داشت و یه شلوار مشکی چرم و شاله کلفت مشکی و بعد پوشیدن دست کش هام شنلم و هم پوشیدم رفتم در پنجره و باز کردم و با سوت مخصوص شاهین که شبیه انگشتر بود و همیشه دستم بود یه سوت زدم که بعد چند دقیقه صدای شاهین و بعد خودش اومد دستمو از پنجره بردم بیرون که روی دستم نشست رفتم طرف تخت و اون نقابی و زره ای که برای شاهین درست کرده بودم و براش پوشیدم اولش یکم بد خلقی کرد ولی بعد آروم شد خیلی قشنگ تر شده بود برای احتیاط اینارو پوشیدم که اگه بهش شلیک کردن به بدنش نخوره خودمم نقابم و زدم و از اتاق رفتم بیرون که دیدم ساسان هم آماده شده و روی مبل های توی سالن نشسته و سرشم تو گوشیشه منم رفتم و روی مبل تکی دور از ساسان نشستم و با شاهین مشغول شدم که صدای ساسان توجه ام جلب کرد ساسان: پرنده قشنگیه ولی به درد دخترا نمیخوره یکم وحشی و خطر ناکه دخترا هم که دل نازک و حساس... تند سرمو بلند کردم و با نگاهی که توش عصبانیت و خشم موج میزد بهش نگاه کردم ک رنگش پرید من: الان چی گفتی ؟؟🤨 با لکنت گفت: چشمات ..چـ..ـشمات😳😰 من: جواب سوال منو ندادی ... چشمام چی؟🤨 انگار اینجا نبود چون اصلا نشنید من چی گفتم شنیدم که زیر لب گفت : رنگ چشماش عوض شد و رگه های سفید توش بود یه برق ترسناک داشت چشماش و منو یاد چشمای شاهینی که آماده حمله هستن انداخت😰 پوذخندی زدم بهش زود از جاش بلند شد و گفت : جدی نگیر می خواستم یکم شوخی کنم من میرم تو حیاط ... منتظر جواب من نموند و با سرعت رفت بیرون ... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
حوصله‌شرح‌قصه‌‌نیسٺ-! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
حوصله‌شرح‌قصه‌‌نیسٺ-! #ادیٺ #شهید_گمنامــ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
من‌ا‌‌ز‌دیارعاشقا‌جاموندم نشسته‌یه‌بغضی‌تودل‌واموندم گناه‌دوباره‌دست‌وپام‌بستہ اسیرم‌تو‌دام‌دنیا‌موندم =(💔 EHGHE FOUR HARFE
عشقـہ♡ چهارحرفہ
یڪ تکہ جواهرید، نورید شما اسطورۀ غیرٺ و غرورید شما رفتید اگر چہ زود برمے‌گردید زیرا که ذخیرۀ ظهورید
چشم‌دل‌خودرا‌بہ‌خدایش‌مے‌دوخٺ اخلاص‌عمل‌را‌ز‌علے(؏) مےآموخٺ عاشق‌بہ‌وصال‌حق؛ «ابومهد؎» هم درآتش‌هجران‌شهادٺ‌مےسوخٺ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
اے ڪہ دلداده توام ارباب عاشق و دݪبسته توام ارباب ڪمڪ ڪن تا در راه تو سربݪند و پیروز باشم ارباب... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•