eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
750 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_بیست_و_نهم بعد تموم
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ وقتی نگاهم و دید آروم و مردونه خندید که از خندش منم خندم گرفت با لبخند نگاهش میکردم که برگشت طرفم و محکم بغلم کرد انگار که این آخرین باریه که میتونه منو بغل کنه بعد از چند دقیقه با صدای اهم اهم کردنه کسی آرمان منو از خودش جدا کرد ، برگشتم که دیدم ساسانه اهههههه پسره..... ساسان: خوش میگذره🤨 من: آره خیلی 👌 با عصبانیت نگاهم کرد و گفت : سهند گفت بیا در گوش آرمان گفتم: من باید برم ... و یه ماچ محکم از لپش گرفتم که باعث شد بخنده با لبخند پشت سر ساسان راه افتادم رفتیم آخر سالن که دیدم سهند و بقیه جلو یه نفر که روی صندلی نشسته بود وایستادن و اون مرده داره حرف میزنه و یه دختره که بهتر از قیافه و لباساش نگم روی دسته مبلش نشسته بود و ....... رفتم و کنار سهند وایستادم و زیر چشمی نگاهش کردم از همینجا هم میتونستم برق چشماش و ببینم وااای خداکنه کاری به کار امیر نداشته باشن تا وقتی که بتونم فراریش بدم ... دیدم اون پسره که نشسته بود و رفته بود تو فاز رئیسی داشت همینجوری حرف میزد برای خودش ...چیییییی رئیسی😳 نکنه این .... نهه یعنی ممکنه این رئیس باند باشه سریع یه نگاه به بازوی راستش کردم که با دیدن خالکوبی عقاب مطمئن شدم خودشه آروم پشت گردنم و لمس کردم که فکر کنم هشدار فعال شد وقتی از اون خیالم راهت شد یکم سرمو بلند کردم که دیدم دنیل زل زده به من دنیل: کلاه شنلت و بردار پوذخندی زدم و گفتم: چرا انگار بااین حرفم حرصش گرفت که با صدای بلندی گفت: زود بـــــاش کــاری و کـــــه گـــفـتــم بـکـن 😡 کلاه شنل و از رو سرم برداشتم و آروم سرمو بلند کردم و زل زدم تو چشماش چند دقیقه با بهت نگاهم کرد ولی بعد بی تفاوت روش و کرد طرف سهند و گفت : برو الان وقت اجرای نمایشه👌 چشمای سهند یهو برق عجیبی زد و با یه چشم کشدار 😁 ازمو دور شد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_بیست_نهم #خانومہ_شیطونہ_من وقتی رسیدم ماشین و پار
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ [باران] اشکام و پاک کردم و به سنگ مزار سردی که اسم زندگیم روش حک شده بود زل زدم(شهیدمحمدرضاابراهیمے)انقدرغرق فکر کردن بودم که اصلا متوجه اطرافم نبودم با صدای مامان به خودم اومدم و با صدای گرفته ای گفتم: جانم مامان مامان:‌ بلند شو فدات شم میخوایم بریم مسجد من: باش بوسه ای روی اسم محمدرضا گذاشتم و بلند شدم خاک چادرم و تکوندم و رفتم طرف مامان اینا باراد و که خواب بود ازش گرفتم و جلو تر از مامان و خاله رفتم طرف ماشین و نشستم صندلی جلو که بابک هم نشست پشت فرمون بعد چند دقیقه مامان و خاله هم اومدن تا اومدم پیاده شدم مامان گفت نمیخواد بشین بابک ماشین و روشن کرد و راه افتاد یکم که گذشت حس کردم کسی داره تعقیبمون میکنه بدون جلب توجه به آینه کنار نگاه کردم یه ماشین پارس مشکی خیلی نامحسوس داشت تعقیبمون میکرد آروم بابک و صدا کردم که هومی گفت من: یکی داره تعقیمون میکنه ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️