eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
800 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_چهل_و_هفتم #خانومہ_شیطونہ_من [دانای‌کل] ب
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ انقدر رفتم که اطرافم و که نگاه کردم هیچ چیزی و جز خاک ندیدم نمیدونم چرا اما هیچ حس ترسی در من نبود و فقط حس ارامش داشتم یهو حس کردم دارم از حال میرم و سرم به شدت گیج میرفت دیگه نتونستم تحمل کنم و چشمام بسته شد ... به اطرافم نگاه کردم جبهه و جنگ بود همه درگیر بودن خیلی ها زخمی و بعضی ها شهید شده بودن با دیدن این صحنه اشکام روی صورتم ریختن و بی اختیار شروع کردم به راه رفتن میخواستم به یه پسر جوون فکر کنم هم سن خودم بود کمک کنم تیر خورده بود و لباش از تشنگی خشک شده بود کنارش زانو زدم و اروم صداش کردم من: اقا ... اقا صدام و میشنوید پسره همون جور که به چادرم زل زده بود دست بی جون و خونیش و جلو اورد و یه گوشه از چادرم و گرفت و به سمت بینیش برد و بو کشید و آروم زمزمه کرد: خواهرم جادرت بوی جادر حضرت فاطمه و میده ازش مواظبت کن قول بده هیچ وقت از سرت نیوفته من: قول میدم پسره با لبخند گفت: حضرت فاطمه اومده دنبالم .... تومیتونی هیچ وقت نا امید نشو یه روز توهم از این قفس پر میکشی و به اسمون میای اونجا حضرت فاطمه منتظرته با لبخندی چفیه اشو از دور گردنش باز کرد و به طرفم گرفت پسره: این یه یادگار از طرف من میونه اشک لبخندی زدم و چفیه ای که از خون زیباش گلگون شده بود و گرفتم من: میتونم اسمتونو بدونم؟ پسره با لبخند فقط بهم نگاه کرد و کم کم چشماش بسته شد با بسته شدن چشماش سرعت اشکام بیشتر شد از جام بلند شدم که سرم گیج رفت و دیگه چیزی نفهمیدم ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16456996792754 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
وقتےدلتنگ‌باشے‌و‌دلت‌پرواز‌بخواهد‌وقتے‌ به‌مهمانۍ‌رفیق‌های‌آسمونیت‌میرۍ‌دلت‌ بیشتر‌هوایۍ‌میشه😔🕊 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⭕️استخدام نیروی هوایی ارتش ⭕️آگهی 2 اسفند 1400: نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در ادامه راه ش
⭕️ شرایط عمومی (1) متدین به دین مبین اسلام. (2) تابعیت جمهوری اسلامی ایران(ایرانی الاصل بودن و عدم سابقه تابعیت بیگانه). (3) ایمان به انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و آمادگی فداکاری در راه تحقق اهداف آن. (4) اعتقاد و التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه. (5) کسانی که به عنوان عضو به نیروی هوایی ارتش ج . ا . ا می‌پیوندند باید برای رزمنده شدن وارد شوند و جهت پاسداری از استقلال، تمامیت ارضی، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و ادامه راه شهیدان، آمادگی خدمت در هر یک از یگان های تابعه نهاجا متناسب با نیاز سازمانی را داشته باشند. (6) شاخصه‌های تدین، انقلابی بودن، روحیه ایثار و فداکاری و انگیزه خدمتی بعنوان یک اصل در همه مراحل مورد توجه قرار می‌گیرد .  (7) سپردن تعهد کافی مبنی بر پرداخت دو برابر هزینه‌های دوره آموزشی در صورت استعفاء یا اخراج برابر قوانین و مقررات ارتش ج . ا . ا. (8) شرط سنی حداکثر 28 سال ومبنای محاسبه سن اول اسفند می باشد.{در صورت انجام  خدمت سربازی (برای داوطلبان مرد)مدت خدمت دوره ضرورت به حداکثر سن داوطلبان اضافه می‌شود همچنین فرزندان شهداء، آزادگان و جانبازان از کار افتاده کلی از شرط سن و معدل معاف می باشند، ارائه مدرک معتبر از بنیاد شهید و امور ایثارگران در این خصوص الزامی می باشد}. (9) دارا بودن سلامت جسم و روان برابر معاینات پزشکی. (10) فقدان محکومیت موثر کیفری و محکومیت ناشی از اقدام علیه امنیت کشور، انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران. (11) عدم عضویت یا وابستگی و هواداری از احزاب، گروه ها و سازمان‌های سیاسی. (12) عدم معروفیت به فساد اخلاقی برابر ضوابط گزینش. (13) استخدام افراد به منظور مرتفع نمودن مشکلات اقتصادی آنان نبوده و جذب و استخدام بر اساس نیاز سازمان می باشد. (14) داوطلبینی که در نیرو/ سازمان های تابعه آجا  (مرتبط با رشته های مورد نظر) دارای سابقه خدمت  قراردادی می باشند مدت سابقه خدمت به حداکثر سن اشاره شده در بند 8  شرایط عمومی (در صورتی که سن داوطلب از 40 سال بیشتر نباشد)مزید می گردد . (15) حداقل قد 165 سانتی متر برای آقایان و حداقل قد 160 سانتی متر برای خانم ها. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
دلتنگی‌بغض‌ناپیدا‌دارد...! دلتنگی‌حال‌بد‌به‌همراه‌دارد...! #دلتنگے #ادیٺ #شهید_گمنامــ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن🌱✨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِر
روزی کمی با قرآن🌱✨ الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ﴿٧٦﴾ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَىٰ وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا ﴿٧٧﴾ أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا ﴿٧٨﴾ مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ۚ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا ﴿٧٩﴾ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ۖ وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ﴿٨٠﴾
ذڪر روز دوشـنـبـہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
دوشنبہ‌هاۍ‌امام‌حسنے مݧ‌بہ‌ٺنهایۍ‌از‌این‌باده‌نخواهم‌نوشید‌ همہ‌اهݪ‌جهاݧ‌را‌حسنے‌خواهم‌ڪرد... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
جمڪران‌عطروبوۍ‌نرگس‌دارد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شڔوع پارٺ گذارۍ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_چهل_و_هشتم #خانومہ_شیطونہ_من انقدر رفتم
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ وقتی چشمام و باز کردم تو بیمارستان بودم چند بار پلک زدم تا دیدم واضح شد فاطمه و دیدم که کنار تخت روی صندلی خوابش برده بود من: فاطمه ..... فاطمه اجی یکم تکون خورد و بعد چشاش و باز کرد وقتی منو دید سریع بلتد شد و اومد طرفم فاطمه: اجی خوبی تو چشاش اشک جمع شده بود من: اره خوبم ... فقط آب میخوام فاطمه : باش الان میارم برات وقتی آب اورد تا خواستم بخورم یاد اون پسره افتادم که با لب های تشنه شهید شد 😔 آب و که خوردم روبه فاطمه گفتم: فاطمه چی شده چرا من بیمارستانم فاطمه: وقتی رفتی منم بعد بیست دقیقه دیگه اومدم دنبالت اما هرچی گشتم تو رو پیدا نکردم نگرانت شدم و به اقای مهدی پور گفتم و با چند تا دیگه از بچه ها اومدیم دنبالت وقتی پیدات کردیم از حال رفته بودی و از بینیت خون میومد زود رسوندیمت بیمارستان دکتر گفت گرما زده شدی و باید کمتر تو افتاب باشی من: اهان .... وااااای فاطمه چفیه ام .. چفیه ای که همراهم بود😰 فاطمه: نترس بابا تو کیف منه من: پووووف ... ترسیدم فاطمه : راستی کجا رفته بودی؟ من: نمیدونم وقتی به خودم اومدم دیدم از چادرا خیلی دور شدم ولی اهمیت ندادم فاطمه: اه کله شق داداشت خودشو کشت انقدر که زنگ زد من: واااای بابک ... گوشیم کجاست؟ فاطمه از تو کیفش گوشیم و بهم داد که زود شماره بابک و گرفتم هنوز دوتا بوق نخورده بود جواب داد... ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_چهل_و_نهم #خانومہ_شیطونہ_من وقتی چشمام و ب
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ بابک: باران معلوم هست کجایی ؟ چرا گوشیت و جواب نمی دادی ؟ میدونی چند بار زنگ زدم بهت اره دختره بی فکر نمیگی من از نگرانی میمیرم هاا؟ حالا خوبی؟ با خنده گفتم: داداشم نفس بکش خفه شدی یکی یکی بپرس برادر من اولش که ببخشید .... راهیان نورم دیگه رفته بودم اطراف و ببینم دومش اینکه گوشیم دست خودم نبود سومش خدانکنه...چهارمش اره خوبم تو خوبی چخبر بابک: خداروشکر منم خوبم مامان اینا سلام میرسونن من: توهم سلام برسون بابک: خب چخبر من: خبرا که دست توعه اما هنوز موقعیت اینکه با اون دختره صحبت کنم برام پیش نبومده بابک: اووم فقط مواظب باش من: چشم بابک: خب کار نداری من: نه داداشی مواظب خودت باش فعلا یاعلی بابک: فعلا ...علی یارت بعد اینکه گوشی و قطع کردم برگشتم طرف فاطمه که سرش تو گوشیش بود گفتم: میشه چفیه و بدی فاطمه: باش از تو کیفش چفیه و در آورد و گرفت طرفم ازش گرفتم و بوش کردم چه بوی خوبی میداد من: فاطمه من حالم خوبه بریم فاطمه: چی چیو حالم خوبه باید تا عصر اینجا باشی من: نههههه فاطمه: آرهههههه نمی دونم تا عصر چطور گذشت اما همش فکرم درگیر اون شهید بود یعنی اسمش چی بود عصر دکتر گفت مرخصم فاطمه کارا ترخیصم و انجام داد و وقتی از بیمارستان اومدیم بیرون انگار از زندان آزاد شده باشم یه نفس عمیق کشیدم ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16456996792754 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
اگردختربودن‌به‌ضعیف‌بودن‌بود...! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن🌱✨ الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَات
روزی کمی با قران🌱✨ وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ ۖ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ ۖ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا ﴿٨١﴾ أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا ﴿٨٢﴾ وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ۖ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ۗ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿٨٣﴾ فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ۚ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا ﴿٨٤﴾ مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا ۖ وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتًا ﴿٨٥﴾
ذڪر روز ســہ شـنـبـہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
تو‌این‌روز‌ڪہ‌دݪا‌همہ‌غرق‌شادۍ‌اسٺ دنیاۍ‌ما‌فقط‌ٺورا‌ڪم‌دارد‌یابن‌الحسن •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یٺیم‌مڪہ‌آقاۍ‌جہاݧ‌شد‌محمد‌سید‌ پیغمبراݧ‌شد🥳😍✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
خجستہ‌بادزیبامبعثےڪہ‌با«اقرأ بِسمِ رَبِکَ الذی خَلَق ...»آغازوبا«انّاأعطیناک الکوثَر...»بیمہ‌وبا«یَومَ اکمَلتُ لَکُم دینکم»جاودانہ‌خواهدشد. مبعث گواراۍ‌وجودپاڪٺاݧ❤️✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
دلم‌براۍپروازڪردن‌پرمیزنہ‌اما‌باݪ‌هایم‌شڪستہ‌اسٺ‌از‌باݪ‌هایم‌خوݧ‌اسٺ‌ڪہ‌ چڪہ‌میڪند‌خداڪندبرسدروزۍڪہ‌ایݧ‌خوݧ‌ها‌براۍ‌دفاع‌از‌حرم‌بر‌زمیݧ‌بریزد😔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شڔوع پارٺ گذارۍ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_پنجاه #خانومہ_شیطونہ_من بابک: باران معلوم
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ فاطمه: باران بیا آقای محبی منتظرمونه من: باش باهم سوار ماشین اقای محبی شدیم و آروم سلام کردیم اقای محبی: سلام خانوما وقتی رسیدیم بعد از تشکر با فاطمه رفتیم طرف چادر خودمون و بعد از عوض کردن لباسام که بوی بیمارستان گرفته بودن و حالم و بهم میزدن رفتیم تو نماز خونه و با دخترا مشغول حرف زدن شدیم یکی دو ساعت گذشته بود و ما هنوز سر گرم حرف زدن بودیم سعی میکردم به اون دختره نزدیک بشم و فکر کنم موفق هم شدم اسمش ساغر بود و ۲۴ سالش بود و بچه شیراز بود مشغول حرف زدن با ساغر بودم که گوشیش زنگ خورد و با یه ببخشید از جمع دور شد یه نگاه به بقیه کردم کسی حواسش به من نبودم بی سروصدا پشت سر ساغر رفتم و کنار کتاب خونه وایستادم مثلا دارم کتابا و نگاه میکنم اما همه حواسم پیش ساغر بود ساغر: سلام هرمز ناشناس: ـــــــــــــــــ ساغر: نه بابا گفتم تا وقتی که اینجام دست از سرم بردار باشه باشه گفتم که سعیمو میکنم ناشناس: ــــــــــــــــــــ نمی دونم چی گفت که ساغر قرمز شد ساغر: باشه هرمز فقط محموله هارو کی قراره تحویل بگیری؟ ناشناس : ــــــــــــــ ساغر: چی فردا اونم از مرز کردستان.... مگه عقلتو از دست دادی ناشناس : ـــــــــــــــــــ ساغر: اصلا به من چه اگه چیزی شد جواب رئیس و خودت باید بدی 🤷‍♀ خدافظ منتظر نموند تا طرف چیزی بگه و قطع کرد سریع کتاب انسان ۲۵۰ ساله و برداشتم،و خودم و مشغول کردم حس کردم اومد طرفم ساغر: اه باران اینجایی ... چیکا میکنی؟ من: اره ساغری ... هیچ اومدم ببینم چه کتابایی داره ساغر: اهاااان من: ساغر من برم به داداشم زنگ بزنم دیگه میام ساغر: باشه برو عزیزم یه لبخند زدم و رفتم بیرون زیر تانکی که نزدیک نماز خونه بود وایستادم یه نگاه به اطرافم کردم کسی نبود شماره بابک و گرفتم ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_پنجاه_یکم #خانومہ_شیطونہ_من فاطمه: باران
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ بعد چنتا بوق جواب داد بابک: الو من: سلام داداشی بابک: سلام خواهری خوبی چخبر چیکا میکنی خوش میگذره منم مثل خودش جواب دادم من: خوبم...سلامتی‌مولام...هیچ‌با‌داداشم‌ میحرفم...اووم جات خالی بابک: منو مسخره میکنی؟ من: نه من غلط بکنم🙆‍♀🤥 بابک: برو بچه جون من خودم زغال فروشم من: اهههه داداش تو مگه پلیس نبودی ... خاک به سرم اخراجت کردن که رفتی زغال فروش شدی😱 بابک: دستم بهت نمیرسه جغله حالا دیگه منو دست میندازی با خنده گفتم : اه داداش یه حرفا میزنی هااا من بچه به این خوووووبی🤗 بابک : اره اره ببخشید باااانو من: فکر میکنم اگه بخشیدمت میگم بهت😌 بابک: بچه پرو من: بابککککک بابک: جووووونم من:واه مسخره نکن ... دلم برا باراد تنگ شده بابک با لحن دلخوری گفت: فقط باراد؟😒 من: نههه برا هر دوتون ولی خوب با توحرف میزنم دلتنگیم کم تره خوووو☹️ بابک: باش بابا ... صبر کن الان گوشی میزارم در گوشش باهاش حرف بزن من: بااااااش🤩 بعد از چند دقیقه صدای ملچ و مولوچ کردن باراد اومد .. ایییی جون دلم من قربونت بشم من: داداش کوچولووو باراد با ذوق خندید که از خندیدنش لبا منم کش اومد 😁 من: جووون قربون خنده هات بشم من خوبی شیطونک من ؟ یه حرفا های عجیب و غریب میزد نمی فهمیدم چی میگه بابک: فکر کنم داره فوشت میده😂😂 من: واا چرااا😢 بابک: اخه با اخم داره حرف میزنه نمیدونم چی میگه ولی به احتمال نوددرصد فوشه😜😂😂 من: اهههه بابک اذیت نکن 😅😂 بابک: شوخی کردم ... فیلمش و میفرستم برات من: باش .... راستی داداشی بابک: هووم من: هووم چیه بگو بله 😌 تو نستم به دختره نزدیک بشم فعلا که کم کم داره باهام راحت میشه بابک: خوبه ولی مواظب خودت باشی من: ایمیلت و چک کن بابک : باش .... فعلا من: فعلا ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16440569257524 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️