•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت688
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
وارد پذیرایی شدیم، وقتی از اتاق رفته بودم همه دور هم بودن اما الان فقط بزرگترا موندن و حمید. پیش حمید رفتم و گفتم
- داداش پس دخترا کجا رفتن؟
علی کنارش نشست، چشم از گوشیش برداشت
- نمیدونم فکر کنم رفتن حیاط.
رو به علی گفتم
- پس منم میرم پیششون.
علی باشه ای گفت، به سمت حیاط پا کج کردم. با دیدن زینب و سحر و گلرخ که وسط حیاط ایستاده بودن و گلرخ باهاشون حرف میزد از پله ها پایین رفتم. نزدیکشون که شدم سحر گفت
- چه عجب از همسر گرامی دل کندی و به جمع رفقای قدیمت پیوستی!!!
آروم به سرش زدم، که زینب به شوخی گفت
- منم با سحر موافقم، اگه میدونستم نامزد بشی ما رو فراموش میکنی این همه تلاش نمیکردم. اه اه اه مرد ذلیل
از حرفاشون فقط میخندیدم، گلرخ گفت
- شما فقط الانشو دیدی، هر موقع علی آقا اینجا بودمیگفت و میخندید، همین که میرفت زانوی غم بغل میکرد و مثل برج زهرمار نمیتونستی باهاش حرف بزنی
بچه ها خندیدن، این بار بازوی گلرخ رو نیشگون گرفتم
- نه اینکه خودتون مثل من نیستین، در ضمن گلرخ خانم مثل اینکه هم نشینی با این دوتا رو تو هم اثر گذاشته. از من میشنوی ازشون دوری کن!
از اینکه سر به سر هم میذاشتیم و میخندیدیم خوش میگذشت.
کنار درخت ها قدم میزدیم و حرف میزدیم، به این فکر کردم که اگه علی برام کتاب خریده، بهتره قبل از رفتنمون کتابهارو بدم به گلرخ، حداقل میتونه بعد از خوندن اون کتابهایی که براش خریدم از اینا هم استفاده کنه.
با صدای سکینه خانم که کنار نرده های ایوان ایستاده بود برگشتیم
- گلرخ میتونی بری از گلنار قابلمه بزرگمون رو بگیری؟ میخوام فردا آش بپزم. اونروز مهمونی داشتن برده برا فردا صبح لازمش دارم. چند تا هم از مغاره تخم مرغ بگیر شام میگن املت بپزیم
گلرخ نگاهی به ما کرد و گفت
- بچه ها بریم باهم دور بزنیم و وسایلم بگیریم
زینب گفت
- بذار به بابا بگم، ببینم چی میگه!
من و سحر هم قرار شد اطلاع بدیم اگر مشکلی نبود بریم.
وارد خونه شدیم، فقط آقایون تو اتاق بودن، خانم جون و حاج خانم تو آشپزخونه نشسته بودن و مامان هم به سکینه خانم کمک میکرد.
داخل پذیرایی شدیم و سحر با حمید گرم صحبت شد تا اطلاع بده میخوایم بریم بیرون، نزدیک بابا شدم و بعداز اینکه اطلاع دادم و اجازه گرفتم، علی رو صدا زدم تا بیرون بیاد.
خودم تو ایوان ایستادم، علی نزدیکم شد و پرسید
- جانم زهرا، کاری داشتی؟
- سکینه خانم گفت گلرخ بره وسایل بگیره از گلنار، بچه ها هم میرن. گفتم ببینم منم میتونم برم یا نه!
🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو vip شو😊
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد ....
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه
💠فراز 68 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
68- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَدَحْتُهُ بِلِسَانِي أَوْ هَشَّتْ إِلَيْهِ نَفْسِي أَوْ حَسَّنْتُهُ بِفِعَالِي أَوْ حَثَثْتُ إِلَيْهِ بِمَقَالِي وَ هُوَ عِنْدَكَ قَبِيحٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 68: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با زبان آن را مدح کردم، یا نفسم به سوی آن مشتاق گشت، یا با کردار خود آن را نیکو جلوه دادم، یا با گفتارم به آن تشویق کردم، در حالی که آن نزد تو قبیح بوده و بر آن عذابم میکنی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
آویزان شدن پیراهن خونین ارباب در اول محرم و شروع عزای حسینی
باز دعوتنامه را دادند و ما هم آمدیم
باز هم گریه کنان با اهل عالم آمدیم
باز هم پیراهنی در عرش آویزان شده
در عــزای اشـــرف اولاد آدم آمـدیـم
●قيل للصادق عليه السلام سيدي جعلت فداك ان الميت يجلسون بالنیاحه بعد موته او قتله و أراكم تجلسون انتم و شيعتكم من اول شهر بالماتم و العزاء للحسین علیه السلام فقال عليه السلام ما هذا اذا هل هلال محرم نشرت الملائكة ثوب الحسين و هو مخرق من ضرب السيوف و ملطخ بالدماء و فنراه نحن و شيعتنا بالبصيرة و لا بالبصر فاذا تنفجر دموعنا
●به حضرت آقا امام صادق علیه السلام عرض شد: آقای من به فدایت شوم وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای #بعد از مرگ برای او می گیرند و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا برای حسین علیه السلام می کنید در حالی که روز شهادت عاشورا است حضرت فرمود: این چه حرفی است هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را پهن می کنند در حالی که پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است پس ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت می بینیم و نه بصر چشم سر پس اشک های ما سرازیر می شود.
ثمرات الاعواد/ج۱/ص۳۶.
▪️رسم گریستن بر مسلم بن عقیل اتفاقی نیست.
▫️وقتی حضرت مسلم را نزد عبید الله آوردند، سلام نکرد. گفتند: به امیر سلام کن. فرمود: ما لی امیر سوی الحسین: من جز حسین سلام الله علیه هیچ امیری ندارم. امیر من فقط حسین است. این است فهم حضرت مسلم از امامت و امارت! برای او فقط امام عصرش ملاک است. نان به نرخ روز نمیخورد.
▫️سید الشهداء سلام الله علیه سفرای دیگری هم داشتند. پسرعموهای دیگری هم همینطور. اما میان این همه سفیر و پسر عمو، مسلم بن عقیل شخصیت ویژهای است. مسلم همان کسی است که سید الشهداء در نامه به مردم کوفه او را اینگونه معرفی فرمود:
"انی باعث الیکم اخی و ابن عمی و ثقتی من اهل بیتی."
من برادرم و پسر عمویم و ثقهی خود از میان اهل بیتم را به سوی شما گسیل داشتهام...
عظمت کسی که سید الشهداء او را برادر خود میخواند، و او را ثقهی خود بر میشمرد، برای ما قابل فهم نیست.
▫️کسی گمان نکند که اگر شب اول محرم رسم شده است که به یاد او عزادرای کنیم، یک امر اتفاقی است. ابن عباس از امیرالمومنین مطلبی نقل میکند که شیخ صدوق آن را در امالی آورده است. در این حدیث امیر مومنان از پیامبر میپرسند: آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت میفرمایند: بله! او را دوست دارم. به دو جهت: یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر آنکه پسر ابوطالب است. سپس میفرماید: ای علی از میان پسران عقیل، کسی هست که بخاطر محبت به پسر تو کشته میشود 👈 و تدمع علیه عیون المومنین و تصلی علیه ملائکه المقربون. یعنی: چشمهای مومنان بر او گریان میشود و ملائکهی مقرب بر او درود و صلوات میفرستند.
▫️اگر مثل مسلم باشی، رسول خدا پیش از به دنیا آمدنت تو را یاد میکند، و مدح تو را خاتم پیامبران با افتخار تمام بیان میکند. ملائکهی آسمانها و فرشتگان مقرب به جای خود، سلام خدا و جمیع پیامبران و گواهان و صالحان بر مسلم بن عقیل باد. آن چنان که در زیارت نامهی او آمده است.
▫️لذاست که این شب عزیز، به هیچ وجه به طور اتفاقی با نام مسلم بن عقیل گره نخورده است. این فرمایش رسول خداست که چشمهای مومنان بر او گریه میکند. خوشا به حال آن چشمی که چنین شبی بر سفیر پر افتخار حضرت سید الشهداء گریان باشد.
💠 بخش انتهایی سخنرانی استاد موحدی در شب اول محرم ۱۴۴۰ ق
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تابَعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت689
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
با محبت نگاهم کرد
- خودت دوست داری باهاشون بری؟
- خب اره، خیلی وقته با زینب و سحر نبودم. میخوام باهم باشیم
-باشه عزیزم برو، مگه دلم میاد تو ازم چیزی بخوای و بگم نه!
با خوشحالی گفتم
- ممنون علی جان
کمی سکوت کرد و گفت
- فقط اگه رفتی خونه ی گلنار و اون پسره اونجا بود زود برگرد
- چشم آقا خیالت راحت
لبخندی به روم زد
- مواظب خودتون باشین
چشمی گفتم و به سمت بچه ها که تو حیاط منتظرم بودن رفتم، نزدیکشون که رسیدم. گلرخ گفت
- به اذانم کم مونده زود بریم بگیریم و برگردیم
گلرخ هم چادر سرش کرد و باهم به سمت خونه ی گلرخ حرکت کردیم، بعداز گرفتن قابلمه، گلنار خیلی اصرار کرد اونجا بمونیم. ازش تشکر کردیم گفتیم که شب بیاد خونه ی مادرش و اونجا همدیگر رو ببینیم. تو دلم صلوات میفرستادم که برادرشوهرش اون اطراف نباشه، خداروشکر دعام مستجاب شد و خبری ازش نبود.
میدونم که علی آدم بدبینی نیست، چون چند باری حرکات برادرشو گلنار رو دیدم. رفتار و نگاهش خیلی آزار دهنده ست، گلرخ وارد سوپر مارکت شد و تخم مرغ و کمی هم وسایل برای صبحانه خرید.
زینب و سحر با هم درباره ی زیباییهای روستا حرف میزدن، نزدیک گلرخ شدم و گفتم
- میگم اگه بریم جنگل میتونی به آقا مصطفی هم بگی؟
- اون فقط پنجشنبه عصر میتونه بیاد که جمعه هم بمونه وسط هفته فکر نکنم.
- حالاتو بهشون بگو شاید تونستن، آخه اخر هفته جنگل خیلی شلوغه، اون سری من و علی آقا رفتیم اصلا اوضاع خوب نبود
- میدونم چی میگی، بذار بریم خونه بهش زنگ میزنم ببینم میتونه جور کنه بیاد.
- قابلمه رو بده من بردارم، تو خسته شدی
از دستش گرفتم و به سمت خونه رفتیم.
هوا دیگه تاریک شده بود، وارد حیاط خونه که شدیم، علی کنار ایوان ایستاده بود و نگاه میکرد، زینب گفت
- زهرا مجنون خانت از اون بالا داره نگاه میکنه!
با خنده گفتم
- از کجا معلوم به خاطر من ایستاده، شاید اومده هوابخوره
- اگه اومده هوا بخوره، چرا به محض اینکه مارو دید سریع اومد پایین
دیگه حرفی نزدم، علی سریع به سمتم اومد، سلام داد و قابلمه رو گرفت.
- بده من، سنگینه!
دستش دادم، به زینب نگاه کردم، آروم گفت
- دیدی گفتم منتظر خانم بود.
خندیدم و سرم رو تکون دادم، علی قابلمه رو به آشپزخونه برد، ماهم لباسهامون رو عوض کردیم و به آشپزخونه رفتیم، سکینه خانم گفت
- بچه ها وسایل شام رو آماده گذاشتم. کمک کنین ببرین، بعد از نماز شام رو بیاریم.
چشمی گفتیم و بعداز خوندن نماز و خوردن شام، قرار شد پس فردا باهم بریم جنگل! گلرخ هم به آقا مصطفی زنگ زد تا بیاد، خوشبختانه قبول کرد.
🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو vip شو😊
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞