eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ - ببخش زهرا جون، یکم چشم و گوشت رو باز کن و اطرافت رو خوب ببین، شاید توهم به زودی قاطی ما شدی. شونه بالا انداختم و گفتم - شما برین با نامزداتون خوش باشین، من که فعلا نیاز به آرامش دارم. میخوام برم بست بشینم حرم تا خود امام رضا، گمشده م رو بهم بده. سحر نگاهی به ساعت گوشیش کرد - بچه ها کم کم برگردیم پیش بقیه؟ تایید کردیم و نزدیک جمع که شدیم، با دیدن برادر زینب که پیش حمید نشسته بود جاخوردم، چه زود اومدن. زینب نگاهی به برادرش کرد و آروم گفت - ببین چه زود خودش رو رسونده. هرسه سلام دادیم و بعداز جواب گرفتن جای قبلیمون نشستیم.مامان روبه زینب گفت - عروس خانم، تبریک میگم. همین الان حاج خانم گفت که قراره به زودی عروس بشی، ان شاالله خوشبخت شین. زینب تشکری کرد و با لبخند جواب داد - ممنون معصومه خانم، ان شاالله قسمت زهرا جون خانم جون رو به زینب گفت - خوشبخت بشی دخترم، زهرا خانم ما منتظره شادوماد با اسب سفید بیاد خجالت کشیدم و آروم گفتم - اِ... خانم جون زینب و سحر باهم اروم حرف میزدن، نگاهی به حمید کردم که حواسش به من بود.علی آقا لحظه ای نگاهش روم قفل شد، سرش رو پایین انداخت و حاج خانم گفت - از زینب که خیالم راحت شد، خداروشکر اقا محمد پسر خوبیه، هم مؤمنه، هم اهل کار و زندگیه. نرگسم که کوچیکه. این علی آقامونم بتونم سرو سامون بدم یکم خیالم راحت میشه مامان جواب داد - جوونای این دوره زمونه با زمان ما فرق دادن حاج خانم، خودشون باید انتخاب کنن. ماشاالله علی آقا خودش عاقل وبالغه، نگران نباشین، خودش یکی رو پیدا میکنه! - والا چی بگم، هر بار بحثش پیش میاد، میگه صبر کنین، بهش میگم اگه کسی رو زیر نظر داری خوب بگو مادر، از جواب دادن طفره میره. میگه هنوز وقتش نیست. نمیدونم کی قراره وقتش برسه. علی آقا که از حرف های مادرش شوکه شده بود خندید و گفت - مااااماااان...لطفا! الان که وقت این حرف ها نیست. همه خندیدن و مامان گفت - این اقا حمیدِ ما هم مثل علی آقا هر بار بحث ازدواجش پیش میومد، می گفت وقتش نیس، تا اینکه خدا خیرش بده یه خواستگار برا سحر اومد، دست و پاش رو گم کرد. الانم خداروشکر سحر عروسم شده. - خداروشکر، ان شاالله خوشبخت شن حمید همونطور که بشقاب میوه رو برمیداشت جواب داد - حاج خانم ، این علی که من میشناسم، فعلا قصد نداره قاطی مرغا شه. باید چند جلسه مشاوره بهش بدم شاید از خر شیطون بیاد پایین و شمام از دستش راحت شین. همه با خندیدن، در ظاهر میخندم، ولی تو دلم غوغاییه. نمیدونم چرا هر وقت اسم ازدواج میاد، تنم میلرزه. تمام خاطرات سعید و بحث هایی که شده، جلوی چشمم رژه میره. ناخواسته بغضی ته گلوم گیر کرد و آب دهنم رو به سختی قورت دادم، سحر حواسش بهم بود. اروم نزدیک گوشم گفت - خوبی زهرا، میگم این بار دیگه تورو باید عروس کنیم! لبخند کجی زدم و آهی کشیدم گفتم - بیخیال، فعلا که وقتی یاد اتفاقات این چند ماه میفتم، میترسم به ازدواج فکر کنم - فراموشش کن بره، بیخودی هم فکرتو خراب نکن. توکلت به خدا باشه - اوهوم... راست میگی، ولی چه میشه کرد هرچی میخوای یادت نیاری، بدتر جلوی چشمت ظاهر میشن سنگینی نگاهی رو روم حس کردم، سرم رو بالا آوردم و با برادر زینب که تقریبا روبروی هم نشسته بودیم، چشم تو چشم شدم.سرم رو پایین انداختم و خودم رو مشغول خوردن میوه کردم. ازاینکه قراره مشهد تنها باشم دلم میگیره، با خودم میگفتم سحر که نامزده، شاید دوست داره با حمید بره بیرون، خداروشکر زینب هست، ولی تمام محاسباتم به هم ریخت، زینبم با نامزدش میره. قربونت بشم خدا، انگار تقدیر من فقط تنهاییه. زینب آروم به پهلوم زد و گفت - به چی فکر میکنی؟ - میخوای راستش رو بدونی؟به اینکه تومشهد قراره تنها بمونم - کی گفته؟ سحر که کنارم بود، دلخور گفت - کی تو رو تنها گذاشتم که الان بار دوم باشه - خب نمیشه که همه جا آویزونتون باشم، به هرحال اولین سفر متأهلی شما دوتاست، شاید دوست دارین دوتایی برین 🔴کل رمان تو وی ای پی کامله، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞