eitaa logo
اسلام سیاسی | مومنی
2.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
519 فایل
https://eitaa.com/eslamesyasi 🔸 در خدمتم 👇 @momeni1366
مشاهده در ایتا
دانلود
↙️ انتشار برای اولین بار 💢 مجموعه عکسهای مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد در آخرین سفر خود به در نوروز۱۴۰۰ و زیارت مرقد حاج قاسم سلیمانی در کرمان ⚠️انتشار با ذکر منبع بلامانع است. https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام 🔻خاطره ارسالی توسط یکی از مخاطبان کانال «اسلام سیاسی» درباره استاد مرحوم "محمدحسین فرج نژاد" 🔴 قسمت ۲۱: با یک نگاه، عاشقش شدم. ♦️طلبه پایه یک مدرسه علمیه اردکان بودم که همراه بعضی از طلاب و دانشجوها راهی قم شدیم برای کلاس های بصیرتی و سیاسی. 🔻یک استاد آمد که او را اصلا نمی‌شناختم. 🔻مطالبش آنقدر جذاب بود که اگر ساعت ها پایش می نشستی خسته نمی شدی. 🔻از دشمن می گفت و از وظیفه انقلابی ما و... 🔻برایم جالب بود که در هنگام تدریس خیلی کم می نشست. 🔻هنگام تدریس می ایستاد، راه می‌رفت، شور خاصی داشت. 🔻از زندگی اش می گفت... 🔻ما که می شنیدیم خسته می‌شدیم، از بس تلاش می کرد. 🔻صبح تا شب همواره مشغول کار و زحمت های زیادی بود. 🔻چون می دانست ما یزدی هستیم، به شوخی می گفت: من همیشه به دوستان میگم خاک یزد خیلی عجیب و غریبه! از بس عالم و انسانهای بزرگ در خود جا داده! 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ♦️هنگامی که خبر رحلت این مرد بزرگ استاد را شنیدم واقعا دلم شکست و اشک ریختم با این که فقط یک بار ایشان را دیده بودم. ♦️عجب اخلاصی داشت این مرد بزرگ. ♦️عاش سعیدا و مات سعیدا 🔹راوی: امیرحسین بهجتی، طلبه پایه۴ اردکان https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام ♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد 💢 قسمت۲۲: از جنس مردم ♨️ مردمی بودن به شعار نیست، در عمل باید ثابت بشه. 🔻حسین یه نیروی مردمی بود، یعنی دغدغه مردم را داشت، دلش برای مردم می‌سوخت و برای مردم کار میکرد. ♦️حتی نسبت به خوراک و پوشاک و تغذیه و تفریح مردم حساس بود. ♨️مدام از نقشه های صهیونیستها برای نابودی مردم میگفت. ♦️حسین ساعتها روی تاریخ ورزش و انواع ورزشها در فرهنگ های مختلف جهان وقت گذاشته بود. ♨️یادمه میگفت: "محسن ۲۰۰تا پروژه نوشتم که باید کار کنیم و تبدیل به کتاب بشه، یکیش تاریخ ورزشه" 💢با اینکه خودش اهل ورزش بود و با بچه ها کوهنوردی میرفت و حتی یوقتایی مخصوصا توی اردوها، فوتبال و والیبال بازی میکرد، اما روی ورزشهای قهرمانی(مقابل ورزشهای پهلوانی) خصوصا خیلی کار کرده بود و تاریخ شکل گیری فوتبال و اهداف پشت پرده اش را در آورده بود، فوتبال را یک ورزش مدرن میدونست که با هدف گسترش و تثبیت بوجود آوردن. ♦️شاید بپرسید این مطلب چه ربطی به مردمی بودن حسین داره؟ ربطش اینجا روشن میشه که میگفت ورزشهای مدرن و حتی پست مدرن مثل و مدیتیشن و... که رسما باشگاه ورزشی دارن، همه جزء پدیده‌های مدرن دنیای جدید هستن که در راستای و استعمار مردم و ملتها بوجود اومدن. ⏪ به خاطر همین دلش برای مردمی میسوخت که وقت خودشون رو صرف این چیزهای بیهوده میکردن. ↙️ نسبت به تغذیه و بهداشت هم اساسا را یک جنگ آرام و خاموش میدونست برای نابودی مردم، به خاطر همین مبارزه با مافیای دارو و تغذیه رو خیلی جدی دنبال میکرد و هرجا میرفت علیه اونها افشاگری میکرد. بخاطر همین هم بارها شده بود. ⏪همین چند سال پیش که بحث ها داغ شده بود، کلی جزوه و مقاله تهیه کرد و این طرف اون طرف سخنرانی کرد. ❗️حسین، افشاگر توطئه ها بود. 💢دلسوزی حسین برای مردم، این مدلی بود. او بُعد دیگه ای از مردمی بودن رو نشون ماها داد. 💢حتی در مباحث سیاسی فقط طرفدار مردم بود و خودش رو منتسب به هیچ دسته و گروهی نمیدونست. اصلاح طلب و اصولگرا را قبول نداشت. با مسجدهای مختلف توی قم و یزد در ارتباط بود، معتقد بود کار مردمی باید از شروع بشه. ♨️یه بار همین چند ماه قبل از انتخابات۱۴۰۰ به شوخی بهش گفتم: حکیم برای انتخابات داری چی کار میکنی؟ با کی کار میکنی؟ با بالا بالاها؟ 🔴گفت: دارم کار مردمی میکنم و کار به هیچ ارگان و نهادی ندارم. برکت توی کارهای مردمیه. 🔴راست میگفت، زیر بلیط هیچ کس نمیرفت، کار را مردمی تعریف میکرد، از جاهای مختلف پیشنهاد کار و همکاری داشت، اما میگفت میخواهم آزاد باشم. در عین حال که با همه کار میکرد، آزادی و استقلال خودش را نیز حفظ میکرد. https://eitaa.com/eslamesyasi
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↙️پای کار اسلام ♨️قسمت۲۳: حسین نرفته، تازه اومده... 💢 حسین تا زمانی که بود، سرش به کار خودش گرم بود. ♨️اصلا وقت سر خاروندن نداشت. ⏪ همش جلسه و مطالعه و مباحثه و کلاس و دوره. 🔻ولایی بود، بصیر بود، حق و باطل را کامل تشخیص میداد. 🔻با مخالفین ولایت محکم برخورد میکرد، بدون تعارف. 🔻چقدر سال۸۸ حرص میخورد. 💢 تا وقتی بود، خیلی اذیتش کردن، حتی بعضی از همین‌هایی که الان پیام تسلیت دادن! ♦️بعضی از همین آقایونی که بعضا بودجه‌های میلیاردی زیر دستشونه، برای اینکه صد تومن بدن حسین تا خرج اردو و کار فرهنگی کنه، هزار بار خون به دلش میکردن. ♦️آخ چقدر غم انگیز بود وقتهایی که مینشست برامون درد دل میکرد. 🔻بعضی مواقع تا یک سال بعد از اردو، هنوز داشت قرضهای اردو رو میداد. ↙️بعضی ها به حساب خودشون که مثلا خیلی زرنگ بودن، میومدن و از اعتبار حسین استفاده میکردن و بودجه ای چیزی میگرفتن بدون اینکه حسین روحش هم خبر داشته باشه. ⏪یوقتهایی مینشستیم باهم، میگفت محسن فلانی خیلی اذیتم کرده اما ازش گذشتم. 🔻با کسی پدرکشتگی نداشت، غرض شخصی در کارش نبود اما سر انقلاب هم با کسی تعارف نداشت. 💢از اصلاح طلبها و اصولگراهای تقلبی متنفر بود، میگفت اینها دارن به آقا فشار میارن. ♨️عاشق حضرت آقا بود. 💢به آیت الله ارادت ویژه داشت. ♦️حسین، اینقدر سختی کشید، اینقدر در این راه خودش رو اذیت کرد، به خودش بیخوابی و گرسنگی داد که اصلا نمیشه توصیف کرد. ♦️حسین نرفته، تازه اومده که دستمون رو بگیره. 🔰حاج حسین، دلم برات تنگ شده. ✍️ محسن مؤمنی https://eitaa.com/eslamesyasi
روچیلدها کم حجم.pdf
18.33M
↙️ یکی از منابعی که استاد توصیه به مطالعه آن میکردند. 🔻 خاندان ، یکی از خاندانهای بزرگ یهود است. 📚 دانلود کتاب 📖 روچیلدها 1⃣ بخش اول: ترجمهٔ مقالهٔ «روچیلد» از دائرةالمعارف یهود 2⃣ بخش دوم: ترجمهٔ مقالهٔ «روچیلد» از دائرةالمعارف جودائیکا 3⃣ بخش سوم: ترجمهٔ دو مقاله از یک کتاب مجلّل که به‌مناسبت یکصدوپنجاهمین سال بنیان‌گذاری خانوادهٔ روچیلد در پاریس به سال ١٩۶٨ چاپ شده است. مقالهٔ اول نوشتهٔ موریس دروئون است و مقالهٔ دوم متن سخنرانی بارون گی روچیلد. 4⃣ بخش چهارم: نقد و نظری پیرامون برخی مطالب کتاب از استاد "شمس‌الدین رحمانی" ✍ مترجمان این اثر نفیس: 👈 رضا سندگل 👈 منیژه اسلامبولچی 🔸 سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تابستان ١٣۶٩ https://eitaa.com/eslamesyasi
🕊🌷شهید علی تجلایی اگـه میخواهی محبوب‌خداشوی گمنام‌باش؛ ڪارڪن‌برای‌خدا، نه ‌برای‌معروفیت❗️ ↙️ به یاد سرباز عرصه علم و فرهنگ مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد 🌷شهید سید مرتضی آوینی: گمنامی برای شهرت‌پرستها دردآور است. اگرنه، همه اجرها در گمنامی است. خوشا آنانکه مردانه می میرند و تو ای عزیز! خوب می دانی که تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند. https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام 🔻خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد 💢قسمت۲۴: سینمای انقلاب اسلامی ♦️سینما بخش جدانشدنی زندگی حسین بود. 🔻تا قبل از اینکه با حسین آشنا بشم، مثل خیلی های دیگه می‌نشستم پای تلویزیون و وقت می‌گذروندم. 🔻اما حسین به من و خیلی های دیگه ماهیت اصلی سینما و فیلم رو نشون داد و یاد داد که میشه از این ظرفیت به نفع انقلاب استفاده کرد. 🔻زمانی که طلبه معصومیه بودم، حسین جلسات نقد فیلم داشت داخل مدرس‌های زیرزمین ساختمان شهید بهشتی، چون مدرس‌ها بزرگ بود و از جلسات حسین هم خیلی استقبال میشد. 🔻بعدها که متقاضی بیشتر شد، جلسات را منتقل کردند به سالن آمفی تئاتر. 💢فیلم های شاخص هالیوود رو بارها نقد و بررسی کرده بود و نکاتی که درباره فیلمنامه، فرم، محتوا، نوع پوشش، زاویه فیلمبرداری، نمادهای بکاربرده شده و... بود را با دقت بیان میکرد. ❗️بارها میشد که روی یه فیلم دو ساعته، بیشتر از ده ساعت وقت میگذاشت! 💢 یادمه صبح‌های جمعه تا ظهر مباحثه میکردیم و بعد از مباحثه، یه حلقه دیگه راه انداخته بود که کارگاه تخصصی نقد فیلم بود. 🔴 فیلم ها و انیمیشن هایی مثل ماتریکس، ارباب حلقه ها، جن گیر، طالع نحس، ۳۰۰، تلقین، آواتار، ۲۰۱۲، شاهزاده مصر، فهرست شیندلر و... را بارها و از جهات مختلف مورد ارزیابی قرار داده بود. 🔻بعدا هم یه دوره تکمیلی راه اندازی کرد با تعداد اساتید بیشتر و سرفصلهای تخصصی تر، طبقه بالای مسجد اهل بیت. ♦️هر کسی که در این دوره ها شرکت میکرد، باید مقاله میداد. از هرچی میگذشت، از مقاله نمیگذشت. هدفش رشد بچه ها بود، میگفت تا قلم به دست نگیرید، ذهنتون به جمع بندی نمیرسه. 💢 بعدها با گسترش فضای مجازی، دوره هایی رو با عنوان "سواد رسانه و فضای مجازی" با همکاری دفتر تبلیغات راه اندازی کرد. ♦️هرچه بیشتر میرفت جلو، کارهاش عمیق تر میشد. 🔻بعد از مدتی که گذشت، با همکاری موسسه فتوح اندیشه، دوره تخصصی فقه رسانه را راه انداخت. 🔻دوره ای بسیار عمیق و با حضور برترین اساتید کشوری و حتی بین‌المللی. 🔻خروجی این دوره ها، کلی مقاله و پایان نامه و کتاب شد و البته، طلبه هایی که امروز هر کدومشون شدن. به این میگن . ♦️همیشه میگفت: حضرت آقا فرمودن برای تمدن سازی اسلامی باید دو کار انجام بدیم، یکی تولید علم، دیگری تربیت نیرو. 🔻حسین، خواسته آقا را عملی کرده بود. 🔻حسین برای کارهایی که انجام میداد، برنامه و چشم انداز داشت. https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام 🔻خاطره ارسالی توسط یکی از مخاطبان کانال «اسلام سیاسی» درباره مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد ♦️قسمت ۲۵: حسین باصفای ما 🔻یادش بخیر بیست سال پیش حدود سال ۸۰ که کمتر کسی در یزد به دنبال صحیفه امام و کتابهای شهید مطهری بود، استاد توی مسجد موسی بن جعفر(ع) دوره مطالعاتی شهید مطهری و صحیفه خوانی گذاشته بود. 🔻 شبها بعد از نماز ماها رو دور هم جمع میکرد، من نوجوون بودم و تازه داشتم با این مباحث آشنا میشدم. 🔻چه صفایی داشت اون جلسات، چه حالی داشت حسین آقا! نه خبری از موبایل بود، نه اینترنت، نه ماشین، نه موتور! اکثرا هم با دوچرخه می‌رفتیم و پای پیاده! ♦️ فقط صفا و صمیمیت بود و مسجد و هیأت. ♦️تاکید زیادی روی منظومه فکری داشت، میگفت انس با کتابهای شهید مطهری باعث میشه تا چارچوب و اسکلت ذهن شما از اول درست شکل بگیره. ♦️صحیفه امام را هم که دیگه نگو، بعضی از بخشهای صحیفه خصوصا جلد۲۱ را اینقدر تکرار کرده بود که حفظ شده بود. غرق در اندیشه امام بود. 🔻بعدها غرب شناسی هم که درس میداد، وقتی میرسید به امثال بیکن، کانت، دکارت، هیوم، اسپینوزا، هگل و...میگفت اینها معماران غرب جدید هستند! اینها تمدن غرب را طراحی کردن و امام خمینی، تمدن جدید اسلامی ما را طراحی و اجرا کرده. ♦️ افسوس که حسین آقا رفت قم و ما ماندیم و فراق ... حالا هم که دیگه هیچی...خدا ما رو رحمت کنه! ⏪ راوی: محفوظ https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام ♦️خاطره ارسالی توسط یکی از مخاطبان کانال «اسلام سیاسی» درباره مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد قسمت۲۶: خستگی را خسته کرده بود. 🔻آشنایی من با استاد فرج نژاد برمیگرده به اردوی منشاد سال۹۴، من رتبه ۲۸کنکور آورده بودم اما قصد داشتم برم حوزه. ♦️بچه‌ها هم تا مرا میدیدن به شوخی میگفتن ۲۸ اومد. 🔻استاد فرج نژاد هم که اومدن و فهمیدن رتبه ۲۸ آوردم، منو ۲۸ صدا میکردن. ♦️اگه ازش میپرسیدی: برم حوزه یا دانشگاه؟ سریع جوابت رو نمیداد. اول میگفت باید خودت را خوب بشناسی، بعد هم باید مسیر را بشناسی، هم حوزه را و هم دانشگاه را. 🔻هدف استاد این بود که خودمون به تصمیم برسیم، هیچ وقت جای کسی تصمیم نمیگرفت. 🔻بعد از مدتی که اومدم قم، با جلسات صبح جمعه استاد فرج نژاد آشنا شدم. 🔻 یه روز جمعه با چندتا از رفقا رفتیم خونه استاد. یه منزل آپارتمانی داشتن توی پردیسان. 🔻وارد اتاق کوچک کار و مطالعه ایشون که شدیم، قفسه های فلزی پر از کتاب را دیدیم. قرارشد استاد یه سیر مطالعاتی به ما معرفی کنن. ♦️ایشون هم شروع کرد دونه دونه کتابها را از قفسه بیرون آورد و روی هم چید، برجی از کتاب درست شد! 🔻بعد گفتن مدل مطالعاتی ما، انبوه خوانیه. همزمان هم باید دست به قلم بشید و تا آخر سال دو تا مقاله بنویسید. 🔻اون اوایلی که اومده بودم قم خیلی دل تنگ خانوده ام میشدم لذا پنجشبه ها و جمعه ها را میرفتم اردکان. یه بار به من گفتن که چرا مباحثه‌های جمعه را نمیایی؟ منم گفتم دلم برای خانواده ام تنگ میشه، میرم شهرستان. 🔻تا این رو شنید یه تشر به من زد و خاطره خودش رو تعریف کرد. گفت منم که اون اوایل اومده بودم قم، سنّم کم بود و دلم برای خانواده‌ام تنگ میشد. ♦️از طرفی هم نمیخواستم مدام برم یزد و میخواستم توی قم به درس و بحثم برسم. یه وقتهایی که دیگه خیلی دلم تنگ میشد، میرفتم توی حمام مدرسه و دوش آب را باز میکردم به طوری که کسی صدام رو نشنوه و بلندبلند گریه میکردم! 🔻چند سال قبل زمان انتخابات مجلس بود که استاد فرج نژاد اومدن مدرسه ما(مدرسه حقانی) 🔻بعد از نماز عصر، توی مسجد مدرسه سخنرانی داشتن. 🔻جلسه پرمحتوایی بود. در عین اهمیت و جدیت محتوای جلسه، با شوخی هاشون طلاب رو می‌خندوندن. ♦️جالب بود که در بحبوحه انتخابات، به طلاب سفارش میکردن که حتما مصمّمانه درس بخونن. 🔻بعد از جلسه، اومدن حجره یکی از رفقا و گعده گرفتن. 🔻بعد از گعده که میخواستن از مدرسه برن با همون موتور و کیف پر از کتاب که به زور بسته میشد و خیلی هم خسته بودن، شروع کردن با بچه ها گفتن و خندیدن. 🔻روحیه اخلاص، پرکاری و شوخ‌طبعی ایشون خیلی برام جالب بود. ⏪ راوی: مرتضی دشتی اردکانی، طلبه پایه۶ مدرسه حقانی https://eitaa.com/eslamesyasi
↙️ پای کار اسلام ♦️خاطره ارسالی توسط یکی از مخاطبان کانال اسلام سیاسی درباره مرحوم محمدحسین فرج نژاد 🔴 قسمت ۲۷: دلسوز سیستان 🔻استاد فرج نژاد مسافرت هم که میرفت، بخاطر دغدغه ها و کارهای علمی-فرهنگی میرفت. برای تفریح و خوشی مسافرت نمیرفت مگر با خانواده اش. 🔻 در یکی از این سفرها که سفر به زاهدان بود، من و چند نفر دیگه از دوستان، ایشون را همراهی کردیم. ♦️نوروز ۹۶ بود. شب اول را در مسیر بودیم، وقتی به بم رسیدیم مقداری استراحت کردیم و خوابیدیم. شب دوم را در زاهدان خوابیدیم و شب سوم را در شهر سرباز در منزل یکی از اهالی. 🔻در طول سفر چند نکته برام خیلی جالب بود: یکی اینکه من ندیدم حسین آقا اصلا استراحت کنه. در مسیر وقتی همه میخوابیدن، او بیدار بود. رسیدیم زاهدان و رفتیم خونه آقا مجید گورگیج، همه رفتند استراحت اما حسین فرصت را از دست نداد و رفت با مجید صحبت کردن. مجید از برادران اهل سنت بود که شیعه شده بود. حسین نیومده بود مسافرت که تفریح کنه، با کلی دغدغه اومده بود و کلی برنامه داشت. میگفت ماهم باید در تمدن سازی اسلامی یه نقشی داشته باشیم، باید یه کاری بکنیم. حسین مسئله محور بود، مسئله او در زندگی افشای نقشه های در سرزمینهای اسلامی بود. میگفت صهیونستها که خبیث ترین موجودات روی زمین هستند، برای تفرفه بین شیعه و سنی برنامه دارن، اونها میخوان مردم این منطقه در فقر و تنگدستی زندگی کنند و منابعشون را غارت کنند. حسین با انرژی و انگیزه و بدون خستگی کار میکرد. 🔻نکته بعدی اینکه وقتی رسیدیم زاهدان، گفت بریم خرید. رفتیم مغازه، برنج و روغن و مرغ و... خریدیم. میخواست در اون چند روزی هم که زاهدان هست، باری روی دوش کسی قرار نده. حتی از یزد هم که میخواستیم حرکت کنیم، رفت و بهترین سوغات یزد را خرید تا دست خالی نریم. 🔻یه روز رفتیم شهرک صنعتی زاهدان، به برکت این دولت، خیلی از کارگاه‌ها و کارخونه‌ها تعطیل شده بود! حسین از این ماجرا خیلی ناراحت بود. یکی از دوستان یزدی ساکن تهران را که دستی بر تولید داشت را گفته بود بیاد زاهدان بلکه بتونه برای مجید و رفقاش کسب و کاری راه بندازه. حتی به فکر خریدن چرخ خیاطی و راه اندازی کارگاه خیاطی برای خانواده مجید و اهالی اون منطقه بود. 🔻بعد رفتیم بازار، داخل بازار همش توی فکر بود، چیزی هم نخرید، فقط یه دونه ماشین جنگی اسباب بازی برای پسرش علیرضا خرید گفت بهش قول دادم برات میخرم. ❓بعد از خرید پرسیدیم چرا ناراحتی؟ گفت من شیطان را توی این بازار میدیدم. گفتیم یعنی چی؟ شروع کرد به توضیح دادن جریانهای اقتصادی که بازار زاهدان را در دست گرفتن و از توطئه های اقتصادی جریان برامون گفت. ❗️اونجا بود که فرق خودم را با آدمی که نسبت به کوچکترین مسائل اطرافش حساسه و مطالعه داره رو فهمیدم. حسین از نقشه های دشمن برای جای جای کشور اطلاع داشت، به خاطر همین هر جا میرفت با رویکرد خنثی سازی این نقشه ها میرفت. ♦️ سفر ما ۳-۴ روز طول کشید، با اینکه از زاهدان به سمت چابهار هم رفتیم و در مجموع بیش از سه هزار کیلومتر مسافت طی کردیم اما ذره ای خستگی در چهره حسین دیده نمیشد. 🔻هرجا میرسید، بومی های منطقه را دور هم جمع میکرد و شروع میکرد باهاشون صحبت کردن. ♦️وقتی هم از زاهدان برمی‌گشتیم به سمت یزد، در مسیر برگشت به تک تک رفقا زنگ زد و گفت ما فلان ساعتی میرسیم، وعده ما موسسه صادقیه میرچخماق. میگفت همه را باید دور هم جمع کنیم، همفکری کنیم ببینیم چیکار باید بکنیم. وقتی رسیدیم یزد، رفتیم یه سر به خونه زدیم و خیلی زود خودمون رو رسوندیم صادقیه. 🔻در جمع دوستان شروع کرد سفر سیستان را توضیح دادن و چون جامع نگر بود، راهکارهای کمک به سیستان را روی تخته نوشت. تخته کاملا پر از مطلب شد. این نشون میداد که یه منظومه فکری بر ذهنش حاکمه و یه عقبه مطالعاتی سنگین داره که میتونه در حوزه های مختلف راهکار بده. 🔰معتقد بود استان سیستان و بلوچستان خصوصا منطقه زابل که از قدمت بیشتری برخورداره ظرفیت بسیار بالایی در تمدن سازی اسلامی داره. 🔹راوی: م. کارگر https://eitaa.com/eslamesyasi