eitaa logo
خادمین شهدا_فدک
136 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
426 ویدیو
4 فایل
راه ارتباطی با گروه خادمین شهدا_فدک: @pelak44_ir آپارات: aparat.com/fadak44.ir کانال بله: https://ble.ir/fadak44_ir پنجمین صفحه‌ی اینستاگرام ما: pelak44.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای درون گوشم می‌پیچد! آ دارد از آخرین دیدار با برادرش می‌گذرد و می‌گوید همه شهدا، برادرهای من هستند. اگر همه را می‌توانید بیاورید حمید را هم بیاورید! هنوز ابراهیم همت تأکید می‌کند که ما همچون وارد شدیم و همچون حسین هم باید به برسیم... وسط عملیات دستش قطع می‌شود و با یک دست تا آخر عملیات می‌جنگد... حس می‌کنم خنکای خاک طلائیه را زیر پاهایم! باید خاک معطرش را در مشت‌هایم پنهان کنم و به سر و صورت بریزم.... نه اصلا باید سجده‌ای طولانی بروم روی خاک پاکش، تا عجین بشود با روح و پوست و استخوانم... 🌱 @fadak44_ir
فقط در جبهه‌های جنگ‌ نیست، اگــر انسان بـرای خدا کار ڪند و به یـاد او باشد و بمیــرد... شهید است... 🌷 🌱 @Fadak44_ir
هر چـند دل از هجـوم غـم درد گرفت یک عـده سـر غیـرت‌شـان گـرد گرفت با سرخی خون به کوچه بنوشت شهید این شـهر، حـیات از جوانـمـرد گرفت ▫️▫️▫️ ▪️حمیدرضا الداغی ۸ اردیبهشت زمانی‌که می‌خواست مانع مزاحمت اراذل و اوباش برای ۲ دختر سبزواری بشود براثر ضربات متعدد چاقو به رسید. 🌷 🌱 @fadak44_ir
امام جعفر صادق فرمودند: ازجمله دوست داشتنی ترین کارها نزدخدا رساندن غذا به گرسنه یا پرداخت بدهی اوست.. 🌱 @fadak44_ir
‏از شهید عباس بابایی پرسیدند: عباس جان، چه خبر؟ چه میکنی؟ ایشان فرموده بود: به نگهبانی دل مشغولم، که غیر از خدا کسی وارد نشود... ۱۵مرداد ۱۳۶۶ 🌱 @fadak44_ir
🔻 ✨ سید مصطفی نخستین فرزند امام خمینی (ره) در ۳۰ آذر ماه ۱۳۰۹ شمسی در قم متولد شد. او دوران ابتدایی را در مدارس قم سپری کرد و از نوجوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی در مبارزات علیه رژیم پهلوی با پدر بزرگوار خویش همراه بود. او در تمام طول زندگی ساده زیستی را سرلوحه خود قرار داده بود، و معتقد بود کسب شهرت با عنوان «آقازاده» و «آیت الله زاده» دون شأن یک و است. 🥀حاج آقا مصطفی پس از ۴۷ سال زندگی پربرکت، سرانجام سحرگاه یکشنبه اول آبان ۱۳۵۶ به طور ناگهانی و مرموز در منزل خود درگذشت! علی رغم آن که علت آن مشخص نشد، اما از مجموع گفته های اطرافیان و بستگان چنین برمی آید که ایشان بر اثر نوعی مسمومیت که به احتمال قوی به وسیله مأموران ساواک و یا مأموران امنیتی دولت عراق و یا تبانی آن دو دولت صورت گرفته است به رسیدند. امام با کالبدشکافی بدن ایشان مخالفت کردند، اما آثار مسمومیت از ابتدا در بدن این شهید کاملا مشهود بود. 🍂پیکر ایشان را در ضلع شرقی حرم امیرالمؤمنین (ع)، جنب ایوان طلا و در اتاق کوچکی کنار مزار آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی) دفن کردند... 🌱 @fadak44_ir
🍂✨سالروز شهادت شهید محمد اتابه 💌 فرازی از وصیت‌نامه در قاموس کاری‌ترین ضربات را بر پیکر و و می‌زند و خواهد زد و تاریخ اسلام این را ثابت کرده است. • پسرم، عزیز دلم امیرحسین جانم: خیلی دوستت دارم، زیبایی نگاهت و چشمانت هیچ گاه فراموشم نمی شود. پسرم بابا رفت که (س) تنها نماند. خانم زینب (س) در تنها ماند و در کربلا ماها نبودیم ولی حالا چی!... اکنون کربلای دیگر آغاز شده اگر من بازم جا بمانم در آن روز حساب در برابر مولایم و پروردگارم و معبودم چگونه سر را بالا بگیرم، آن هم با دستی خالی و بدون توشه … • فرزندم امیر حسین بابا، آنگونه رفتار کن که خداوند دوست دارد و می‌پذیرد و تابع ولایت باش که انسان بی ولایت، پوچ است و توشه‌ای به همراه ندارد. • بر همه واجب است مطیع فرمایشات مقام معظم رهبری که همان می‌باشد، باشند. چون کمر همت بستند تا را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان را بشکنید و ولایت باقی بماند. ▫️ولادت: ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ | شهرستان گوراب زرمیخ، گیلان ▫️شهادت: ۹ آبان ۱۳۹۵ | حلب سوریه 🌱 @fadak44_ir
💠 این هفته در کنار خانواده شهید مهدی حسینی بودیم و یک ساعتی پای صحبت های پدر و برادر شهید نشستیم. مهدی حسینی متولد مردادماه سال ۱۳۵۹ در محله شهید مدنی نظام‌آباد است. او بعد از طی کردن دوران تحصیل وارد دانشگاه افسری سپاه شده و در سال ۱۳۷۸ پس از اتمام دوران دانشگاه در یکی از یگان‌های سپاه مشغول به خدمت شد. مهدی با توجه به مأموریت‌های کاری، به سوریه، لبنان و عراق سفرهای متعددی داشت. حامد حسینی برادر کوچکتر مهدی است. در کنار هم سری به خاطراتش با مهدی زدیم. مهدی در سوریه خط شکن بود. معروف شده بود به بلدیه حماء. آنقدر که همه جایش را گشت زده بود. در یکی از مأموریت ها دستش مجروح شد، به او گفتم: «هرکسی شرایط تو رو داشته باشه، میتونه دیگر نره» مهدی گفته بود: «حامد من کار نیمه تمام خیلی دارم.» پرسیدم: «کارهای نیمه تمامت چیست؟» گفت: «آنقدر باید بروم تا آن چیزی که می‌خواهم را بگیرم.» منظورش شهادت بود که بالاخره بدستش آورد. برادر از آخرین دیدارش با برادر گفت: بابام برای مهدی همیشه دلتنگ و بی تاب بود. آخرین باری که برگشت یک هفته بیشتر نموند. بابا روز آخر که فهمید مهدی می‌خواد دوباره بره، معده‌اش خونریزی کرد و مهدی خودش پدر را برد بیمارستان. ساعت ۳ پرواز داشت. من و کشید کنار و گفت: «بچه‌ها مواظب بابا و مامان باشید. من باید بروم.» انگار می‌دونست برنمی‌گرده... او در ۱۲ مهر ۱۳۹۵ در به رسید.🌷 📸 گزارش دیدار با خانواده ۱۴۰۲/۰۸/۱۲ 🌱 @fadak44_ir
خادمین شهدا_فدک
🌸 ✨ برای دیدار این هفته روی پوستر زدیم جشن به مناسبت روز مادر. با مداح گروه هماهنگ کردیم، کیک و گل سفارش دادیم تا ایام ولادت فاطمه زهرا سلام الله را کنار مادر سه شهید جشن بگیریم. حادثه کرمان که پیش آمد کام همه تلخ شد اما وعده کرده بودیم! دل مان خون بود اما چشم طاهره خانم به در می‌ماند اگر نمی‌رفتیم... حاجیه خانم طاهره نیکویان، پیچیده در چادر گلدارش نشسته روی ویلچر، گرد پیری به همراه دلتنگی عزیزانش او را شکسته کرده. نسیان دارد. شنوایی ندارد. تکلم خوبی هم ندارد. با این حال آرام و با زبان اشاره مدام یک صحنه را برایمان تعریف میکند. زمانی که توی جنت آباد خرمشهر شهناز را با دست‌های خودش توی مزار گذاشته بود و گفته بود: "شیرم حلالت شهناز ..." شهره حاجی شاه ، دختری که زندگی خود را وقف مادر کهنسالش کرده برایمان روایت می‌کند: "مکتب قرآن خرمشهر در خیابانی به نام «چهل متری» قرار داشت. شهناز آنجا هم درس قرآن می خواند و هم درس می داد و در زمان جنگ مکتب به یکی از پایگاه های کمک رسانی تبدیل شده بود. ۸ مهر سال ۵۹ در نزدیکی مکتب خمپاره ای می زنند و سربازی در آن نزدیکی مجروح می شود، شهناز به اتفاق دوستش شهناز محمدی به کمک او می روند که در اثر خمپاره بعدی هر دو به می رسند و شهــناز بیست و شش ساله ما «اولين زن شهيـــده مقاومت خرمشهـــر» می شود. کمتر از یک ماه بعد در چهارم آبان ماه سال ۵۹ برادرم حسین به همراه دوستانش آخرین نفراتی بودند که از خارج میشوند، آن ها تصميم مي گيرند تسليحاتي را كه مانده بود از شهر بيرون ببرند كه به دست عراقی ها نيفتد. ساختمان فرمانداری نزدیکی پل خرمشهر به آبادان قرار داشت که به اشغال عراقی ها درآمده بود. جوان ها نمی دانستند در تیررس دید دشمن قرار دارند. ماشین حامل سلاح را به خمپاره بستند، حسین و یکی از دوستانش به شهادت رسیدند و یکی دیگر از دوستانش «مجید دریایی» مجروح شد. فقط مجید را توانستند برگردانند، پیکر حسین و دوستانش همان جا باقی ماند و هیچ گاه به دستمان نرسید. هنوز یک ماه از شهادت شهناز نگذشته بود که حسین بیست و دو ساله را از دست دادیم. مزار یادبود حسین هم اکنون در جنت آباد کنار مزار شهناز است. سال ۶۰ نیز برادرم ناصر در حین ماموریت نظامی از سوی بسیج فرمانداری، از خرمشهر به اعزام می شود، عراقی ها جاده را بمباران می کنند، ماشین از جاده منحرف می شود و تصادف می کند و او نیز در سن بیست و شش سالگی به شهادت می رسد..." ▫️شهر خُــــرم بود به مردمانش، اما یک باره همه چیز به چشم بر هم زدنی به ویرانه هایی تبدیل شد که خرمی را از شهر و مردمانش دزدید. حماسه فتح خرمشهر آن‌قدر بزرگ است که هر چه قدر هم از آن روایت بشود، نسل شاهد و ناظر آن واقعه و هم نسل‌های بعدی چیزی برایشان تکراری نخواهد بود. شهره حاجی شاه هنوز شب‌های موشک باران را فراموش نکرده است. سال‌ها از آن شب های پر اضطراب می‌گذرد اما حتی اگر روزی تمام ویرانه های جنگ آباد شود، هرگز نمی توان خاطرات آن را از ذهن مردان و زنانی که جنگ با تار و پود زندگیشان تنیده شده است، پاک کرد. امثال خانواده حاجی شاه که سه جوان در راه حفظ خاکِ ایــ🇮🇷ــران از دست داده اند.🌷🌷🌷 🌱 @fadak44_ir
خداوندا روزیِ می‌خواهم كه از همه چیز خبری هست الا شهادت... 🌷 ▫️ولادت: ۲ مرداد ۱۳۳۸ ▫️شهادت: ۱۹ دی ۱۳۸۴ 🌱 @fadak44_ir
گاهی یک نگاه حرام، را برای کسی که لیاقت شهادت دارد سال‌ها عقب می اندازد چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده ... 🌸 ◽ولادت: ۱ شهریور ۱۳۳۶ | اصفهان ◽ شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۵ | عملیات کربلا ۵ ▪️مزار: گلزارشهدای اصفهان 🌱 @fadak44_ir
‏خوابی چنین میانه جماعتم آرزوست... 🌱 @fadak44_ir