کانال #فدک به روز شد.
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
باسخنرانی حجه الاسلام شیخ مهدی ملاخلیلی
بامداحی کربلایی سید شبیر بنی طباء
برادر سیدمحمدرضا بنی طباء
برادر محمدحسین بنده خدایی
حدیث شریف کساء بانوای برادر سیدحسین بنی طباء
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
بــراى دريــافـت صوت ايـن مراسـم به کانال تلگرامی فدک مـراجـعه نماييد.
@fadak_mzk
4_5778552590354614995.mp3
7.3M
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
روضه - کربلایی سید شبیر بنی طباء
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_5778552590354614996.mp3
6.34M
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
روضه - کربلایی سید شبیر بنی طباء
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_5778552590354614999.mp3
1.78M
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
زمینه - کربلایی سید شبیر بنی طباء
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_5778552590354615000.mp3
2.74M
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
واحد - کربلایی سید شبیر بنی طباء
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_5778552590354615001.mp3
1.58M
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
واحد - برادرسیدمحمدرضابنی طباء
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
4_5778552590354615002.mp3
3.44M
بیست و پنجمین شب عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲
هیئت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
واحد - برادرمحمدحسین بنده خدایی
دوشنبه ۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
یا فاطمه مرغِ دلم کرده هوایت
شوقِ وصالِ قبرِ بی صحن و سرایت
وا حسرتا از تو نمانده یک نشانی
ای همسرِ مظلومِ خورشید ولایت
دل در تنورِ روضه می سوزد ز داغت
ماندم علی امشب کجا گیرد عزایت
آن جانِ زخمیَش بوَد محتاجِ تسکین
با دیده ی خون روضه می خوانَد برایت
گشته طبیبِ قلبِ غمگینِ تو بانو!
جانش ندارد تابِ آه و ناله هایت
دیوارِ بغضِ او فرو ریزد از اینکه
از بیت الاحزان می رسد سوزِ صدایت
ابری سیه از غم گرفته آسمانش
گوید مرو زهرای من جانم فدایت
یا فاطمه ای مرهمِ غمهای حیدر
ای یک تنه استاده در پای ولایت
امشب دعا کن تا بگیرم دامنت را
بی بی قسم دادم به جانِ مجتبایت
در عشقِ تو میمانم و میمیرم ای گل
منظومه ی چشمت مرا شمعِ هدایت
با روضه هایت آمدم سامان بگیرم
می ریزم این قلبِ خرابم را به پایت
عجل وفاتی شد روا مادر ز بسکه
کردی تو امشب استغاثه از خدایت
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
4_5773884175652227046.mp3
15.49M
بشنوید | #خانه_مادری
تولید ایّام فاطمیه
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
#پیام_تقدیر_و_تشکر
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
عزاداری ، احیاء خط خون و شهادت ، و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است.
از بانیان خیر ایام فاطمیه ، حضرت حجه الاسلام شیخ مهدی ملاخلیلی ، مداح با اخلاص کربلایی سیدشبیر بنی طباء و دیگر ذاکرین اهلبیت علیهم السلام ، خادمینی که این شب ها بدون هیچ چشم داشتی برای بهتر بر پا شدن مراسم عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲ زحمت کشیدند و عزادارانی که با گل وجود خود زینت بخش محفل ما بودند صمیمانه تشکر میکنیم و عرضه میداریم خاک پای شما توتیای چشم ماست.
ازدرگاه ایزد منان و در ظل توجهات حضرت ولی عصر (عج) و منویات مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت برای شماعزیزان راخواستاریم.
ربّنا تقبّل منّا هذا القليل
هیئت حضرت فاطمه الزهراسلامالله علیها
۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
@fadak_mzk
✨﷽✨
✅درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
✍"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم. پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________
@fadak_mzk
✨﷽✨
#داستانکهای_پندآموز
✍روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید.
اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید. پسر گفت: "می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم." پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: "چرا نمی توانی؟" پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد." شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید
اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم
↶【به ما بپیوندید 】↷
_____________
@fadak_mzk