eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
917 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 🗓《 شهید سید جواد اسدی》 《قرار شده بود که با استعدادی از نیروهای داوطلب عازم ماموریت دفاع ازحرم اهل بیت (ع) شویم. از رسته های مختلف باید افراد داوطلب و توانمند را شناسایی و انتخاب می کردیم. بدلیل بالا بودن ظرفیت های کمی و کیفی نیروهای داوطلب، در انتخاب افراد به مشکل مواجه شدیم. حذف افراد با واکنشها ی نیروها همراه میشد. از طرفی هم دلمان رضا نبود که بدون دلایل متقن، فردی شایسته از این فیض محروم شود. یک روز قبل از تکمیل لیست اولیه محل کار ما آمد و پس از گفتگو چگونگی انتخاب نامش برای اعزام را بیان کرد. مسول مستقیم رده ی مربوطه به افراد داوطلب گفت. باید برای انتخاب از بین داوطلب ها از روش عمل کنیم. نام ها نوشته شد و یکی از افراد قرعه را برداشت تا افراد مورد نظر برای اعزام به سوریه انتخاب شوند. کاغذ کوچک برداشته شده نام نمایان شد. سید جواد که دفاع مقدس بود از نگاه مسول رده، رد شد و لذا به بهانه ای این مرحله از قرعه کشی را ابطال اعلام کرد. قرعه کشی برای انجام شد دوباره نام سید جواد اسدی بیرون آمد. باز هم مسول مربوطه که نمی خواست سید جواد که برادر شهید بود نرود قرعه کشی راباطل اعلام کرد. برای قرعه کشی شد بازهم نام سید جواد اسدی از قرعه بیرون آمد. دیگر مسول رده بهانه ای برای حذف نام سید جواد را نداشت. لذا پذیرفت و سفارش کرد که مواظب خودت باش. شما برادر شهید هستی . به شوخی گفت: ❗️ خیلی مراقب باش. این جملات از زبان سید جواد اسدی برایم بیان شد. 👆 بنده حقیر گفتم سید جواد: شما با هدیه یک شهید دین خود را به انقلاب ادا کردید. لازم نیست بیایید دیگران هستند. سید جواد اسدی گفت: حاج آقا من باید برای این ماموریت اعزام شوم و به وظیفه خودم عمل کنم. را تعریف کرد که میگفت یک فرزند دیگرم بعدها به شهادت میرسد. سید جواد میخندید که انشاالله بعدی من هستم و خواب مادرم خواهدشد. بنده به او گفتم با این لحاظ خیلی حساسیت بالاست و شما تشریف نیاورید. سید جواد گفت: حتما میخواهم بیایم و به وظیفه و تکلیف خود عمل کنم. او با کاروان عشق راهی حضرت زینب_س شد و در تاریخ۹۵/۲/۱۶ به رسید. روحش شاد 🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 حدود ده روزی قبل از شهادت در مقر تاکتیکی یگان در خان طومان بودیم. برادر سید جواد اسدی وارد شد و سلام و مصافحه انجام شد. دل تنگ سید جواد اسدی سخن ها داشت. در کنار ما نشست. پس از احوالپرسی گفت: حاج آقا موضوعی را میخواهم با شما درمیان بگذارم. ابورضا: آقا سید بفرمایید درخدمتیم... سید جواد اسدی: از اوضاع برادران فاطمیون، جیش و.....گفت و..... ابورضا: چند نکته را به ایشون یادآور شدم که رعایت بشه. سید جواد:حاج آقا من پروازی هستم ابورضا:چطوری به این موضوع رسیدی که میشی؟ سید جواد: علاوه بر خواب مادرم که یقین دارم درست هست، خودم خواب دیدم. ابورضا: چه خوابی؟ وچطور بود؟ سید جواد: خواب دیدم براثر اصابت ترکش ها شدم واز بالای آسمون جنازه خودم را می بینم و از خوشحالی قهقهه مستانه سر میدهم. ( این حرف ها را می زد اشک از چشمانش جاری میشد). ابورضا:خیلی مواظب خودت باش. هرچی خدا بخواهد عملی خواهد شد. ما مامور به انجام وظیفه خودمون هستیم. به سید جواد اسدی گفتم که ماها را در دعاها و اگر فیض شهادت نصیبتان شد فراموش نکنید. سید جواد لبخند زیبایی زد و از هم خداحافظی کردیم. روحش شاد وراهش پر رهرو باد🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 از روز ۱۷ فروردین فرماندهان محورها، گردانها، و... برای توجیه بیشتر وارد شدند وشب درکنار برادران شیرازی ماندند. ازصبح۱۸ فروردین خط پدافندی خان طومان راتحویل گرفتیم گردان به گردان باهم صورتجلسه کردند. قرار شد که ازظهر #۱۸فروردین کاملا خط پدافندی توسط یگان جدید (۲۵کربلا) هدایت شود. ساعت حدود۱۱/۳۰ ظهر هنگام بود که خبر شهادت یکی از برادران فاطمیون اعلام شد. خبر راجویا و بررسی کردیم که چگونگی شهادت معلوم شود و این شهید چه کسی است و چه ویژگی دارد.؟ نام اولین شهید درخان طومان از زمان حضور ۲۵_کربلا. بود. ماه رجب، فیض جهاد وشهادت ؟ واقعا این شهید عزیز چه توفیقی خداوند به او داده بود. این شهید؛ سید بود این شهید؛ بیش از یکماه روزه داربود. این شهید؛ با روحیه ایثارگری خود بجای دوستش که مشکل داشت مانده بود. این شهید؛ مسولیت تامین مایحتاج مادر و خواهران را در غیاب پدر شان داشت. عشق به ولایت، دفاع از حرم اهل بیت (ع) او را به سوریه کشانده بود. اولین هدیه الهی در این مرحله از ماموریت شهید سید غفور حسنی از برادران فاطمیون بود. روحش شاد وراهش گرامی باد. درود بر شهدا و خانواده های شهدای فاطمیون. : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 درروز های پایانی سال۱۳۹۴ بود که برای ماموریت دفاع از حرم اهل بیت (ع) مشغول نام نویسی و سازماندهی بودیم. با خودم فکر کردم که از چه نفراتی برای ماموریت فوق استفاده کنیم. یا به قولی ملتمسین دعا چه کسانی بوده وه ستند؟ در سیر عالم عقل و عشق فکر و نظرم به برادر رحیم کابلی افتاد. با او تماس گرفتم. پس از احوالپرسی گفتم کجا تشریف داری؟ برادر رحیم کابلی گفت: در مسیر رفتن به کربلای ایران هستم. به او گفتم: حاج رحیم پس توفیق اومدن همراه ما را نداری؟ برادر رحیم گفت: کجا ان شاالله؟ گفتم: سفر عشق. برادر رحیم گفت: من میام. گفتم: شما که جنوب و در کربلای ایران هستید. کی میخواهید بیایید؟ و به کاروان ما برسید؟ برادر رحیم گفت: من حتماً خودم را میرسونم. گفتم: خیلی براتون مشکل میشه و... برادر رحیم گفت: حتماً میام .اسم منو بنویسید. ان شاالله خودم را میرسانم. گفتم انشاالله پس منتظریم. از هم خداحافظی کردیم. برادر رحیم کابلی حدود ۲۰ روزی در یادمان های جنوب با شهدا عشق بازی کرد و پس از حدود بیست شبانه روز به مازندران برگشت. شاید حدود ۵شبانه روز در کنار خانواده قرار گرفت و در تاریخ ۱۵ فروردین با کاروان عشق همراه شد. ودر جهاد با تکفیریها در خان طومان مردانه جنگید و با دهان و زبان روزه در ساعات اولیه ۱۷ اردیبهشت شهد شیرین شهادت را چشید. و به سعادت ابدی رسید. روحش شاد و راهش پر رهروباد. : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 حدود یکماهی بود که برادر بهمن قنبری بدنبال حضور درسوریه به هردری میکوبید. برادر بهمن دوست قدیمی بنده ازدوران دفاع مقدس بود و ما درسال های دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی باهم داشتیم. ازطرفی بنده حقیر کاملا توانایی ومهارت ایشون رامیدانستم. تلفن همراهم زنگ خورد. برادر بهمن قنبری تماس گیرنده بود. جواب دادم باهم احوالپرسی کردیم .میدانستم که دوستان قدیمی بدنبال پرواز هستند. لذا حدس زده بودم که برادر بهمن چه میخواهد بگوید. برادر بهمن گفت : حاجی بدنبال رفتن به اونطرف هستم. گفتم:کجا؟ گفت:سفرعشق به شوخی گفتم : آمدی دیرامدی ، حالا چرا؟ گفت:آمدم و با آمادگی اومدم. گفتم:تفضل (بفرمایید) قولی بهش دادم و این قول ها همیشه بااین اشاره همراه بود ان شاالله به امید خدا مجوز رابا اشک هایتون از حضرت زینب (س) بگیرید. یکهفته قبل ازاعزام تماس گرفتم گفتم: بهمن آماده ای؟ بهمن گفت:بله حاجی خیلی وقت ها قبل آماده شده ام. گفتم:سفرعشق نزدیکه. گفت:خداروشکر و برای چند نفر دیگر ضامن شد که بیایند. گفتم:بهمن جان اصلا مقدور نیست. فقط خودت بیا و به کسی هم اطلاع نده. بهمن چشم گفت وخدا حافظی کردیم. شب موعود فرارسید. سه شبانه روز زودتر سفرعشق آهنگش بصدا دراومد. ساعت حدود۱۰/۳۰ شب بود با بهمن تماس گرفتیم که امشب خودت رابه لشکر برسون ... وقتی که برادر بهمن به جمع کاروان عشق پیوست ؛ اکثرا بهمن را نمیشناختند هرفردی ازنگاه خود به بهمن مینگریست. جوانها :بهمن را پیر وشاید ناتوان و بچه هایتوپخانه وادوات کامل ازتوانایی بهمن آگاه بودند. بنده حقیر فهمیدم که ابهامی در اذهان مسافرین عاشق وجود داره که سریعا وارد عمل شدم وبا اطلاع رسانی نگاه به بهمن عوض شد. سفر آغاز شد. ایستگاه به ایستگاه رفتیم تا به بهترین مکان رسیدیم. اشکها جاری دلها آشفته ، آرزوها زیاد ، مطالبات از حضرت هم زیاد بود. و هر فردی راز خواسته های خود را با بی بی دوعالم میگفت. دراین بین بهمن حج خود را میدانست .احتمالاً ارزوی داشت ؛ چون بهمن ورحیم وشعبان وصادق نژاد .شیرزاد. ید ا.(..و... از جاماندگان آن دوران طلایی بودند . کاروان عشق به کربلای رسید ومنتظر ماند. حماسه هارقم خورد و بهمن عزیز یکی از این حماسه سازان بود. چشمان دیدبانان بصیر شواهد ۲۵کربلا آرامش واسایش را از تکفیری ها گرفته بود. در میمنه ومیسره جبهه لشکر دو شیرمرد مازنی عرصه را بر دشمنان تنگ کرده بودند ... وتلاشهایشان با هدیه جانشان درراه دوست محقق گردید فانی درمعبود شدند و عند ربهم یرزقون گشتند، شربت شهادت رادر غروب ۱۶ اردیبهشت نوشیدند. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 حدود یکماهی بود که برادر بهمن قنبری بدنبال حضور درسوریه به هردری میکوبید. برادر بهمن دوست قدیمی بنده ازدوران دفاع مقدس بود و ما درسال های دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی باهم داشتیم. ازطرفی بنده حقیر کاملا توانایی ومهارت ایشون رامیدانستم. تلفن همراهم زنگ خورد. برادر بهمن قنبری تماس گیرنده بود. جواب دادم باهم احوالپرسی کردیم .میدانستم که دوستان قدیمی بدنبال پرواز هستند. لذا حدس زده بودم که برادر بهمن چه میخواهد بگوید. برادر بهمن گفت : حاجی بدنبال رفتن به اونطرف هستم. گفتم:کجا؟ گفت:سفرعشق به شوخی گفتم : آمدی دیرامدی ، حالا چرا؟ گفت:آمدم و با آمادگی اومدم. گفتم:تفضل (بفرمایید) قولی بهش دادم و این قول ها همیشه بااین اشاره همراه بود ان شاالله به امید خدا مجوز رابا اشک هایتون از حضرت زینب (س) بگیرید. یکهفته قبل ازاعزام تماس گرفتم گفتم: بهمن آماده ای؟ بهمن گفت:بله حاجی خیلی وقت ها قبل آماده شده ام. گفتم:سفرعشق نزدیکه. گفت:خداروشکر و برای چند نفر دیگر ضامن شد که بیایند. گفتم:بهمن جان اصلا مقدور نیست. فقط خودت بیا و به کسی هم اطلاع نده. بهمن چشم گفت وخدا حافظی کردیم. شب موعود فرارسید. سه شبانه روز زودتر سفرعشق آهنگش بصدا دراومد. ساعت حدود۱۰/۳۰ شب بود با بهمن تماس گرفتیم که امشب خودت رابه لشکر برسون ... وقتی که برادر بهمن به جمع کاروان عشق پیوست ؛ اکثرا بهمن را نمیشناختند هرفردی ازنگاه خود به بهمن مینگریست. جوانها :بهمن را پیر وشاید ناتوان و بچه های توپخانه وادوات کامل ازتوانایی بهمن آگاه بودند. بنده حقیر فهمیدم که ابهامی در اذهان مسافرین عاشق وجود داره که سریعا وارد عمل شدم وبا اطلاع رسانی نگاه به بهمن عوض شد. سفر آغاز شد. ایستگاه به ایستگاه رفتیم تا به بهترین مکان رسیدیم. اشکها جاری دلها آشفته ، آرزوها زیاد ، مطالبات از حضرت هم زیاد بود. و هر فردی راز خواسته های خود را با بی بی دوعالم میگفت. دراین بین بهمن حج خود را میدانست .احتمالاً ارزوی داشت ؛ چون بهمن ورحیم وشعبان وصادق نژاد .شیرزاد. ید ا.(..و... از جاماندگان آن دوران طلایی بودند . کاروان عشق به کربلای رسید ومنتظر ماند. حماسه هارقم خورد و بهمن عزیز یکی از این حماسه سازان بود. چشمان دیدبانان بصیر شواهد ۲۵کربلا آرامش واسایش را از تکفیری ها گرفته بود. در میمنه ومیسره جبهه لشکر دو شیرمرد مازنی عرصه را بر دشمنان تنگ کرده بودند ... وتلاشهایشان با هدیه جانشان درراه دوست محقق گردید فانی درمعبود شدند و عند ربهم یرزقون گشتند، شربت شهادت رادر غروب ۱۶ اردیبهشت نوشیدند. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 پس از مرحله اول اعزام مدافعان حرم به ماموریت و شهادت تعدادی از رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا در سلسله عملیاتهای محرم در جنوب غربی حلب سوریه برادر محمد بلباسی خیلی پیگیر ادای تکلیف برای حضور در ماموریت دفاع از حرمین شریف بود. هروقت به لشکر مراجعه می کرد اصرار به نام نویسی و حضور در دفاع از حریم حرم عمه جان زینب (س) می نمود. چند روز قبل از اعزام یکی از دوستان به من گفت. حاج اقا؛ برادر محمد بلباسی خیلی اصرار به همراهی داره. گفتم: وضعیت آمادگی روحی و عملیاتی اش چطوره؟ گفت: از نظر روحی خیلی آماده هست و در موضوع نظامی درحد متوسط هست. ولی خیلی عاشقه و بی تابی میکنه. گفتم: فعلا در لیست ذخیره باشه. برادر بلباسی خیلی تماس می گرفت و امادگی خودش را اعلام کرد. گفتم: آمادگی همه جانبه باید باشه. فقط دوست دارم که کفایت نمیکنه! به خاطر روحیه بالایش و نیاز فرهنگی و اعتقادی ثبت نام شد و با کاروان عشق راهی سوریه شد. میگفت چقدر خوبه و دوست دارم اولین شهید مدافع حرم قائمشهر بشم. سفر عشق را همراه کاروان عشق شروع کرد .ودرخان طومان درخشید و نهایتا در ابتدای ساعات اولیه ۱۷ اردیبهشت به آرزویش رسید و عندربهم یرزقون شد. آثار شهادتش نه تنها در استان مازندران بلکه در فضای کاروانهای راهیان نور بسیار سازنده گردید. روحش شاد و راهش گرامی باد🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 پس از درگیری شدید با تکفیریها در عصر۲۰ و شب ۲۱فروردین ۹۵ و تحمیل تلفات و خسارت سنگین به دشمنان تکفیری وشهادت و و مفقودی برادر ، عملیات ویژه ای درقرارگاه تاکتیکی در خان طومان برای بازپس گیری روستای خالدیه خان طومان طرح‌ریزی شد. جمعی از دوستان و فرماندهان دراین هیئت طرح‌ریزی بودند. بافراخوان نیروی احتیاط که از برادران سیستانی بودند امادگی ها بیشتر گشت. گردان احتیاط درکنترل عملیاتی ۲۵ قرارگرفت. برادر عبدالله فرمانده میدانی انتخاب شد. عملیات فوق درساعت ۵ صبح شروع شد. الحمدا... باموفقیت ودر یک رزم عالی روستای خالدیه فتح شد. دراین عملیات نیز تلفات سنگینی به دشمن وارد شد. بااین عملیات ناکامی های درجبهه خان طومان تکمیل شد. از برادران سیستانی تنها شهید این عملیات بود. رزم بی امان وپیوسته رزمندگان# لشکر۲۵ درسراسر سوریه پیچید ولرزه برپیکر دجالان امروز انداخت. یاد آن حماسه و حماسه سازانش گرامی باد 🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 یاد وخاطره حماسه سازان روز عید مبعث اردیبهشت سال۹۵ گرامی باد. تعدادی از رزمندگان ۲۵ درخان طومان حلب مشغول نبرد با تکفیری ها بودند . روز دران سرزمین روز بیاد ماندنی وجهادی برای رزمندگان اسلام وخانواده های شان درایران اسلامی بود. نبردی سخت وسنگین بین امت واقعی وامت انحرافی (تکفیری) به وقوع پیوست . درصف حق لبیک گویان حسینی وزینبی. درصف باطل لبیک گویان اموی ومروانی، عثمانی. دراین نبرد حسینیان آنچنان میدان نبرد را بر انها جهنمی ساختند تابدون معطلی هوس همنشینی با رسول الله وبهشت نکنند . شیرمردان علوی تبار لشکر خدا بامقاومت عاشقانه بیشترین تلفات وخسارت را بر انان وارد کردند. تعدادی از همرزمان ویاران ناب به ملکوت اعلی پرواز کردند وعندربهم یرزقون گشتند. شهیدان : هدیه انقلابی والهی های علوی تبار به اهل بیت پیامبر اکرم (ص) دراین روز بوده است. روحشان شاد و راهشان پررهروباد.🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 💠 مجاهد جامانده از کاروان دفاع مقدس بود. بزرگمردی که هیچگاه آداب وفرهنگ واعتقادات کسب شده ازدوران را فراموش نکرد وبلکه با برنامه ریزی واهتمام جدی تر دنبال نمود. بخاطر دلتنگی اش وفراق ازدوستان شهیدش بی صبرانه بدنبال سفر پایانی بود. ادب، اخلاق، زبان صادق، شفاف گوییش ، اخلاص، طبع شوخ و... رادر خود داشت. ولی درخلوت خود رازها وامال پرواز داشت. یکی از اقدامات ورفتار انسان سازی شهید رحیم بود. درمدت حضور یکماهش در حدود ۱۰تا۱۵ روز روزه داشت. ماه رجب درخان طومان وکسب فیض شهید رحیم از روزه های مستحبی این ایام بافضیلت. شهید رحیم یک شکارچی قهار بود. شکارش ؛ مهار نفس سرکش و خصلتهای تحمیلی این نفس بود. ( ) درکمینگاه رزم هم دشمنان تکفیری را شکار میکرد. درروز ۹۵ شهید رحیم روزه داربود. وبااین شرایط به شکار تکفیری پرداخت. وبا طهارت کامل درونی وبیرونی پس افطار جهادی به مواضع دشمن هجوم برد ودر نبردی سنگین به رسید. روحش شاد وراهش پررهروباد.🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 درعملیات و تهاجم سنگین دشمنان تکفیری به مواضع در تاریخ های ۱۶و ۱۷اردیبهشت ۹۵ . مقاومت عاشورایی توسط رزمندگان ۲۵ درمقابل آنان صورت گرفت. رزمندگان اسلام ضمن دفاع عاشورایی بصورت تاخیری موضع به موضع جابجا وعقب میامدن. دشمن تکفیری باتمام توان ودیوانه وار فشار می آورد. نیروها هم به نبرد تن به تن مانع ازرسیدن دشمنان به اهدافشان میشدند. برای کمک رسانی وپشتیبانی از نیروهای گردان های یاسر ومالک که درشهرک خان طومان بودند باید راه دسترسی باز شده ودر کنترل خودی قرار میگرفت. لذا نیروهای احتیاط دراختیار یگان قرارگرفت. هماهنگی های لازم با برادر که کارهای خط راانجام می داد انجام گرفت. برادر رحیم درسمت چپ و برادر درسمت راست درحال مقابله بودند. مقرر شده بود که برای اجرای عملیات بهم دست بدهند وبه مواضع دشمن هجوم ببرند. بابی سیم باهم هماهنگ شدند و منتظر دیدار واخرین هماهنگی ها. برادر رحیم: علی علی / رحیم برادر عابدینی: بگوشم بفرما رحیم : علی جان کجایی؟ علی :نزدیک شما هستم. وچند دقیقه دیگر به شما ملحق میشم. رحیم:علی جان بیا که باهم یک کار ویژه داریم. علی: تاچند دقیقه دیگه پهلویت هستم رحیم: یاعلی چند دقیقه بعد بهم رسیدند وعاشقانه به صف دشمن زدند وبا هم به رسیدند وعندربهم یرزقون گشتند ‌. عزیز شهدشیرین شهادت برشما گوارا باد. 🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 پس از نبردهای ۲۰و ۲۱ فروردین ۹۵ در حلب بود ؛ حمله دشمنان تکفیری سنگین بود ولی به لطف پروردگار عالم با رزم بی امان حرم وتحمیل تلفات وخسارات به آنان سپری شده بود. جلسه ای درمقر تاکتیکی یگان تشکیل شد . نماینده ومشاور عالی فرماندهی نیروی درجلسه حضور یافت. گزارش گیری محدود انجام گرفت. تذکرات لازم جهت آمادگی بیشتر داده شد. درجمع حاضرین که فرمانده گردان بود پرواز کرده بود وجای خالیش کاملا مشهود بود. سپس نماینده فرماندهی سپاه درسوریه سخنانی را از زبان فرماندهی دروصف حماسه سازی ۲۵ گفت واز جانفشانی شهدا وجانباران ورزمندگان لشکر قدردانی نمود. آن حماسه مقاومت عاشورایی دراردوگاه خودی ودشمن زبانزد شده بود. خودی ها به رزم لشکر۲۵ می بالیدند. ودشمنان تکفیری لرزیدن که عاشقان عاشورایی حضرت زینب (س)چه ها خواهند کرد. یادوخاطره شهدای این مرحله از مردان غیور گرامی باد 🌹 : فرمانده لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 یکی از روزهای حضورمان درخان طومان به اتفاق نشسته بودیم و در کنار هم ازخاطرات تلخ وشیرین سالهای میگفتیم. یادوخاطره شهدای دفاع مقدس مارا برای رسیدن به مقام والای شهیدان تشنه تر میکرد. آه از درون دل... آه از فراق دوستان ... آه از کم توفیقی... آه از بی لیاقتی... آه از عملکرد نامناسب... آه از گرفتاریهای سازمانی وغیرسازمانی و...... را بزبان میاوردیم وحسرت میخوردیم . اخه من و شهید رحیم از سال۶۳ آشنایی ، برادر ، دوست و همسنگر بودیم و همنشینی های زیادی داشتیم. درخلوت ما در پسرش علی آقا وارد شد. روبوسی ومصافحه و کمی صحبت کردیم. بشوخی گفتم اقا رحیم صحنه عجیبی هست پدروپسر درکنار هم. گفتم احساست چیه اقا رحیم؟ شهید رحیم که مجاهد میدانهای سخت بود. بالبخندی ملیحانه گفت: خداراشکر که هم خودم و هم پسر درخدمت انقلاب اسلامی هستیم. ادامه داد بخدا آرزوی بزرگ این بود که یک روزی من وپسرم علی آقا باهم درصف جهاد باشیم. الحمد الله امروزه آن آرزو جهادیم محقق شد دیگر خیالم جمع شد. از خانواده وهمسرش خیلی تعریف میکرد که ازش ممنون هستم. از دختر ودامادش تعریف کرد و خدای مهربان راشاکر بود. گفت: دیگه آماده و اماده ام. فهمیدم که پایان راه شهید رحیم هست واو پرواز خواهد کرد و به آرزوی دیرینه اش خواهد رسید. ازهم جداشدیم رحیم وپسرش بسمت شهر الحاضر رفتند وما با آه وناله های خود ماندیم. روحش شاد وراهش پررهروباد.🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh