eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
917 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 پس از نبردهای ۲۰و ۲۱ فروردین ۹۵ در حلب بود ؛ حمله دشمنان تکفیری سنگین بود ولی به لطف پروردگار عالم با رزم بی امان حرم وتحمیل تلفات وخسارات به آنان سپری شده بود. جلسه ای درمقر تاکتیکی یگان تشکیل شد . نماینده ومشاور عالی فرماندهی نیروی درجلسه حضور یافت. گزارش گیری محدود انجام گرفت. تذکرات لازم جهت آمادگی بیشتر داده شد. درجمع حاضرین که فرمانده گردان بود پرواز کرده بود وجای خالیش کاملا مشهود بود. سپس نماینده فرماندهی سپاه درسوریه سخنانی را از زبان فرماندهی دروصف حماسه سازی ۲۵ گفت واز جانفشانی شهدا وجانباران ورزمندگان لشکر قدردانی نمود. آن حماسه مقاومت عاشورایی دراردوگاه خودی ودشمن زبانزد شده بود. خودی ها به رزم لشکر۲۵ می بالیدند. ودشمنان تکفیری لرزیدن که عاشقان عاشورایی حضرت زینب (س)چه ها خواهند کرد. یادوخاطره شهدای این مرحله از مردان غیور گرامی باد 🌹 : فرمانده لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم متعلق است به فردای شهادت شهیدان و که حاج عمار به حالت سجده به پتویی که رفقایش را درون آن گذاشته بود می نشیند وآن را میبوید و میبوسد.عجیب آن صحنه ای است که وقتی بلند میشود نمیتواند قامت راست کند.. 🌹 @fadayiane_banoye_damshgh
🌺 🌹 #مرام_شهدایی 🕊🕊 🔰 #عملیات پیش آمد. ماندگار شد. من هم خسته شده بودم .هم روحی ، هم جسمی .دو سه ماه بود توی منطقه بودم. گفتم : پس من یه هفته میرم تهران و برمیگردم . نگاهی کرد و گفت : اسماعیل! میری ، برمیگردی میبینی #عمار شهید شده ها ! با خنده رو به جمع گفت : من مینویسم اگه بمونه #شهید میشه !! خندیدم و گفتم😄 : تا مارو با پرچم🇮🇷 نفرستی ، دست از سرمون بر نمیداری ! دوباره گفت : اسماعیل! دست ما رو توی حنا نگذاری ها ، زود برگرد. دم غروب 🌥بود. همدیگر را بغل کردیم . رفت روی پله نشست. دستش را گذاشت زیر چانه اش، خیره شد به آسمان . حالتش گرفته بود . #خداحافظی کردم👋. آمدم سمت #زینبیه ،سر سفره ناهار بودیم . یکی از بچه ها گفت : شنیدید دو نفر از بچه ها شهید شدن⁉️ گفتم :کیا ؟! گفت : میثم وعمار ... 📚 کتاب عمار حلب #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹 #شهید_میثم_مدواری 🌹 @fadayiane_banoye_damshgh
💠 🍃اگر نیرویش می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه. وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد. طرف می ماند با سلاح و خستگی اش. 🍃ولی برای هر کدام وقت می گذاشت. برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد. 🍃روز به روز روی کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد. نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد. 🍃به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید. خیلی هوای نیرویش را داشت. مسئول گروهان بود. برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست. او را با عنوان می شناختند.