🔰خاطره ای بسيار تاثير گذار و آموزنده
🔸محسن:
#تابستان ۱۳۷۸بود و مدارس تعطیل شده بودند و من در شرکت ساختمانی دوستان کار می کردم. دستهایم از شدت كار بسیار #زبر وپوست پوست شده بود.
🔹غروب كه کارم تمام می شد، به عشق دیدن #حسین_آقا می رفتم مسجدالمهدی(عج) یک شب خیلی خسته بودم و خواستم به مسجد نروم? اما دلم #طاقت_نیاورد.
🔸بالاخره رفتم مسجد و با هم #نماز مغرب را خواندیم با کنار دستم دست دادم، بعد با حسین آقا دست دادم. دستم را محکم فشار داد، خم شد و دستم را #بوسید. خیلی ناراحت شدم؛ گفتم من #لیاقت این کار شما رو ندارم
🔹با آن نگاه و #تبسم زیبایش? گفت: دستی که برای #روزی_حلال زحمت میکشد بوسیدن دارد
#شهید_حسین_علیخانی🌹
#شهید_مدافع_حرم
#قرآن_نور_است.
💠هر صبح در چشمه سار نور الهی، نورانی شویم.
🍃صفحه ۹۱، هدیه به
#شهید_حسین_علیخانی🌷
@fadayiane_banoye_damshgh
🕊
#مادرانه❤️
🍏 شهید از دوران کودکی تقوای خاصی داشت، زمانی که چهار ساله بود او را به همراه خواهرش به یک مهدکودک فرستادم روزی معلم مهد کودک به آنها گفته بود پسر و دختر دست هم را بگیرند و با یکدیگر برقصند؛ شهید علیخانی در آن لحظه شروع به دعوا با معلم میکند و میگوید ما میرویم بیرون و دست خواهرش را میگیرد و از مهد کودک بیرون میآورد اما مسیر منزل را پیدا نمیکنند و گم میشوند و بعد از گذشت یک روز آنها را پیدا کردیم.
🍏یکی از زنان همسایه حرف زشتی به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی زده بود، پسرم بعد از شنیدن این حرف به منزل آمد و از شدت غصه و رنجش دل بدون خوردن شام خوابید. در اوسط شب به ما خبر دادند که آن خانم فوت کرده و شوهرم برای تشییع جنازه او رفت، صبح زود حسین گفت پدرم کجاست گفتم پدر برای تشییع جنازه خانم همسایه رفته دیدم فرزندم به شدت ناراحت شد و گفت نباید پدر به تشییع جنازه این خانم میرفت زیرا او حرف خیلی زشتی به انقلاب و نیروهای انقلابی زده و قلب من را به شدت سوزاند.
#مدافع_حرم
#شهید_حسین_علیخانی🌷
#سرم_فدای_فدائیان_بانوی_دمشق💔
#قرآن_نور_است.
💠 با نور قرآن، شیطان را ذوب کنیم
🍃صفحه ۵۷، هدیه به
✨#شهید_حسین_علیخانی🌷
@fadayiane_banoye_damshgh
#قرآن_نور_است.
💠 با نور قرآن، شیطان را ذوب کنیم
🍃صفحه ۱۷۶ هدیه به
✨#شهید_حسین_علیخانی🌷
@fadayiane_banoye_damshgh