کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_چهارم #بیست_و_چهارمین_سحری #بیست_و_چهارمین_سحر
وقتی کسی رو اذیت میکنی...برای خودت خوب نمیشه...
خداروشکر عکسهای خوبی گرفت شد...
خانمها با نظم نسبتا خوبی نشسته بودن...
آقایون هم همین طور...از ردیفهای دو طرفی که براشون تعبیه شده بود اول نشسته بودن...که بعدش ردیف های بعد پر میشد...
دیه مراسم جزءخوانی قرآن کریم به خوبی برگزار شد و نوبت به طرح سوال و قرعه کشی حاضرین در مراسم...سوال مسابقه سخت بود کسی نتونست جواب بده و جایزه رفت برای روز بعد...
یکی از بچه ها که این روزها زحمت کشیدن و موقع برگشتن منو میرسونن خونه...میخاستم پیاده بشم که بهش گفتم خاطره دیروز رو خوندی گفت واقعا وقت نکردم بخونمش...دیه منم فرصت را غنیمت شمردم و براش خوندم...از بس خندید 😂😂😂 نگو و نپرس...گفت هاااا اینجوری خش هاااا...
تونسته بودم حداقل یه دلی رو شاد کنم...
دیگه نرسیده به در منزل، آیةالکرسی خوندم و در رو باز کردم...گفت بیا ظرف های غذای افطاری رو ببر داخل...سفره رو هم بینداز...سفره رو اول انداختم و ظرف های غذا رو بردم داخل خونه...اذون گفته شده بود و منم رفتم وضو و نماز خواندم...
زمان زیادی نیست که شیطون دستش بسته باشه....هفته آخر ماه رمضون هست...اما نفس اماره که هست...اون نباشه این یکی هست...
نماز رو خوندم و رفتم سر سفره....اول سوپ ماکارونی خوشمزه ای که بود رو خوردم... دیه چیزی نخوردم...
در حال استراحت بودم که بهم زنگ زدن از کانونهای مساجد استان که بیایین برای افطاری ساده...مقداری پنیر تک نفره سهمیه شما شده تحویل بگیرین...بهم گفت وسیله رو جور کنین و برید مرکز شهرستان بیارنش...منم هماهنگی کردم و برادر یکی از بچه ها با هم رفتیم و سهمیه یه کانون دیگه شهرمون هم با خودمون آوردیم...
رفتم که این جعبه های پنیر رو تحویل یکی از مسجدی هامون بدم...دیه یه مقداری آش هم بهم داد و منم آوردمش خونه....و در یک اقدام فنی و تخصصی همه رو خوردم 😂😂😂...حالا بماند چه فنی رو روش اجرا کردم....دیه خیلی گرسنه م شده بود خوردم...
دیه ساعت از دوازده گذشته بود...جزو محدود شب های بود تا اون موقع بیدار بودم...دیگه رفتم خوابیدم...
سحری هم مرغ و برنج و سالاد شب گذشته بود 😂😂😂...سالاد خور خوبی ام... ماشاءالله...لا حول و لا قوه الا بالله...چش نزنم خودمو...چش نخورم...آخه هر دوتاش هست...هم میتونی به خودت چش بزنی و هم دیگران...آخه سالاد با غذا باشه اشتها آوره...اونم که خودت درستش کرده باشی 😁😁😁
البته یه مقداری هم دال عدسی رو روی برنج و مرغ شناور کردم... 😂😂😂
انشاءالله خدا بخیرش کنه....
با دست غذا رو خوردم...واقعا کیف میده...اگه نخوردین بخورین...
در بین غذا خوردن بودم که بشدت تشنه م شد و رفتم به لیوان آب خوردم...اجباری بود..یه مقداری غذا زیاد بود...برای اینکه جاش بشه ظرف های کثیف رو بردن بیرون خونه و یه چرخی زدم جا شد 😂😂😂
اومدم دوباره پای ظرف غذا..و باقیمانده رو هم خوردم و ظرف های کثیف رو بردم بیرون خونه... دال عدس باقی ماند برای امشب...
یه لیوان آب پس از اتمام غذا خوردم و منتظر اذون و نماز...
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_چهارم #بیست_و_چهارمین_سحری #بیست_و_چهارمین_سحر
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲
#سحر_بیست_و_پنجم #بیست_و_پنجمین_سحری #بیست_و_پنجمین_سحر
💠 هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید... 😂😂
دیروز صبح که اولین روز هفته بود با کوتاه کردن موهای سرم هفته رو آغاز کردم...آرامش خوبی داشت...آرامش پس از طولانی بود...چرا که کوتاه کردن موهای بدن باعث دفع بیماری میشن...همچنین گرفتن ناخنها هم همین طوره...
حتی حموم کردن هم همین طوره...البته هر کدوم به طریقی...
خدا کنه بتونیم چرک های درون مونو پاک کنیم...
حمو کردم و یه سری کارهای کوچیک تو خونه انجام دادم و رفتم برای استراحت...نماز ظهر و عصر رو خواندم....
دیروز کمترین فعالیت رو نسبت به روزهای قبل داشتم...
ساعت از چهار رو ربع گذشته بود که لباس پوشیده، به طرف حسینیه حرکت کردم...هوا خنک بود باد خنکی می آمد و آفتاب هم گرمای خودشو بر سرمون میزد...لحظاتی خنک و لحظاتی هم گرم... یه لحظه یاد این سرود افتادم که هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید... نفس که میکشیدی حس خوبی داشت...مخصوصا با چشم بسته...البته هواسم به وسایل نقلیه ای که میومدن بود... اکسیژن خالص بود... 😂😂😂
دیگه به حسینیه رسیدم...دقایقی گذشت مسئول حسینیه نیومدن در اونجا رو باز کنن...دیه با پیگیری هایی که شد کلید در حسینیه رو آوردن...در حسینیه باز شد...البته خیلی از مردم پشت در دقایقی رو معطل ماندند...
دقایق زیادی نبود که مردم اومدن...البته جمعیت دانشآموزان مدارس خیلی بیشتر بود...چهار مدرسه اومده بودن... دانشآموزان دبیرستان پسرانه حاج سید احمد خمینی، دبستان های دخترانه شهید شریفی و فاطمه زهرا(س) و همچنین دبستان پسرانه شهید رضایی قلایی...
بچه ها که در جلسه باشند اونم یک ساعت بنشین...خیلی سخته که کنترلشون کنی و بگی که به قرآن گوش بدن...
واقعا عکاسی تو این فضاهای در جمعیت دانشآموزی خیلی سخته...
خیلی خوب بود....دبستان دخترانه فاطمه زهرا(س) این بار دومشون بود که اومده بودن..بچه های دبیرستان حاج سید احمد خمینی هم که پای ثابت هستن اما دیروز با لباس فرم مدرسه اومده بودن...
بعد از برگزاری مسابقه و اهدا جوایز اومدن برای عکس های یادگاری...
خیلی خوب بود...حس خوبی داره...بعد از اومدن و گرفتن عکس یادگاری...
تعداد مرتلین همشهری و مهمانمون از مرکز شهرستان نصف بود... دو به دو...
مراسم پایان پیدا کرد و دقایقی به اتفاقی تعدادی از کسایی که میخاستیم محفل روز چهارشنبه رو برگزار کنیم برنامه ریزی و هماهنگی ها رو صورت میدادیم دور هم نشستیم...
از زمان برگزاری جزءخوانی قرآن کریم در روز چهارشنبه صحبت شد تا کمبودها و اطلاع رسانی ها و زمان حضور استاد ابوالقاسمی برای تلاوت و افطاری و...
دو دقیقه مانده به اذون جلسه تموم شد...دیه تا رسیدم خونه اذون گفته شده بود و یه خواهر دیگه اومده بود خونه برامون شامی درست کرده بود...نمازو خوندم رفتم سر سفره...ساندویچ داشتیم...البته بندری هم بود...که خواهرم رفته بود جایی که براش دستشو جا بیندازند عروس اون خانواده از بچه های مرکز نیکوکاری مون هست بهش مقداری بندری داده بود..خدا خیرش بده...
دیه دقایقی گذشت و ساندویچ رو خوردم اونم با شامی نه بندری... یه دونه هم خوردم...
دیه خسته بودم بخاطر راه رفتن و نشستن زیاد برای عکاسی...دیه رفتم خوابیدم...البته یه کم دیر شده بود...
سحری هم با اذون گوشی که یه ساعت زودتر میگه بلند شدم رفتم سراغ ساندویچ....دو نون ساندویچ بود که یکیشو افطاری خوردم و به دونه دیگه شم سحری...
البته داخل نون ساندویچی هم شامی گذاشتم و هم بندری 😂😂😂😋😋😋😳😳😳
خدا بخیرش کنه...
البته بندری تند نبود...
خوردمو دو تا میوه که یکی پرتقال بود و دیگری سیب، خوردم...زمان زیادی برای اذون سحر نبود...رفتم وضو گرفتم و قبل از اذون دو رکعت نماز برای مادرم 😔😔😔 خوندم...
البته آب دیه آخر میوه ها نخوردم...وقتی بیدار شدم دو سه تا لیوان خوردم...
یه عمری مادرم زحمت منو کشیده بعد رفتنش قول دادم که هر چی کار خیر انجام بدم مادرمو تو ثوابتش شریک کنم...
انشاءالله دیه دوست دارم امام زمان(ع) هم تو کار خیرهام شریک کنم...
البته اول به نیت الهی و امام زمان(ع) که قبولش کنن... بعدشم به حساب مادرمم باشه... انشاءالله
یعنی با این کارهای خیری که انجام میدیم به حساب اونا هم واریز بشه...
خدا رحمت کنه رفتگان همه تون رو...
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_پنجم #بیست_و_پنجمین_سحری #بیست_و_پنجمین_سحر 💠 ه
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲
#سحر_بیست_و_ششم #بیست_و_ششمین_سحری #بیست_و_ششمین_سحر
💠 روز پُر کار...
روزهای پایانی ماه مبارک رمضان که میشه ترافیک کارها صورت میگیره...هر چی هست و نیست باید انجام بشه...
برنامه ریزی داشته باشیم از اول ماه، دیگه کارها برای روزهای پایانی تلمبار نمیشه...
طبق برنامهریزی و هماهنگی که انجام دادم، دیروز چالش یک سطل آب رو میخاستیم در مدارس انجام بدیم...با یکی از مدارس هماهنگی کردم... دبیرستان حاج سید احمد خمینی...
چند دقیقهای قبل از اذان، یکی از معلمها، که از دوستان منو و معاون پرورشی مدرسه بود با ماشین اومدن با همدیگه رفتیم مدرسه(سه نفری)...معاون پرورشی مدرسه توی مدرسه دیگه بودن...البته تو مدرسه رفتن به مدرسه بودن...اونجا رسیدیم وضو رو گرفته بودیم و رفتیم سر نماز...نماز جماعت خوندیم به همراه دانشآموزان و مربی پرورشی مدرسه به امامت اون دوست معلممون...خیلی خوب بود...عکس یادگاری هم گرفتیم...حال آدم تو مدرسه خوب میشه...اگه طریقه ارتباط با دانشآموزان رو به خوبی بلد باشه...هنر یه معلم همینه...که میتونه شیوههای تربیتی مدنظر خودشو اجرا کنه...
بعدش رفتیم برای اجرای چالش یک سطل آب، توضیحات اولیه رو دادم و با همدیگه رفتیم داخل یک سطل، مقداری خاک آوردیم...
بچهها دیه خودشون صفر تا صدو انجام دادن...اونم به شکل خیلی عالیه..ازشون فیلم عکس...هم ساخت و هم اجرای چالش...
از بچه ها تشکر کردم و معاون پرورشی مدرسه یکی از دانشآموزان رو گفت که منو تا جایی که میخاستم برسونه...منو رسوند اتحادیه که تو اداره آموزش و پرورش منطقه هست...
دومین جلسه قرارگاه شهری تو سال جدید رو ساعت دو و نیم داشتیم...اونجا هم چالش یک سطل آب رو با مسئولین انجمنها انجام دادیم...خیلی خوب شد...تعدادی از کادر اداری آموزش و پرورش منطقه تعجب کرده بودن که چکار میخان بکنن...دیه براشون به توضیحات مختصری دادیم...
بعدش رفتیم جلسه قرارگاه شهری رو برقرار کردیم و دقایقی از جلسه گذشته بود که دبیر قرارگاه شهری با روابط عمومی اتحادیه استان تماس گرفت و در مورد موضوعاتی ازشون سوالاتی پرسید...دقایقی بعد اومد جلسه..
خیلی خوب شد...
جلسه دوم هم بخوبی پایان یافت...
ساعت نزدیکای پنج شده بود که میخاستیم بریم حسینیه...مراسم جزءخوانی قرآن کریم...با رئیس اداره آموزش و پرورش منطقه رفتم...
دو تا از مرتلین از همشهریهای خودمون بود و دو تا هم از روحانیون اعزامی ماه رمضون بودن...
جلسه با طرح سوال و اجرای مسابقات تمام و جوایز داده شد...
یکی از بچهها با ماشین منو رسوند...طبق روزهای قبل...دیگه نزدیکای اذون رسیدم خونه...
قبل از رفتن به مدرسه برای اجرای چالش...خواهرم گفته بود مرغو تکههای متوسط کن و برنج رو خیس کن...هر دو رو انجام دادم...
دیه سفره رو انداختم و ظرفهای غذا رو روی سفره گذاشتم...وضو گرفتم و نماز اول وقت خواندم و رفتم سر سفره...
بخاطر فعالیت زیادی که در طول روز انجام داده بودم خیلی تشنه بودم...اول شربت تخم شربتی خوردم...یه تا لیوان...لحظاتی بعدش رفتم سراغ خورش مرغ با برنج...
خواهرم داخل برنج، رشته هم کرده بود... 😋😋😋
مقداری خوردم...از شدت خستگی پس از بارگزاری تصاویر مراسم جزءخوانی قرآن کریم توی حسینیه...رفتم خوابیدم...
سحری هم با اذون گوشی بیدار شدم...رفتم سراغ خورش مرغ با برنج...
غذا رو با بسم الله شروع کردم و با الحمدلله و خداروشکر گفتن پایان دادم...
یه دونه پرتقال رفتم شستم و سریع خوردم...زمان زیادی برای خوردن چیزهای دیه نبود...فقط رفتم تو یخچال، یه دونه زولبیا خوردم..😂😂😂 ای شکموووو
دیه اذون گفته شد و رفتم سراغ وضو و نماز...
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_ششم #بیست_و_ششمین_سحری #بیست_و_ششمین_سحر 💠 روز
در حین غذا خوردن بودم که خواهرم اومد پیشم...بهش گفتم یکی دو تا دونه میوه میخام.....دیه با خودش یه دونه سیب و یه دونه پرتقال بیرون برد و شست و با خودش برام آورد...
دیه پس از صرف غذا خوردن...زمان زیادی برای اذون نمانده بود...
البته در بین غذا هم، بشدت تشنه شد...و یه لیوان آب خوردم...
نماز صبحمو که خوندم دیه نخوابیدم...الان چشمم پر از خوابه...😊😊😊🥱🥱🥱
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_هفتم #بیست_و_هفتمین_سحری #بیست_و_هفتمین_سحر 💠 ک
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲
#سحر_بیست_و_هفتم #بیست_و_هشتمین_سحری #بیست_و_هشتمین_سحر
💠 کمترین سحری
طبق هماهنگی و برنامه ریزی که انجام شده بود باید به یه جلسه ای به اتفاق چند نفر از دوستان میرفتیم...ساعت یه ربع مانده به چهار قرار گذاشته بودیم که از آبپخش حرکت کنیم...اما ساعت از چهار هم گذشته بود...
دیگه تا رسیدیم چند دقیقه ای بعد مراسم شروع شد...
بعد از صرف افطاری، میخاستیم زودتر برگردید که برای روز بعد که محفل انس با قرآن کریم داشتیم...
افطاری مرغ و برنج بود...برنجش آنطور که باید و شاید خوب پخته نشده بود...
آب و سبزی و زولبیا و بامیه و خرما هم در سفره بود...اما ما سهمی از زولبیا و بامیه و خرما نداشتیم..
قاشق و چنگال یک بار مصرف بود..محکم بود..در یک اقدام عملی، میخاستم میزان استحکامشو بسنجم... خوب بود... 😂😂😂
خوردن همین هم جهاد با نفس میخواهد 😂😂😂
دیه به هر طریق بود خوردیم...
ساعتی پس از طی مسافت به خونه رسیدم...اومدم تو آشپزخونه بویی به مشامم خورد...در پلاستیک رو که باز کردم...دو عدد ساندویچ بود...خیلی گرسنه بود...یه لیوان آب برداشتم و رفتم جلو تلویزیون نشستم در حال تماشای تلویزیون ساندویچ ها رو خوردم...
دیه تحمل نشستم نداشتم...رفتم خوابیدم...
سحری هم با اذون گوشی بلند شدم...دیه خبری از سحری نبود...خواهرم گفت همون دو ساندویچ سحریت بود که خوردیش 😂😂😂
برو تو یخچال میوه بردار و بخور...دو تا پرتقال برداشتمو رفتم شستم و اومدم پوست کندم و خوردم...زمان زیادی برای اذون صبح نمونده بود...
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_هفتم #بیست_و_هشتمین_سحری #بیست_و_هشتمین_سحر 💠 ک
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲
#سحر_بیست_و_نهم #بیست_و_نهمین_سحری #بیست_و_نهمین_سحر
💠 حال خوب حسینیه...
ساعتها و دقایق دارند از همدیگر شتاب میگیرند...ای کاش میشد زمان را نگه داشت...حالمان در این ماه کجا و یازده ماه دیگر کجا... چقدر خوب شد...
چقدر پای سفره قرآن نشستن در حسینیه حضرت علی اکبر علیهالسلام، حالمان و روزمان و رزقمان خوب میشد و شد ...بخصوص رزق های معنوی...
از لحظه ای که وارد حسینیه میشدم...فضا و حالمان چیز دیگری میشد...دارم غبطه میخورم که چرا بیشتر از این ماه استفاده نکردم...
ساعتی پس از نماز ظهر و عصر دیروز بود که خواهرم گفت میخام افطار و سحری درست کنم...سیب زمینی زمینی و پیاز رو خورد کردم و گوجه هم بعد از شستن رند...میخاست خورش مرغ درست کنه....
این ماه، ماه همکاری و همراهی هاست، ماه مساعدت و کمک هاست...ماه خیرات و برکاته چرا؟؟؟
وقتی قلبها پالایش میشه و روحها زلال و شفاف، کارهای خدایی شروع میشه...پس ماه اخلاص و خالص شدن هاست و توشه ای برای ماه های بعدی و آخرت...
البته اگه نگهش داریم تا اون موقع...
بچه های ساعت های پر از دغدغه اما آرام برای برگزاری محفل انس با قرآن داشتند...دقایقی از ساعت چهار گذشته بود که لباس و کفشهامو پوشیده، آماده حرکت به سمت حسینیه از منزل بودم...با بسم الله، توکلت علی الله، لا حول و لا قوة الا بالله، مسیر را شروع کردم...هوا مقداری گرم شده بود...اما نسیمهای خنکی هم میوزید...خواهرم گفت بیا کارت بانکی مو بررسی کنن ببین مشکل نداره...آخه کسی میخاد پول به حسابم واریز کنه، نمیتونه...
اول رفتم کنار دستگاه خودپرداز، بررسی کردم و مشکلی ندیدم...امروز رفتم بانک، دیگه درستش کردم و مسئول باجه گفت تا فردا که جمعه هست زمان میبره که میتونین ازش استفاده کنین..
مسیر حرکتم هر روز موافق جهت حرکت وسایل نقلیه بود....اما دیروز برعکس شده بود...
سعی کردم یه مقداری سریع تر گامهایم را بردارم که اگه کاری اونجا باشه انجام بدم...اما کارها انجام شده بود یا دیه در حال پایان کار بود....
ابتدا مراسم جزءخوانی قرآن کریم برگزار شد و دقایق پایانی مراسم بود که استاد حاج احمد ابوالقاسمی، به محفل ما تشریف آوردند...
مراسم شروع شد و مجری از امام جمعه جهت خیرمقدم به مهمان دعوت کرد...
پس از سخنرانی امام جمعه، قاری نوجوان که از هم استانی مان بود...اومد و آیاتی رو با زیبایی هم چه تمام تر تلاوت کرد...
توصیه ای که بعداً استاد ابوالقاسمی به قاری نوجوان کردن با توجه به تخصصی کار کردن قرائت تحقیق این نوجوان، روند کارشون رو خوب ارزیابی کردن و نیاز به گوش دادن و تقلید کردن و آموزش دیدن بیشتر شدند...
بعد از اون، استاد ابوالقاسمی با دعوت مجری برنامه، به جایگاه.....ابتدا حاضرین در جلسه، کم همراهی کردن...اما استاد توانست با توضیحاتی که دادن.... مردم بیشتر در تلاوت همراهی کردن...
محفل با تجلیل از مرتلین و برندگان مسابقات به پایان رسید و دیگه با همراهی استاد، برای استراحت و افطاری و آماده کردن خود برای تلاوت دیگر که در مرکز شهرستان داشتند....
بعد از افطاری کردن، منو یکی از بچه ها منو رسوند محل برگزاری نمایش محشر...رفتیم تا خیلی شلوغه و خیلی از خانمها بیرون از محل برگزاری ایستاده بودند...
دقایقی رو اونجا بودم و بخاطر ازدیاد جمعیت و نبودن فضای کافی برای نشستن... از سالن نمایش اومدم بیرون و یه طرف خونه حرکت کردم...خیلی خسته بودم...لباسهایم را درآوردم...و دیدم تا چشمهایم در از خوابه...
اما هنوز تصاویر محفل رو توکانال نزاشته بودم.... دیه اولین کار، همین کار بود (بارگزاری تصاویر محفل با انس با قرآن کریم در کانال طه آبپخش)
دیه سریع رفتم خوابیدم...البته خیلی خوابم اومد...😂😂😂
با آرامش خوابیدم و با اذون گفتن گوشی برای سحری بیدار شدن...
خورش مرغ بود و برنج...البته باقلا هم خواهر دیگه ام از مرکز شهرستان خرید بود و شب هم نتونستم اونو بخرم...برای سحری گذاشته بودم... خورش مرغ و برنج بعدشم باقلا...خدا میدونه که معده ام چی به سرش میاد...خدا بهمون رحم کنه...وقتی خودمون به خودمون رحم نمیکنیم...آخه طریقش اینه که باید خودمون به خودمون رحم کنیم تا خدا بهمون رحم کنه...
در آخر هم یه دونه میوه پرتقال خوردم...
رفتم وضو گرفتم و منتظر اذون و نماز....
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_بیست_و_نهم #بیست_و_نهمین_سحری #بیست_و_نهمین_سحر 💠 حال
بخورم...
بعد از لباسهامو که از تنم بیرون کردم...میخاستم وضو بگیرم و برم اقامه نماز اول وقت...خیلی تشنه ام بود...دیه شربت تخم شربتی رو خوردم...اونم یه تا لیوان...البته ایوانس کوچلو بودن...رفتم وضو گرفتم و نماز رو خوندم و اومدم سر سفره...سوپ ماکارونی خوبی بود...دیه خورش قیمه شب گذشت به همراه برنج رو گذاشتم برای سحری آخر...
البته تو خاطره روز گذشته اشاره کرده بودم خورش مرغ و برنج...اشتباه شده بود...خورش قیمه بود...آخه میخاستم بنویسم...بین خورش مرغ و خورش قیمه یادم رفته بود چی خورده بودم....😂😂😂
پس از خوردن دو کاسه سوپ ماکارونی، اولیشو سر سفره و دومی رو جلو تلویزیون... 😂😂😂 رفتم سراغ بارگذاری تصاویر مراسم روز بیست و نهم در کانال...گذاشتمش و دیدم خوابم نمیبره...شب آخر بود...با چه حسرتی به اون نگاه میکردم و غبطه میخوردم... خدایا...مهمانی ات دیگر تمام شد...رفت تا سال بعد... 😔😔😔
سحری آخر رو خواهرم بیدارم کرد...بخاطر دیر خوابیدنم بود...
ظرف خورشی رو برده بود و روی اجاق گاز گذاشت بود و گفت ظرف برنج رو با خودت بیار...براش بردم و زیر هر دو ظرف رو روشن کرد تا گرم بشه غذا...سحری آخر بود که بیدار میشدم تو ماه مبارک رمضان برای سحری خوردن...سحری آخر...سحریییی آخررررررر...اههههههه...
نمیشه توصیف کرد لحظات آخر رو...
ظرفهای غذا رو توی یه سینی بزرگ گذاشتم رو اومدم تو خونه برای خوردنش...برنج رو که برای خودم کشیدم...شبیه قله اورست شد...بعدش که خورش قیمه رو رویش ریختم...سیلاب جریان پیدا کرد...مشغول خوردن شدم...لحظات پایانی خوردن بود که دیدم چشمه ایجاد شده...چشمه خورشی...آب خورش فوران کرده و بالا آمده... دیگه اونو سر کشیدم...با قاشق نمیشه خوردش...کیفش تو این حالت بود...
تو حین خوردن بودم که به خواهرم گفتم اگه میشه یه دونه میوه برام بیار...کدوم...پرتقال...برام آورد و پوست کندم و خوردم...البته بین غذا، از بس تشنه ام شد که یه لیوان آب خوردم...
دیه زمان زیادی برای اذان نبود...منتظر اذان ماندم و....
#خاطره #ماه_رمضان
با ما همراه باشید....
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
🔴#خاطره | شدیدترین حمله به #آمریکا
♦️در قضیه #کاپیتولاسیون یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا #مصطفی_خمینی رفته و گفته بود اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف میزند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزد و امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناکتر از سخن گفتن علیه #شاه است. همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند: «رئیس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است امروز تمام گرفتاریهاي ما از آمریکا است» و شدیدترین حمله را به آمریکا کردند.
📚به نقل از: حجةالاسلام و المسلمین سید حمید #روحانی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
#خاطره:
صبح به اتفاق همسر و دخترم رفتیم حراست آموزش و پرورش وگزارش تخلف هنرستان دخترم مبنی بر پخش آهنگ مستهجن ساسی مانکن رو دادیم 😤😡
ایشون خیلی خوشحال شدن بیانیه ی رهبری رو برامون خوندن و ابلاغیه ی وزیر آموزش و پرورش کل رو که از شنبه صبح تو مدارس پخش میشه و اینکه مدیران مستلزم اجرای این قانون میشن.....👌
اما نکته ای که هم برا ایشون ناراحت کننده بود هم دل مارو به درد آورد این بود که ما مراجعات مردمی مثل شما خییییییییلی کم داریم 😩😧قانونها مصوب هستن اما زمانی بهتر اجرا میشن که ما طبق فرموده ی رهبری مطالبه گری کنیم....
🔺🔚 : سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن...🔻
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
🔖 #تازه_نشر
#معرفی_کتاب
📔 کتابِ #آرمان_عزیز
👌 اثر جدید مجموعه #قهرمان_من ویژه کودکان 😍
✍️ نویسنده: #محمدعلی_جابری
📜 ناشر: #کتابک
📑 تعداد صفحات: ۲۴
👫 ویژه کودکان بالای ۸ سال
🌹 راه و رسم #شهادت سن و سال نمیشناسد، مهم دل آدم است که با شهادت هم مسیر باشد. از شهید #دهه_هشتادی چه می دانید؟ آخه دهه هشتادی ها و چه به شهادت؟ لازم نیست برای نشان دادن غیرت که حتما به جنگ با دشمنان با توپ و تانک رفت! آرمان عزیزمان برای حفظ امنیت و ایجاد آرامش دلش را به خدا سپرد...
✅ کتاب "آرمان عزیز" از مجموعه قهرمان من می باشد که به ۱۰ خاطره از #شهید_آرمان_علی_وردی از شهدای امنیت میپردازد.
📝 کتب مرتبط: #داداش_ابراهیم | #عمو_قاسم | #علی_لندی | #آقا_محسن | #آقا_معلم | #زینب_خانم | #حاج_همت
#شهدا #کودک #الگو #خاطره
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
#خاطره
💠 غـذای فـرمـانـده
زمانی که در قرارگاه رعد بودیم بنابر ضرورت های پروازی و موقعیت های ویژه جنگی تیمسار بابایی دستور دادند تا برای خلبانان شکاری غذای مخصوص پخته شود، ولی خود جناب بابایی با توجه به اینکه بیشترین پروازهای جنگی را انجام می دادند از غذای مخصوص خلبانان استفاده نمی کردند و همان غذای معمولی را می خوردند.
در پاسخ به اعتراض ما در مورد این که گفته بودیم چرا شما از غذای خلبانان استفاده نمی کنید، گفتند :
-یک فرمانده باید حتما از غذایی که همگان استفاده می کنند بخورد تا آن سربازی که در خط مقدم است نگوید غذای من با فرمانده ام فرق دارد.
#شهید_عباس_بابایی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
راديو دفاع مقدس_5920042299282162114.mp3
2.88M
🔈 بشنوید | #خاطره رهبر معظم انقلاب از روز ۳۱ شهریور ۵۹ و آغاز جنگ تحمیلی
☑️ در کلیپ صوتی «روایت حماسه؛ آغاز دفاع»
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e