فلسفه علویه
♑️ قاعده فلسفی: امکان ذاتی
نام دیگر:
امکان ذاتی همان امکان خاص است.
توضیح قاعده:
امکان ذاتی در جایی است که چیزی با نظر به ذاتش، نه اقتضای وجود داشته باشد، نه اقتضای عدم؛ یعنی خود به خود، نه موجود بودن برایش ضرورت دارد و نه معدوم بودن؛ اگر موجود باشد یک علت بیرونی وجودش را ضروری کرده است و اگر هم معدوم باشد علت بیرونی عدمش را ضروری ساخته است. همه ماهیات از این قبیلاند.
قسیم قاعده:
شهید مطهری: «امکان خاص در مقابل ضرورت وجود و ضرورت عدم (ضرورت ذاتی و امتناع ذاتی) است».
تاریخچه:
تا پیش از حکمای اسلامی این قاعده وجود نداشته است و ارسطو نگاهی به امکان ذاتی نداشته است هر چند به سایر امکانات نظر داشته است.
مستند:
🅰روایت از امیر المومنین: «کلّ قائمٍ فی سِواهُ مَعلولً؛ هر آنچه قائم بر غیر خودش باشد، معلول است»
🅱روایت امام رضا علیه السلام: «كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُول؛ هر آنچه به ذاتش شناخته شود آفریده شده است و هر قائم بر غیر خودش معلول است».
🆎 بر اساس مدلول این دو روایت موجودات به دو دسته تقسیم می شوند:
1⃣ معلول: معلوم قائم به غیر است.
2⃣ علت: قائم به غیر نیست. که یا باید:
↩️ قائم به ذاتش باشد: ذات قوام دهنده باشد یعنی ضرورت ذاتی داشته باشد.
↩️ قائم به چیزی نباشد: یعنی قوام دارد ولی قوامش بدون علت است. یعنی علت داشتن برای وی سالبه به انتفاع موضوع است. و ممکن است گفته شود ضرورت وجودی دارد چرا که فاقد ماهیت است تا نیاز به علت داشته باشد و ماهیت او هستی اوست.
🔺 این یکی از مستندات وجود فلسفه ای متفاوت از فلسفه یونان در جهان اسلام و این یکی از مسائلی است که وجه تمایزات این دو فلسفه را میسازد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📗التوحيد (للصدوق)، ص 35
✍️ میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
🔺#فلسفه_اسلامی
🔺#مستندات
🔺#روایات
💢@falsafeh_alaveyeh
«كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ»
هر انچه به خودش تعریف شود مصنوع و ساخته شده است.
♨️ به این معنا که هر آنچه محدود باشد به گونه ای که بتوان نفس ذات وی را شناخت و تعریف نمود معلول است.
↩️ زیرا معلول به معنی قیام به غیر است و مقصود از مصنوع در روایت نیز به قرینه ذیل روایت همان معلول است که صانعی دارد.
↩️ پس از ویژگی معلول آن است که نفسش قابل شناخت است.
↩️ قابلیت شناخت زمانی ممکن است که محدود باشد و اگر محدود نباشد و لاحد باشد ممکن نیست بتوان به این شئ شناخت احاطی پیدا کرد.
↩️ پس معلول محدود است.
↩️ در مقابل علت باید لاحد باشد تا نتوان با ذاتش وی را تعریف نمود.
♨️ اشکال:
در فراز دعا آمده: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ» با اینکه گفته شد علت به ذاتش شناخته نمیشود تنافی دارد.
🔴 پاسخ:
شناخت دو نوع است: احاطی و اقراری
1⃣ شناخط احاطی به این معناست که علم به همه ابعاد وجودی شی پیدا می شود.
2⃣ شناخت اقراری: شناختی است که به وجود شی در برابر عدم آن یقین پیدا می کند.
در این فراز از دعای صباح مقصود شناخت اقراری است و الا محال است شناخت احاطی به خداوند با وجود لاد بودنش داشت.
✍️ میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
🔺#فلسفه_اسلامی
🔺#مستندات
🔺#روایات
💢@falsafeh_alaveyeh