eitaa logo
کانال فلسفه علویه
112 دنبال‌کننده
125 عکس
101 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه علویه ♑️ قاعده فلسفی: امکان ذاتی نام دیگر: امکان ذاتی همان امکان خاص است. توضیح قاعده: امکان ذاتی در جایی است که چیزی با نظر به ذاتش، نه اقتضای وجود داشته باشد، نه اقتضای عدم؛ یعنی خود به خود، نه موجود بودن برایش ضرورت دارد و نه معدوم بودن؛ اگر موجود باشد یک علت بیرونی وجودش را ضروری کرده است و اگر هم معدوم باشد علت بیرونی عدمش را ضروری ساخته است. همه ماهیات از این قبیل‌اند. قسیم قاعده: شهید مطهری: «امکان خاص در مقابل ضرورت وجود و ضرورت‌ عدم (ضرورت ذاتی و امتناع ذاتی) است». تاریخچه: تا پیش از حکمای اسلامی این قاعده وجود نداشته است و ارسطو نگاهی به امکان ذاتی نداشته است هر چند به سایر امکانات نظر داشته است. مستند: 🅰روایت از امیر المومنین: «کلّ قائمٍ فی سِواهُ مَعلولً؛ هر آنچه قائم بر غیر خودش باشد، معلول است» 🅱روایت امام رضا علیه السلام: «كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُول‏؛ هر آنچه به ذاتش شناخته شود آفریده شده است و هر قائم بر غیر خودش معلول است». 🆎 بر اساس مدلول این دو روایت موجودات به دو دسته تقسیم می شوند: 1⃣ معلول: معلوم قائم به غیر است. 2⃣ علت: قائم به غیر نیست. که یا باید: ↩️ قائم به ذاتش باشد: ذات قوام دهنده باشد یعنی ضرورت ذاتی داشته باشد. ↩️ قائم به چیزی نباشد: یعنی قوام دارد ولی قوامش بدون علت است. یعنی علت داشتن برای وی سالبه به انتفاع موضوع است. و ممکن است گفته شود ضرورت وجودی دارد چرا که فاقد ماهیت است تا نیاز به علت داشته باشد و ماهیت او هستی اوست. 🔺 این یکی از مستندات وجود فلسفه ای متفاوت از فلسفه یونان در جهان اسلام و این یکی از مسائلی است که وجه تمایزات این دو فلسفه را میسازد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📗التوحيد (للصدوق)، ص 35 ✍️ میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
«كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ» هر انچه به خودش تعریف شود مصنوع و ساخته شده است. ♨️ به این معنا که هر آنچه محدود باشد به گونه ای که بتوان نفس ذات وی را شناخت و تعریف نمود معلول است. ↩️ زیرا معلول به معنی قیام به غیر است و مقصود از مصنوع در روایت نیز به قرینه ذیل روایت همان معلول است که صانعی دارد. ↩️ پس از ویژگی معلول آن است که نفسش قابل شناخت است. ↩️ قابلیت شناخت زمانی ممکن است که محدود باشد و اگر محدود نباشد و لاحد باشد ممکن نیست بتوان به این شئ شناخت احاطی پیدا کرد. ↩️ پس معلول محدود است. ↩️ در مقابل علت باید لاحد باشد تا نتوان با ذاتش وی را تعریف نمود. ♨️ اشکال: در فراز دعا آمده: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ» با اینکه گفته شد علت به ذاتش شناخته نمیشود تنافی دارد. 🔴 پاسخ: شناخت دو نوع است: احاطی و اقراری 1⃣ شناخط احاطی به این معناست که علم به همه ابعاد وجودی شی پیدا می شود. 2⃣ شناخت اقراری: شناختی است که به وجود شی در برابر عدم آن یقین پیدا می کند. در این فراز از دعای صباح مقصود شناخت اقراری است و الا محال است شناخت احاطی به خداوند با وجود لاد بودنش داشت. ✍️ میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ قاعده فلسفی: قاعده علیت «۱» توضیح قاعده: علت در فلسفه اسلامی «وجودبخشِ» معلول است از آن جهت که موضوع فلسفه موجود بماهو موجود است، علت نیز در این پارادایم علت وجود دهنده تعریف میشود. سایر اموری که در فلسفه ارسطویی به علل چهارگانه: فاعلی، غائی، مادی و صوری تفسیر می شود، در فلسفه اسلامی علت به شمار نمی رود، بلکه معد شناخته میشود، چرا که هیچکدام وجود دهنده نیستند: 1⃣ علت فاعلی: معنایی که ارسطو (۳۲۲ پیش از میلاد) از علت فاعلی مطرح کرده بود فقط شامل عامل تغییر و حرکت بود. 2⃣ علت غائی: ارسطو علت غایی را محرک حرکت می‌دانست و آن عامل ایجاد شوق در شی برای حرکت بود. و هر موجود متحرک بسوی غایتی سیر میکند که کمال آن میباشد. 3⃣علت صوری: مراد از علت صوری، چیزی است که ملاک فعلیت یافتن ماده و خروج آن از حالت بالقوه می‌باشد. 4⃣ علت مادی: به یک معنی، آن چیزی که شیء از آن درست می‌شود و خود آن هم باقی می‌ماند. ماده نخستین زیرنهادۀ هر تک چیزی است که آن چیز از آن پدید می‌آید ماده به خودی خود شناختنی نیست، بلکه به صورت شناخته میشود بنا به دیدگاه ارسطو برخی از مواد محسوسند، مانند چوب و برخی معقولند، مانند موضوعات ریاضی پیشینه ارسطو تنها سه علت مادی، فاعلی و صوری را در آموزه‌های پیشاسقراطیان شناسایی کرده است. ↩️ارسطو معتقد است فیلسوفان ملطی، تنها بر علت مادی متمرکز بودند. بعد از آن‌ها نیز آناکساگوراس عقل را به‌مثابۀ علت نظم‌دهنده در طبیعت معرفی کرد، و پس از او نیز، امپدوکلس از نیروی مهر و کین سخن به میان آورد. تلاشِ ‌آن‌ها نیز دور از چشمان ارسطو نماند و او معتقد است آناکساگوراس، امپدکلس و نحلۀ اتمیان توانسته‌اند علل فاعلی را هم در کنار علل مادی دریابند، البته به‌نحوی مبهم. ↩️ارسطو حتی استاد خود، افلاطون را هم در شناسایی و تفکیک میان علل ناتوان دانسته و اذعان داشته که او تنها توانسته است علل صوری و فاعلی را تبیین کند. ↩️ وی علت غایی را سرآمد و مقدم بر همه علت‌ها می‌دانست. ↩️ ارسطو مدعی است که پیش از من تنها افلاطون به علت صوری اذعان کرده و در مورد شناخت مُثل و ارباب انواع، بدان تمسک جسته‌ است. 🔰 نتیجه آنکه عللی که در یونان بررسی شده است، علل وجودی نیستند ولی در فلسفه اسلامی بعد از تفکیک بین وجود و ماهیت توسط فارابی به علت وجودی پرداخته شده است. مستند: روایت: «کلّ شیئٍ قائمً باللهِ تعالی؛ همه اشیاء متکی به موجود خدا هستند». 🔰 امام علی علیه السلام: «كُلُّ شَیئٍ خاشِع لَهُ وَکُلُّ شَیئٍ قائِم بِهِ، غِنى كُلِّ فَقيرٍ، وعِزُّ كُلِّ ذَليلٍ، وقُوَّةُ كلِّ ضَعيفٍ».. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📗نهج البلاغه، خطبه 109 ✍️ میرزا محمد رضا صفایی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ قاعده فلسفی: قاعده علیت «۲» روایت «کلّ شیئٍ قائمً باللهِ تعالی؛ همه اشیاء متکی به موجود خدا هستند». 🔰 امام علی علیه السلام: «كُلُّ شَیئٍ خاشِع لَهُ وَکُلُّ شَیئٍ قائِم بِهِ، غِنى كُلِّ فَقيرٍ، وعِزُّ كُلِّ ذَليلٍ، وقُوَّةُ كلِّ ضَعيفٍ». این روایت دو قسمت دارد: 🅰 «كُلُّ شَیئٍ خاشِع لَهُ وَکُلُّ شَیئٍ قائِم بِهِ». 🅱 «غِنى كُلِّ فَقيرٍ، وعِزُّ كُلِّ ذَليلٍ، وقُوَّةُ كلِّ ضَعيفٍ». ↩️ قسمت اول هم دو فراز دارد و این دو فراز هر کدام دو گونه اعراب میتواند داشته باشد: 1⃣ به فتح خاشع: «كُلُّ شَیئٍ خاشِعً لَهُ»، در این حالت «له» خبر و متعلق به «کان» و «خاشع» میتواند حال باشد و معنی چنین است: «هر چیزی ملک خداست در حالی که خاشع است» 2⃣ به ضم خاشع:«كُلُّ شَيءٍ خاشِعٌ لَهُ» «خاشع» خبر و «له» متعلق به خاشع باشد، معنی: «هرچیزی در برابر خدا خاشع است». 🔻 تفاوت این دو در این است که اولی ملکیت خدا را اثبات می کند، و به سبب این ملکیت انقیاد از وی محقق می شود ولی در معنای دوم تنها خشوع هر چیز در برابر خدا اثبات میشود بدون اشاره به سبب آن. 1⃣ به فتح قائم: «كُلُّ شَيءٍ قائمً بِهِ»، در این حالت «به» خبر و متعلق به «موجود» و «قائم» میتواند حال باشد و معنی چنین است: «هر چیزی به سبب خدا موجود است در حالی که قائم است». 2⃣ به ضم قائم: «كُلُّ شَيءٍ قائمٌ بِهِ» «قائم» خبر باشد، و «به» متعلق به «قائم» و معنی چنین است: «هرچیزی به سبب او قیام یافته است». 🔻قیام در ترکیب اول حالت شی است و در ترکیب دوم حالت نیست بلکه بین قیام و شی این همانی است. ↩️ در معنای اول شی وجودش به سبب وجود خداست و این وجود، وجود مستقل نیست وابسطه به مقوم است. ↩️ در معنای دوم به طور مستقیم سخن از وجود نیست، بلکه قیام شی وابسطه به خداست، که بنا به روایت پیشین بحث از معلول بودن شی است یعنی شی دارای علت است. حال علت چه چیزی به معلول می دهد؟ قیام. قیام چیست؟ وجود، ماهیت، و... بحث نمیکند. 🔰 از ظاهر این روایت ترجیحی برای هریک از این دو معنا نمیتوان یافت، و برای تعیین معنا باید قرائن خارجی را بحث نمود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📗نهج البلاغه، خطبه 109. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ قاعده فلسفی: قاعده علیت «۳» حدیث:«كُلُّ شَيْءٍ خَاشعٌ لَهُ» در فرازهایی از در دعای جوشن کبیر نیز آمده است که ده فراز را شامل می شود: 1⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ خَاضِعٌ لَهُ. 2⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ خَاشِعٌ لَهُ 3⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ كَائِنٌ لَهُ 4⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ مَوْجُودٌ بِهِ. 5⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ مُنِيبٌ إِلَيْهِ 6⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ خَائِفٌ مِنْهُ 7⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ 8⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ صَائِرٌ إِلَيْهِ 9⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ 0⃣1⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ. سیاق این ده فراز از دعا یکسان است: ۱- «یا» حرف ندا ۲-«من» موصوله و منادا ۳-«کلُ» مبتدا. ۴- «شی» مضاف الیه ۵- خاضع، خاشع، موجود و...: خبر یا حال. ۶- «له» جارو مجرور متعلق به اسم فاعل قبلی یا خبر برای کل. ۷- جمله: «کل شی...» صله «مَن» 🔰 بر اساس سیاق ترکیب و ظهور اول الویت دارد. در نتیجه این فراز روایت در واقع یک مبتدا دارد و آن ذات اقدس الهی است که ده خبر از آن در رابطه با ما سوا الله داده می شود. رابطه این ده خبر به شکل ذیل است: ↩️ سه خبر تا با حرف جر لام: خاشع، خاضع، کائن. ↩️ سه خبر با حرف جر باء: موجود، قائم، تسبح. ↩️ دو خبر با حرف جر الی: منیب، صائر. ↩️ یک خبر با حرف جر مِن: خائف. ↩️ یک خبر به صورت استثناء: هالک. 🔰 با توجه به این الفاظ باید پنج منظومه معنایی برای این ده فراز تشکیل داد. اما با توجه به معانی متعلق این ده فراز این پنج میدان معنایی به چند میدانی معنایی دیگر تبدیل می شود که برای روشن شدن آن باید معنای متعلقات این حروف جر مشخص شود: معانی متعلق حرف جر: 1⃣ خاضع: به معنی:«سر فرود آوردن» است و در موارد مختلف مصداق مختلف دارد. در مورد خدا یعنی: «تمکین تام در رفتار مخصوص خداوند است» و این تمکین تکوینی است نه انکه موجود به اختیار بتواند از آن استنکاف کند و این مربوط است به توحید عبادی. 2⃣ خاشع: به همان معنی خضع است با این تفاوت که سر فرود آمدن در خضوع ظاهری است و در خشوع باطنی است، یعنی: «تمکین شی در نفسش مخصوص خداوند است» و مربوط است به توحید عبادی. 3⃣ خائف: اسم فاعل از ریشه خوف است. به معنی ترسان است. و این مربوط به توحید عبادی است. 4⃣ کائن: اسم فاعل از مصدر کان و خود کان یعنی حدوث، وقوع و حاضر بودن شی، به عبارت دیگر به معنی باشنده است، یعنی: «بودن آن به آن شی ذاتا در مالکیت خداوند است و مربوط است به توحید افعالی. 5⃣ موجود: لفظ «وجود» از آن جهت که مبدا اشتقاق «موجود» به‌حساب می‌آید، مصدر و متضمن معنای «حَدَث» و نسبت آن به فاعل یا مفعول است و معادل آن در فارسی، واژه «بودن» می‌باشد. چنان‌که واژه «موجود»، «اسم مفعول» و متضمن معنای وقوع فعل بر ذات است، و گاهی از کلمهٔ «موجود»، مصدر جعلی به‌صورت «موجودیت» گرفته می‌شود و مساوی با «وجود» به‌کار می‌رود. و مربوط است به توحید افعالی. 6⃣ منیب: اسم فاعل از ریشه «نوب» است. این ماده گاهی با «إلی» و گاهی با «عن» به‌کار می‌رود. در صورت نخست ثلاثی مجرد و باب افعال آن هر دو در لغت به معنای بازگشت چیزی به صورت مکرر است. و مربوط است به توحید افعالی. 7⃣ قائم: اسم فاعل از ریشه قوم به معنی برخاستن، پایداری است و به توحید افعالی خدا مربوط است. 8⃣ صائر: اسم فاعل از ریشه صیر به معنی رجوع است و اسم فاعل آن به معنی رجوع کننده است و مربوط است به توحید افعالی است. 9⃣ یسبح بحمده: در نهایه گوید: «اصل‌ تَّسْبِیحُ‌: تّنزیه و تّقدیس و برائت من نَّقَائِصِ است. در اینجا به فعل مضارع متعدی با حرف جر باء به معنی سببیت است و تنزیهی است که با حمد الهی انجام میشود که در واقع سلب سلب است که مربوط است به توحید صفاتی. 0⃣1⃣ هالک: در ریشه به معنی سقوط است و اسم فاعل از آن ساقط شده است، مقابل آن بقاء است که مربوط است به توحید صفاتی. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
«مَا عَلَيْكُمْ أَلاَّ تَفْعَلُوا مَا مِنْ نَسَمَةٍ كَائِنَةٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلاَّ وَهِىَ كَائِنَةٌ» «باکی نیست اگر آن را انجام ندهید، زیرا هیچ نفسی بودنی تا روز قیامت نیست، مگر این که او خواهد بود».
شکوه معماری در عمارت هشت بهشت اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فناوری جدید ژاپنیها برای انتقال تصاویر خواب روی صفحه‌ی مانیتور 🔰این دستگاه از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی استفاده می‌کند تا فعالیت مغز را اندازه‌گیری کند و با برنامه‌های کامپیوتری ویژه اطلاعات را به تصویر یا فیلم تبدیل می‌کند؛ البته این تکنولوژی هنوز در مراحل اولیه است. 🔰سخنگوی مجموعه آزمایشگاه‌های علوم محاسباتی اعصاب، ATR در این مورد می‌گوید: «اولین بار در جهان است که امکان تصویر کردن آنچه افراد مستقیما از فعالیت مغز می‌بینند، تحقق یافته است. با بهره گیری از این فناوری، شاید بتوان تصاویر ذهنی افراد را ضبط کرد و نمایش داد.» 🔰این گروه از دانشمندان تحت هدایت یوکیاسو کامی‌تانی به بررسی فرآیند تشخیص تصویر در شبکیه چشم انسان پرداختند. وقتی انسان به چیزی نگاه می‌کند، شبکیه تصویر را تشخیص می‌دهد و سپس آن را به سیگنال‌های الکتریکی تبدیل می‌کند تا به قشر بصری مغز ارسال شود. این تحقیق این گونه انجام شده است که دانشمندان عکس‌هایی را در قالب شبکه‌ای 10 در 10 و متشکل از مربع‌های سیاه و سفید به افراد نشان می‌دهند و در این حین مغز آنها را اسکن می‌کنند. الگوهای موجود در فعالیت مغز که مربوط به پیکسل‌های معین است، توسط نرم‌افزاری آشکار می‌شود و بدین‌ترتیب، الگویی از نشانه فعالیت مغز برای هر پیکسل ثبت می‌شود. سپس فرد مورد آزمایش در اسکنر می‌نشیند و به وی الگوهای جدید نشان داده می‌شود. نرم‌افزاری دیگر، آنها را با لیست بدست آمده در مرحله قبل تطبیق می‌دهد تا پیکسل‌ها را بر یک شبکه 10 در 10 بازسازی کند. 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ : قاعده علیت «۴» با توجه به ارتباط متعلق این ده حرف جر می توان از این ده خبر سه دسته میدان معنایی به دست آورد: 🧶 میدان اول: توحید عبادی در این میدان سه خبر، خاشع، خاضع و خائف جای می گیرد. 🔰 دو خبر خاشع و خاضع با حرف جر «لام» آمده است. لام در اینجا میتواند: 1⃣ تعلیل باشد. 2⃣ ملکیت باشد. 🔻 اما از آنجا که غالبا تعلیل لام به صورت علت غایی است، این لام تعلیل نیست؛ چون خضوع و خشوعی که به غایت خدا باشد در حیطه امور اختیاری است و در مواردی چون تکبر و گناه موجودات در فعل اختیاری خضوع و خشوع در برابر رب ندارند. پس گزاره «کل شی خاضع یا خاشع» در این موارد عمومیت ندارد و صحیح نیست، بلکه خضوع و خشوع اشیا در اینجا به اراده نیست، بلکه به امر الهی است. ♨️ پس لام نمی تواند تعلیل باشد و ملکیت است، ملکیت یعنی خضوع و خشوع هر چیزی در ید مالکیت خداست و مالکیت خدا حقیقی است یعنی: ↩️ قابل سلب نیست: همواره خداوند مالک است. ↩️ کامل است: یعنی بالاترین ملکیت که ملکیت وجودی شی است از آن خداست. ↩️ تام است: یعنی همه اجزای وجودی شی ملک خداست. ↩️ مطلق است: یعنی بدون قید و شرط ملک خداست. 🔻 پس هرچیزی، تنها به صورت کامل و تمام و بدون شرط نسبت به امر الهی تمکن دارد ↩️یعنی: توحید در عبادت، زیرا عبد به معنی ذلت، نرمی و انقیاد است و عبادت یعنی اظهار تذلل است که مصداق آن همان خشوع و خضوع است. یعنی شئ هم از درون و هم از بیرون مطیع امر مولاست یعنی هم در نفسش و هم در فعلش. و از این رو دو خبر با هم یک میدان متقابل را تشکیل می دهند که در خشوع تمکین فعلی است و در خضوع تمکین درونی. و این دو به سبب ضعف خود شی است. 🔰خائف با حرف جر «من» آمده است. در اینجا حرف من دو احتمال معنی دارد: 1⃣ سببیت: باید واژه ای در تقدیر گرفت مثل عظمت. معنی گزاره چنین است: «هر چیزی به سبب عظمت او ترسان است» این معنا با معنای خوف سازگار است زیرا خوف به سبب عظمت مخوف عنه است. 2⃣ مجاوزت: مِن دارای معنی دوری است و چون خاف خود با من متعدی میشود باب تضمین نیز نیست بلکه خود من دارای معنای دوری است و معنی گزاره چنین میشود: «هر چیزی از دوری او ترسان است» این معنا با عدم تقدیر ترجیح میابد. 🔻 دوری اختیاری در اینجا خروج از مقام است، زیرا محال نیست شی از دوری اختیاری از خداوند در عالم ماده هراسان نشود. چنان که گناه کاران چنین هستند پس دوری تکوینی باید مد نظر باشد که آن نیز محال است و احاطه خداوند به اشیاء بالسویه است. پس با توجه به اینکه دوری تکوینی از خدا محال است و دوری اختیاری در اینجا خروج از مقام است، پس باید معنی سببیت را در نظر گرفت. 🔰 یعنی:«هر چیزی از عظمت او ترسان است». و این اظهار ترس خود عبادت الهی است با این تفاوت که در خضوع و خشوع سبب آنها فقر ذاتی شی است در حالی که سبب خوف عظمت خداوند است. پس عبادت تکوینی اشیا از دو جهت است: ↩️ فقر ذاتی شئ ↩️ عظمت ذاتی خدا، که مسبب از غنای ذاتی اوست. زیرا لازمه غنای ذاتی لاحدی است و این لاحدی عظمت می آورد، که همان مفاد آیه: «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» است. فقر ذاتی سبب نیاز به علت است و غنای ذاتی است که مفهوم علیت را می سازد. زیرا تا غنای ذاتی نباشد شی نمیتواند سبب ساز و علت شود زیرا معطی شئ باید واجد شئ باشد. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ : قاعده علیت «۵» 🧶 میدان دوم: توحید صفاتی در این میدان دو معنای باقی و منزه جای میگیرد. 🔰 معنای باقی معنای باقی از مقابله هلاکت به دست میاید، این فراز با استفاده از اسلوب استثنا، هر شی را واجد هلاکت میداند الا وجه الهی، یعنی وجه الهی هالک نیست. معنای مقابل هالک باقی است. چرا که هلک از واژگان مشترک سامی است که با واژه הלכ در عبری به معنای رفتن مشترک است و از این رو هلاک یعنی رونده، غیر باقی، فانی. و مقابل آن باقی است. 🔘 پرسش: وجه الهی چیست؟ 🔴 پاسخ: بر اساس قاعده وحدت اسوب در اینجا وجه الله باید خود ذات خدا مد نظر باشد تا با سایر فراز ها هماهنگ باشد اما 1⃣ در روایت آمده است: قَالَ: نَحْنُ وَجْهُ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يَهْلِكُ ما معصومین وجه خدا هستیم که هلاک نمیشویم. در این صورت وجه الهی غیر کنه ذات اقدس الهی است. 2⃣ ظاهر اضافه وجه به ضمیر مغایب «هاء» نشان می دهد «وجهه» غیر «هو» و مقام کنه ذات است. 🔻پس وجه خدا کنه ذات او نیست و البته حدیث امام رضا علیه السلام كسى كه خداوند را به چيزى مثل داشتن صورت، توصيف كند، كافر است (توحید صدوق ج ۱ ص ۱۱۷)؛ پس وجه الله یا مجاز: ↩️ در کلمه است: یعنی معنای وجه چیز غیر از صورت است. در واقع مقصود خود خداست و معنای وجه: نفسه است. که به قرینه اضافه و روایت پذیرفته نیست اما به قرینه اتحاد اسلوب پذیرفته است و چون قرینه داخلی ارجح است قرینه اسلوب پذیرفته است. ↩️ در اضافه است: یعنی حقیقتا وجه به الله اضافه نشده بلکه خصوصیت و صفتی از وجه مثل معرفی و شناخت مقصود بوده و به جای آن صفت، موصوف آن یعنی وجه اضافه شده است به علاقه میان این دو. و معنی جمله میشود: «هرچیزی فانی است غیر از چیزی که معرف خدا است». این معنا با ظاهر آیه و دعا و روایت که امام رضا ع فرمودند: «پيامبران،رسولان و حجّت‌هاى خداوند بر مردم، وجه خدا مى‌باشند.آنان كسانى هستند كه به وسيلۀ آنها،به خدا،دين او و شناخت او توجّه مى‌شود»(همان) سازگار است. ↩️ جز از کل است: به این معنا که یک وجه اعتباری برای خدا در نظر گرفته شده و ان وجه جزیی از خدا ولی خود خدا اراده شده است؛ این معنا هرچند در نهایت درست است اما اعتبار وجه برای خدا باطل است زیرا مستلزم ترکیب است. 🔻 از بین دو مجاز، اتحاد اسلوب قابل خدشه است چون در فراز دیگر که هم عرض این فراز است یعنی: «یا من کل شی یسبح بحمده» نیز «حمد الله» غیر کنه ذات است و این دو فراز با هم یک میدان را تشکیل میدهند، پس برای بررسی وحدت اسلوب هم، باید بین این دو فراز بررسی شود که بررسی نشان میدهد ترکیب دوم اولی است. پس معنای گزاره چنین است: «هرچیزی فانی است غیر از چیزی که معرف و شناساگر خدا است». 🔻 در اینجا چون وجود نبی و امام ظهور جامع و جمیع اسما و صفات الهی است، در وجودش فنا راه ندارد و هالک نیستند، ولی سایر اشیا چون ظهور یک یا چند اسم الهی هستند هالک هستند. 🔻 عدم هلاکت حضرات معصومین به جهت غنای ذاتشان است اما این غنای ذات، ذاتی نیست بلکه به سبب اتصال کامل به اعلی درجه کنه ذات الهی است، در حالی که ذات سایر اشیا اتصال کامل و در اعلی درجه به کنه ذات ندارد، پس غنا ندارند پس هالک هستند. 🔻 فراز درصدد آن است تا نشان دهد آنچه به طور کامل و در اعلی درجه به علت هستی بخش متصل شود، فانی نخواهد بود و واجب الوجود بالغیر خواهد شد ولی سایر اشیا چون در مرتبه ادنی اتصال به علت هستی بخش هستند، محقق الوجود بالامتنان برخوردارند یعنی تحقق وجودشان ضروری نیست بلکه با منت ظهور وجه الله استکه ایشان محقق الوجود میشوند و الا هالک در ذات هستند. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ : قاعده علیت «۵» 🧶 میدان دوم: توحید صفاتی در این میدان دو معنای باقی و منزه جای میگیرد. 🔰 معنای باقی 🔰معنای منزه «کل شی یسبح بحمده» در اینجا نیز تنزیه خداوند به واسطه حمد الهی است یعنی تنزیه در عین تشبیه است. در نهایه گوید: «اصل‌ تَّسْبِیحُ‌: تّنزیه وتّقدیس وبرائت من نَّقَائِصِ است چنان که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اینباره فرمودند: «هُو تَنزيهُ اللّه مِن كلِّ سُوءٍ؛ منزّه دانستن خداوند است از هر بدی است». امام صادق علیه السلام نیز در معنای سبحان الله فرموده اند: «تنزیه» است. امـّا تنزیه خداوند دو گونه است: 1⃣ تنزیه مطلق صفات 2⃣ تنزیه مقید صفات 🧶 در اولی هرگونه انتساب صفت، خبر به وی ممنوع است. چنان که در نهج البلاغه آمده است: «كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»، این تنزیه مربوط است به مقام کنه ذات که از بحث پیش رو خارج است. و در دعای یستشیر نیز به همین مقام اشاره شده است: «الْأَوَّلُ غَيْرُ مَوْصُوفٍ» او اولی است که وصف نشود و اول بودن وی عددی نیست. 🧶 ولی در تنزیه مقید که در روایات و آیات آمده است، بحث نفی صفات تنقیصی از خداوند است که در آن سلب سلب است، یعنی: با سلب نقائص از خداوند به اثبات صفات کمالی برای خداوند منجر میشود. مانند: «لیس کمثله شئ». 3⃣ اما در این دعا تسبیح به وسیله حمد وی توسط موجودات انجام میشود. ↩️ حمد در لغت زمانی گفته میشود که کسی ویژگی پسندیده زیادی داشته باشد: «يُقَالُ حَمِدْتُ فُلَانًا اذا کثر خِصَالُهُ الْمَحْمُودَةُ»(ابن فارس، مقاییس، حمد) با بیان این ویژگی ها وی حمد می شود، و حمد در مورد خداوند یعنی با بیان صفات کمالی خداوند. که در اینجا با بیان این صفات تنزیه وی از صفات تنقیصی صورت میگیرد. ↩️ پس در اینجا نوع دیگری از تنزیه شکل میگیرد که میتوان آن را دانست، که در آن با اثبات صفات کمالی، سلب صفات تنقیصی صورت می گیرد. 🔘 پرسش: این حمد در موجودات تشریعی است یا تکوینی؟ 🔴 پاسخ: این فراز از دعا مطابق آیه: «إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»(اسرا: ۴۴) است. در اینجا تسبیح دو نوع است: 1⃣ اختیاری: جن و انس تسبیحشان لفظی و غیر لفظی هر دو است و تسبیح کنندگان این گروه کم هستند: «وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ» و بسیاری تسبیح نمی کنند: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» اما سایر موجودات، با توجه به معرفتی که به خالق هستی دارند، وی را تسبیح می کنند، چنانچه در قرآن کریم آمده است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُون؛ آیا ندانسته ‏اى که هرکه در آسمان‏ها و زمین است و پرندگان بال گشوده خدا را تسبیح مى‏گویند؟ به‌یقین هریک نماز و تسبیح خود را مى ‏داند و خدا به آنچه انجام مى‏ دهند داناست» (نور: ۴۱) 2⃣ تکوینی: این تسبیح مختص به عالم خلق است و تخطی از آن ممکن نیست. چنان که در آیه: «اسلم، من فی السماوات والارض طوعا وکرها» (ال عمران: ۸۳) عنوان می شود موجودات عاقل هم تسلیم اراده او هستند و این یعنی در عالم امر همه موجودات منقاد امر الهی هستند پس تخطی از امر الهی در مقام تکوین ممکن نیست. 🔻با توجه به عمومیت فراز دعا یعنی تسبیح عمومی همه اشیا باید معنای تسبیح را تسبیح تکوینی دانست. تا تخطی از آن ممکن نباشد. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
فلسفه علویه ♑️ : قاعده علیت «۶» 🔘 پرسش: حمد تکوینی کیفتش چگونه است؟ 🔴 پاسخ: حمد تکوینی موجودات یعنی: ↩️ حمدی که در خلقت وی نهادینه شده است. ↩️ خلقت وجودی وی به نحوی است که این خلقت موجب حمد الهی است. ↩️ حمد نیز یعنی ظهور صفات پسندیده محمود. ↩️ از آنجا که هر موجودی جلوه یک یا چند اسم الهی است، خود خلقت وجود وی ظهور صفات پسندیده الهی است و از این جهت است که مخلوقات آیات الهی هستند: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ» 🔻نتیجه آنکه خلقت اشیاء که همان جلوه اسماء الهی است به واسطه ضرورت رابطه علیت ظهور میابد، و این ظهور همان حمد تکوینی است و در واقع حمد تکوینی باید همان خلقت معنا شود. 🔰 از طرف دیگر تسبیح یعنی سلب نقص از خالق، خواه به صورت سلب سلب باشد یا سلب اثباتی که گفته شد. که در این فراز سلب اثباتی است، یعنی با حمد الهی صفات محموده برای خدا اثبات می شود و صفات تنقیصی از وی رفع میشود. ↩️ از طرف دیگر همه مخلوقات در نهایت اتقان و صنع قرار دارند و در خلقت آنها نقصی وجود ندارد چرا که نظام خلقت نظام احسن است. در واقع چون مخلوقات ظهور اسما و صفات الهی هستند و نقصی در اسما و صفات وجود ندارد، پس نقصی در مخلوقات وجود ندارد. 🔻 با نگاه به خلقت هر موجود، چون وجود و خلقت وی در نهایت تکامل است می توان به کمال علت وجودی آن پی برد و وجود وی را با این صفات کمالی از صفات تنقیصی برئ دانست و از همین رو مخلوقات آیات الهی هستند. ♨️ پس آنچه در روایات اشاره شده که برخی اثرات اشیاء جماد به عنوان تسبیح آنها شمرده شده است. یعنی همان ظهور جلوه الهی است. به عنوان نمونه: 🔰 داوود رقی از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی آیه: وَ إِن مِّن شَیْءٍ..، پرسیدم. ایشان فرمود: «صدایی که در اثر شکاف و سستی دیوارها از آن‌ها شنیده می‌شود، تسبیح آن‌ها است». 🔰 زراره گوید: از امام باقر (علیه السلام) در مورد آیه: وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ..، پرسیدم. فرمود: «همه‌چیز به حمد او تسبیح گوید و به نظر ما شکست دیوار تسبیح دیوار است». این روایت نیز بر همان معنای روایت پیشین است. 🔰 مسعده‌بن‌صدقه گوید: امام باقر (علیه السلام) از پدرش روایت فرمود: شخصی خدمت ایشان رسید و عرض کرد: «... یعنی درخت خشک، خدا را تسبیح می‌گوید»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «آری! آیا نشنیده‌ای چوب‌های سقف خانه چگونه صدای شکستن و خش‌خش دارند؟ این همان تسبیح آنهاست، در هرحال خداوند، پاک و منزّه است». 🔻پر واضح است این صداها و تغییرات در اشیاء به صورت غیر ارادی حاصل میشود و مقصود روایت این است، که تغییرات این جمادات که در واقع جلوات امر الهی است و ذات این اشیاء با نمایش تغییرات وجودی، در واقع امر الهی را نشان میدهند که همان تسبیح تکوینی است. 🔻 فراز درصدد آن است نشان دهد هر موجودی از آنجا که وجودش وابسته تام به علت هستی بخش است نشان دهنده کمال وجودی علت است و میدان معنایی دوم دربر دارنده دو مفهوم میشود: 1⃣ باقی و حی لایموت است که ناشی از غنی ذاتی اوست. 2⃣ تنزیه از نقائص به واسطه جلوه اسما خود. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرعت نور نسبی است. از همین رو زمان و مکان هم نسبی است. زمان در ابعاد بزرگ تقریبا صفر است. 💢@falsafeh_alaveyeh
«۱» 🧶یکی از ویژگی های تمدن مدرن تاکید بر توسعه و گسترش تکنولوژی بوده است. 🧶 یک تفکر غلط که از طریق تحریف تاریخ علم در جامعه اشاعه میشود این است که گذشتگان ما توانایی توسعه تکنولوژی را نداشته اند که مطلبی کاملا وارنه است. 🧶 در دنیای کهن بر خلاف تصور توان توسعه فناوری وجود داشته و موید آن دو مطلب است: 1⃣ قدرت علمی پیامبرانی چون سلیمان که از این علم استفاده کاربردی کردند. 2⃣ بقایای فناوری های کهن از جمله اهرام ثلاثه و باطری های اشکانی👇 (فروسته بعدی) و غیره.. 🔘 پرسش؟ پس چرا با وجود توان گسترش فناوری چنین نمی کردند؟ 🔴 پاسخ: چون از نظر اعتقادی بر این باور بودند که فناوری و تکنولوژی بالا 1⃣ موجب فساد انسان است کما اینکه به تصریح قرآن اقوام پیشین دارای قدرت و آثار برتری بوده اند: «كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ» (غافر: ۲۱) که خداوند ایشان را نابود کرده است: «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ» 2⃣ در نگاه انسان سنتی فناوری ابزار تغییر طبیعت است و تغییر طبیعت بدون ضرورت موجب تبعات منفی در زندگی. انسان است زیرا در نگاه ایشان طبیعت مقدس بوده است. 🔰 انسان مدرن با تقدس زدایی از هر چیزی جز خواسته های نفسانیش بر اساس اومانیست و انسان خدایی: ↩️ ابتدا شروع به استفاده و تولید از فناوری برای تسلط بر طبیعت و به دنبال آن محیا شدن همه خواسته های نفسانی خود کرد. در اینجا فناوری به عنوان ابزار مد نظر است. ↩️ در ادامه فناوی علاوه بر جنبه ابزاری در تامین خواسته های بی پایان انسان خود تغییر کاربرد می دهد به: 🔹أبزار إبراز قدرت: به این معنا که هرچه گروهی فناوری برتر داشته باشد مساوی با قدرت بیشتر انگاشته میشود. در این نگاه ابزارهای سنتی قدرت چون تذکاوت، قدرت جسمی، و ابزارهای معنوی قدرت چون بی باکی، سلحشوری، ارمانگرایی، خانواده دوستی و ایمان به خدا از محاسبات قدرت کنار گذاشته شد و تعریف قدرت تنها بر اساس میزان فناوری محاسبه میشود. 🔸ابزار ارضا شهوت: خود فناوری نو به عنوان متعلق شهوت زیاده خواهی و برتری طلبی وی تبدیل شد به این صورت که: 🔻 انسان های برتری طلب به دنبال فناوری نو برای نشان دادن برتری خودشان بر دیگران برآمدند و بر این اساس بازارهای فناوری نو را شکل دادند. 🔻انسان های زیاده خواه به دنبال دست یابی به انواع و اقسام فناوری حتی بدون کار برد بر آمدند تا شهوت زیاده خواهی خود را بر طرف نماید و از این رو بازار کلکسیون ایجاد شد. ↩️ پس در تمدن مدرن تکنولوژی دارای سه کاربرد است: 1⃣ ابزار تسلط بر طبیعت 2⃣ ابزار ابراز قدرت 3⃣ ابزار ارضا شهوت 🔰 در تمدن مدرن با توجه به رویکرد گفته شده رسیدن به خود تکنولوژی هدفی برای افراد بدل شد زیرا خود آن به عنوان متعلق شهوت انسان های قدرت طلب و برتری طلب قرار گرفت. 🔰در حالی که در تمدن سنتی تکنولوژی ابزار رفع ما یحتاج انسان ها در موارد ضروری بوده است و توسعه تکنولوژی هیچگاه به عنوان هدف سر لوحه جامعه قرار نگرفته است و بیشترین بعد توسعه تکنولوژی هم بعد ابزارهای جنگی و کشاورزی و معماری بوده است. ✍️ میرزا محمد رضاصفائی تخته فولادی ♻️ ♻️ 💢@falsafeh_alaveyeh
باتری بغداد 🔰نامی است که به مجموعه‌ای از سه اثر باستانی داده شده است: یک دیگ سرامیکی، یک لوله مسی و یک میله آهنی. در سال 1936 در خجوت رابوی کنونی عراق، نزدیک به کلان شهر تیسفون، پایتخت امپراتوری های اشکانی (150 پیش از میلاد - 223 پس از میلاد) و ساسانیان (224-650 پس از میلاد) کشف شد. 🔰 این نظریه توسط ویلهلم کونیگ، مدیر وقت موزه ملی عراق، مطرح شد که این شی به عنوان یک سلول گالوانیکی عمل می کرد که احتمالاً برای آبکاری الکتریکی یا نوعی الکتروتراپی استفاده می شد، اما هیچ شیء آبکاری شده ای از این دوره شناخته نشده است. 🔰 این مصنوع در سال 2003 در جریان حمله آمریکا به عراق ناپدید شد. 🔰 این مصنوعات شامل یک گلدان سفالی به ارتفاع تقریبی 140 میلی متر (6 اینچ) با دهانه 38 میلی متری (1.5 اینچ)، حاوی استوانه ای ساخته شده از ورق مسی نورد شده است که یک میله آهنی را در خود جای داده است. در قسمت بالا، میله آهنی توسط قیر، با شمع یا درپوش از مس جدا می شود و هر دو میله و استوانه به خوبی در داخل دهانه کوزه قرار می گیرند. 🔰 برنامه کانال دیسکاوری MythBusters نمونه‌هایی از شیشه‌ها ساخت تا ببیند آیا ممکن است از آنها برای آبکاری یا تحریک الکتریکی استفاده شود. در قسمت بیست و نهم (23 مارس 2005)، ده شیشه سفالی دست ساز برای عمل به عنوان باتری تعبیه شد. آب لیمو به عنوان الکترولیت برای فعال کردن واکنش الکتروشیمیایی بین مس و آهن انتخاب شد. باتری که به صورت سری وصل شد، 4 ولت برق تولید کرد. ♻️ ♻️   💢@falsafeh_alaveyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نظر من که این تجربه است... و مجربات هم نوعی استدلال را در درون دارند. البته برخی آن را شرطی سازی می دانند ولی شرطی سازی متفاوت از فهم شرایط محتمل است. الصّادق ( مَا مِنْ طَیْرٍ یُصَادُ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا یُصَادُ شَیْءٌ مِنَ الْوُحُوشِ إِلَّا بِتَضْیِیعِهِ التَّسْبِیح. امام صادق (علیه السلام)- صید شدن هر پرنده‌ای چه در خشکی و چه در دریا و شکارشدن هر حیوان وحشی به‌خاطر آن است که در تسبیح و ذکر خداوند اهمال ورزیده‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تعریف و تمجید بی‌اندازه فیلسوف و نویسنده اهل سنت از سیلی ایران به اسرائیل؛ تنها کشوری که در جهان اسلام جرات حمله به اسرائیل را نشان داد، ایران بود! ♦️شیخ عمران حسین، محقق، فیلسوف و نویسنده اهل سنت:ایران به دنیا نشان داد که فناوری نظامی فوق‌العاده‌ای دارد؛ بالاتر از قدرت نظامی، شجاعت فوق‌العاده‌ ایران بود و این چیزی است که مخصوص مردم ایران است؛ امروز ایران را به خاطر شجاعتی که از خود نشان داد ستایش می‌کنیم.
پارادوکس کلاغ و قبض و بسط شریعت 🔰پارادوکس کلاغ توسط همپل (Hempel) بدین گونه مطرح می شود 🅰 گزاره «همه کلاغها سیاه هستند» 🅱 با گزاره «هر غیرسیاهی، غیرکلاغ است» هم ارز است. 🆎 لذا هر مشاهده ای که گزاره دوم را تأیید کند، باید گزاره اول را نیز تأیید کند. به این ترتیب، مشاهده هر غیرسیاهی که غیرکلاغ باشد (مثلاً مشاهده یک سیب سرخ یا یک کفش سفید) گزاره «همه کلاغها سیاه هستند» را تأیید می کند! ♨️ در این صورت ما می توانیم تحقیقات زیادی در مورد رنگ کلاغ'ها انجام دهیم، بدون آنکه حتی از اتاق بیرون رویم و به یک کلاغ نگاه کنیم. به عبارت دیگر بر اساس هریک از منطق صوری یا منطق جدید، چیزهای به ظاهر بی ارتباط میتواند سبب برای تایید گزاره متقابل گردند. 🔰 نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نظریه ای در معرفت شناسی دینی است که براساس آن, معرفت دینی به عنوان یک معرفت بشری, همنوا با سایر معارف بشری و در اثر تحول آنها متحول و دچار قبض و بسط می گردد. ♻️ سروش برای اثبات مدعای خود از این پارادوکس بهره می برد و عنوان می کند چه بسا اموری که از نگاه ما ارتباطی با استنباط حکم شرعی نداشته باشد ولی آن امور در اعتبار حکم شرعی موثر باشد؟! از آن جمله پیشرفت علوم تجربی است که موثر در استنباط حکم شرعی است. ادامه دارد... ✍️ میرزا محمد رضاصفائی تخته فولادی ♻️ ♻️ 💢@falsafeh_alaveyeh