eitaa logo
کانال فلسفه علویه
102 دنبال‌کننده
167 عکس
143 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا می‌دانستید که اعداد انگلیسی را این دانشمند مسلمان اختراع کرده. ♻️ ♻️ ♻️ 🔴 کانال ✍🏻 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
فلسفه تکنولوژی ✍️ میرزا محمد رضاصفائی تخته فولادی فناوری گسترده و پیچیدۀ عصر پسا مدرن در واقع عاملی است که بقای تمدن غربی را تضمین می کند و چه بسا همین فناوی زوال آن را موجب گردد. ⭕️ در دوران مدرن تمدن بشری برخی تحولات را شاهد بود که از آن دست میتوان به انسان محوری یا اومانیسم به عنوان یک مبنای نظری بنیادی در این عصر اشاره نمود. 🧶 بر اساس این نگاه این خواست انسان است که حقیقت را میسازد و برای تحقق این خواسته ها انسان نیازمند تصرف در جهان بدون قید و شرط و محدودیت است. تصرف در جهان نیز بدون ابزار ممکن نیست از این رو در عصر مدرن توجه به فناوی به شکل چشمگیری فزونی یافت. ↩️در حالی که در دوران پیشامدرن محور هستی را خدا تشکیل میداد و از این رو حقایق بر اساس نظام علًی و معلولی بر آمده از ذات واحد شکل می گرفت. با توجه به قداست این نظام تصرف در آن به گونه مخرب جایز نبود. 🧶از دیگر سو انسان در دوران مدرن با تکیه بر انسان محوری به جای خدا محوری اهداف خود را بر اساس این مبنا متحول ساخت و از آنجا که در این رویکرد لازم بود تا برای زندگی انسان انگیزه ایجاد شود. این مهم بر عهده تکنولوژی قرار گرفت تا هر روز با تولید محصولات متنوع و پیچیده این حس درونی انسان را پاسخ دهد. ↩️در حالی که غایت در زندگی پیشامدرن رسیدن به خدا بود از این رو نیاز وی به هدف با تلاش وی برای بهتر شدن برطرف میشد نه با ایجاد ولع در بدست آوردن اشیا مد روز. 🧶 ساخت و بهره برداری از تکنولوژی نیازمند صرف منابع طبیعی و بهره گیری روزافزون از منابع انرژی است که نتیجه آن تخریب هروزه منابع طبیعی و آلایندگی گستردۀ محیط‌زیست است. ↩️ در حالیکه در تمدن پیشا مدرن چنین تخریب و بهره گیری بی ضابطه ای از طبیعت مجاز نبود. برخی گمان میکنند این عدم بهره گیری از فناوی بر اساس عدم توانایی گذشتگان ماست امّا باید دانست این فرضی نا صواب است زیرا به عنوان نمونه زمان کشف برق به زمان اشکانیان باز می گردد. پس عدم بهرگیری به سبب عدم توانایی نبوده است بلکه به سبب تفاوت انگیزه ها بوده است. 🧶 به ظاهر فناوری عصر مدرن زندگی را برای انسان راحت و آسان کرده است زیرا یکی از عوامل رغبت به فناوری از سوی انسان مدرن راحتی وی است. ↩️در حالی که این آسایش به قیمت ایجاد دغدغه‌های جدید ناشی از عوارض جانبی فناوری به دست آمده است که حتی حیات بشری را مورد مخاطره قرار داده است مانند اثرات گرمایشی فناوری های مدرن و کمبود منابع انرژی و... 🧶 با بالارفتن مصرف انرژی و کمبود منابع آن راهکار جهان پسا مدرن در لزوم صرفه‌جویی یا به شکل افراطی در حذف برخی از نژادهای بشری خلاصه میشود چنان که در سخنرانی افرادی مثل بیل گیتس میتوان مشاهده نمود. ↩️در حالی که در تمدن پیشامدرن راهکار استفاده بهینه از منابع موجود بود. 🧶 در اندیشه اقتصادی عصر پسامدرن نیز با توجه به اصالت سرمایه تنها راه صرفه جویی در انرژی را آن در نظر گرفته میشود تا با محروم‌کردن اقشار کم برخوردار از انرژی، آن را بین سرمایه داران توزیع کنند. ↩️ اما در نگاه اقتصاد اسلامی که در آن به‌جای اصالت سرمایه و چپاول‌گری سرمایه‌داران؛ اصالت عدالت قرار دارد مسئلۀ استفاده از انرژی به گونۀ‌ دیگر حل می‌شد که نه آلایندگی داشت، نه پیچیده بود و نه در انحصار کسی. 🚨تنها اشکال فناوری‌های تمدن اسلامی‌ایرانی این بود که عاری از و برای عده‌ ویژه خوار بود و البته برای امت اسلامی بسیار پرمنفعت و پرسود بود. ♻️ ♻️ 🌏 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
علوم انسانی_علوم انسانی اسلامی ✍️ میرزا محمد رضاصفائی تخته فولادی گفته شده است در برابر این مدعا که علوم انسانی باید اسلامی شود چنین پاسخ داده شده است: 🧶صغری: علوم انسانی و علوم اسلامی دارای ماهیتی جدا هستند. 🧶کبری: شئ دارای دو ماهیت متفاوت نمی‌تواند وجود داشته باشد. 🔰نتیجه: پس علوم انسانی اسلامی ممتنع الوقوع است. ⤴️ اثبات صغری: از آنجا که قلمرو علوم انسانی با قلمرو اسلام متفاوت است بنابراین با یکدیگر متباین هستند پس ماهیت متفاوت دارند. 🔴 تحلیل: در فلسفه وجودشناسانه تفسیر این مدعا بسیار آسان است. در این فلسفه نگرش به علم، نگاهی ماهوی نیست بلکه نگاهی وجودشناسانه است. لذا علم از سنخ وجود است و وجود مانند نور ذو مراتب است. در نتیجه در مراتب اشرف آن ویژگی هایی هست که در مرتبه ما دون وجود ندارد. از این را تفاوتهایی میان علوم انسانی و اسلامی دیده میشود ولی این به معنای تباین کلی این دو نیست. بلکه علوم انسانی اسلامی مرتبه اشرف از علوم انسانی به معنای غربی است. چرا؟ 🧶 چون از تفاوت این دو ناشی از تفاوت روشی در نگاه غربی و اسلامی است. در روش غربی در عصر مدرن به تاسی از نگاه پوزیتویستی به جهان علم محدود میشود به معنای علوم تجربی. در این جهت علوم انسانی تا نیمه اول قرن بیستم تنها از روش تجربی برخوردار بود. 🧶 با نقدهای صورت گرفته توسط پست مدرن ها به این نگاه در عصر معاصر علوم انسانی در کنار علوم تجربی به رسمیت شناخته شد با این تفاوت که هنوز در روش تحقیقات علمی از روش کمی بهره می بردند. 🧶 در دهه شصت میلادی روش های کیفی مثل تحلیل گفتمان تفسیر متن و.. ایجاد شد همه اینها بر اساس پارادایم ماترلیالیستی بنا شده یعنی جهانی متافیزیکی را لحاظ نمی کند. 🔰 اما علوم اسلامی با پذیرش عالم ماده و عالم متافیزیک و تاثیر ان را هم پذیرفته در نتیجه در بحث علوم انسانی اسلامی تنها به روش تجربی یا کیفی بسنده نمی کنه بلکه از قضایای حاصل از: ۱- عقل منبعی نه عقل ابزاری چون دکارت ۲- غیر مستقلات عقلی مانند گزاره های وحیانی بهره میگیرد که در این صورت برهان های فلسفی با مواد و گزارهای متافیزیکی شکل میگیرد. از این رو از لحاظه حیطه منابع اشرف بر علوم انسانی غربی است و همین اشراف بیشتر بر هستی آن را اشرف بر علوم انسانی غربی می کند. زیرا تحلیل های جامع تری ارائه میدهد. ❌ پس ادعای اینکه علوم نمیتونند اسلامی باشند از اساس مغالطه است چون به همون دلیلی که اسلامی نمیتوانند باشند غربی هم نمیتونند باشند. ♻️ ♻️ ♻️ 🌍 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
لیبرالیسم 📌یک فلسفه سیاسی واخلاقی است که مبتنی بر تقدم حق فری، ادعای آزادی البته با تعاریف متفاوت، رضایت حاکمان، ادعای برابری سیاسی، تثبیت حق مالکیت خصوصی در برابر حق مالکیت اشتراکی و ادعای برابری در برابر قانون است(۱). لیبرالها بسته به درک خود از این اصول از دیدگاه گوناگونی حمایت میکنند، اما اغلب مدعی حمایت از مالکیت خصوصی، اقتصاد بازار، اصالت حقوق فردی (در برابر حقوق اجتماعی)، لیبرال دموکراسی، سکولاریسم، آزادی اقتصادی در برابر اقتصاد دولتی یا اقتصاد ملی، پلورالیزم اخلاقی، اولویت قانون اساسی و ارجحیت حریم خصوصی در برابر سایر حقوق هستند(۲). 🎯 اهداف نظریه پردازان و فیلسوفان لیبرال در زمان ها، فرهنگ ها و قاره های مختلف متفاوت بوده است. تنوع لیبرالیسم را می‌توان از ویژگی‌های متعددی که متفکران و جنبش‌های لیبرال برای اصطلاح «لیبرالیسم» ضمیمه کرده‌اند، از جمله کلاسیک، برابری‌خواهانه، اقتصادی، اجتماعی، دولت رفاه، اخلاقی، انسان‌گرا، دین‌شناسانه، کمال‌گرا، دموکراتیک و نهادی دریافت کرد(۳). 🔴 علیرغم این تغییرات، اندیشه لیبرال چند مفهوم قطعی و اساسی را به نمایش می گذارد 🎥. 📕جان گری، فیلسوف سیاسی، ویژگی مشترک در اندیشه لیبرال را فردگرایی برابری خواه، ارزش گرا و جهان شمولی می داند. ✅عنصر فردگرا از تقدم اخلاقی انسان یا اومانیست در برابر فشارهای جمع گرایی تعریف میشود. ✅عنصر برابری طلب ارزش و جایگاه اخلاقی یکسانی را برای همه افراد قائل است. ✅عنصر ارزشگرا ادعا می کند که نسل های متوالی می توانند ترتیبات اجتماعی-سیاسی خود را بهبود بخشند. ✅عنصر جهانی گرایی وحدت اخلاقی نوع بشر را تأیید می کند و تفاوت های فرهنگی ملی را به حاشیه می برد(۴). ⛔ نکته اساسی در این میان ان است که لیبرالیسم با همه مظاهر آن چه فلسفی چه سیاسی چه فرهنگی و چه اقتصادی در پارادایم فلسفه مدرن جای دارد زیرا اولین بار توسط فیلسوف انگلیسی جان لاک که عموما به عنوان پدر لیبرالیسم مدرن شناخته می شود به عنوان یک ایدئولوژی متمایز گردآوری و نظام مند شد (۵). 🧶از ویژگیهای مشترک همه فلسفه های مدرن بعد از دکارت انفکاک میان سه ساحت هستی شناسی. معرفت شناسی. و انسان شناسی است از این رو در شناخت ماهیت انسان و لوازم مورد نیاز هستی شناسی دخالت نداشته باشد و از این رو وجود شناسی فلسفه مدرن امر متافیزیکی را حتی اگر به آن باور داشته باشد در انسان شناسی خود دخیل نمیکند. و شناخت انسان را از خود او آغاز می کند و در واقع او را حقیقت ساز در هستی قلمداد می کند از این رو انسان مدرن بر خلاف انسان پیشا مدرن هستی خود را مدیون سلسله نظام اسبابی در جهان قلمداد نمی کند و احترامی که انسان پیشا مدرن برای جایگاه هستی قایل بود برای هستی باور ندارد بلکه این خود اوست که جهان را میسازد پس این انسان است که جهان را باید در دست بگیرد و از این میتوان در رفتار انسان مدرن تلاش برای سلطه بر طبیعت را مشاهده نمود که منجر به شکل گیری استعمار و استثمار نیز شده است و هرچند فلسفه های لیبرال بر حق آزادی فردی تاکید دارند ولی در مقام عمل در دولت های لیبرال این نظریات منجر به استثمار و استعمار شده است 🧶در ساختار فلسفه مدرن بر خلاف فلسفه اسلامی نقطه آغاز فلسفیدن هستی و وجود نیست بلکه انسان است و از این رو فلسفه های مدرن اومانیستی تلقی میشود که در برابر خدا محوری فلسفه اسلامی قرار دارد. این سبب میشود معیار برای حقیقت نه بیان الهی که عقل بشری قلمداد شده است و از دل ان انواع فلسفه های اخلاقی گاه متضاد شکل گیرد که عدم توانایی در جمع این نظریات منجر به شکل گیری تفکر پلورالیستی و همه حق انگاری در فلسفه پست مدرن شده است. 🧶هرچــــند در میـــان مدعــــیان فلسفه لیبرالیـستی خدا باورانی هم وجود دارد اما ایـــن بـــاور به خــــدا با گــــزاره های ســکولاریستی تعدیل شده است به این معنی که مرجـــعیت دین به عنوان مرجع اخذ قوانین اجتماعی فرهنگی و سیاسی نادیده انگاشــته شده و به جای ان عقل بشری قرار گرفته اسـت که این رویکرد سبب شکل گیری مــنظومه ای از قوانینی میشود که در ان تـعارض منافع محتمل است. زیرا هریک از قانونگذاران بشری به عنوان قانونگذار دارای منافع و مضرات در این حیطه هستند که باور عدم تاثیر این منافع در قانون گذاری امـــری غیر واقعی است چرا که انـــسان ذاتا منفعت گراست. ۱- فرهنگ لغت مختصر آکسفورد سیاست، ایین مک لین و آلیستر مک میلان. ۲- نظریه سیاسی غرب در مواجهه با آینده. دان جان انتشارات دانشگاه کمبریج. ۳- فراتر از رالز. یانگ، شان. تحلیلی بر مفهوم لیبرالیسم سیاسی. 4- آزادی خواه. گری، جان. انتشارات دانشگاه مینه سوتا ۵-راهپیمایی بدون استدلال: علم، دموکراسی و بنیادگرایی جدید. دیلینی، تیم. انتشارات دانشگاه آکسفورد. ♻️ ♻️ ♻️ ✍️ میرزا محمدرضا صفایی تخته فولادی 🌍 @falsafeh_alaveyeh
هانا آرنت و اندیشه سیاسی 🔹هانا آرنت جامعه شناس یهودی با گرایش صهیونیستی نخستین فرضیه‌پردازی است که توتالیتاریسم را به عنوان نوع جدیدی از حکومت مطرح می‌کند. او همچنین در مفهوم "امپریالیسم" بحث میکند. آثار آرنت در توجیه حجیت عقل بشری و انسان محوری نوشته شده است. 🔸هانا آرنت عنوان میکند که کافی نيست بگوييم قدرت و غلبه و چیرگی يکی نيستند، بلکه بايد گفت قدرت و غلبه نقطه‌ی در برابر يکديگر هستند. اگر سرنوشت قدرت را در گرو غلبه و چیرگی قرار دهیم، هدف نهایی نابودی قدرت است. از این رو حت نمی‌توان ادعا کرد که نقطه‌ی مقابل چیرگی، عدم خشونت است و طبعاً سخن گفتن از "قدرت بدون چیرگی و غلبه" نمی‌تواند معنا داشته باشد. چیرگی و غلبه می‌تواند قدرت را نابود سازد، ولی هيچگاه قادر به ايجاد آن نخواهد بود. 🔹به باور هانا آرنت، آنچه به نهادها و قوانين يک کشور قدرت می‌بخشد، پشتيبانی مردم است ✍️ولی مشخص نمی کند منظور از مردم چه میزانی از مردم است و سرنوشت ان دسته ای که به مخالفت با این دسته می پردازند چیست؟ و بر اساس کدام حجت باید حرف این دسته از مردم معیار باشد؟ و چرا دیکتاتوری این دسته از افکار باید بر فکر سایرین ارجحت داشته باشد؟!! 🧶وی مدعی است اگر حکومتی مورد اعتماد و پشتيبانی مردم نباشد، بطور قانونمند قدرت خود را از دست می‌دهد. از این رو وی مشروعیت حکومت ها را به پشتیبانی مردم تببین میکند ✍️ ولی مشخص نیست این میزان مردم چه کسانی هستند؟ ایا مردم غیر متخصص در امور سیاسی اجتماعی توانایی ادراک و فهم مقتضای مورد نیاز خود را دارند و ایا قضاوت مردم عجولانه بدون مدرک و احساسی یا کانالیزه نمیتواند باشد؟ و با وجود چنین احتمالاتی چطور قضاوت این مردم قابل اعتماد است و سرنوشت سایر افراد مخالف باید به دست انها سپرده شود؟!!! 🧶 وی در ادامه مدعی است قدرت از دست‌رفته را با هيچ وسيله‌ی ديگری نمی‌توان جبران کرد، مگر بازگرداندن قدرت به سرچشمه‌ی اصلی آن يعنی مردم و کسب اعتماد دوباره‌ی آنان. ✍️به نظر در نگاه سیاسی وی دموکراسی محوریت دارد ولی دموکراسی مد نظر وی تنها اتوپیایی ارمانی است که در عمل قابل تحقق نیست به چنددلیل ۱-نظریات مردم در سطح جامعه یکسان نیست ۲-بینش مردم در سطح جامعه یکسان نیست ۳- تعارض منافع موجود میان مردم در دموکراسی قابل حل نیست و خواه نا خواه منافع گروهی از مردم با گروه دیگر منافات دارد. ۴_ مشروعیت مردمی امر نسبی است که نتیجه ان دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت خواهد بود. 5-این نظام سیاسی مبتنی برخواست گروهی از مردم است که مشخص نیست این خواست بر اساس احساسات است یا تعصبات قومی قبیله ای یا بر اساس منافع حزبی یا بر اساس حقایق علمی یابر اساس سنت های اعتباری یا بر اساس بازی های رسانه ای و... از این رو سپردن سرنوشت همه جامعه به نظر گروهی که معیار حقیقی برای رفتار ندارند امری غیر عقلانی است. ۶-معیار قرار دادن عقل محدود بشری برای قانون گذاری در جامعه نتیجه ای جز کثرتگرایی نخواهد داشت چرا که عقل نوع بشر درمیزان ادراکات متفاوت است و توانایی شناخت مقدمات و همه علل موثر در امور اجتماعی برای وی ممکن نیست. و اگر ممکن فرض شود دچار اختلاف است در این صورت معیاری جز کثرت گرایی و همه حق پنداری وجود ندارد که نتیجه ان چیزی جز اغتشاش اجتماعی و سردرگمی بشر نخواهد بود. ♻️ ♻️ 🔴 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
السلام علیک یا 🌷ابا عبدالله🌷 السلام علی الحسین🥺 وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین. ♻️ . ♻️
‍ ‍ الف- بیانیه علیه جمهوری اسلامی: آنچه در ایران می گذرد فقط یک انقلاب دموکراتیک! نیست، بلکه یک شورش و است. ب- الحمدلله که ابلیس و جنود او شفاف آرزوها و اهداف خود را لو می‌دهند برگرفته از مانیفست مثلث دوبوار، لاکان و فوکو. پ- ابتدا در فرانسه با انتشار مانیفست انقلاب فمینیستی را نوشت. در ماه‌های اخیر بارها گفتند که در ایران یک انقلاب فمینیستی و زنانه در حال وقوع است. ت- سپس پارادایم لذت یا را به عنوان جوهر وجودی انسان نگاشت، که غایت خواسته بشر ‹لذت برای لذت› است. ث- آن‌گاه با ترسیم مثلث دکترین خود که استمرار انقلاب جنسی آمریکا در فرانسه بود را بیان کرد: به گفتمان درآوردن سکس. ج- واقعیت این است که در فرانسه از به یا لذت رسیدند، و برای ایران نسخه راه میان‌بر تعریف کرده‌اند: ابتدا ژوئیسانس و سپس رنسانس. چ- بیراه نبود که به عنوان مقلده لاکان، همان ابتدای فتنه‌ی اخیر از مواضع اغتشاش‌گران به عنوان و زنانه دفاع کرد. ح- نشریه هتاک از در ایران می‌نویسد، ظاهرا فرانسه ته مانده انقلاب خود را به ایران صادر کرده است خ- جامعه ایرانی دو قطبی شده: اقلیتی پر هیاهو که می‌کوشد با کمک غربی‌ها با به گفتمان درآوردن سکس، از راه ژوئیسانس به ایرانی برسد. ♻️ ♻️ ♻️ 🌍 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
فلسفه بدبختی ✍🏻 میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی 🧶 برای بررسی این واژه لازم است ابتدا معنای آن روشن شود. از انجا که این مفهوم میتواند مصادیق متعدد داشته باشد یک مفهوم کلی است. اما از آنجا که در خارج فاقد ماهیت عینی است از مفاهیم کلی ماهوی به شمار نمی رود. 🧶 در عین حال این سوال مطرح میشود آیا این مفهوم هم اتصاف و هم عروضش ذهنی است؟ یا اتصافش خارجی و عروض ذهنی دارد؟ در حالت نخست این مفهوم از معقولات کلی منطقی که مفهومی صرفا ذهنی است. در حالت دوم معقول ثانی فلسفی است که واقعیتی خارجی منشا انتزاع ان است. 🔴 در میان فیلسوفان اگزیستانسیالیست بدبختی امری خارجی و دارای ماهیت است زیرا ایشان هستی را فاقد معنا میدانند و هر فرد میتواند معنایی خاص به جهان دهد. اگر فردی خود را بدبخت بداند این حقیقت از سوبژه یا فاعل شناسا به حقیقت خارجی تبدیل می شود از این رو بدبختی در نگاه ایشان امری شخصی است که واقعیت خارجی دارد و البته معنای ان نمیتواند کلی باشد. 🟠 دسته دیگر فیلسوفان تجربی هستند که بدبختی را امری ذهنی میدانند و هیچ واقعیت خارجی برای آن متصور نیست زیرا بدبختی بر اساس متد ایشان امری قابل تجربه نیست بلکه تجربه زیسته خود فرد است که قابل تکرار نیست پس معیار تجربه پذیری را ندارد 🟡 اما گروهی دیگر از ایشان بدبختی را با پارامتر های واجد بودن یا نبودن میسنجدند هر چه فرد دارایی مادی یا روانی بیشتر داشته باشد خوش بخت تر و هرچه کمتر داشته باشد بدبختر است این نگاه صرفا کمی است و حالت نفسانی فرد را لحاظ نمی کند. به خلاف دیدگاه قبلی که صرفا بر احساسات فرد تمرکز داشت. 🟢 در نگاه اندیشمندان اسلامی بدبختی مفهومی انتزاعی که هرچند واقعیت عینی ندارد اما منشا انتزاع خارجی دارد پس امری صرفا ذهنی به شمار نمی رود بلکه امری که محل عروض آن ذهن و اتصافش خارجی است به عبارت دیگر در خارج میتوان شی را یافت که وصف بدبختی را داشته باشد. 🔵 براین اساس میرسیم به تعریف بدبختی. 1️⃣در معنای لفظی بدبختی عرف آن را مقابل خوش بختی تعریف می کند. یعنی کسی که بخت او خوب نیست و سوالی که مطرح است اینکه این دو معنا تقابل ملکه و عدم را دارا هستند یا تضاد؟ در ظاهر چون هم بخت خوب هم بخت بد دو امری هستند که واجد وجود انتزاعی میباشند باید این دو را دو امر متضاد دانست امّا از ان جهت که اموری هستند که میتوان هر دوی آنها را از شی سلب نمود میتوان ان را ملکه و عدم دانست زیرا در تضاد سلب عنوان کلی ممکن نیست یعنی هر وجودی شان پذیرش عنوان کلی مسترک بین دو متضاد را دارد یعنی هر وجودی می تواند کیف رنگ را داشته باشد اما در عین حال نمیتواند هر دو را داشته باشد ولی در ملکه و عدم شی میتواند قوه عنوان کلی را نداشته باشد یعنی فاقد شانیت برای اطلاق عنوان باشد مانند بینایی و نابینایی که سنگ فاقد قوه آن است. حال بخت که وجود انتزاعی دارد برای همه موجودات قوه اتصاف به آن وجود دارد؟ یا قوه ان مخصوص گروه خاصی است؟ در صورت نخست باید تقابل خوشبختی و بدبختی را تقابل تضاد دانست و در صورت دوم تقابل آن ملکه و عدم است. پاسخ این پرسش مستلزم تعریف بخت است. 2️⃣ بخت در ادب فارسی یعنی نصیب و از این رو بخت دراین مرکب یعنی انچه تقدیر برای انسان رقم میزند. پرسش اینجاست تقدیر منحصر در انسان است یا سایر موجودات؟ بدون شک تقدیر الهی جهان شمول است طبق آیه ۳ سوره طلاق قد جعل الله لکل شی قدرا.. این مفهوم برای هر ما سوالله است. از نظر عقلی نیز واجب الوجود است که فعال ما یشا مستقل در هستی است در نتیجه علیت ان برای اشیا علیت دارای حکمت است و از این رو مقدرات اشیا همه بر اساس مشیت واجب الوجود شکل می گیرد که علت است. پس با توجه به این عمومیت بخت و تقدیر برای کل هستی رابطه بین خوشبختی و بدبختی رابطه تضاد است یعنی هر دو این امور از امور وجودی است. با این نگاه سوال بعدی مطرح است که تقدیر بد چیست؟ 3️⃣ اینجا لازم است معنای تقدیر روش شود. مقدرات الهی به مجموعه ای پتانسیل های درونی و بیرونی. موقعیت ها و چالشها. توانایی یا وحدودیت هایی گفته میشود که شی دارد. این مقدرات بر اساس حکمت الهی برای شی فراهم میشود یعنی بستر را برای سیر کمالی وی فراهم می کند. پس تقدیر بد یعنی تقدیری که بسترها و.... متناسب با ذات شی و اهداف کمالی شی نیست. ♻️ ♻️«۱» 🔴 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
فلسفه بدبختی ✍🏻 میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی با توجه به این معنا آیا ممکن است خدا برای اشیا تقدیر بد بخواهد؟ 🧶از انجا که مقدرات همه منسوب به خداست. و معنا ندارد از خیر محض امر غیر حسن صادر شود پس همه مقدرات خیر است و از این رو همه بخت ها خوب است... اما در عالم ماده موجودات مختار می توانند مقدرات الهی را در جهت تخریب یا در جهت مانعیت برای فعلیت دچار تغییر نمایند در این حالت این امور به ظلم تعبیر میشود نه تقدیر. اما برخی از این ظلم به بدبختی تعبیر میکنند که اشتباه است و این فرایند ربطی به بخت ندارد بلکه ظلم است. 🧶سوال بعدی انکه آیا تقدیر بد امر حقیقی است یا اعتباری؟ با توجه به آنچه گفته شد از معنای تقدیر که امکان تصور تقدیر بد وجود ندارد زیرا همه مقدرات در ید واجب الوجود حکیم است پس تقدیر بد امر حقیقی نیست و در نفس الامر ما بازاء خارجی ندارد. پس انچه منشا انتزاع این مفهوم در ذهن شده است عدم رضایت شخص از مقدرات است. زیرا معیار حسن و قبح مقدرات را ملائمت یا ناملائمت با نفس خود قلمداد نموده است از این رو مقدراتی که با نفس فرد ملائم نباشد متصف به تقدیر و بخت بد نموده در حالی که هم عقل و هم نقل این را نفی می کند ❇️ عقل واجب را حکیم و خیرخواه علی الاطلاق می داند زیرا این دو؛ کمال برای وی است و وجود مطلق واجد مطلق کمالات است. ❇️ در ایه ۲۱۶ بقره نیز آمده است: «وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم» بسا چيزى را خوش نمى‌داريد و آن براى شما خوب است، و بسا چيزى را دوست مى‌داريد و آن براى شما بد است بر اساس این آیه معیار حسن و قبح کراهت و خوشایند انسان نیست. پس معیار حسن و قبح چیست؟ خدا در ادامه آیه پاسخ می دهد: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ خدا مى‌داند و شما نمى‌دانيد» پس معیار حسن و قبح علم الهی است که متناسب با حکم عقل الهی است. از این رو انچه در علم الهی حسن است برای انسان حسن است نه انچه برای او لذت بخش یا خواسته او باشد. و چه بسا امری برای انسان درد اور باشد مثل بیماری وی در جهت کمال او حسن باشد و بالعکس امری حسن باشد مثل انواع لذت های شهوانی از لذت جنسی تا ثروت و... و برای کمال وی مضر باشد. 🧶حال سوال بعدی انکه از کجا بین مقدرات و ظلم باید تفاوت گذاشت؟ این بحث بسیار پیچیده ای است اما شواهدی بر ان وجود دارد به عنوان نمونه محل تولد زمان تولد استعداد های ژنی و به صورت کل اموری که انسان اختیاری بر انها ندارد مثل موقعیت های زمانی و مکانی جز مقدرات الهی است. اما اموری که حیطه اختیار آدمی را شامل میشود مثل حکومت. ولایت. معاملات و امور اجتماعی از این دست بحث مقدرات در شیوه اجرای انسان داخل نیست بلکه این اختیار است که ظلم بودن یا نبودن امر را معین می کند. ♻️ ♻️«۲» 🔴 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
اندیشه های جان لاک: 🔹 آزادی و دموکراسی 1⃣ بخش اول 🖋 اغلب بر این باور هستند که دو مفهوم آزادی و دموکراسی مساوی تلقی شده است. در حالی که معانی حقیقی این دو کاملا متفاوت است و استعمال این دو به جای هم مجاز است. اگر دموکراسی به جای آزادی به کار رود مجاز سبب از مسبب است و اگر آزادی به جای دموکراسی به کار رود استعمال مسبب از سبب است. البته این بنا به باور ب متفکرانی چون «روسو»، و بیشتر سوسیالیستها به پیروی از وی است. زیرا این فیلسوف فرانسوی، آزادی را فقط در چارچوب یک دموکراسی واقعی میسر می دانند. 🧶 در حالی که از دیدگاه فیلسوفان آزادیخواه از جمله لاک دموکراسی و آزادی دو مفهوم متفاوت و در بعضی موارد احيانا متضاد است. 🧶 از نظر «هایک»: 🔰نقطه اشتراک: آزادی و دموکراسی در این است که در نظام آزاد همه در برابر قانون برابرند، این برابری خواه ناخواه سبب می شود که همه به طور مساوی خواهان مشارکت در ایجاد قوانین باشند. 🔰 تفاوت: میان دو نگرش در این است که برای طرفداران آزادی مسئله اساسی محدود کردن قدرت جبری هر حکومتی، چه دموکراتیک چه غیر آن است. در حالی که دموکراتهای دگماتیک تنها یک محدودیت برای حکومت قائلند و آن عقیده جاری اکثریت است. 🧶«هایک» می نویسد: «تفاوت این دو آرمان آزادی و دموکراسی هنگامی به روشنی آشکار می شود که مفهوم مخالف هر کدام را معین کنیم: 🔰مفهوم مخالف دموکراسی عبارت است از حکومت مقتدر (خودرأی) 🔰مفهوم مخالف آزادی، حکومت تمامیت خواه است. هیچ یک از این دو نگرش، به صورت ضروری مخالف دیگری نیست. یعنی این دو در تضا با هم نیستند و رابطه انها عموم و خصوص من وجه است. یعنی دموکراسی می تواند دارای قوای تمامیت خواه باشد، و از سوی دیگر حکومت مقتدری (خودرأی) را می توان تصور نمود که طبق اصول آزادی عمل میکند. 🧶«ریمون آرون» در توضیح اندیشه «هایک» می گوید: برای دموکراتهای دگماتیک نخستین امر ضروری عبارت است از حکومت انسانها توسط خودشان اداره شود، یا به عبارت دیگر حکومت ارادہ ی اکثریت را در بر داشته باشد 🔰اگر آزادی را اطاعت از قانونی بدانیم که خود ایجاد کرده ایم، در این صورت آزادی برای دموکرات دگماتیک عبارت خواهد بود از اطاعت از رأی اکثریت. حال این رأی هرچه می خواهد باشد. از این رو در این نگرش دموکراسی پیش از آنکه هدف باشد وسیله است، رژیمی است که، بخصوص در دوران ما، بهترین امکان را برای حفظ آزادی فراهم می کند. ✍ البته استنباط آرون غلط است زیرا از نظر منطقی دموکراسی هدف است که این هدف اگر در قانونگذاری محقق شود آزادی به معنای اطاعت از قانون جمعی را ثمر میدهد. یعنی نتیجه آن است. که اشکال اساسی به این نگرش در اینجاست که از چه جهت رای اکثریت واجد مشروعیت است؟ 1⃣ اگر بگوییم اکثریت خود ذاتا مشروعیت می آورد باید اثبات شود از نظر عقلی اکثریت = مشروعیت است. که حکم عقل چنین تلازمی را لحاظ نمی کن. از این رو مشروعیت اکثریت ذاتی نیست. 2⃣ اگر بگوییم مشروعیت اکثریت به غیر است یا این غیر عقل است یا دین است. ↩️ از نگاه دینی اکثریت مشروعیت نمی آورد ↩️ از نگاه عقلی دلیلی برای مشروعیت اکثریت برای قانونگذاری وجود ندارد زیرا عقل مصالح و مفاسد را بر حسب ضرر و منفعت می سنجد و دلیلی عقلیوجود ندارد که نظر اکثریت مساوی با منفعت اکثریت باشد بلکه نظر اکثریت مساوی خواست آنها است ولی خواست اکثریت متلازم با منفعت آنها نیست چه بسا اکثریت امری را مطلوب قلمداد کند ولی در واقع برای انها مضر باشد ممکن است گفته شود اکثریت خود عاقل هستند و از این جهت به حکم عقل اقدام عقلا بر ضد خودشان جایز است. در پاسخ باید گفت قاعده اقدام در جایی معتبر است که ضرر متوجه خود فرد شود ولی در این موارد ضرر مذکور متوجه اقلیت نیز هست و اقلیت موافق اقدام علیه خودشان نیستند. پس مشروعیت اکثریت قابل قبول نیست. 🚨ارون در ادامه می گوید: با این حال باید اضافه کنم که پیوند این آزادی و دموکراسی تنگ تر از آن است که فرمول وسیله-هدف القاء می کند. دموکراسی نتیجه منطقی فلسفه آزادی است. انتخابات، رقابت احزاب، مجالس نمایندگان در نهایت چیزی جز شیوه های انتخاب حکومت نیستند؛ این انتخاب هدفهایی را که نمایندگان در پیش خواهند گرفت، معین نمی کند... بین آنهایی که به برتری آزادی قائل اند و دیگران که برتری را از آن دموکراسی می دانند، اختلاف در اصول وجود دارد که خود اثر گسترده ای بر قضاوت این دو دسته در مورد نهادها و مسائل میگذارد» 📚 برگرفته از جامعه مدنی (آزادی، اقتصاد و سیاست) - موسی غنی نژاد. ♻️ ♻️ 🔴
🎞 امسال یک بخش جداگانه به نام مرتبط با ایران 🔸در این بخش پنج فیلم زیرزمینی گنجانده شده است. جنگ شناختی میدان جدیدی از جنگ ترکیبی اسرائیل علیه ایران است که وارد مرحله سینمای جشنواره ای سیاه نمای ایران شده است. 🔹️این فیلم‌ها عبارتند از: و من، من هم می رقصم محمد ولی زادگان، منطقه بحرانی علی احمدزاده، بدترین دشمن من مهران تمدن، هفت زمستان در تهران استفی نیدرزول. ♻️ ♻️
💢 | اسامی پیامبر در کتب آسمانی 🔹امام صادق علیه‌السلام فرمودند: 🌸 نام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در صحف ابراهیم «ماحی» و در تورات «حاد» و در انجیل «احمد» و در قرآن «محمد» است. 📚بحار الأنوار، ج۱۱، ص۳۹. ♻️ ♻️ 🔴 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
1-فلسفه عرفان (ریچارد جونز - ترجمه و نقد: علیرضا کرمانی) فلسفه عرفان کتابي نسبتاً جامع در حوزه مباحث فلسفي در قلمرو عرفان است که نويسنده آن را ادامه و تکميلکننده عرفان و فلسفه، اثر ولتر استيس ميداند. اين کتاب، دربردارنده مباحث مهمي همچون معرفتشناسي عرفان، رابطه علم و عرفان، متافيزيک و عرفان، عقلانيت و عرفان، زبان و عرفان و اخلاق و عرفان است. 2-عرفان در ادیان جهان ؛ نویسنده:سیدنی اسپنسر مترجم:محمدرضا عدلی ؛ ناشر: شرکت نشر کتاب هرمس ؛ سال انتشار: 1400 ؛تعداد صفحات: 500 زبان: فارسی 3-عرفان در ادیان جهان ؛ نویسنده:جئوفری پاریندر مترجم:سجاد دهقان‌زاده ؛ فاطمه صلایانی ؛ ناشر: جوینده سال انتشار: 1397 ؛ تعداد صفحات: 282 ؛ زبان: فارسی ♻️ ♻️ 🔴 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
تصویری زیبا مسجد جامع عتیق اصفهان نمودی از فلسفه توحیدی در معماری اصفهان ♻️
حکومت ایدئولوژیک✔️ و حکومت غیر ایدئوژیک💱 ✍️ میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 🧶 یکی از تقسیماتی که توسط اندیشمندان مدرن به ویژه پیروان مکاتب سیاسی سکولار ارائه میشود؛ تقسیم حکومت است به: ۱-حکومت ایدئولوژیک ۲-حکومت غیر ایدئولوژیک این دست اندیشمندان حکومت ایدئولوژیک را تعریف می کنند به: «نوعی نظام اعتقادی ذات‌گرایانه که در آن انسان موظف به تحقق اهداف تعیین شده و متعین است». و در تعریف ذات انگاری عنوان می کنند: «ذات‌انگاری آن نوع از تلقی است که مدعی دستیابی انحصاری به حقیقت است حقـیقتی که وظـایف مشـــــخصی بــرای انـــــسان تعـریف و برای تحـقق آن بایــــدها و نبایدهای ثابت و انعـــــطاف ناپـــذیری را دیکته می‌کند». این دسته از اندیشمندان با این نوع از بیان درصدد هستند تا اصل چنین حکومتی را قبیح جلوه دهند و بااستفاده از واژگانی چون «دیکته» نمودن در تعریف ذات انگاری این دسته از حکومت ها را در دایره حکومت دیکتاتور داخل نموده و از این رو اصل این حکومت را تخطئه نمایند. حال چند سوال در اینجا به دست میدهد: ۱- آیا چنین تقسیمی در حقیقت وجود دارد؟ ۲- بر فرض وجود چنین تقسیمی آیا حکومت ایدئولوژیک ذاتا قبیح است؟ 🔰 بر اساس این تعریف حکومت غیر ایدئولوژیک باید از نظر منطقی حکومتی تعریف شود که: «نـظـام اعـتــقادی غـیـر ذات‌گرایانه تعریف کنند که در آن انسان موظف به تحقق اهداف تعیین شده و متعین نیست» این به آن معناست که در دسته دوم حکومت ها دارای چند حالت است: ۱- هیچ باوری به وجود حقیقت در آنها وجود ندارد و اصولا مقوله حقیقت در این نوع حکومتها وجود خارجی ندارد و یک اعتبار ذهنی است که میتوان آن را تغییر داد و اینجا معیارهای مختلفی برای این اعتبار شکل می گیرد چنان که در فلسفه اخلاق مدرن در غرب چنین شده است و معیارهایی چون: ۱.لذت فردی ۲. لذت گروهی ۳.منفعت فردی ۴. منفعت عمومی ۵. قدرت فردی ۶.قدرت اجتماعی این مشابه نگاه سوفسطائیان در دوران باستان است. ۲-باور به حقیقت نسبی وجود دارد. به این معنا که حقیقت در هر زمان و مکان بر اساس موقعیت به وجود آمده متغیر است و میتوان آن را نسبت به حالات مختلف تغییر داد. این نگاه نوعی از نسبی گرایی است که در آن حقیقت متغیر است و در ژول زمان با تغییر خواست انسان تغییر میابد. ۳- باور به حقیقت متجزی: بر اساس این نگاه هر نگرشی بهره ای از حقیقت را دارد و حقیقت در واقع یک مرکب خارجی است که در میان اندیشه های مختلف قسمتی از ان به ودیعه گذاشته شده است. این نگاه نیز نوع دیگر نسبی گرایی است که بر اساس آن هر کسی بهره ای از حقیقت را دارا است. ⭕️ سوال: آیا این نوع حکومت ها فاقد ذات گرایی هستند؟ 🔰 پاسخ: این حکومت ها نیز ذات گرایانه هستند چرا که بر این باور که حقیقت اعتباری. نسبی. یا متجزی است جزم داشته و این به آن معناست که این گزاره را در نظر یا عمل حقیقت میدانند و این بر خلاف فرض تقسیم است که مدعی است حکومت های غیر ایدیولوژیک مدعی دستیابی به حقیقت انحصاری نیستند چرا که این حکم کلی که حقیقت اعتباری نسبی یا متجزی است را مبنا نظری خود قرار میدهند یعنی حق را منحصر در این گزاره می دانند پس مدعای انکه این حکومت ها ذات گرایانه نیستند طرد می شود و تقسیم فوق از نظر منطقی منتفی است زیرا قسمت ها در هم متداخل هستند ⭕️ سوال: آیا در این سه نوع حکومت انسان موظف به تحقق اهداف تعیین شده و متعین نیست؟ 🔰 پاسخ: این مدعا که در این دسته حکومتها انسان موظف به تحقق اهداف تعیین شده و متعین نیست ادعای صرف است. زیرا جامعه بدون هدف محکوم به نابودی و هرج و مرج است و در تمام اشکال حکومت برای افراد جامعه به نوعی وظیفه تعریف میشود و کمترین وظیفه در این جوامع حفظ اجتماع است. پس در همه این حکومتها برای افراد جامعه وظایفی تعریف میشود و آن هم بر اساس نظام اعتقادی حاکم بر این حکومت ها است که حقیقت را نسبی. اعتباری یا متجزی میدانند. پس از این جهت نیز تقسیم مذکور در بالا تقسیم متداخل و غیر منطقی است. ♻️ ♻️ 🔘 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور: 🔸جبهه‌ دروغ‌گویی که خودش را «لیبرال‌دموکراسی» نام‌گذاری کرده، نه لیبرال است، نه دموکرات؛ به دروغ می گوید لیبرال‌دموکراسی. اگر شما لیبرال هستید، چرا استعمار کردید؟ ♻️ ♻️ 🔘 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh
فروسته درباره لیبرالیسم👆
علت در آثار ارسطو در آثار ارسطو از علیت ، با دو کلمه «αἴτιον» و «αἴτι» امده هر دو در زبان یونانی اسم یا شبه اسمهایی میباشند که خنثی هستند. اما αἰτία اسم جمع است و اشتقاق ویژه ای از اسم αἴτιον است که در نقش فاعل، مبتدا، مفعول و منادا استفاده میشود. αἰτία هرگاه با حرف اضافه استعمال شود مؤنث میشود و فقط تمایز آن با واژه «αἴτιον در این است که «αἴτιον صفت شبه اسم خنثی است «αἰτία» صفت شبه اسم مؤنث.است از این رو این دو واژه صرفی ندارند. در فرهنگ های یونانی کلاسیک، «αἴτιον» معنا نشده است و تنها «αἰτία»، معنا شده اند. و به معنای، جرم علت، جایگاه، موقعیت و ... استعمال شده است و αίτέω: به معنای مقصر ،دانستن مقصر مجرم سزاوار ،سرزنش علت واقع شدن و مسئول بودن است که هم آیتیوس و هم آیتیا مترادف با آیتِئو هستند 1940 ,liddle and scott). میتوان عنوان داشت αἴτιον بر امری معنا میدهد که شئ دیگر مدیون آن است. علل چهارگانه ارسطو به همین معناست (هایدگر، ۱۳۷۳، ص۴). حالت وصفی این واژه یعنی αίτέω به معنای مسئولیت در برابر انجام امری است، به عنوان نمونه در موقعیتی که فردی به دلیل اقدامات ناپسند مجرم بدانند. از این رو علل چهارگانه با این معنا یعنی مسئول یک چیز و هرکدام مسئول ایجاد چیزی خاص در ان موجود هستند (همان، ص ۵۴ گاتری ،۱۳۷۶، ج ۷، ص۲۲۳ در جمهوری افلاطون مرد روحانی ای که فرمان لاخسئوس را ابلاغ میکند در پایان میگوید مسئولیت از آن انتخابگر ،است، خدا بی تقصیر است» (گاتری، ۱۳۷۶، ج۷، ص۲۲۳). گروهی بر این باورند که بین معنای دو واژه αἴτιον و αἰτία که در آثار افلاطون نیز وجود دارد تفاوت روشنی وجود دارد. پس αἴτιον به معنای علت و αἰτία به معنای ارائه دلیل است. پس هرگاه ارسطو در صدد باشد واژه ای استعمال کند به نقش علت اشاره کند از صفت شبه اسم خنثی αἴτιον استفاده می کند هرگاه در صدد باشد به قانون یا روشی که سبب را نشان میدهد اشاره از αἰτία استفاده میکند. ♻️ ♻️ 🔘 https://eitaa.com/falsafeh_alaveyeh