🔴شر، فلاسفه، و مقصود آنان از عدمی بودن شر
⬅️مرحوم آخوند پس از نقل اين اقوال میگويد بعد از اينکه ما مسئله ماده و صورت را به آن شکل اثبات کرديم که محال است ماده قدیم ذاتی باشد، لذا ممتنع است چنين اموری و بنابراين چنين چيزهایی نبوده است.
⬅️بعد مطرح میکنند آيا «شر بالقوه» خير از «شر بالفعل» است؟
⬅️در تتمه اين فصل، مرحوم آخوند مطلبی را تحت عنوان «وهم و اندفاع»مطرح میکنند که در واقع يک اشکال و جواب است.
⬅️مستشکل میگويد ما قبول نداريم که هر فعليتي بر قوه خودش فضيلت دارد.
گاهی بر عکس است؛ يعنی قوه، خير از فعل است و فعل، شر از قوه است، زيرا خود شر ممکن است بالفعل باشد و ممکن است بالقوه باشد. آيا «قوه شر» بهتر است يا «فعليت شر»؟ آيا میتوانيم بگوييم فعليت ظلم اشرف از قوه ظلم است؟
💠مرحوم آخوند جواب میدهد که اصل سخن شما درست است ولی اگر همين را خوب تحليل کنيد، میبينيد که حتی در اينجا هم در نهايت امر، باز شريت به عدم و قوه بر میگردد و خيريت به وجود و فعليت.
💠لذا ما برای توضيح پاسخ مرحوم آخوند بايد مطالبی را عرض کنيم!میدانیم که فلاسفه میگويند که شرور به اعدام(معدومیت)، و خيرات به وجودات منتهی میشوند.
💠تحليل اين امر ساده است و نیاز به شرح نیست، اما در جاهايی مثل اينجا و حتی در مبحث «خير و شر»، مرحوم آخوند اين مطلب را مکرر میگويد که «منشأ همه شرور قوه است». ايشان در مورد هيولای اولی که قوه محض است گاهی چنين تعبير میکند که هيولی منبع ظلمات و منشأ شرور است و تمام شرور و ظلمات از هيولای اولی سرچشمه میگيرد.
💠 اين را ممکن است بگوييم از يک نظر درست است، برای اينکه ما ديديم که شر در جايی است که عدم باشد ولی نه عدم مطلق، بلکه عدم چيزی که شأنيت وجود دارد.
💠اگر چيزی شأنيت وجود نداشته باشد، شريتی هم ندارد، مثل جاهل بودن ديوار است.
⬅️پس اين سخن که ميگويند شر به عدم برمبگردد ولی عدمی که توأم با قوه باشد و به بيان ديگر عدمی که شأنيت داشته باشد (عدم ملکه) نه عدم مطلق، سخن درستی است.
اگر هر موجودی هرچه نداشت استعدادش را هم نمیداشت، يعنی همه چيز بالفعلِ محض بود، ديگر شری در عالم نمیبود. در شرور اضافی مثل ظلم، وقتی موجودی به موجود ديگر شر وارد میکند، اگر در موجود دوم، استعداد پذيرش شر نمیبود شری پديد نمیآمد.
💠اگر استعدادی نبود، معنايش اين بود که با هيچ يک از تيغ های عالم هرگز رگ گردنی بريده نمیشد! بنابراين، اين هم حرف درستی است که استعداد است که شرور را به وجود آورده است.
#شرور.
#الحاد.
#اپیکور.
#ملاصدرا.
#قوه.
#شر.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت اول. ⬅️قصد بر آن داریم که دلایلی که شر را رد میکنند، به صورت اجمالی مرور نمای
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت دوم.
💠۳.اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا میشود اين است که انسان تصميم میگيرد در زمان معين و مکان معين و البته تحت شرايط حاکم معين، مثلًا خانه ا بسازد و میسازد. يک مقدار آجر و گِل و سيمان و آهن را که هيچ رابطه ذاتی با يکديگر ندارند با يک سلسله پيوندهای مصنوعی به يکديگر مربوط میسازد و نتيجه آنها ساختمان معينی است به نام خانه مسکونی.
خداوند چطور؟ آيا کار خداوند از اين قبيل است؟ آيا صنع متقن الهی از نوع پيوند مصنوعی و عاريتی ايجاد کردن ميان چند امر بيگانه است؟
ايجاد اينگونه پيوندهای مصنوعی و عاريتی کار مخلوقی از قبيل انسان است که جزئی از اين نظام است و در محدوده ای معين، از قوا و نيروها و خاصيت های
موجود و مخلوق اشياء بهره گيری میکند؛ کار مخلوقی است که فاعليتش و خالقيتش در حد فاعليت حرکت است نه در حد فاعليت ايجادی؛ يعنی در اين حد است که حرکتی آن هم قَسْری نه طبعی در يک شیء موجود به وجود میآورد.
اما خداوند، فاعل ايجادی است، او ايجاد کننده اشياء با همه قوا و نيروها و خاصيت ها و خصلت های آنهاست.
مثلًا انسان از آتش موجود و برق موجود بهرهگيری میکند و ترتيب اين کار جزئی خود را طوری میدهد که در يک لحظه و يک مورد که برايش مفيد است از آن استفاده کند و در لحظه ديگر و شرايط ديگر که مضر به حال اوست اثر آتش يا برق ظاهر نشود. ولی خداوند، خالق و بهوجود آورنده برق و آتش است با همه خاصيت های آنهاست. لازمه وجود برق و آتش اين است که گرم کنند يا حرکت ايجاد کنند يا بسوزانند. خدا برق يا آتش را برای شخص خاص و مورد خاص نيافريده که مثلًا کلبه فقير را گرم کند اما جامه او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق کرده که خاصيتش احتراق است. پس آتش را در کلّيتش در نظام عالم بايد درنظر گرفت که وجودش لازم و مفيد و موافق حکمت است نه در جزئيتش که در فلان مورد جزئی برای فلان غرض فردی و شخص آيا مفيد و خير و حکمت است يا نه؟
به عبارت ديگر، علاوه بر اينکه در حکمت الهی، غايت را بايد غايت فعل گرفت نه غايت فاعل، و حکيم بودن خدا به معنی ايجاد بهترين نظام برای رسانيدن موجودات به غايات آنهاست نه به معنی فراهم کردن بهترين وسيله برای خروج خودش از نقص به کمال و از قوّه به فعل و برای وصول به اهداف کماليه خود؛ آری، علاوه بر اين بايد بدانيم که غايات افعال الهی غايات کلّيه است نه غايات جزئيه.
غايت خلق آتش، احتراق است به طور کلی، نه فلان احتراق جزئی که احياناً به حال يک فرد مفيد است و يا احتراق جزئی ديگر که احياناً به حال فرد ديگر زيانبار است.
💢 #ادامه_دارد...
#اپیکور.
#الحاد.
#شر.
#شرور.
#توحید.
#خالقیت.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت دوم. 💠۳.اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا میشود ا
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت سوم.
💠۴.برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام الفاعليه بودن فاعل کافی نيست، قابليت قابل هم شرط است. عدم قابليت قابل در موارد زيادی منشأ محروميت برخی موجودات از برخی خيرات و کمالات میگردد. راز پيدايش برخی نقص ها از قبيل جهل ها، عجزها، از نظر نظام کلی و جنبه ارتباط با واجبالوجود، همين است.
💠۵.خداوند متعال همانطور که واجب بالذات است واجب من جميع الجهات است؛ از اين رو محال است که موجودی قابليت وجود پيدا کند و از ناحيه او افاضه وجود نشود و امساک گردد.
💠۶.شرور و بديها يا خود از سنخ نيستی اند، مانند جهل ها، عجزها، فقرها، و يا از سنخ هستی اند اما شريت آنها از آن نظر است که منشأ نيستی ها میگردند مانند زلزلهها، ميکروب ها، سيل ها، تگرگ ها و امثال اينها. هستی هايی که منشأ نيستی ها میگردند، شرّيتشان از نظر وجود اضافی و نسبی آنها به اشياء ديگر است نه از نظر وجود فینفسه آنها؛ يعنی هر چيزی که شر است، برای خود شر نيست، برای چيز ديگر شر است. وجود حقيقی هر شیء وجود فینفسه اوست؛ وجود اضافی و نسبی او امری اعتباری و انتزاعی است و لازمه لاينفک وجود حقيقی اوست.
💠۷.خيرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از يکديگر را تشکيل نمیدهند، بلکه شرور لوازم و اوصاف لاينفک خيرات میباشند. ريشه شروری که خود از سنخ نيستی میباشند عدم قابليت قابل هاست و به محض قابليت قابل، افاضه وجود از ناحيه ذات واجبالوجود، حتمی و لايتخلف است؛ اما ريشه شروری که از سنخ نيستی نيستند، لاينفک بودن و جدايی ناپذيری آنها از خيرات است.
💠۸.هيچ شری شر محض نيست؛ عدم ها و نيستی ها به نوبه خود مقدمه هستی ها و خيرات و کمالات اند؛ شرور به نوبه خود مقدمه و پله تکاملاند. اين است که گفته میشود در هر شری خيری نهفته و در هر نيستی هستی ای پنهان است.
💢 #ادامه_دارد...
#شر.
#اپیکور.
#الحاد.
#شرور.
#توحید.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴دلایل رد شر ♨️قسمت سوم. 💠۴.برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام الفاعليه بود
🔴دلایل رد شر
♨️قسمت پایانی.
💠۹.قانون و سنت: جهان هستی به حکم اينکه بر طبق نظام علّی و معلولی جريان دارد و آن نظام چنانکه گفته شد کلی است، بر اساس قوانين و سنن جريان میيابد. قرآن کريم به صراحت اين مطلب را تأييد میکند.
💠۱۰.جهان همچنان که از يک نظام کلی لايتخلّف برخوردار است، در ذات خود يک واحد تجزيه ناپذير است؛ يعنی مجموع خلقت، يک واحد اندام وار را تشکيل میدهد. پس نه تنها شرور و اعدام از خيرات و هستی ها تفکيک ناپذيرند، مجموعه اجزای جهان نيز به حکم اينکه يک واحد است و يک «جلوه» است، از يکديگر جدايی ناپذيرند.
بنا بر اصول دهگانه فوق آنچه امکان وجود دارد، نظام معين کلی لايتغير است؛ پس امر جهان داير است ميان اين که موجود باشد با نظام معين و يا اصلًا موجود
نباشد. اين که موجود باشد و نظام نداشته باشد و يا نظام به شکلی ديگر باشد، مثلًا علتها به جای معلولها و معلولها به جای علتها باشد، محال است. پس آنچه از نظر حکمت بالغه مطرح است اين است که جهان با نظام معين وجود داشته باشد و يا هيچ چيزی وجود نداشته باشد. بديهی است که حکمت اقتضا میکند افضل را، يعنی هستی را نه نيستی را.
⬅️ايضاً، آن که امکان وجود دارد، وجود اشياء است با همه لوازم و اوصاف لاينفک آنها. و اما اين که خيرات و هستیها از شرور و نيستیها جدا شوند، خيال محض و توهم محال است. پس، از اين نظر نيز آنچه از جنبه حکمت بالغه مطرح است، بود و نبود خيرات و شرور است توأماً، نه بودن خيرات و نبودن شرور.
⬅️ايضاً آنچه امکان وجود دارد، کل جهان است به صورت يک واحد به هم بسته نه وجود يک جزء و عدم جزء ديگر. پس، از نظر حکمت بالغه آنچه قابل مطرح شدن است، بود و نبود کل است نه بودن يک جزء و نبودن جزئی ديگر.
#شر.
#شرور.
#اپیکور.
#خالقیت.
#خلقت.
#توحید.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari