♨حکایت گرگی
🔸نرگس خاتون شجاع الدین🔸
🔰سال اول خدمتم( مهر1364) با مدیریت دبستان دخترانه شرافت عامری بندر دیلم آغاز شد. در اردیبهشت 1365 در مدرسه بودیم که بازرسی به نام آقای گرگی وارد شد و از من خواست جهت بازدید با هم به کلاس ها برویم. به کلاس دوم رفتیم. در اردیبهشت کتاب ها تمام شده و آموزگاران درسها را دوره می کنند. بازرس کتاب فارسی را برداشت و بازکرد. نام درس گاو عمو حسین بود. دانش آموزی به نام زهرا را بلند کرد و از او پرسید« نام سگ مریم چه بود؟» زهرا که دانش آموز زرنگی بود، جواب داد:« گرگی!». بازرس گفت: دخترم دقت کن دوباره سوال می کنم« سگ مریم چه نام داشت؟ نام بازرس را نمی گویم» زهرا در حالی که به من نگاه می کرد، دوباره گفت:«گرگی» من هم با جنباندن سر گفته ی اور را تأیید کردم. بازرس گفت:« دانش آموز ترسیده، شما از او سؤال کنید» گفتم: « آقا زهرا درست می گوید و اتفاقی اسم سگ مریم مشابه فامیل شماست» در این لحظه بازرس غرق در خنده و از کلاس خارج شد و در راهرو به من گفت: «خانم شجاع الدین! برایت خاطره جالبی است و می توانی این را تعریف کنی » دقیقا ده سال بعد در شهر برازجان در کلاس بودم که بازرسی بدون اطلاع قبلی وارد کلاس شد. او تا من را دید، گفت: خانم شجاع الدین نام سگ مریم چه بود؟ و خندید.
📚فصل های بی تکرار، ص148
#معلم
#طنز
#تجربه_نگار
🌷 به فانوس بپیوندید 🌷
👇👇👇👇👇👇
📲 eitaa.com/fanoosemellatha
📲 t.me/fanoosemellatha
📲 instagram.com/fanoosemellatha
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز
🟢معلم طبیعیش خوبه🟡
😅😅
معلم هورمونی...🧐😂
پ.ن: تقدیم به معلمان پرورشی عزیز آموزش و پرورش🌺⚘
•┈••✾•🍀🌹☘•✾•┈•
@fanoosemellatha