فرهنگی منطقه یک قم
📚 حاج قاسمی که من میشناسم. روایت رفاقتی چهل ساله حاج قاسم با علی شیرازی... قسمتهایی از این کتاب
🪴📚
حاجقاسم فرماندهی نبود که طبق گزارشها تصمیم بگیرند.
خودش میدان جنگ را میدید، ظرفیت دشمن و خودمان را میسنجید و بعد تصمیم میگرفت. اگر حرفی میزد، از میدان خبر داشت. توی جلسهها میدیدم که حرف حاجقاسم یک سر و گردن از همه حرفها بالاتر است. وقتی میگوید داعش تا سه ماه دیگر سقوط میکند، مقام معظم رهبری میپذیرد که درست میگوید؛ و به او اعتماد دارند. مردم حرفش را باور میکنند. وقتی برای اربعین میگوید عراق امن است، مردم به او اعتماد میکنند.
#فرمانده_میدان
#مرد_میدان
#حاجقاسمیکهمنمیشناسم
#کتاب_خوب
#باهم_کتاب_بخوانیم
#علی_شیرازی
فرهنگی منطقه یک قم
📚 حاج قاسمی که من میشناسم. روایت رفاقتی چهل ساله حاج قاسم با علی شیرازی... قسمتهایی از این کتاب
🪴📚
من به دعای آهوها نیاز دارم...
🌲🦌🌲
سردارسلیمانی به همه جوانب، دقت داشت. کنار قرارگاه نیروی قدس، کوهیست که چند آهو در آنجا زندگی میکردند و گاهی تا پشت سیم خاردار میآیند. حاجقاسم دستور داده بود برایشان علوفه توی کوه پخش کنند.
اگر تهران بود و فرصت داشت خودش این کار را میکرد.
گاهی از سوریه به مسئول قرارگاه زنگ میزد که «غذای آهوها یادت نرود.»
یکی از دوستان گفت: «حاجی، اینجا هم حواست به آهوها هست؟!»
حاجقاسم گفت: «من به دعای آهوها نیاز دارم.»
#حاجقاسمیکهمنمیشناسم
#دعای_آهوان
#کتاب_خوب
#باهم_کتاب_بخوانیم
#علی_شیرازی
فرهنگی منطقه یک قم
📚 حاج قاسمی که من میشناسم. روایت رفاقتی چهل ساله حاج قاسم با علی شیرازی... قسمتهایی از این کتاب
🪴📚
حلب در محاصره بود، در وضعیت محاصره بردن تجهیزات زیاد ممکن نیست، عدهای آنجا در محاصره بودند.
🚁
حاج قاسم میخواست در محاصره توی فرودگاه حلب بنشیند. جان خودش را به خطر انداخت و با هلیکوپتر توی فرودگاه حلب نشست؛ هم به نیروهای خودی روحیه داد و هم وارد شد ببیند چه کار میشود کرد.
توی خود میدان تصمیم میگرفت.
هر چه توان داشت، گذاشت و با شجاعت وارد میدان شد.
نگفت:« اگر این امکانات را داشته باشم وارد میدان میشوم.»
گفت: «با امکاناتی که داریم وارد میشویم!»
#حاجقاسمیکهمنمیشناسم
#کتاب_خوب
#باهم_کتاب_بخوانیم
#مرد_میدان
#علی_شیرازی
فرهنگی منطقه یک قم
📚 حاج قاسمی که من میشناسم. روایت رفاقتی چهل ساله حاج قاسم با علی شیرازی... قسمتهایی از این کتاب
🪴📚
آدمشناسی از هنرهای حاجقاسم بود.
نیروهایش را توی میدان شناسایی میکرد، فرماندهی نبود که از بیرون مدیریت کند.
توی میدان نیروهایش را ارزیابی میکرد؛ جنگش را میدید، اخلاقش را میسنجید و مسئولیت میداد.
#حاجقاسمیکهمنمیشناسم
#کتاب_خوب
#باهم_کتاب_بخوانیم
#اسوه
#مدیر
#علی_شیرازی