بررسی علل صلح امام حسن در کتاب سیره پیشوایان_ مهدی پیشوایی
#صلح_امام_حسن
#سیره_پیشوایان
#مهدی_پیشوایی
من نمیتوانم کسی را فقط برای علم و تقوایش تایید کنم!
داستانى را من خيلى سابق از يكى از علماى قم شنيدم. در ميان علما و مراجع گذشته در اين صد سال اخير، مرحوم ميرزاى شيرازى- ميرزاى بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمدحسن، همان كه تنباكو را تحريم كرد- از كسانى است كه در علم و در عقل و در تقوا تقريباً در طراز اول است. مخصوصاً در صفا و معنويت شايد در طبقه مراجع كسى به حد او نرسيده يا كمتر رسيده است. ظاهرش هم هيچ نشان نمىداد، خيلى مرد عجيبى بوده است.
در يكى از شهرستانها يك ملايى بوده است، بعضى از دوستان ميرزا گفته بودند ما نامهاى خدمت ايشان نوشتيم و از ايشان تأييد خواستيم كه اين آقا در اين شهرستان هست؛ مرتب نامه به ايشان نوشتيم كه فلان شخص در اين شهر مردى است خيلى عالم، در اين حد، عالم است، مجتهد است و خيلى هم باتقوا، شما ايشان را تأييد كنيد، مثلًا اجازه به ايشان بدهيد.
مىگويد:
ما نامه نوشتيم، ميرزا جواب نداد. بار ديگر نامه نوشتیم، باز تعريف کردیم كه اين آقا مردى است بسيار عالم و باتقوا، هم علمش را تأييد کردیم و هم تقوايش را.
باز ميرزا جواب ندادند.
تا بالاخره آن كسى كه اين همه آن عالم را تأييد مىكرده، بلند مىشود مىرود سامرا نزد میرزای بزرگ شیرازی و میگوید:
آقا! چرا ما هر چه براى اين عالم باتقوا تأييد خواستيم، شما تأييد نكرديد، چرا نامه هاى ما را جواب نداديد، آيا حرف ما را قبول نداريد كه او مرد عالم و باتقوايى است؟
[میرزای شیرازی] فرموده بودند: چرا، همه حرفهاى شما را قبول كردم. گفته بود:
پس چرا شما تأييد نكرديد؟
فرموده بودند:
تو همواره در نامههايت نوشتى كه اين چقدر عالِم است و چقدر باتقواست، در يك نامهات ننوشتى كه عقلش در چه حدى است؟
براى ملّا، علم و تقوا كافى نيست، عقل و فكر و دورانديشى و هوشيارى و ادراكِ شرايطِ زمانِ خودش و شناختن مردم، اينها خودش، ركن اساسى است.
خيلى هم عالم و باتقوا باشد اما يك آدم سادهدل، ابزاردست شيّادها میشود.
تو هيچ اسمى از آن مسأله عمده نبرده بودى. من نمىتوانم كسى را فقط به دليل علم و تقوا، تأييد كنم درصورتى كه براى من محرز نيست كه از نظر عقل و تدبير و هوشيارى و دركِ شرايط زمان و درك و شناخت مردم، در چه حدى است.
بسيار خوب، آدم عالم و باتقوا براى خودش آدم خوبى است، اما من نمىتوانم مقدّراتِ اسلامىِ مردم را در دست كسى بدهم كه عقلش براى من محرز نيست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج۲۷،ص۴۹۷، نشر صدرا.
http://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_پیشوایان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
فورا دیوار خانه را بنا کردند!
به یاد دارم روزی که با شهید نواب صفوی راهی مدرسه میشدیم، در بین راه متوجه شدیم دیوار خانهای در نزدیکی بازار فرو ریخته است و داخل خانه نمایان است. شهید نواب صفوی قدری تأمل کردند و از بازاریان پرسیدند:
این خانهی کیست؟ گفتند: صاحبخانه از دنیا رفت و اهل خانه، توان اینکه دیوار خانه را بازسازی کنند، ندارند. آقا سید مجتبی به محض شنیدن این جمله، فوری عبا و عمامه را کنار خیابان رها کرد و بیلی پیدا کرد و شروع به جمع کردن خاکهای کنار آن دیوار کرد، من هم از یکی از قصابهای بازار بنام سید احمد، بیلی گرفتم و مشغول خاکبرداری از کنار دیوار شدیم. همسایهها و اهالی محل که ما را مشغول کار دیدند، آمدند و بیلها را از دست ما گرفته و تا عصر همان روز دیوار خانه ترمیم و امنیتش تأمین و محفوظ شد.
از اینگونه کارهای مردمی در رفتارهای آقا سیدمجتبی نواب صفوی فراوان دید میشد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجتهدی پهلوان- خاطرات آیت الله سید مرتضی مستجاب الدعواتی- ص۹۴، نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان
https://eitaa.com/sirefarzanegan
#سیره_پیشوایان
#نواب_صفوی