«سیره فرزانگان»
این قسمت: «رجبعلی خیاط»
الهی و ربی من لی غیرک!
جناب شیخ رجبعلی خیاط، بارها عنوان میکردند:
من در زمانی که کار میکردم و در سیر و سلوک بودم، هر موقع کارم زیاد بود شروع به خواندن اذکاری میکردم که استادم " برهان الدین خوراسگانی " به من داده بود.
تجربه کردهام مثلاً کاری که سه روز طول میکشید، ضمن آن کار، ذکری را که از استاد گرفته بودم، میخواندم، نگاه میکردم، میدیدم کار تمام شد!!!!
مثل این که یک عده زیادی میآمدند و به من کمک میکردند!
یادم میآید که جناب شیخ رجبعلی خیاط میگفتند:
به این ذکر بپردازید:
🍃" الهی و ربی مَن لی غیرک " 🍃
این ذکر در کارهای سنگین به شما خیلی کمک میکند. من واقعاً این را تجربه کردهام۰
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
گفتگوی دکتر علی مدرسی- نوه شهید مدرس و از شاگردان خصوصی عارف والامقام شیخ رجبعلی خیاط- با کیهان فرهنگی.
https://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#رجبعلی_خیاط
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
ابیات به شرح زیر هست👇🏻
وَ كَم لِلّهِ مِن لُطفٍ خَفيٍّ
يَدِقُّ خَفاهُ عَن فَهمِ الذَكيِّ
چه بسیار لطفهای پنهانی، خداوند دارد
که از فهمِ افرادِ باهوش نیز پوشیده است.
وَ كَم يُسرٍ أَتٰى مِن بَعدِ عُسرٍ
فَفَرِّجْ كُربَةَ القَلبِ الشَجيِّ
و چه بسیار آسایشی که پس از سختی میآید
پس حزن و اندوهِ قلبِ نگرانت را برطرف کن.
وَ كَم أَمرٍ تُساءُ بِهِ صَباحاً
وَ تَأتيكَ المَسَرَّةُ بِالعَشيِّ
و چه بسیار اموری که صبح باعث ناراحتی بوده
اما شب هنگام، باعثِ سرور و شادمانی شده است.
إِذا ضاقَت بِكَ الأَحوالُ يَوماً
فَثِق بِالواحِدِ الفَردِ العَلِيِّ
زمانی که روزگار بر تو سخت گرفت
اعتماد کن به آن خداوند واحدِ فردِ عالی مرتبه.
تَوَسَّل بِالنَّبِي في كُلِّ خَطبٍ
يَهونُ إِذا تُوَسِّلْ بِالنَّبيِّ
تو هر مشکل طاقت فرسا، به نبی اکرم(ص) توسل کن.
چرا که هر مشکلی، با توسل به نبی اکرم(ص) آسان میشود.
وَ لا تَجزَع إِذا ما نابَ خَطبٌ
فَكَم لِلّهِ مِن لُطفٍ خَفيِّ
و زمانی که گرفتاریای پیش آمد، بیتابی نکن.
چرا که خداوند، الطاف پنهان بسیاری دارد.
💠سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
در محضر استاد فاطمینیا.
https://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#کلام_امیر
#استاد_فاطمینیا
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
«سیره فرزانگان»
این قسمت:
بیا جلد دومش را هم ببر و به نام خودت، چاپ کن!
نزدیک به سی سال پیش، از استاد فاطمینیا شنیدم که عالِمی کتابی نوشته بود و نسخه خطی آن، پیش از چاپ، به چنگِ کسی افتاد و او رفت و آن کتاب را به نام خود چاپ و منتشر کرد!
پس از مدتی شنید که نویسنده واقعی کتاب، دنبال اوست و پیوسته تلاش میکرد از رو به رو شدن با او، پرهیز کند.
تا این که سرانجام آن عالم در جائی وی را یافت و به او گفت:
غرض و هدف من از نوشتن آن کتاب، تنها این بود که آن سخنان در جامعه منتشر شود و دنبال تو بودم که بگویم:
جلد دومی هم بر آن کتاب نوشتهام، تو که آن کتاب را به نام خود چاپ کردی، بیا و جلد دومش را هم ببر و به نام خود چاپ کن!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال تلگرامی حدائق ذات بهجت،
http://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
«سیره فرزانگان»
این قسمت: علامه حسنزاده
اگر خداوند بخواهد مرا جهنم ببرد، چنین جایی میبرد!
علامه حسن زاده آملی واقعاً عالم بودند. به این معنا که دوست داشتند تمام وقت خودشان را برای مطالعه بگذارند.
خودشان میفرمودند:
اگر خدای متعال بخواهد من را به جهنم ببرد، من را به یک کتابخانه میبرد و میگوید به این کتابها دست نزن، پشت جلد را نگاه کن ولی آن را نخوان!
ایشان واقعاً عاشق کتاب و مطالعه بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری حوزه، گفتگو با آیت الله دکتر احمد عابدی، ۱۴۰۰/۷/۲۶.
http://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#علامه_حسنزاده
#مطالعه
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
«سیره فرزانگان»
این قسمت: استاد حسنزاده آملی
من هیچ وقت برای پول، این دروغ را نمیگویم!
استاد حسن زاده آملی برای ما نقل میکردند:
اخیراً آقایی با یک کیف سامسونت به منزل ما آمدند و گفتند:
شما وجوه شرعی هم میگیرید؟ گفتم: بله- این ماجرا مربوط به حدود ۲۵ سال پیش است- این آقا یک چک نوشت به مبلغ پانزده میلیون تومان، اما از من درخواست کرد که تاریخِ رسیدِ وجوه را برای پنج ماه قبل بنویسم.
من نگاهی به او کردم و گفتم:
اگر پانصد میلیون بود و به جای پنج ماه، درخواست میکردید که پنج روز قبل تاریخ را بنویسم، من هیچگاه چنین کاری نمیکردم و این دروغ را مرتکب نمیشدم!
من برای ۱۵ میلیون تومان دینم را به باد بدهم؟ شما که از این در بیرون میروید، پیش خود نمیگویید من دینِ این عالِم را با ۱۵ میلیون تومان خریدم؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مباحثات، گفتگو با رضا استادی، ۱۴۰۰/۸/۱.
https://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#علامه_حسنزاده_آملی
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
«سیره فرزانگان»
این قسمت: استاد محمدمهدی مهندسی
▫️▪️▫️▪️
طوری میگویی خبر بد که آدم فکر میکند نماز صبحت قضا شده است!
مرحوم استاد محمد مهدی مهندسی میفرمودند:
یک پیکان داشتم، پسر بزرگم احمد آن را برداشت و رفت تهران و برگشت به من گفت:
بابا یک خبر بد! گفتم: چی شده؟ گفت:
ماشین را به سرقت بردند! آن را در مکانی پارک کرده بودم، برگشتم دیدم نیست! خیلی هم این طرف، آن طرف تحقیق کردم، بالاخره تحقیقات به جایی نرسید.
گفتم: طوری میگویی خبر بد، که آدم گمان میکند دروغی گفته شده، غیبتی انجام شده، نماز صبحت قضا شده، چشمت به نامحرم افتاده، این که میگویی خبر بدی که نیست، یک مشت آهن پاره در دست ما بود که چقدر دردسر داشتیم، غصه بنزین، غصه لاستیک، تعمیر و....، حالا که در اختیار دیگری قرار گرفته، تمام این نگرانیها را هم با خودش به او منتقل کرده است، این که خبر بدی نیست، بلکه خبر خوبی است!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حدیث سحر، ص۵۱۰- ۵۰۹، حسن رمضانی، به کوشش وحید واحد جوان،نشر بوستان کتاب.
https://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#محمدمهدی_مهندسی
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
سیره فرزانگان
این قسمت: تختی
۱۴ دی ماه سالگشت درگذشت مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی بود، ضمن طلب رحمت برای آن پهلوان متواضع، خاطرهای از ایشان را مرور میکنیم:
خاطرهای ازجوانمردی جهان پهلوان غلامرضا تختی!
الکساندر مدوید- قهرمان افسانهای کُشتی جهان- که در رقابتهای جهانیِ تولیدو، توانست بر تختی غلبه کند، درباره مسابقه معروفش با جهان پهلوان چنین میگفت:
قبل از آنکه تختی را به طور کامل بشناسم و او را بهترین رفیق ورزشی خود بدانم، به او فقط به عنوان یک رقیب و مدعی، احترام میگذاشتم تا این که آن ماجرای معروف پیش آمد.
من از ناحیه پای راست آسیب دیده بودم و تختی در حال عبور از رختکن به چشم دید که پزشک تیم شوروی، در حال بانداژ پایِ مصدوم من است. همان لحظه دکتر به من گفت:
کارَت تمام است، حریف فهمید پای راست تو آسیب دیده و راحت شکستت میدهد!
حتی سرمربی تیم از من خواست انصراف بدهم و کشتی نگیرم، اما من روی تشک حاضر شدم و تختی حتی یک بار هم، به پایِ آسیب دیده من دست نزد!
او کُشتی را با نتیجه مساوی و به خاطر وزن بیشتر به من باخت، اما برنده واقعی او بود!
اینک سالها از آن ماجرا میگذرد، ولی خاطره آن جوانمردی در حرفهای ترین میدانهایِ رقابتی جهان، به حدی در دل و جان "مدوید" اثرگذار بود که بعدها، حتی برای بزرگداشت سالروز درگذشت تختی نیز به ایران آمد و یاد رقیب و دوست دیرینش را گرامی داشت.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال الفبا.
https://t.me/sireyefarzanegan
#تختی
#پهلوان
#سیره_فرزانگان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
سیره فرزانگان
این قسمت: تختی
سعی کن پهلوان باشی، نه قهرمان!
۱۴ دی ماه ۱۳۵۸ یک سال پس از پیروزی انقلاب و در آستانه دوازدمین سالگرد درگذشتِ مرحوم جهان پهلوان تختی، خانواده او در قم با امام خمینی دیدار کردند. گزارش این دیدار که اولین بار در روزنامه جمهوری اسلامی (مورخ ۱۷ /۱۰ /۱۳۵۸، ص ۷ منتشر شد، در جلد ۱۲ صحیفه امام، ص ۲۹ آمده این گونه آمده است:
روز جمعه بابک و خانم شهلا توکلی- همسر مرحوم تختی- به حضور امام شرفیاب شدند. هنگام ظهر بود و موقع ناهار. آنها ناهار را که نان و سیب زمینی بود، به اتفاق امام صرف کردند. بعد از ناهار، بابک به امام میگوید:
من تا به حال سه افتخار بزرگ دارم:
۱- به حضور امام امت رسیدهام.
۲- فرزند جهان پهلوانی چون تختی هستم.
۳- این انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسیده است.
امام بعد از این که حرفهای بابک تمام میشود، دستی به سر بابک میکِشند و او را میبوسند و فقط دو سه کلمهای که دریایی از معانی را در برمیگیرد به بابک گفتند. و این خود میتواند سرمشقی برای تمام ورزشکاران شود. امام فرمودند:
پسرم سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از خبرگزاری جماران.
https://t.me/sireyefarzanegan
#تختی
#پهلوان
#سیره_فرزانگان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
من نمیتوانم کسی را فقط برای علم و تقوایش تایید کنم!
داستانى را من خيلى سابق از يكى از علماى قم شنيدم. در ميان علما و مراجع گذشته در اين صد سال اخير، مرحوم ميرزاى شيرازى- ميرزاى بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمدحسن، همان كه تنباكو را تحريم كرد- از كسانى است كه در علم و در عقل و در تقوا تقريباً در طراز اول است. مخصوصاً در صفا و معنويت شايد در طبقه مراجع كسى به حد او نرسيده يا كمتر رسيده است. ظاهرش هم هيچ نشان نمىداد، خيلى مرد عجيبى بوده است.
در يكى از شهرستانها يك ملايى بوده است، بعضى از دوستان ميرزا گفته بودند ما نامهاى خدمت ايشان نوشتيم و از ايشان تأييد خواستيم كه اين آقا در اين شهرستان هست؛ مرتب نامه به ايشان نوشتيم كه فلان شخص در اين شهر مردى است خيلى عالم، در اين حد، عالم است، مجتهد است و خيلى هم باتقوا، شما ايشان را تأييد كنيد، مثلًا اجازه به ايشان بدهيد.
مىگويد:
ما نامه نوشتيم، ميرزا جواب نداد. بار ديگر نامه نوشتیم، باز تعريف کردیم كه اين آقا مردى است بسيار عالم و باتقوا، هم علمش را تأييد کردیم و هم تقوايش را.
باز ميرزا جواب ندادند.
تا بالاخره آن كسى كه اين همه آن عالم را تأييد مىكرده، بلند مىشود مىرود سامرا نزد میرزای بزرگ شیرازی و میگوید:
آقا! چرا ما هر چه براى اين عالم باتقوا تأييد خواستيم، شما تأييد نكرديد، چرا نامه هاى ما را جواب نداديد، آيا حرف ما را قبول نداريد كه او مرد عالم و باتقوايى است؟
[میرزای شیرازی] فرموده بودند: چرا، همه حرفهاى شما را قبول كردم. گفته بود:
پس چرا شما تأييد نكرديد؟
فرموده بودند:
تو همواره در نامههايت نوشتى كه اين چقدر عالِم است و چقدر باتقواست، در يك نامهات ننوشتى كه عقلش در چه حدى است؟
براى ملّا، علم و تقوا كافى نيست، عقل و فكر و دورانديشى و هوشيارى و ادراكِ شرايطِ زمانِ خودش و شناختن مردم، اينها خودش، ركن اساسى است.
خيلى هم عالم و باتقوا باشد اما يك آدم سادهدل، ابزاردست شيّادها میشود.
تو هيچ اسمى از آن مسأله عمده نبرده بودى. من نمىتوانم كسى را فقط به دليل علم و تقوا، تأييد كنم درصورتى كه براى من محرز نيست كه از نظر عقل و تدبير و هوشيارى و دركِ شرايط زمان و درك و شناخت مردم، در چه حدى است.
بسيار خوب، آدم عالم و باتقوا براى خودش آدم خوبى است، اما من نمىتوانم مقدّراتِ اسلامىِ مردم را در دست كسى بدهم كه عقلش براى من محرز نيست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج۲۷،ص۴۹۷، نشر صدرا.
http://t.me/sireyefarzanegan
#سیره_پیشوایان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
💠سیره فرزانگان💠
این قسمت: آیتاله گلپایگانی
خداوند خود از مومنان دفاع میکند!
یک وقتی به مرحوم آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی عرض کردند:
اشخاصی مردم را از شما بر میگردانند!
ایشان در جواب فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا(خداوند از مومنان دفاع میکند)
به همین جمله از آیه
قرآن کریم بسنده کردند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت-
خاطراتی از مرحوم آية الله العظمى سید محمدرضا موسوی گلپایگانی- نقل خاطره از:
آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر دارالقرآن الکریم.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
#سیره_فرزانگان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
#آیتاله_گلپایگانی
دو خاطره شنیدنی از روحانی برجسته اهلسنت!
شریف زاهدی، روحانی برجسته اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین می آورد:
1⃣ خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است. تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتابهای «مولوی محمد عمر سربازی» بودم.
مطالعهام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولوی ها، معنای کلمه ی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا میگویند؟
از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود:
«مولانا» یعنی واجه؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما.
به آنها گفتم: من تعجب میکنم «مولا» درباره بزرگانتان معنای واجه و رهبر میدهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به معنای دوست آمده است!
2⃣ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم استناد کردم. ایشان میگفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد.
یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی.
گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانوادهام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو.
گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی.
خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟
گفتم: میخواستم به تو بگویم: دوستت دارم.
گفت: همین!
گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم.
دوستم ناراحت شد و گفت: خانوادهام منتظرم بودند و باید میرفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت میکنی؟
گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند میروی و شما را از راهتان بر میگردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت میشوی و در عقل من شک میکنی، ولی وقتی پیامبر اسلام ص دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود میرفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه میدانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمیکردند؟!
با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خندهداری زده است و اقرار کرد که پیامبر خدا- در جریان غدیر خم- میخواست نکته مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
باید شیعه میشدم- خاطرات شریف زاهدی- ص ۱۳۸، نشر مجمع جهانی شیعه شناسی.
#سیره_فرزانگان
#عبدالحسن_بزرگمهرنیا
#غدیر