eitaa logo
فرهنگی منطقه یک قم
2.6هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
609 ویدیو
33 فایل
🛠 ارتباط با واحد فرهنگی: @Admin_farhangii1 مسئول واحد فرهنگی: آقای ناصر جباری (داخلی 207) مسئول تربیت بدنی و اردو: اتاق شماره ۲۰۸ تلفن: ۰۲۵۳۷۷۳۶۹۹۷
مشاهده در ایتا
دانلود
«سیره فرزانگان» این قسمت: استاد محمدمهدی مهندسی ▫️▪️▫️▪️ طوری می‌گویی خبر بد که آدم فکر می‌کند نماز صبحت قضا شده است! مرحوم استاد محمد مهدی مهندسی می‌فرمودند: یک پیکان داشتم، پسر بزرگم احمد آن را برداشت و رفت تهران و برگشت به من گفت: بابا یک خبر بد! گفتم: چی شده؟ گفت: ماشین را به سرقت بردند! آن را در مکانی پارک کرده بودم، برگشتم دیدم نیست! خیلی هم این طرف، آن طرف تحقیق کردم، بالاخره تحقیقات به جایی نرسید. گفتم: طوری می‌گویی خبر بد، که آدم گمان می‌کند دروغی گفته شده، غیبتی انجام شده، نماز صبحت قضا شده، چشمت به نامحرم افتاده، این که می‌گویی خبر بدی که نیست، یک مشت آهن پاره در دست ما بود که چقدر دردسر داشتیم، غصه بنزین، غصه لاستیک، تعمیر و....، حالا که در اختیار دیگری قرار گرفته، تمام این نگرانی‌ها را هم با خودش به او منتقل کرده است، این که خبر بدی نیست، بلکه خبر خوبی است! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: حدیث سحر، ص۵۱۰- ۵۰۹، حسن رمضانی، به کوشش وحید واحد جوان،نشر بوستان کتاب. https://t.me/sireyefarzanegan
سیره فرزانگان این قسمت: تختی ۱۴ دی ماه سالگشت درگذشت مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی بود، ضمن طلب رحمت برای آن پهلوان متواضع، خاطره‌ای از ایشان را مرور می‌کنیم: خاطره‌ای ازجوانمردی جهان پهلوان غلامرضا تختی! الکساندر مدوید- قهرمان افسانه‌ای کُشتی جهان- که در رقابت‌‌های جهانیِ تولیدو، توانست بر تختی غلبه کند، درباره مسابقه معروفش با جهان پهلوان چنین می‌گفت: قبل از آنکه تختی را به طور کامل بشناسم و او را بهترین رفیق ورزشی خود بدانم، به او فقط به عنوان یک رقیب و مدعی، احترام می‌گذاشتم تا این که آن ماجرای معروف پیش آمد. من از ناحیه پای راست آسیب دیده بودم و تختی در حال عبور از رختکن به چشم دید که پزشک تیم شوروی، در حال بانداژ پایِ مصدوم من است. همان لحظه دکتر به من گفت: کارَت تمام است، حریف فهمید پای راست تو آسیب دیده و راحت شکستت می‌دهد! حتی سرمربی تیم از من خواست انصراف بدهم و کشتی نگیرم، اما من روی تشک حاضر شدم و تختی حتی یک بار هم، به پایِ آسیب دیده من دست نزد! او کُشتی را با نتیجه مساوی و به خاطر وزن بیشتر به من باخت، اما برنده واقعی او بود! اینک سال‌ها از آن ماجرا می‌گذرد، ولی خاطره آن جوانمردی در حرفه‌ای ترین میدان‌هایِ رقابتی جهان، به حدی در دل و جان "مدوید" اثرگذار بود که بعدها، حتی برای بزرگداشت سالروز درگذشت تختی نیز به ایران آمد و یاد رقیب و دوست دیرینش را گرامی داشت. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال الفبا. https://t.me/sireyefarzanegan
سیره فرزانگان این قسمت: تختی سعی کن پهلوان باشی، نه قهرمان! ۱۴ دی ماه ۱۳۵۸ یک سال پس از پیروزی انقلاب و در آستانه دوازدمین سالگرد درگذشتِ مرحوم جهان پهلوان تختی، خانواده او در قم با امام خمینی دیدار کردند. گزارش این دیدار که اولین بار در روزنامه جمهوری اسلامی (مورخ ۱۷ /۱۰ /۱۳۵۸، ص ۷ منتشر شد، در جلد ۱۲ صحیفه امام، ص ۲۹ آمده این گونه آمده است: روز جمعه بابک و خانم شهلا توکلی- همسر مرحوم تختی- به حضور امام شرفیاب شدند. هنگام ظهر بود و موقع ناهار. آن‌ها ناهار را که نان و سیب زمینی بود، به اتفاق امام صرف کردند. بعد از ناهار، بابک به امام می‏گوید: من تا به حال سه افتخار بزرگ دارم: ۱- به حضور امام امت رسیده‌ام. ۲- فرزند جهان پهلوانی چون تختی هستم. ۳- این انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسیده است. امام بعد از این که حرف‌های بابک تمام می‏شود، دستی به سر بابک می‏‌کِشند و او را می‌بوسند و فقط دو سه کلمه‌ای که دریایی از معانی را در برمی‏‌گیرد به بابک گفتند. و این خود می‌تواند سرمشقی برای تمام ورزشکاران شود. امام فرمودند: پسرم سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از خبرگزاری جماران. https://t.me/sireyefarzanegan
«سیره فرزانگان» این قسمت: علامه طباطبایی همه ظرفیت‌های مغز علامه به کار گرفته شده است! پرفسور شریعتمدار رفیع- رئیس بخش مغز و اعصاب بیمارستان سعادت آباد- بودند. مرحوم علامه طباطبایی چند صباحی در اواخر عمر در این بیمارستان بستری شدند چون مقداری فراموشی پیدا کرده بودند. وقتی علامه به منزل پدری ما آمدند، این پرفسور هم به منزل پدر ما آمد و مانند یک عاشق به علامه نگاه می‌کرد با اینکه فردی ریش‌تراشیده و با کراوات و دارای منش اروپایی بود. ایشان می‌گفت: کادر پزشکی و پرستارهای ما عاشق علامه طباطبایی شده بودند. در مورد بیماری علامه هم تعبیر پروفسور این بود که کل کاری که می‌شده از مغز کشیده شود، کشیده شده است! در این شرایط معمولا کنترل ارادی افراد کم شده، و باطنشان بروز بیشتری پیدا می‌کند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶. https://eitaa.com/sirefarzanegan
💠سیره فرزانگان💠 این قسمت: علامه طباطبایی برای صرفه جویی در وقت و فراموش نکردن مطالب، آن‌ها را بدون نقطه می‌نوشتند! ایشان وقتی المیزان را می‌نوشتند، خیلی اوقات می‌دیدم که مطالبش بدون نقطه است. من یکبار به ایشان گفتم: آقا بابا! دستخط شما را اگر به معلم ما بدهند، صفر می‌گیرید! ایشان خندیدند و گفتند: پسرم مطالب خیلی سریع به ذهن من می‌آیند، اگر تند ننویسم، فراموش می‌شوند. بنابراین بدون نقطه می‌نویسم و بعدا نقطه‌ها را می‌گذارم! لذا برخی مطالب را ایشان بدون نقطه نوشته بودند.  سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶. https://eitaa.com/sirefarzanegan
💠سیره فرزانگان💠 این قسمت: آیت‌اله گلپایگانی خداوند خود از مومنان دفاع می‌کند! یک وقتی به مرحوم آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی عرض کردند: اشخاصی مردم را از شما بر می‌گردانند! ایشان در جواب فرمودند: إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا(خداوند از مومنان دفاع می‌کند) به همین جمله از آیه قرآن کریم بسنده کردند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت- خاطراتی از مرحوم آية الله العظمى سید محمدرضا موسوی گلپایگانی- نقل خاطره از: آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر دارالقرآن الکریم. https://eitaa.com/sirefarzanegan
💠سیره فرزانگان💠 این قسمت: دکتر عباس شیبانی قبل از حساب و کتاب مخارج، خمس آن را کنار می‌گذاشتند! پدر و مادرم هم‌عقیده بودند و یادم نمی‌آید هیچ‌وقت در خانه‌مان دعوایی از آنها دیده باشم مگر همین بحث‌های ساده. مثلاً هر ماه که پدرم-دکتر عباس شیبانی- حقوق می‌گرفت، قبل از حساب و کتاب خرج و مخارج زندگی، یک پنجم حقوقش را به‌عنوان خمس آن ماه کنار می‌گذاشت! اوایل برای مادرم سخت بود با این شیوه زندگی پدرم کنار بیاید اما خیلی نگذشت که در دفتر حساب و کتاب مادرم اولین هزینه، همین بود. اگر می‌بینید پدر و مادرم با وجود تمام مسئولیت‌های مهمی- مثل یک دوره وزارت،پنج دوره نماینده مجلس، ریاست دانشگاه تهران، سه دوره عضو شورای شهر تهران- که پدرم داشت، به لحاظ مالی به‌اطلاح رشد نکردند، به این دلیل بود که خودشان آگاهانه انتخاب کرده بودند ساده زندگی کنند و این دقت‌ها را در زندگی داشته باشند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش. خبرگزاری فارس، گفتگو با آزاده شیبانی- فرزند مرحوم دکتر عباس شیبانی-۱۴۹۱/۱٠/۱۱. https://eitaa.com/sirefarzanegan
من از نوجوانی بر دعای عهد، مداومت داشتم! مرحوم آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی می‌فرمودند: من از زمانی که دعای عهد را یاد گرفتم، هیچ صبحی نگذشت که این دعا را نخوانم و از همان دوران نوجوانی بر این دعا مداومت داشتم. این رویه تا اواخر عمر ایشان که توانایی داشتند، ادامه یافت. در روز جمعه هفته آخر که به خدمت ایشان رسیدم، بعد از نماز ظهر به ایشان عرض کردم: بهتر است، زیارت امام زمان(عج) را بخوانید. فرمودند: من بعد از نماز صبح، این زیارت را خوانده‌ام؛ اما با این حال دوباره این زیارت را خواندند: «السَّلامُ عَلَيْكَ یَا شَرِیكَ الْقُرآن وَیَا خَلِيفَةَ الرَّحْمن هَذَا يَوْمُ‌الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ…» آنگاه این شعر را زمزمه کردند:  نَزِيلُكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكَابِي           وَ ضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْبِلادِ سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: هفته نامه افق حوزه، شماره ۷۳۹، ص۳، ویژه نامه آیت الله العظمی صافی گلپایگانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
«سیره فرزانگان» من یاد گرفته‌ام هر کاری را با توکل و دست خالی شروع کنم! برخی آثار مرحوم آیت الله محمدی ری شهری مانند دانشنامه امام علی(ع) و میزان الحکمه، یکسره بی‌نظیر است. چهارسال بزرگترین و شیرین‌ترین نعمت خدا برای من همراهی با آثار ایشان از جمله سیره علی(ع) بود. اولین نکته‌ای که از ایشان یاد گرفتم توکل بود، وقتی قرار بود دانشکده حدیث را شروع کنند مرحوم[دکتر جعفر] شهیدی به ایشان فرمودند: حاج آقا مقداری درباره وسعت کار هم فکر کنید، ایشان فرمودند: من یاد گرفته‌ام هر کاری را با توکل و دست خالی شروع کنم، پیش خواهد رفت! و امروز نتیجه این توکل را می‌بینیم. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری ایکنا، استاد محمد علی مهدوی راد، ۱۴۰۱/۱۲/۱۱ https://eitaa.com/sirefarzanegan
«سیره فرزانگان» این قسمت: آیت اله علوی گرگانی با این کارها دل امام زمان به درد خواهد آمد! مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی سعی داشتند تا زندگی شخصی‌شان، کاملا با مردم عادی و جامعه یکی باشد، حتی وسیله ایاب و ذهاب ایشان در قم، ماشینی کاملا ساده- یک آردی مدل پایین- بود! در سفرهای مشهد و گرگان نیز، مقیّد بودند که با ماشین، به مسافرت و تبلیغ بروند. یک بار هم که آخرین سفرشان به مشهد بود، با قطار به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شدند. وقتی پیشنهاد مسافرت با هواپیما به آقا داده می‌شد، می‌فرمودند: آقای فولادی! وقتی مردم با این وسیله‌ها جابه‌جا می‌شوند، چرا ما باید با هواپیما یا ماشین‌های آن‌چنانی این کار را بکنیم؟! دل امام زمان به درد خواهد آمد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت، گفتگو با علی فولادی- سرتیم حفاظت حضرت آقا- https://eitaa.com/sirefarzanegan
دو خاطره شنیدنی از روحانی برجسته اهل‌سنت! شریف زاهدی، روحانی برجسته اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین می آورد: 1⃣ خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است. تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتاب‌های «مولوی محمد عمر سربازی» بودم. مطالعه‌ام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولوی ها، معنای کلمه ی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا می‌گویند؟ از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود: «مولانا» یعنی واجه؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما. به آنها گفتم: من تعجب می‌کنم «مولا» درباره بزرگانتان معنای واجه و رهبر می‌دهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به معنای دوست آمده است! 2⃣ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم استناد کردم. ایشان می‌گفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی. گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانواده‌ام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو. گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی. خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟ گفتم: می‌خواستم به تو بگویم: دوستت دارم. گفت: همین! گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم. دوستم ناراحت شد و گفت: خانواده‌ام منتظرم بودند و باید می‌رفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت می‌کنی؟ گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند می‌روی و شما را از راهتان بر می‌گردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت می‌شوی و در عقل من شک می‌کنی، ولی وقتی پیامبر اسلام ص ده‌ها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود می‌رفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه می‌دانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمی‌کردند؟! با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده‌داری زده است و اقرار کرد که پیامبر خدا- در جریان غدیر خم- می‌خواست نکته مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: باید شیعه می‌شدم- خاطرات شریف زاهدی- ص ۱۳۸، نشر مجمع جهانی شیعه شناسی.