eitaa logo
فرهنگی منطقه یک قم
2.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
609 ویدیو
33 فایل
🛠 ارتباط با واحد فرهنگی: @Admin_farhangii1 مسئول واحد فرهنگی: آقای ناصر جباری (داخلی 207) مسئول تربیت بدنی و اردو: اتاق شماره ۲۰۸ تلفن: ۰۲۵۳۷۷۳۶۹۹۷
مشاهده در ایتا
دانلود
هفتم تیر سال ۱۳۶۶ رژیم بعث عراق با استفاده از بمب‌های شیمیایی چهار نقطه پرازدحام سردشت را بمباران کرد که در این حمله ناجوانمردانه ۱۱۹ نفر از ساکنان غیرنظامی شهر شهید و بیش از هشت هزار نفر نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و دچار مصدومیت شیمیایی شدند. بمباران شیمیایی شهر مرزی سردشت فجیع‌ترین تهاجم شیمیایی بود که آثار و مشکلات بسیاری به وجود آورد و این شهر اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان پس از بمباران هسته‌ای هیروشیما نامیده شد.
سومین یادواره فرمانده تخریب 💠شهید ابراهیم رشید💠 سخنران: سردار حاجی زاده مداح: حاج اسلام میرزایی زمان: جمعه- ۱۱تیرماه- ساعت ۱۸:۳۰ مکان: قم-گلزار شهدا-حسینیه امام خامنه‌ای
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 قُمارباز! 🎤 روایتی متفاوت از حاج حسین کاجی ⏱ بمناسبت شب زیارتی شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسب گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هفت تیر به دیدار رزمنده بصیر حاج عباس هاشمی سنجانی رفتیم. حاج عباس، فرزند شهید علی هاشمی و پدر شهید مدافع حرم محمود هاشمی است. دوستان بزرگوار می‌توانند متن مصاحبه را در سایت نوید شاهد استان قم بخوانند. سه نسل انقلابی در یک قاب «از شهید انقلاب تا شهید مدافع حرم» https://qom.navideshahed.com/fa/news/509179/%D8%B3%D9%87-%D9%86%D8%B3%D9%84-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%D9%82%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%A7-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D8%AD%D8%B1%D9%85
۱۲تیر۱۳۶۷، سالروز شهادت ۲۹۰ مسافر هواپیمای مسافری 655 در خلیج فارس شهادت ۲۹۰ مسافر و خدمه هواپیمای مسافربری خط هوایی ۶۵۵ ایران که عازم دبی بودند. در ميان این شهدا 66 كودك زير دوازده سال و 52 زن وجود داشتند. که با موشک‌های ناو آمریکایی وینسنس در خلیج فارس، با بهانه اینکه این هواپیما نظامی بوده است مورد هدف قرار گرفتند؛ و پس از آن امریکا با اعطای نشان لیاقت به ناخدای این ناو نمک بر زخم ملت ما پاشید.شجاعت در کشتن 290 انسان بی‌دفاع و بی‌گناه! و تحسین و قدردانی نسبت به فرمانده راجرز و نیروهای زیر فرمانش، ارزش‌های حاکم بر ارتش آمریکا را به تصویر کشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 ای خدا کاش که من یک کبوتر بودم🕊 ◽️به مناسبت ۲۳ ذی‌القعده روز مخصوص زیارتی امام رضا (علیه السلام) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏.
حکایت «حاج عبدالله رنجبر کرمانی» را بخوانید...👇🏻
حاج عبدالله رنجبر کرمانی ، شهر : 🔹لوطیان بازار زنده‌اند... 🔻 حاج عبدالله رنجبر کرمانی ، پیرمرد 89 ساله خوش سیرت و کاسب پاک دست و با ایمان بازار امین السلطان مولوی است که به زهد و تقوا و خوبی معروف است... 🔻حاج اقای کرمانی چند صد برگ چک برگشتی مشتریانش را دارد که دنبال آن‎ها نرفته و حلالشان کرده. سرمایه او بزرگی و انسانیت است؛ با دستان لاغر کشوی میزش را جلو می‌کشد و رمز موفقیتش را اینطور می گوید: "شاید یک میلیارد تومان چک برگشتی مردم اینجا باشد. اما طی سالها، میزان فروشم از همه بازاریان بازار امین سلطان بیشتر بوده است." معتقد است برکت جای دیگری است. عزت دادنی است. ایشان نزدیک 70 سال است که در بازار است و در این مدت برای پول کاسبی نکرده‌است. حجره برنج فروشی حاج عبدالله در آخرین پیچ نرسیده به هشتی بازار امین السلطان قرارگرفته و در تمام طول این سال‌ها قرار دل نا آرام مردمان دست‌تنگی بوده که نمی‌خواستند شرمنده کس و کارشان باشند و دستشان مقابل نا اهل و نامحرم دراز شود. اینجا راز مگویی وجود ندارد. 🔻ایشان سال‌ها از محضر علمای اخلاق از جمله: آیت الله حق‌شناس، آیت الله مجتهدی و عبدصالح خدا مرحوم حاج محسن قلهکی و ... بهره برده‌‌اند. حاج اقای کرمانی مکاسب خوانده و 15 سال به اهل بازار اقتصاد اسلامی درس داده‌است. حاج عبدالله می‌گوید: درس مکاسب را در محضر آیت‌الله خوش وقت آموخته. حاج رنجبر کرمانی از سطوح تحصیلی بالایی برخوردار است و چند مقاله در زمینهٔ مکاسب اسلامی منتشر کرده اما در رفتار و گفتار و منش او هیچ تکبری دیده نمی‌شود. ایشان نمونه عینی زهد و تقوا و بی‌توجهی به مال دنیا هستند و این نشانگر توکل بی‌چون‌ و چرای ایشان به خداوند است. حاج عبدالله می‌گوید: اساتید این را آویزه گوش ما کردند که اگر به مشتری آسان بگیریم خدا هم به ما آسان می‌گیرد و به ما و کسب‌ و کارمان آبرو و برکت می‌دهد. این‌ها افسانه نیست. من یک‌ عمر در همین حجره ۲۰متری باخدا معامله‌ها کرده‌ام. شما به من بگویید مگر می‌شود طرف حساب شما خدا باشد و سود نکنی و به ضرر بیافتی؟» 🔻حاج عبدالله می‌گوید: در کسبم "دروغ" نگفتم... نصیحتی از حاج عبدالله : "یادتون باشه! از انجام دادن کارهای کوچک، بزرگ شوید." 🔻 همه حرف حاج آقا کرمانی یک جمله است. می‌گوید "هرآنچه بلدی عمل کن، همین!" می‌گوید: حیوان هم فرق کار خوب و بد را می داند. دقت کردین؟ اگر به گربه گوشت دهید همانجا کنار شما شروع می‌کند خوردن ولی اگر از کنار سفره گوشت بردارد به سرعت فرار می کند. او هم فرق گوشت صدقه و گوشت دزدی را می‌داند. حاج عبدالله مرام کاسب‌های کهنه‌کار بازار تهران قدیم را پیشه خودش کرده و هنوز که هنوز است گونی‌های برنج و حبوبات را قسطی بدون ضمانت به مشتری‌هایش تحویل می‌دهد. گواه این مرام دیرین، دفترهای رنگ‌پریده ورق خورده‌ای است که حالا پرشده از نام مشتری‌های خوش‌حساب و بدحسابی که روی خوش‌رویی این حبیب خدا حساب بازکرده‌اند. مغازه حاج عبدالله درست مثل خودش ریز و مریز است اما اینجا که باشی هرچقدر هم که گرفته حال باشی دلت از هم‌نشینی بادل دریایی کاسب سالخورده و خوش‌روی بازارچه امین السلطان باز می‌شود. ⭕️صفای باطنی‌اش حکم کیمیا دارد. منابع : tasnimnews.com farsnews.ir
نام این کتاب، ستّارالعیوب است! عباسقلی‌خان در مشهد، بازار معروفی دارد. مسجد، مدرسه، آب انبار، پل و دارالایتام و اقداماتِ خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده، طلبه‌ای شراب می‌خورد! ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است! در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار، به مدرسه آمده است. عباسقلی‌خان یکسره به حجره من آمد و بقیه دنبالش. داخلِ حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی‌خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفا بفرمایید نام این کتابِ قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.   دلم در سینه بدجوری می‌زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می‌لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی‌خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد…   - ببخشید، نام این کتاب چیست؟   - بحارالانوار. - عجب…! این یکی چطور؟ - گلستان سعدی.   - چه خوب…! این یکی چیست؟ - حلیه المتقین - و این یکی؟! …   لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی‌خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتابِ حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی‌خان به موضوع پی برده و آن شیشه لعنتیِ پنهان شده در پشتِ همان کتاب را هدف قرار داده بود. برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم‌هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرضِ گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم. خوشبختانه همراهانِ عباسقلی‌خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند، اما با خود او که آن را در این جا دیده بود چه باید کرد؟ - بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ - چرا آقا، الان می‌گم. داشتم آب می‌شدم. خدایا! دستم به دامنت! در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب! و گفتم: نام این کتاب ستّارالعیوب است آقا! فاصله سوالِ آمرانه عباسقلی‌خان و جوابِ التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود. شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدایِ شکسته دلان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی‌خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم‌هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلای پلک‌هایش چکید. ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یک باره کتابِ ستارالعیوب را سرجایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پیِ او بیرون رفتند، حتی آن‌ها هم از این موضوع سر در نیاوردند. عباسقلی‌خان هیچ گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است.  … اما محصل آن مدرسه، همان‌دم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرّس شد و روزی در زُمرهِ بزرگان علم، قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستّارالعیوب است» ستّار العیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردیِ عباسقلی‌خان هستم که باعث تغییر و تحولِ سازنده‌ام شد.  💠سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اخلاق پیامبر و اخلاق ما، جلال رفیع، ص۳۳۲، نشر روزنامه اطلاعات. https://t.me/sireyefarzanegan