قسمت دوم روایت عملیات رمضان؛ از کتاب مرد ابدی ؛ شهید حسن طهرانی مقدم
🔻 لطفا بدون لینک منتشر نشود!!!
..... عملیات رمضان نقطۀ عطفی برای توپخانۀ سپاه بود. هنوز خوشبینترین افراد هم مطمئن نبودند که آیا سپاه میتواند از توپهایی که غنیمت گرفته بهخوبی استفاده کند یا نه. فرماندهان قرارگاه گاهی بین خودشان به این فکر میکردند که آیا ورودِ سپاه به بحث توپخانه درست بود یا نه؟ پاسخ این سؤال را حسن غازی با صلابت داد و خیال همه را راحت کرد.
مدتی پیش از عملیات رمضان، قرار شد جمعی از فرماندهان توپخانۀ ارتش و سپاه برای بازدید از آتشبارها بروند. یک روز صبح، با برنامهریزی قبلی، یک گروه حدود بیستوپنجنفره با چند خودرو راه افتادند. در تویوتا استیشن اول، صیاد شیرازی، رحیمصفوی، حسن مقدّم همراه با یک محافظ و راننده نشسته بودند. در استیشن بعدی، چهار فرمانده توپخانۀ سپاه در قرارگاهها بودند و در خودروهای بعدی، افسران توپخانۀ ارتش و جانشینان توپخانۀ سپاه. آنها از ایستگاه قطار معروف در جادۀ اهواز ـ خرمشهر، یعنی ایستگاه حسینیه، حرکتشان را شروع کردند. جاده از ایستگاه حسینیه تا پاسگاه زید 16 کیلومتر طول داشت و در آن قسمت حدود دو متر از سطح بیابان بالاتر بود. وسط جاده پیچی بود که توپخانهای در آن قسمت آرایش داده شده بود و اولین موضع سر راهشان بود. وقتی اولین استیشن به آن موضع رسید، ایستاد و ماشینهای بعدی هم با فاصله از هم ایستادند تا درصورت شلیک خمپاره یا آتش توپخانۀ دشمن، در یک نقطه نباشند. توقف ماشین فرماندهی خیلی طولانی شد. وقتی صیاد دستش را از پنجرۀ ماشین بیرون آورد و اشاره کرد که بیایید پایین، همه متوجه شدند موضوع مهمی پیش آمده است! آقایی بیش از سایرین، آن توپخانۀ عمل کلی 130 را میشناخت، چون آنجا تحت فرماندهی خودش بود.
#تاسیس_توپخانه_سپاه
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#کتاب_مرد_ابدی_در_حال_چاپ
#معصومه_سپهری
#صیاد_شیرازی_یار توپخانه_سپاه
https://eitaa.com/lashkarekhoban
قسمت سوم روایت عملیات رمضان؛ از کتاب در حال انتشار مرد ابدی ؛زندگی شهید حسن طهرانی مقدم به روایت سپهری
🔻 لطفا بدون لینک منتشر نشود!!!
ماشینها یکبهیک از یال جاده، سرازیر شدند و به سمت توپخانه رفتند. وقتی از ماشین پیاده شدند، آقایی باتعجب از مقدّم پرسید: «حسن! چی شد وایسادین؟ مگه قرار نبود بریم مواضع و آتشبارای جلوترو ببینیم؟!»
ـ چرا، اما وقتی این موضع رو از بالا دیدیم و من گفتم این گردانِ ماست، سرهنگ صیاد باور نکرد!
موضوع برای همهشان جدی شده بود. سرهنگ صیاد شیرازی به حسن مقدّم گفته بود: «این یک موضع کلاسیکه و حتماً مال ارتشه. امکان نداره مال شما باشه! شما تازه چند ماهه که توپ غنیمت گرفتین و دارین با توپخونه کار میکنین. چطور ممکنه این موضع کلاسیک با این آرایشِ دقیق مال شما باشه؟ ببینین چقدر خاکریزای اطراف آتشبارو زیبا و درست تعبیه کردن! محل استقرار توپها کاملاً درسته. باور نمیکنم مال بچههای شما باشه که تازه وارد توپخانه شدین.» صیاد وقتی وارد موضع شد و بچههای سپاه و بسیج را پای قبضهها دید، لب به تحسین گشود. فرمانده آن آتشبار با لبخند به استقبال فرماندهان آمد و حسن او را به صیاد معرفی کرد: «ایشون برادرمون حسن غازی هستن.»
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #انتشار_برای_اولین_بار #شهید_حسن_طهرانی_مقدم #تاسیس_توپخانه_سپاه #شهید_حسن_غازی https://eitaa.com/lashkarekhoban