داشتم فکر میکردم یکی از ثمرات #چندفرزندی؛ رشدِ چند جانبهی پدر و مادر هست.
چند فرزند با ویژگیها و خصایص مختلف، رفتارها و نگرشهای متفاوتی رو طلب میکنه که اگر هر کدوم از بچهها بخوان مسیر رشدی متناسب با سلایق، علایق و استعدادهاشون رو طی کنن، پدر و مادر باید خیلی خیلی متفاوتتر از وقتی عمل کنن که یه بچه دارن. اصلاً نوع تلاش اونها در همه مسائل باید متفاوت باشه ...
پینوشت: متن رو فارغ از مسائل اقتصادی بخونید
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
تجربه فرزندآوری بانوی بهشتی
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
#استاد_تراشیون
یکسری از اختلافات خواهر_برادری در خانه خوب است. بچهها را مقاوم میکند که اگر فردا ازدواج کردند، با هر حرفی به آنها بَر نخورد و سریع بر نگردد خانه پدرش!
پس بخشی از آن خوب است که تابآوری بچهها را افزایش میدهد. ولی اگر شدید شود به نحوی که احساس شود به اعتماد به نفس، اعصاب و روان طرف مقابل خدشه وارد شده و آسیب میرساند؛ اینجا به صورت جدی باید مادر و پدر فرزند را دعوت کنند، مثلاً بگویند: مادرجان! امشب با تو حرف داریم با جدیت هم بگویند.
به او بگویند ما اصلاً بر نمیتابیم تو اینقدر برادر یا خواهرت را مسخره کنی! اگر بعداً دیدی یک برخوردی با شما کردیم ناراحت نشو! در حد یک هشدار.
البته قبل از آن هم میشود حرف او را شنید.بپرسید چرا این کار را میکنی؟! شاید از نگاه او شوخی است. ولی وقتی برای او توضیح بدهیم که با شوخی مخالف نیستیم ولی تو داری او را مسخره میکنی، متوجه رفتار غلطش میشود. لذا گفتگو میتواند یک بخشی کمک کند.
یک نکته مهم دیگر این است که یک بخشی از این اختلافات بین فرزندان در خانه، از سر بیکاری است. معمولا در بیکاریها بیشتر اتفاق میافتد. هر وقت دیدید میزان مسخره کردن در محیط خانه در حال افزایش است، بدانید که الان بیکار هستند، برای آنها کار تراشی کنید.
#تربیت_فرزند
#چندفرزندی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۶۶
#فرزندآوری
#چندفرزندی
#دوتا_کافی_نیست
با تشکر زیاد از کانال عالی تون که همیشه اولین کانالی که مطالبش رو میخونم کانال شماست و لذتی که از خوندن تجربیات بقیه میبرم با هیچ چیز دیگه قابل مقایسه نیست.
من بیست و نه ساله هستم و الحمدلله چهار تا بچه دارم و انشالله تا جایی که بشه باز هم میارم اگه خدا جونم لطف کنه و اصلا سقفی در این باره در نظر ندارم☺️
خیلی ازین خوشحالم که حداقل از خیلی از اطرافیانم جلوتر هستم در زمینه اطاعت از فرمان خداوند و رهبر عزیزم😍 ولی حس میکنم میتونستم حداقل به راحتی دوتا دیگه هم داشته باشم.
بچه دومم سه روز قبل تولد بیست سالگیم دنیا اومد و چون دوتا بچه پشت سر هم شدن، بعدش شش سال فاصله انداختم تا سومی ( به دلیل مشکلات شدید مالی که برامون پیش اومد. البته شاید اگه زود برای بعدی دست به کار میشدیم یا اون مشکل بوجود نمی اومد یا زودتر حل میشد. شاهد حرف من اینه که بعد شش سال با اینکه هنوز اثری از بهبود وضعیت نبود با توکل به خدا برای سومی اقدام کردیم و هنوز اوایل بارداریم بود که خیلی از مشکلاتمون حل شد☺️🤲)
همین شش سال نهایت حسرت رو دارم
که من که زیر بیست سال دو تا آوردم چرا از بیست تا سی سالگی فقط دوتا دیگه آوردم. میتونستم بیشتر بیارم.
الان که سومی ام سه ساله شده اونقدر دوتا بچه هام دارن لذت میبرن که لحظه به لحظه در حال حسرت خوردن هستیم. هم من هم همسرم هم دوتا بچه های بزرگم.
واقعا حس میکنم تمام این شش سال که فقط دوتا بچه داشتم چقدر این دوتا بچه ناخودآگاه روبروی هم قرار میگرفتن. از تک بودن خیلی بهتر بوده ولی باز هم چون دوتا بودن ناخوآگاه حس رقابت و روبروی هم بودن داشتن.
البته ناخودآگاه مادر پدر هم به این رقابت دامن میزنن. همسر من مثل خیلی از پدر های دیگه همش موقع دعواهاشون، طرف کوچیکه رو میگرفت و از پسر بزرگم همش توقع داشت که بزرگی کنه و دعوا نکنه و کوتاه بیاد در حالی که فقط دو سال بزرگتر بود.
هر چقدر که من میگفتم اینقدر نباید از کوچیکه طرفداری کنی، میگفتم باید خودشون مشکلشون رو حل کنن. میدونستم نباید دخالت کنیم ولی همسرم فقط از بزرگه انتظار داشت که کوتاه بیاد و همیشه بزرگی کنه
همین باعث شده بود که پسر بزرگم احساس بدی داشته باشه و حس میکرد پدرش دوستش نداره و فقط برادرش رو دوست داره.
منم مجبور بودم بیشتر بهش توجه کنم که این احساسش برطرف بشه. همین باعث شده بود که بچه ها تقریبا دو قطب شده بودن. بزرگه مال من بود و کوچیکه مال پدرش. خیلی سعی میکردم که وقتی شوهرم بچه ها رو دعوا میکرد، همون لحظه جبهه نگیرم تا اقتدارشون شکسته نشه ولی همزمان دلم برای پسر بزرگم میسوخت.
همیشه تو این بزرخ بودم و هرچی هم در خلوت به همسرم میگفتم که نباید تبعیض قائل بشیم، نباید دخالت کنیم تو بازی ها و دعواهاشون همون جا قانع میشدن و میگفتن درسته ولی در موقع عمل همون آش و همون کاسه بود.
ولی از وقتی سه تا شدن از روبروی هم بودن در اومدن، توجه همسرم به سومی معطوف شد و پسر بزرگم فهمید که دومی عزیز دردونه نیست و هر دو شون مثل هم هستن.
از وقت اومدن سومی، همسرم به هر دوشون تقریبا به یک چشم نگاه میکنه. برا همین الان با خودم میگم کاش شش سااااااال این دو تا بچه رو روبروی هم قرار نمیدادم.
اگه بلا فاصله بعدی اومده بود صمیمیت دوتا اولی ها خییییلی بیشتر میشد و این همه جنگ روانی نداشتم.
خود بچه ها هم با اومدن سومی خیلی خوشحال شدن، خیلی وقتا با هم مشغول بازی میشن. گاهی دونفری بازی میکنن، گاهی سه نفری.
فقط من خوب اینو فهمیدم که اگه پشت سر هم بچه جدید بیاد، بچه های قبلی روی هم حساسیت پیدا نمیکنند. و خیلی باهم دوست میشن و براشون عادیه که بچه کوچک باید بیشتر مورد توجه قرار بگیره، چون نیاز داره و ما بزرگها با هم هستیم.
و واقعا اینو متوجه شدم که اوج سختی بچه بزرگ کردن تقریبا دو تا اولی هستن. بچه اول کم تجربه هستی و هم اینکه وقتی دومی میاد اولی چون تا الان تنها بوده اومدن بچه جدید شوک بزرگی براش هست که بازم از نیومدن دومی بهتره چون واقعا تک بودن خیلی سخته و حوصله بچه سر میره و ضررهایی داره که خیلی هامون میدونیم.
ولی از بچه سوم به بعد واقعا سختی کم میشه چون قبلی ها با هم همبازی میشن و خودشون با هم سرگرم هستن و خیلی از کارها رو بچه ها انجام میدن، با بازی و مسابقه بینشون
و اینکه بچه ها مسولیت پذیر میشن و همکاری رو یاد میگیرن و اجتماعی میشن و روزیشون هم دست خداست (البته اگه اسراف و توقعات نابجا و تجملات و چشم و هم چشمی رو کنار بزاریم )که دیگه معلومه 😊
انشالله خدا به همه فرزندان زیادی که نور چشم مون باشن عطا کنه 🤲 و انشالله همه بچه ها سالم و صالح و عاقبت بخیر و خوش قدم و خوش روزی و سرباز امام زمان باشن 🤲
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۹۵
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#چندفرزندی
پدر ومادر من باهم فامیل هستند. یعنی پدربزرگهای من باهم پسرعمو هستند. در همین رفت و آمدها، بابا به مامان علاقمند میشن😍
موقع ازدواج مادرم ۱۴ سالش بود و پدرم ۲۱ ساله، سال۶۰ باهم ازدواج میکنن و سال ۶۱ خدا منو بهشون میبخشه😌
خلاصه که سال ۶۲ داداش اولی و ۶۵ هم داداش دومی به جمع ما اضافه شدن.
بعداز اون هم مامان یه سقط داشتن که من همیشه فکر میکنم اون دختر بود و اگه بود، من اون موقع خواهر دار میشدم.... ولی خودش سقط شد و من از سعادت داشتنش محروم شدم.
این فاصله سنی کمِ من و مامانم خیلی بامزه بود. بیشتر جاها فکر میکردن باهم خواهریم😍
بعد از سالها من و داداش اولی دیگه دانشجو شده بودیم. هر دو هم دانشجوی راه دور بودیم. داداش کوچیکه هم کم کم باید آماده کنکور میشد.
سال ۸۱ که بیست ساله بودم و دانشجوی سال سوم، یک روز خاله ام درِ گوشی بهم خبر داد که مادرت بارداره😍 اولش برایم غیرمنتظره بود ولی در دلم خوشحال شدم، همیشه دلم خواهر میخواست، گفتم شاید قسمتم شده🤩.
این بارداری خداخواسته بود و مادر اصلا خوشحال نبود. فکر میکرد سنی ازش گذشته، در حالیکه فقط ۳۵ سالش بود.
اون موقع داداش اولی ۱۹ سالش بود و دانشجو و داداش دومی ۱۶ سالش بود و سال بعد کنکور داشت.
بعد از چند هفته خبر بارداری مامان را خودم بهشان گفتم، که البته هردوتا برخورد بدی کردند😓 هرچند زود پشیمان شدند و سعی کردند جبران کنند👏👏👏و ما بچه ها سه تایی سعی میکردیم هوای مامان را داشته باشیم.
وقتی موقع زایمان مامان شد، چون مِهر شده بود من و برادرم هر کدام باید میرفتیم دانشگاه خودمان و کیلومترها از خانه دور میشدیم....
مامان بخاطر اینکه ما نگران نشویم تاریخ واقعی زایمانش را به ما نگفت و وقتی ما متوجه شدیم که چند روز از زایمانش گذشته بود.
با هر زحمتی بود یکی دو روزه خودم را به شهرمان رساندم و در کمال تعجب دوتا نوازاد دیدم🤔🤔 بله بچه ها دوقلو بودند😁😁
و مامان بخاطر استرس بیش از حد از سلامت آنها، این قضیه را از ما پنهان کرده بود. هر دو هم پسر👶👶 و الحمدلله سالم. وقتی به دانشگاه برگشتم، خبر دوقلو آوردن مامانم در تمام خوابگاه و دانشکده مثل بمب منفجر شد😄
هر چند داشتن خواهر، برایم همیشه حسرت شد ولی خیلی دوستشان داشتیم. من خیلی از مهارتهای فرزند پروری را در سن بسیار خوب بخاطر وجود آنها یاد گرفتم.
مادرم خیلی سختی کشید تا ۶ماه، دوقلوها دلپیچه داشتند، تنها دخترش هم دانشجوی راه دور بود. پسر دیگرش هم همینطور و پسر بعدی کنکور داشت.
ولی الان این دوشاخ شمشاد در آستانه ی ۱۹سالگی هستند و دایی و عموی خوبی برای بچه های ما😊😘
اینم بگم که این فاصله سنی ۲۱ساله ی ما باهم چیزی از صمیمیت خواهر و برادریِ ما کم نکرده و ما واقعا رابطه خوبی باهم داریم و برای اونها ما مشاور و راهنمای خوبی میتونیم باشیم. حرفهایی که به مامان و بابا نمیتونن بگن به ماها میگن.
سالهاست من و برادرانم، ازدواج کردیم و جمعیتمان بیشتر شده. خلاصه که از اینکه ۵ فرزندیم، بسیار خوشحالم و به این رسیدم که خانواده ی پرجمعیت، شادتر و جذاب تر از خانواده ی کمجمعیت است.👏👏👏👏
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075