eitaa logo
فصل فاصله
306 دنبال‌کننده
322 عکس
35 ویدیو
2 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
کرسی تاچند در انتظار کرسی دل‌ها شده بی‌قرار کرسی داری تو سراغ هیچ‌جایی دل‌چسب‌تر از کنار کرسی در سردی روزهای برفی گرم است چه کاروبار کرسی! شومینه کجا رسد به پای گرمای بهاروار کرسی بیهوده گمان مکن که طی شد دوران پرافتخار کرسی ایرانی و سنّتی‌ست برخیز باید بشویم یار کرسی با گرمی عشق بی‌نیازیم هرچندکه از شرار کرسی، ای‌کاش تو باشی و من و عشق بی‌واسطه در حصار کرسی @faslefaaseleh
قلمرو مردان عاشق ایران ما فریفتة شو نمی‌شود جوگیر هر هیاهو و هر هو نمی‌شود در فکر گاو شیرده‌اند و خر خراس یک شیرشرزه لحظه‌ای این دو نمی‌شود این لقمه صعب و سمّی و سخت است و هیچ‌گاه مقهور آروارة گاندو نمی‌شود شاید شرنگ گردد و در کامتان چکد امّا شراب حاصل این مو نمی‌شود تهران دمشق نیست که ویرانه‌اش کنید این سرزمین به سعی تو کنگو نمی‌شود برخی به ساز اجنبیان رقص می‌کنند هر رقص بی‌اصول که تانگو نمی‌شود دیسک کمر گرفته‌ای از رقص بی‌حساب دیسک کمر برای تو دیسکو نمی‌شود ایران ما قلمرو مردان عاشق است هرگز برای خصم قلمرو نمی‌شود کنگو:جمهوری فقیر افریقایی که سال‌های طولانی درگیر جنگ‌های داخلی است. @faslefaaseleh
پاییز سهمگین طوفانی از دروغ به هرجا گرفته بود کار فریب و توطئه بالا گرفته بود مِه مثل وهم، مبهم و سنگین، به هر طرف بر چشم ماه راه تماشا گرفته بود در موج‌خیز وهم و هیاهوی جاشوان کشتیّ فتنه جانب دریا گرفته بود تهمت در آسمان و زمین بود منتشر غربت تمام آینه‌ها را گرفته بود شیشه شکسته بود و رها گشته بود از آن اهریمنی که در دل آن جا گرفته بود گویی که دیو در شب تردید و سرکشی با خیل فتنه راه اهورا گرفته بود امروز در دوراهی تاریخ مانده بود دیروزِ رفته راه به فردا گرفته بود پاییز سهمگینی از این سرزمین گذشت آتش به جان جنگل افرا گرفته بود دستی وزید و در دل کابوس محو شد آن سایه‌ها که در دل شب پا گرفته بود دست تو بود آن‌که به یاری ما شتافت وقتی شرر به دامن دنیا گرفته بود @faslefaaseleh
انسان و اندوه! و انسان می‌شکافد کوه‌های سر به‌کیوان را و در خون می‌کشد شیران و پیلان و پلنگان را و زین برمی‌نهد بر گُردۀ اسب چموش باد و جاری می‌کند در کرت‌ سیلاب خروشان را و آهن در میان دست‌ او نرم است همچون موم که عزمش سرد کرد آتشفشان‌های گدازان را و دریاهای بی‌پایاب پیش همّتش برکه‌ و صحراهای بی‌فریاد مانَد گرد دامان را.... ولی با این‌همه نیروّ و با این هیبت و صولت مپندارید پرقدرت‌ترین مخلوق انسان را چرا که با همه‌نیرو و طاقت‌ها که در وی هست ز پا می‌افکند اندوه انسان پریشان را پس از هرچیز نیرومندتر در خاک اندوه است که افکنده‌ست در خون قامت مردان میدان را... (بر اساس سخنی از امام علی علیه السّلام) @faslefaaseleh
اختلال هورمون‌ها دلیل عشق که گفت اختلال هورمون‌هاست؟! که عشق خود سبب شوروحال هورمون‌هاست به‌عکس، شوروشر عشق و وجدوحالت روح دلیل شوق تن و انفعال هورمون‌هاست چقدر ساده‌دل است آن‌کسی که فکر کند که قول حافظ از قیل و قال هورمون‌هاست چقدر بی‌خبر است آن کسی که معتقد است که شعر سعدی از نطق لال هورمون‌هاست صفا و شور و محبّت همیشه کار دل است چنان‌که هرچه هوس هست مال هورمون‌هاست همیشه اهل هوس در اسارت جسم است همیشه صاحب دل بی‌خیال هورمون‌هاست صعود عشق همیشه به شاه‌بال دل است عروج جسم هماره به بال هورمون‌هاست همیشه جسم و غریزه، کنار روح و شعور دو بال رشد ضمیر و کمال هورمون‌هاست @faslefaaseleh
سفرنامۀ رنج ما را خدا در این شب ظلمت رها نکرد در کوچه‌های بستۀ حیرت رها نکرد در لحظه‌های تلخ و نفس‌گیر گم‌شدن سرگشته را بدون هدایت رها نکرد راند از بهشت آدم و گندم بهانه بود او را در آن سراچۀ غفلت رها نکرد نوحی هزارسال فراخواند خلق را وی را در آن نواحی غربت رها نکرد او را کشاند در دل طوفان و لحظه‌ای در موج‌خیز لُجّۀ وحشت رها نکرد حتّی کشید در دل آتش خلیل را امّا در آن شرار شرارت رها نکرد یعقوب را به کلبۀ احزان اگر نشاند او را در آن سرای مصیبت رها نکرد موسای درمحاصره را تا به نیل برد امّا میان نیل هلاکت رها نکرد برد آبروی مریم معصومه را، ولی در تنگنای آن‌همه تهمت رها نکرد عیسای پاک را به سر جُلجُتا کشاند امّا بدون لطف و عنایت رها نکرد آن شب رسول بود و بسی تیغ آخته او را میان موج عداوت رها نکرد او را کشاند در دل یک غار هولناک امّا به دام اهل شقاوت رها نکرد جز ‌تار عنکبوت نشد یار غار او او را بدون پردۀ عصمت رها نکرد از جمع دوستان دل‌آگاه خویشتن کس را به خواب رخوت و راحت رها نکرد گندیدن است آفت ماندن در این جهان ما را رماند و در دل آفت رها نکرد یاریّ او که می‌رسد از راه، ناگزیر مظلوم را بدون حمایت رها نکرد دستی که خاضعانه به سویش دراز شد آن دست را بدون اجابت رها نکرد @faslefaaseleh
آغاز گام‌های تو پایان جاده‌هاست مقصد به زیر گام به‌راه‌اوفتاده‌هاست چون چشم بر مسیر گشودی جهان تو بی‌انتهاتر از افق پرگشاده‌هاست آیینه‌ها به روی تو لبخند می‌زنند وقتی دلت به جانب خورشیدزاده‌هاست هرجا نگاه می‌کنی این روزگار را آنک مصاف خیل سوار و پیاده‌هاست هر سو عبور می‌کنی این گرد اسب دوست وآن ردّ دشمن است که بر خاک جاده‌هاست زانوزده اگرچه زیاد است پیش خصم پرچم ولی به شانۀ آن ایستاده‌هاست هرگز براده لایق عنوان تیغ نیست باآنکه تیغِ آخته هم از براده‌هاست هرکس کم آورد به زمین می‌خورد، بدان! این کارزار پهنۀ جنگ اراده‌هاست @faslefaaseleh
دلتنگی عاشقی عذابی‌ست الیم مانند شرنگ زهر نابی‌ست الیم بیدار کن این دو دیدۀ شب‌زده را از بستر کابوس که خوابی‌ست الیم @faslefaaseleh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا کلمات مات عشق من و توست توصیفگر صفات عشق من و توست این گل که ورق می‌خورد از دست نسیم دفترچۀ خاطرات عشق من و توست
از غربت تلخ این‌همه دل‌تنگی از وحشت این قیافه‌های سنگی ما را ببر از رنگ و ریای این شهر تا پاکی آن منطقه‌های جنگی @faslefaaseleh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار چیست به‌جز روز خوب آمدنت نسیم چیست بغیر از عبور عطر تنت تو را هزارفرشته به‌هم نشان دادند زبس‌که لطف و صفا بود در قدم‌زدنت مرا اگرچه نبخشیده سهمی از دنیا خدا به لطف خودش کرده‌است سهم منت همه وجود من از شعر ناب سرشار است از آن زمان که شنیدم حکایت دهنت غزال من! غزل از چشم‌هات می‌بارد قصیده می‌چکد از قدّوقامت حسنت بهار من! همه‌شب‌های ما چراغان است برای روز پر از آفتاب آمدنت بیا و جان مرا باز هم بهاری کن نشسته‌ام به تمنّای عطر نسترنت @faslefaaseleh