eitaa logo
فصل فاصله
310 دنبال‌کننده
334 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
یک مویز و چهل قلندر! استادقلی هزارتا قوری داشت هفتاد و سه تا چراغ زنبوری داشت... این‌ها که عجیب نیست، ... یک کشور بود صد نامزد رئیس جمهوری داشت! 🆔️ @faslefaaseleh
با همّت و عزمی به چنین کوتاهی با حافظه‌ای ضعیف‌تر از ماهی روسوی کدام ناکجاآبادند این قوم شتابناک سرخوش راهی؟! 🆔️ @faslefaaseleh
خودآموز پیروزی در انتخابات! وقت شعار دادن از ایران سخن بگو از روزهای شاد و درخشان سخن بگو از اینکه مشکلات قدیمی مملکت حل می‌شود به سعی تو آسان سخن بگو وقتی که حرف می زنی از فقر و از رکود از جنس‌ها که می‌شود ارزان سخن بگو در بین حرف‌های خودت بغض هم بکن با یک صدای خسته و لرزان سخن بگو آبی ندارد این‌همه وعده برای خلق دارد ولی برای شما نان؛ سخن بگو! تنبان اگرچه بر تن مردم نمی‌شود از ماجرای فاطی و تنبان سخن بگو یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت از روسریّ و زلف پریشان سخن بگو استاد درس مغلطه باش و مجادله در ظاهر از دلایل و برهان سخن بگو یک عمر پشت میز ریاست نشسته‌ای بر ضدّ پشت‌میزنشینان سخن بگو وقتی که می‌دهی خبر از وضع مملکت از یک دیار بی‌سروسامان سخن بگو از این بگو که قبلتری‌ها مقصّرند از مافیا و دولت پنهان سخن بگو پروندۀ تمام ادارات را بریز بر روی میز و دائماً از آن سخن بگو اینترنت قراضه نکوتر بهانه‌ای‌ست از دیش و کابل و آنتن و "ایلان" سخن بگو از وضع افتضاح ترافیک شهرها از چاله‌چوله‌های خیابان سخن بگو دنیا به‌غیر دهکده‌ای نیست پس بیا از کدخدا و از ده و از خان سخن بگو تا تن دهند مردم نالان به مرگ و تب از اینکه نیست غیر تو درمان سخن بگو از سایه های جنگ که گسترده روی شهر از اشک کودکان هراسان سخن بگو بین خود و رقیب دوقطبی بیافرین پس از نبرد آدم و شیطان سخن بگو از اینکه اوست عامل بی‌چارگی و فقر از اینکه اوست فتنۀ دوران سخن بگو گر با زبان خوش متقاعد نمی‌شود با او به لفظ تهمت و بهتان سخن بگو انگار کن که مردم این شهر کودک‌اند با لحن کودکان دبستان سخن بگو 🆔️ @faslefaaseleh
🗳 بسته‌ست به خاک میهنت راه خطر بگشوده به روی دشمنان راه ضرر انگشت عزیزتان شرافت دارد مانند جواهری به جوهر شده تر! 🗳 شمعی به سرای خود چرا برنکنیم در عشق حماسه‌ای چرا سرنکنیم مردان وطن به خون خود غرقه شدند انگشت چرا به جوهری ترنکنیم؟! 🗳 راه گذر سیل به کاشانه ببند راه طمع خصم به این خانه ببند انگشت به رنگ جوهری رنجه بکن در بر رخ دشمنان بیگانه ببند! 🗳 بنگر چه فراز و چه فرودی دارد در چشم تو این شعله چه دودی دارد جز باعث گستاخی بیگانه شدن این رای ندادنت چه سودی دارد؟! 🆔️ @faslefaaseleh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم در کویر دل سودازده تنها ماندیم تا رخم سرخ نبینند رقیبان از شرم سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم دل شیدایی ما شیفتۀ روی تو بود سالیانی‌ست که با این دل شیدا ماندیم  آن‌چنان سینۀ ما سوختۀ عشق تو بود که در این مهلکه از سینۀ خود جا ماندیم تشت رسوایی ما عاقبت از بام افتاد  نرسیدیم به گرد تو و رسوا ماندیم رهرو عشق تو ماندیم و به سودای وصال از همه بود و نبود دل خود واماندیم همه شب سوخته‌دل از غم هجران تو باز به امید سحرت در ره فردا ماندیم رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان‌جا ماندیم 🆔️ @faslefaaseleh
گلگشت چون نسیم آمد و از باغ تنش گل می‌ریخت مثل یک باغچه از پیرهنش گل می‌ریخت چون هوایی که در او عطر شناور باشد دم‌به‌دم مثل نسیم از دهنش گل می‌ریخت چشم او پنجره‌ای بود به باغی پرگل که ز هر پلک‌به‌هم‌برزدنش گل می‌ریخت باغی از آینه‌ها بود که شبنم هر صبح از گل یخ به بلورین‌چمنش گل می‌ریخت چون درختی که پریشان شود از دست نسیم دم‌به‌دم زلف شکن‌درشکنش گل می‌ریخت لب پرخندۀ او چون به سخن می‌آمد جای موج کلمات از سخنش گل می‌ریخت وقتی از دامنۀ دشت به گلگشت گذشت ابر بر دامن دشت و دمنش گل می‌ریخت 🆔️ @faslefaaseleh
به چه کسی رای نمی‌دهم؟ بیزارم از این تهی‌تر از خالی‌ها این وعده‌فروش‌ها و پوشالی‌ها جنجال نشانۀ دروغ است و فریب من رای نمی‌دهم به جنجالی‌ها چون گرگ گرسنه تیز کرده دندان دلخوش به فریب دادن پیر و جوان در کیسه به‌جز شعارشان چیزی نیست من رای نمی‌دهم به خالی‌بندان! از کرد و بلوچ و تالش و ترک و عرب داریم همیشه نام ایران بر لب ایران وطن من است تا هستم و هست من رای نمی‌دهم به تجزیّه‌طلب! راهی‌ست که آغشته به خون یاران در پشت سرش ننگ و سقوط انسان در پیش شکوه و شوکتی بی‌پایان من رای نمی‌دهم به برگشتن از آن! دارند زبان تلخ، چون مار، گزان کس را نه امان و راحتی هست از آن چون بهره ندارند از اخلاق و ادب من رای نمی‌دهم بدین بی ادبان! 🆔️ @faslefaaseleh
دیروز گذشت، وقت فردای شماست یک قلّه شکوه پیش پاهای شماست در گوش زمانه نامتان پیچیده‌ست چشمان جهانیان به آرای شماست! 🆔️ @faslefaaseleh
مناظره! یکی نقشۀ کار را می‌کشید یکی طرح تکرار را می‌کشید یکی از سحر گفت و از روشنی یکی هم شب تار را می‌کشید یکی طرح و برنامه و راه داشت یکی حجم دیوار را می‌کشید یکی از کله‌گوشۀ گل سرود یکی شوکت خار را می‌کشید یکی گفت از روزگار وصال یکی حسرت یار را می‌کشید یکی گفت از افتخار و جهش یکی ذلّت و عار را می‌کشید یکی دولت سوم شیخ بود یکی گوش اشرار را می‌کشید یکی در فضایی که ترسیم کرد همه کوشش و کار را می‌کشید، یکی نیز می‌گفت "ناممکن" است به سر ابر انکار را می‌کشید یکی انتظار ثباتی که نیست در آشفته‌بازار را می‌کشید پس از نقشۀ حذف یارانه‌ها سکوت خریدار را می‌کشید! یکی بر ورق "مار" را می‌نوشت یکی صورت مار را می‌‌کشید! 🆔️ @faslefaaseleh
به چه کسی رای نمی‌دهم؟ بیزارم از این تهی‌تر از خالی‌ها این وعده‌فروش‌ها و پوشالی‌ها جنجال نشانۀ دروغ است و فریب من رای نمی‌دهم به جنجالی‌ها چون گرگ گرسنه تیز کرده دندان دلخوش به فریب دادن پیر و جوان در کیسه به‌جز شعارشان چیزی نیست من رای نمی‌دهم به خالی‌بندان! از کرد و بلوچ و تالش و ترک و عرب داریم همیشه نام ایران بر لب ایران وطن من است تا هستم و هست من رای نمی‌دهم به تجزیّه‌طلب! راهی‌ست که آغشته به خون یاران در پشت سرش ننگ و سقوط انسان در پیش شکوه و شوکتی بی‌پایان من رای نمی‌دهم به برگشتن از آن! دارند زبان تلخ، چون مار، گزان کس را نه امان و راحتی هست از آن چون بهره ندارند از اخلاق و ادب من رای نمی‌دهم بدین بی ادبان! 🆔️ @faslefaaseleh
✳ جلسات خاقانی‌شناسی در حوزۀ هنری شنبه‌ها یک هفته در میان از ۳۰تیرماه 🆔️ @faslefaaseleh
امام باقر ع: إنَّ أَصْحَابَ جَدِّىَ الْحُسَیِنْ لَمْ یَجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیْدِ [یاران جدم حسین هرگز درد شمشیر را بر پیکر خویش احساس ‌نکردند.] گفتی: عجيب نيست كه مردان كربلا گشتند شرحه‌شرحه و رنجی نديده‌اند؟ باور نمی‌كنم كه بر آن چهره‌های سرخ هنگام مرگ چين و شكنجی نديده‌اند گفتم: زنان مصر چگونه در آزمون دستی بريده‌اند و ترنجی نديده‌اند؟! مردان مرد نيز به ميدان تیغ‌ها نه رنج، بلکه تابش گنجينه ديده‌اند از شش جهت رهاشدگانِ دچارِ عشق لطفی در این سرای سپنجی ندیده‌اند آنان که عاشقانه سرودند از حسین خود را اسیر قافیه‌سنجی ندیده‌اند 🆔️ @faslefaaseleh
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: محمدرضا ترکی شاعر، نویسنده، مترجم، محقق ادبی، استاد دانشگاه گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، سردبیر مجله نامه فرهنگستان و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. او خرداد ماه ۱۳۴۱ در آبادان متولد شده و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از ابتدا تا انتهای دهه هفتاد در مقاطع کارشناسی در دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد در موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی و دکتری در دانشگاه تهران به پایان رسانده است و از سال ۱۴۰۱ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. از آثار او می‌توان به کتاب‌های شعرِ فصل فاصله، هنوز اول عشق است، خاکستر آئینه، سال‌های بی ترانگی و بغض در حوالی لبخند؛ کتاب‌های تألیف از واژه تا صدا، پارسای پارسی، پرسه در عرصه کلمات، نقد صیرفیان، پیشگامان شعر فارسی، غایت ابداع نامه‌های عربی خاقانی و ترجمه تاریخ و تطوّر علوم بلاغت و سرّ سخنان نغز خاقانی و مقالات و پژوهش‌های متعدد دانشگاهی اشاره کرد. ترکی سردبیر فصلنامه شعر، دبیر تحریریۀ فصلنامۀ میراث جاویدان، مدیر شبکه فرهنگ رادیو، سردبیر ویژه‌نامه ادبیات انقلاب اسلامی و سردبیر مجله ادب فارسی دانشگاه تهران نیز بوده است. عمان سامانی، شاعر بزرگ آیینی ادبیات فارسی، منظومه‌ای به‌نام «گنجینه‌الاسرار» دارد که در آن به وقایع کربلا و عاشورای امام حسین (ع) نگاهی عارفانه می‌شود. پژوهش‌های ترکی بر شعر آیینی و عمان سامانی، بهانه خوبی بود تا محرم امسال (۱۴۰۳) سراغ این‌پژوهشگر رفته و با او درباره عمان و منظومه‌اش گفتگو کنیم؛ مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید؛ * آقای ترکی، همین ابتدا بگذارید یک‌نکته را روشن کنیم، عَمّان یا عُمّان؟ قطعاً عُمّان سامانی است. پس این غلط مصطلح است که عَمّان می‌گویند. عَمّان در واقع جمع عمّ (عمو) است، اما عُمّان که صورت درست‌ترش عُمان است و تشدید ندارد، مد نظر ماست. البته در متون به صورت هر دو شکل آمده اما امروز رایج‌تر و شایع‌ترش همان عُمان هست. * ارتباطی با دریای عمان دارد این معنا؟ خانواده عمان سامانی یعنی پدرش و بستگان دیگرش شاعر بودند، و همه اینها تخلص‌هایی مربوط به آب دارند. موقعی گفته بودیم اینها در واقع قبیله آب هستند. تخلص عمویش دریاست، تخلص جدش قطره بوده و پدرش جیحون می‌بینید که تخلص‌ها همه مربوط به حوزه آب و روشنی است؛ دریا و قطره و جیحون. خود جیحون هم باز به معنی دریاست، به معنی رودخانه خاصی هم به کار رفته ولی اصلش به معنی مطلق رودِ بزرگ است که در آن دوران به دریا می‌گفتند. پس نام او قطعاً عُمان هست. * عُمان سامانی اهل کجاست، و در چه دوره‌ای زندگی می‌کرده؟ این خاندان همه شاعر بودند، عمان در نیمه دوم قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم زندگی می‌کرده و اهل سامان بوده است؛ در چهارمحال و بختیاری امروز ما. بخش زیادی از دوران مطالعات و درس خواندنش هم در اصفهان گذشته است. هرچند او در اصفهان رشد کرده، اما خود سامان یک شهر فرهنگی است و از قدیم شاعران نام آشنایی مانند مرحوم دهقان سامانی و دیگران آنجا زندگی می‌کردند و او هم در واقع اهل‌همان منطقه بوده است. * گرایش به عرفان و رشد عمان در اصفهان رخ داده است؟ بله، رشد فکریش در محافل علمی اصفهان و در خود همان منطقه سامان بوده و طبعاً گرایش عرفانی هم داشته است. یعنی در واقع صوفی بوده است. ظاهراً وابسته به برخی فرقه‌ها رایج در آن زمان بوده و در تصوفش هم تغییراتی در دوره‌های مختلف داده است. پس یک‌تصوف ملایم و شیعی دارد. یعنی بیشتر در واقع باید او را شاعرِ شیعه دانست تا شاعرِ صوفی. * خاندانش هم شیعه بودند؟ بله. گرایش فکری او تشیع است. همانطور که گفتم، نوسانی هم در انتسابش به فرقه‌هایی که آن زمان بوده دیده می‌شود. * عمان سامانی در بحث تصوفش یک آزادی و تسامح دارد. گرایشش به تصوف به این صورت نبوده که متعصب باشد. گفت: «مذهب عاشق ز مذهب‌ها جداست» او در قالب فرقه نمی‌گنجیده؛ ولی قطعاً شاعری است با نگاه ناب و خالص شیعه. * برویم سراغ مثنوی گنجینه الاسرار، بارها شده قسمت نخستش را در جمعی خوانده‌ام و دوستان گفته‌اند ما آن‌قدر آن را شنیده‌ایم که اصلاً فکر نمی‌کردیم مقدمه شروع چنین مثنوی بلندی باشد! ممکن است در شروع آن متوجه نشوند شعر دارد به کدام سمت می‌رود؛ ولی از آنجایی که می‌گوید کسی که جام را به تمامی سر می‌کشد اباعبدالله است، ناگهان معلوم می‌شود حرفش راجع به کیست! انگار مخاطب با او در این سیر روایی با یک منظر عرفانی همراه می‌شود. این‌رویکرد و روش در دوره عمان سامانی چقدر رایج بوده است؟ این نگاه عرفانی به وقایع دینی، پیش از او هم سابقه داشته یا نه؟
بله، صفی‌علی‌شاه هم اشعاری دارد با همین حال و هوا و به احتمال زیاد عمان هم از او تاثیرپذیری دارد. ولی خلاقیتی که در کار عمان دیده می‌شود در جای دیگری نیست. یعنی اگر بخواهیم از یک اثر عرفانی عاشورایی عالی اسم ببریم، گنجینه الاسرارست. همان‌طور که گفتید آغازش از یک واگویه درونی شروع می‌شود، کسی است که با خودش گفتگو دارد: «کیست این پنهان مرا در جهان و تن / کز زبان من همی گوید سخن؟» در واقع آنجا جان و روح شاعر است که با او سخن می‌گوید، یک هاتف درونی است. و بعد وارد یک سیر می‌شود که نمی‌شود آن را سیر تاریخی نامید. سیری است فرا تاریخی که شامل تاریخ و اسطوره و چیزی فراتر از آن‌هاست. سخن از اتفاقی است که در عهد الست رخ داده است؛ بحث جام شرابی است که مثل همان بار امانت و چیزی ورای آن است؛ که کسی باید بیاید و این جام بلا را سر بکشد. انسان اینجا به یاد بخش‌هایی از دعای ندبه می‌افتد. در دعای ندبه هم سیری مشابه داریم که از آدم شروع می‌شود و بعد نوح و ابراهیم و… یکایک اینها را نام می‌برد و بعد نهایتاً به امام زمان (عج) می‌رسد. در واقع مفهومش این است که او میراث‌دار آن جریان الهی است. این یک سیر تاریخی است. * در محتشم هم همین را می‌بینیم؛ در بندی که می‌گوید «بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند / ‏‬ اول صلا به سلسله انبیا زدند» که آن هم ملهم از دعای ندبه است. دعای ندبه این سیر انبیا و اولیا و رنج‌هایی را که در طول تاریخ بردند تعریف می‌کند: فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِیَ مَنْ سُبِیَ، وَأُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ (پس کشته شد آن‌که کشته شد و اسیر گشت آن‌که اسیر گشت و تبعید شد آن‌که تبعید شد) به هر حال این رنج تاریخی اولیای خدا را از آدم شروع می‌کند تا خاتم؛ و بعد از آن ادامه می‌دهد. مثل همین نگاه در محتشم هست که سیر تاریخی هرودوتی نیست، در واقع در آنجا ما با سرنوشت ازلی انسان از عالم ذر و آن نقطه آغاز وجود روبه‌روییم تا به پایان. در این‌جا هم عمّان این‌سیر را شروع می‌کند و کسانی که می‌خواهند این لیاقت را داشته باشند، باید این جام را بنوشند و مست او شوند. اما کسی نیست که طاقت این باده‌نوشی را داشته باشد. و نهایتاً آن دُردی آشام که سرور و سرخیل مخموران حسین می‌نامندش، است که خود را از تمام تعلقات آزاد می‌کند. * موضوع دیگر شیوه سرایش است؛ یعنی استفاده از مثنوی و این وزن خاص، این مدل کلمات، که بخشی از آن اصطلاحات عرفانی است که خواننده ممکن است متوجه نشود. درست است که این شعر یک منظومه عرفانی است ولی پهلو میزند به یک متن حماسی. به نظر شما زبان عمان سامانی در مؤثر بودن این منظومه برای کسی که می‌خواند و می‌شنود، چقدر مهم است؟ این‌متن، هم متن عرفانی است هم حماسی و در واقع غنایی است. بیشتر به نظر می‌رسد واگویه احساسات است. آغازش کاملاً غنایی است و در فرازهایی هم غلظت حماسی‌اش می‌رود بالا؛ آنجاکه روایت حضرت ابوالفضل و زینب است، غلظت می‌گیرد و بسیار پرشور می‌شود. این نگاه خاصی است. ما به عاشورا نگاه‌های متعددی داشته‌ایم. بعضی از نگاه‌ها صرفا عاطفی بوده‌اند. مثلاً در محتشم بیشتر آن نگاه عاطفی را داریم. در عمّان نگاه عارفانه می‌شود. افرادی هم ممکن است نگاه اخلاقی داشته باشند و جاهایی هم نگاه روان‌شناسی؛ یعنی به گونه‌ای داستان را روایت می‌کنند که شما خودت را جای تک تک قهرمانان داستان بگذاری و از این طریق به خودت آرامش و تسکین بدهی که وقتی آن بزرگان و عزیزان خدا چنین مصائبی را از سر گذراندند چرا ما در مشکلات صبور نباشیم. در کار آن‌ها مخاطب، به‌گونه‌ای با شخصیت‌ها همذات‌پنداری می‌کنند، خودشان را جای آن‌ها می‌گذارند و بعد می‌بینند که آن‌ها چقدر بیشتر سختی کشیده و این دریافت ژرف سختی را در زندگانی برای آن‌ها هموار می‌کند. وقتی که گریه می‌کنند برای امام حسین علیه السلام، آن تلخی‌هایی که در زندگی واقعی خودشان هست برایشان آسان می‌شود. در آثار بعضی از شاعرانی که به عاشورا پرداختند، نگاه تربیتی وجود دارد. بعضی‌ها هم نگاه تاریخی داشتند. در کل نگاه‌های شاعران به عاشورا یکنواخت نیست. شاعرانی که به عاشورا پرداخته‌اند از یک منظر از یک زاویه با یک لنز و دوربین به آن اتفاق نگاه نکردند. مثلاً در روزگار ما عمده نگاه‌هایی که شاعران به عاشورا دارند، سیاسی و حماسی است؛ یعنی وجهه سیاسی قضیه را می‌بینند. این نگاه قبلاً سابقه چندانی نداشته است. به هر حال اصل ماجرای عاشورا طوری است که می‌توانید از زوایای متنوعی به آن نگاه کنید؛ و یکی از زیباترین و جذاب‌ترین و شیواترین نگاه‌ها را عمّان داشته است. که نگاه و روایت عرفانی دارد. در این‌نگاه، خود امام حسین (ع) مظهر آن نفس مطمئنه است و آن سیر و سلوک او را برای رسیدن به آن اوج عرفانی را روایت می‌کند
* ظاهرا عمان از آن نگاه‌های دیگر هم برای تأثیر گذاری استفاده می‌کند. بله، اما وجه غالبش نگاه عرفانی است که دیگران به این شکل به این مسئله نگاه نکردند. * در مجموعه خودتان کدام قسمت را بیشتر دوست دارید؟ من همه‌اش را دوست دارم و بارها و بارها آن را خوانده‌ام. این منظومه طوری است که مخاطب را از ابتدا تا پایان جذب خودش می‌کند. یعنی جایی از آن نیست که آدم احساس بکند سخن از اوج فرود آمده است. عمان سامانی راوی یک روایت جذاب و شیرین است که به طور مستمر خواننده را با خودش درگیر می‌کند. *کدام بخش شما را متأثر می‌کند؟ مثلا آن‌بخش علی‌اکبر خیلی تاثیرگذار است. بستگی به حال و هوای آن لحظه خواننده دارد. این شعر از لحاظ فنی خیلی زیباست. یعنی در واقع صنایعی که آنجا به کار رفته است، ایهام‌هایی که وجود دارد، تأثیرگذار است و به اصطلاح ناخن به دل می‌زند. به صورت تفال هم باز بکنید شیرین هست و خواندنی. به هر حال از آثاری است که با اینکه حجم فراوانی هم ندارند، اما دلنشین‌اند. و این اوج کار عمان است، در واقع عمان اگر هیچ اثر دیگری غیر از این نمی‌سرود باز هم یکی از برترین منظومه‌های زبان فارسی را آفریده بود. * اگر عمان سامانی نداشتیم چه می‌شد؟ یعنی اگر این‌منظومه یا کسی به این نام در ادبیات ما نبود، امروز چه نداشتیم؟ کلیت ادبیات فارسی به‌اصطلاح جورچین رنگارنگ و گسترده است؛ یک پازل بزرگ. اگر هر کدام از این بزرگان نبودند قطعه‌ای از این تصویر ناقص بود و قطعاً یک بخش خیلی دلنشین و شیرین و ماندگار این پازل با وجود عمان سامانی و گنجینه الاسرارش پر شده است. نمی‌توانیم بگوییم اگر عمان نبود، مثلاً ادبیات فارسی نابود می‌شد. نه، قطعاً این‌گونه نیست. اما اگر نبود، یک‌حفره داشتیم. باید یک نگاه لطیف عارفانه هم به ماجرای شهادت امام حسین، علیه السلام، بشود، که عمان این کار را کرده است. به هر حال نبودنش یک خسران بزرگ بود و بودنش هم بخشی از آن جورچین را که یک تصویر خیلی زیبایی هم هست و چند بعدی است و خیلی گسترده است، تکمیل می‌کند. * یک‌سوال در مورد عمان سامانی و کسانی که شعرهای آئینی یا شعرهایی با این مشرب فکری دارند؛ سعدی را ما به عنوان یک شاعر آئینی نمی‌شناسیم ولی خیلی حدیث و آیه آمیخته با شعر سعدی است. به‌نظرتان می‌توان گفت اگر عمان سامانی را نداشتیم، ادبیات آیینیِ عارفانه را نداشتیم؟ زبان فارسی و ادبیات فارسی خیلی عمیق‌تر و گسترده‌تر از آن است که با نبودن یکی از این شخصیت‌ها یا چند تا از این‌ها دچار آسیب جدی و اساسی بشود. این شخصیت‌ها بودنشان خیلی برکت داشته و اگر نبودند اینطور نبود که این زبان و این ادبیات نابود بشود یا دچار خسران اساسی بشود. خیلی از شاعران بزرگ هم بودند که مثلاً در دوران مغول یا غیر آن، آثارشان کاملاً یا به‌صورت گسترده، از میان رفته و ما فقط اسمی از برخی از آن‌ها را به خاطر داریم. یا حتی همین شاعرانی هم که هستند، بسیاری از آثارشان در دست ما نیست. از رودکی مگر چقدر بیت به دست ما رسیده؟ اینها وجودهای خیلی عزیز و شریف و ذی‌قیمت و ارزشمندی بودند، اما فقدانشان طوری نیست که کلیت زبان فارسی را که زبان خیلی ریشه‌داری است به خطر بیندازد. هیچ کدام از این‌ها آفریننده زبان فارسی نبودند یا در واقع حیات بخش به این زبان نبودند؛ زبان فارسی و توانمندی‌هایی که در زبان هست به آنها کمک کرده برای آفرینش. * یعنی قابلیت زبان فارسی این توان را برای آفرینش زیبایی و شعر برایشان فراهم کرده است. حتی اگر کسی با زبان فارسی آشنا نباشد، وقتی این زبان را می‌شنود احساس می‌کند یک زبان نرم و آهنگین با یک موسیقی خیلی لطیف را می‌شنود. حتی اگر هیچ نفهمد که چه گفته می‌شود؛ در واقع مثل بعضی از زبان‌ها نیست که زمخت باشد، دشوار و دشخوار باشد، این زبان ذاتاً زبانی‌ست که خیلی ادبیات‌آفرین است، زیبایی آفرین است. شما اگر شعر را درست، با آن طنطنه و موسیقی که زبان فارسی دارد، برای کسی که مطلقاً زبان فارسی نمی‌داند بخوانید او حداقل از موسیقی کلام لذت خواهد برد و احساس می‌کند این اصواتی که می‌شنود یک اصوات کاملاً متفاوت است. به هر حال تمام این شاعران و تمام این بزرگان، همه سخنگویان یک فرهنگ‌اند. خیلی تفاوت بنیادین بین فردوسی و حافظ و سعدی و نظامی و خاقانی و عطار و خیام و هیچ کدام از اینها نیست. یعنی همه اینها سخنگویان یک فرهنگ هستند با الحان مختلف، با نت‌های متفاوت. در واقع بخشی از این ارکسترند که در آن همه با هم همگون و همنوا هستند؛ همه این‌ها از آن اول بگیرید تا مثلاً بهار و مهرداد اوستا و شاعران بزرگ روزگار ما. این‌ها همه در واقع اهل یک قبیله هستند 🆔️ @faslefaaseleh
ترور یک تروریست! گفتند در کشاکش یک روز پرخروش خون جوان ساده‌دلی آمده به جوش می‌خواسته که نفله نماید ترامپ را سازد به سوگ همسر او را سیاهپوش آمد به سوی محفل او با خروش و خشم یک قبضۀ سلاح فکنده به روی دوش [چون خانواده هست نمی‌گویمت چه گفت] پرسید این ذلیل‌شده، این ترامپ کوش؟! او را که دید دست به سوی سلاح برد کرد از کمین مرگ خدنگی روانه سوش! تیرش نگشت کارگر و از قضا فقط سابیده گشت گوشۀ گوش درازگوش! بی‌چاره آن جوان نگون‌بخت جان سپرد شد آبکش که تا نکند قصد لاش‌ولوش باشد سرش به کار خودش، مثل دیگران کاری دگر نداشته باشد به این وحوش! این تیر بود سیلی سختی به گوش کر گوشی که بود منطق و انصاف‌نانیوش این تیر صحنه‌سازی اگر نیست، لاجَرَم هشدار دیگری است بدین مردک چموش یعنی که مرگ از همه سو در کمین توست تصویر مرگ را بنگر بی‌خش و رتوش! حیف است ساده جان بسپارند ظالمان دریایی از عذاب و مصیبت نکرده نوش نفرین نمی‌کنم که خدایا ترامپ را نابود کن به تیر بلا یا به مرگ موش من نوع مرگ را به تو وامی‌نهم تو خود او را ببر به قعر همان‌جا که جرج بوش...! حیف از سروده‌ای که حرام ترامپ شد ارزش نداشت این‌همه این مرد خودفروش! 🆔️ @faslefaaseleh
وقتی حسین مظهر آزاده بودن است باید به شیعه بودن خود افتخار کرد! 🆔️ @faslefaaseleh
قال رسول الله، صلی الله علیه و آله: حسینً منّی و انا مِن حسین. چنین گفت پیغمبر آن نورِ عین حسین از من است و منم از حسین 🆔️ @faslefaaseleh