eitaa logo
فصل فاصله
306 دنبال‌کننده
322 عکس
35 ویدیو
2 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست شب هراس، شب قتل عام و بمباران شبی که روزنه‌ای وا به صبحگاهی نیست شبی که ماه هم از ترس سایه‌ها تا صبح جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار به گوش می‌رسد و... گاه هست و گاهی نیست غبار و دود گرفته‌ست آسمانش را تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست درخت‌ها همه ترکش نشسته بر تنشان بدون زخم عطش پیکر گیاهی نیست نه آن عدالت سنگی، نه آن فرشتة کور که سوی هیچ ستم‌دیده‌اش نگاهی نیست، به کودکان یمن رحمتی نخواهد کرد که گوش او به فغان‌های دادخواهی نیست به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست در آخرین‌جهش انسان بدل به گرگ شده‌ست و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست @faslefaaseleh
عروسک جان! 🔸در آغوش کسی من جا ندارم منی که مادر و بابا ندارم تو هم مثل منی، تنهایی، امّا تو پا داری، ولی من پا ندارم! 🔸کجا مامان و بابا می‌فروشند؟ عروسک‌های زیبا می‌فروشند؟ اگر پای تو مثل پای من شد عروسک جان! کجا پا می‌فروشند؟! 🔸همیشه خواب می‌بینم رهایم پر از آیینه و نورو صدایم به هر سو می‌دوم در کوچه‌ها باز پدر کفشی خریده نو برایم! 🔸تو جایی خنده‌هایم را ندیدی؟ تو شادی در صدایم را ندیدی؟ شبی که شعله می‌بارید گم شد عروسک جان! تو پایم را ندیدی؟! 🔸پناهی در دل شب‌ها ندارم که سر بر شانۀ گرمش گذارم در این شب‌های بمباران و وحشت تو را تنها به سینه می فشارم! 🔸در این شب‌ها که غرق گریه‌هایم زمین می‌لرزد اینجا زیر پایم در این شب‌های بمب و دود و آتش عروسک! قصّه می‌گویی برایم؟! @faslefaaseleh
بازی بزرگان چشم بگذار در این بازی قایم‌باشک دیده بربند بر این بازی بمب و موشک چشم اگر بازکنی، هر طرفی خواهی‌دید سایۀ مرگ که پنهان شده همچون بختک جنگ بازیّ بزرگان است؛ یک بازی بد صحنۀ زشت هیاهوی گروهی دلقک توپ بازیچۀ تو نیست، تفاوت دارد پرتقال تو و نارنج تو با نارنجک وقتی از غرّش خمپاره زمین می‌لرزد همه قربانی مرگ‌اند؛ بزرگ و کوچک، زخم بر جسم نحیف تو، ولی، زخم‌تر است مثل رگبار گلوله به تن سنجاقک صبر کن قصّۀ این جنگ به پایان برسد چه به منزل برسد، یا نرسد، آن زاغک، باغ ما نیز که ویرانه شده، خواهد شد پُر پیچک پُر ختمی، پر عطرِ میخک @faslefaaseleh
ای‌کاش چشم‌های تو آبی بود یا رنگ گیسوی تو شرابی بود خاک تو کاش در نظر اینان یک کشور درست‌وحسابی بود یعنی که کاش کشور محرومت یک سرزمین آن‌ور آبی بود چون خانة تو آن‌سوی دریا نیست سهم تو جنگ و خانه‌خرابی بود از این نژاد برتر اگر بودی کارت همه بزرگ‌مآبی بود دنیا تو را و اشک تو را می‌دید حتّی اگر در اوج سحابی بود حالا میان این‌همه ویران، کاش جایی برای آنکه بخوابی بود @faslefaaseleh