🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
۱
▫️حضرت امام ره تنها یک شور نبود، او فهم متفاوتی از هستی، خدا، انسان، دنیا و زندگی را به میدان زندۀ حیات ما آورده بود و برای انسان باطنی قائل بود که قابل معماری و آبادانی است و زندگی او را محدود به دو نکتۀ فردی نه، بلکه محفوف به یک حیات گستردۀ اجتماعی که تنها با انضباط حکومتی میتوان گوشههای آن را جمع کرد میدید، و اسلام را دین این نوع ورود به زندگی انسانی فهمیده بود و افق را تمدنسازی اسلامی میانگاشت.
امام با این هیبت و هویّت در طول راه گویا هیچ مانعی را حسّ نمیکرد و هر پرچینی پیش روی او بیدوام بود و نشان داد آنچه به عالمیان و تاریخ نشان داد، و پس از آن همهْ بروزهای شگفت همه فهمیدند که با طلیعههای یک تمدن نوین مواجه شدهاند.
🔹دشمنان بر خاموش کردن این شعله طرحهای مختلفی ریختند، دوستان ژرفاندیش برای دفع خباثتهای دشمنان آماده شدند و ذیل هدایتهای این حکیم بیبدیل دوران، پنجه در پنجۀ این دژخیمان سدههای طولانی حیات بشر انداختند و زوزۀ آنها را بلند کردند و «همچون صاعقهای بر فرق آمریکا که رأس نظام شیطانی روزگار ما بود فرود آمدند». دوستان سطحی و دوستان کجاندیش و برادران شرور هم مشغول کارهایی شدند که اگر زحمت نمیافزود گاه سود چندانی نیز نداشت.
▫️امام چه ایدهای برای حیات ما داشت که با انضمام ارادههای تابناک و مؤمنانۀ خود این مقطع تاریخ را چنین پیروز و موفق شخم زد و از آن خود و فکر و فرهنگ خویش کرد؟
این ایده را باید کاوید.
در واقع همۀ این ایده به گونههای مختلف به دیده و جان مستعد مردم ایران اسلامی ما هدیه شده است، ولی تنها بخشهایی از این ایده بیشتر دیده شده است و بخشهای زیادی از آن نیازمند بازتقریر هوشمندانه است و نیاز شدید زمانۀ ما نیز روشن شدن این طرح نبوغآمیز است و طرح چهره کامل آن مایهٔ شگفتی یاران ایشان خواهد شد.
امام با درایت تمام متوجه بود که طبعاً کسانی خواهند آمد که متوجه ریشههای این انقلاب که همان اندیشۀ متفاوت و قدسی امام و اسلام است خواهند شد و طرح بلند او را خواهند فهمید، به همین جهت با حوصلهای چون صبوری و متانت معماران بزرگ اجتماعی، مشغول هدایت و رهبری بود و دلنگرانیهای دانشمندانه از خود نشان نمیداد.
🔹اکنون زمان فهمیدن آن ایده و آن فهم و آن طرح است و این رسالت مثل کوه دماوند پیش روی ما قد کشیده است و به هیچ وجه نمیشود آن را نادیده گرفت. باید این کاوش را با شور و حرارت و زاویهنگاههای جدید شروع کرد و به این کنجکاویها رونقهای فراوان بخشید.
▫️نام آن را «نظریۀ حاکمیّتی نوین» گذاشتهایم (البته از منظر و برشی دیگر نام اصلی آن «نظریۀ ولایت» است) و به فضل و منت و مدد الهی در یک تحقیق گروهی با دوستان عزیز و فاضل مؤسسۀ فرهنگ و تمدن توحیدی مشغول کاویدن آن ایدۀ بلند شدهایم،
کاوشی که خاکسارانه با عرض حاجت به پیشگاه امام زمان ارواحنا له الفداء و امامزادۀ خورشیدوش دورانمان حضرت امام خمینی ره و به تلنگر هیجان و سوز شهادت شهیدان خدمت، در رأس ایشان سیدابراهیم رئیسی عزیز، کلید خورده است و انشاءالله با هدایت این عزیزان به پاسخ درخوری نیز منتهی بگردد.
┄┅••؛••┅┄
▫️در این تحقیق تاکنون برادران عزیزمان عقیل رضانسب، امیرحسین سعیدی صابر، میثم پیمانجو، سعید خورشیدی، محمد حسن زاده، محمدحسین خانی، حامد خواجه، حسین علیمردانی، سید مرتضی شرافت، مرتضی قربانی، محسن کرباسچی، محمد صحرایی، مهدی اعلایی، مدد کارمان بودهاند و اضلاع این تحقیق را با شور و حرارتی تحسینبرانگیز به دست گرفته و دنبال کردهاند. البته این تحقیق هنوز تا ارائۀ نسخۀ صفر کمی فاصله دارد. امید که از هدایتهای الهی محروم نشویم و توفیق عرضۀ آن را داشته باشیم.
🔹اکنون برای آن که دعای مؤمنان را نیز بدرقۀ راه خود کنیم و به این کاوش علمی با نفس درست و اندیشۀ زلال ادامه بدهیم پیشنویس مقدمۀ این اثر را خدمت عزیزان تقدیم میکنیم و از محضر عزیزان درخواست دقت در این مقدمه و البته راهنمایی این جمع جستجوگر را داریم.
ادامه دارد ...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین.
☘️@faslefarhang
🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
٢
▫️✼ مقدمه اثر
• حاکمیت نوین، حیات نوین
🔹بشر اهل زندگی اجتماعی است و ناگزیر از آن است. ضرورت زندگی اجتماعی باعث شده احکام قهری اجتماعی زیستن بر سر انسانها سایه بیاندازد و حتی بر همۀ شؤونات فردی زندگی آنها نیز حکومت کند. یکی از این احکام مقولۀ نحوۀ ادارۀ جامعه است.
از اموری که به تجربه دیده شده که بدون تردید در حیات اجتماعی بشر پدید میآید مقولۀ نظام حکمرانی است. در پیکر هر انسان به عنوان مثال بسیار اعلا از یک نظام و یک ارگان هماهنگ و هدفدار و کاملاً بهینه، تمامی اعضا از یک نقطه دستور میگیرند و بدین وسیله نظام هماهنگی پدید میآید. حتی اگر گاهی در عکسالعملهای سریع نیاز بوده که اعضای بدن بدون هیچ فوت وقتی تدبیری کنند و عملی را انجام دهند، مثل اعمال رفلکسی، باز هم طراحی حکیمانۀ الهی به گونهای است که «نظام اندام» شخص بر هم نمیریزد و این انسجام کلی حفظ میشود.
🔸در حیات بشری در اجتماعات کوچک مثل خانواده و خاندان و قبیله به گونهای این نیاز تأمین میشده و در اجتماعات بزرگتر هم به گونههای مختلف دیگر. چیزی که ثابت و مورد نیاز بوده این واقعیت بوده است که در یک نقطۀ مشخص برای مجموعهای از اقدامات اجتماعی یا همۀ آن اقدامات «تصمیم» گرفته شود و متعاقب آن این تصمیم تبدیل به دستور شود و به جامعه حکم شود و الزام گردد و این حکم الزامی پیگیری شود و با موارد پیروی و حسن تبعیّت رعیّت برخورد تشویقآمیز و برانگیزاننده و با موارد تخلف برخورد تنبیهی صورت بگیرد و ... تا جایی که یک زندگی منسجم و قابل اعتماد گروهی و اجتماعی شکل بگیرد و الا هرج و مرج تمامی فرصتهای حیات جمعی را از بین میبرده است.
درصد قابل توجهی از الگوهای تجربه شده و پیشنهاد شده این طور است که یک نفر یا یک جمع کوچک باید در رأس جامعه کوچک یا بزرگ قرار بگیرند و تصمیمی را نهایی کنند و تبدیل به دستور کنند و در جامعه جاری نمایند.
🔹گرایشات معدودی داریم که از هر نوع ساختار قدرتی گریزان هستند. یکی از این گرایشات مکتب نامدار «لیبرالیسم» است. لیبرالیسم مطابق مبانی خود باید با هر نوع سیطرهای بر فرد و جمع انسانی مخالفت نماید(هرچند که این گرایش را مبتنی بر یک اصالت فردیّت و خودخواهی و نفسمحوری عجیب و غریبی مینماید و واقعاً بیمهابا به انسان به عنوان یک حیوان بینهایت وحشی حجیّت و اعتبار تام میدهد).
🔸ولی این مکتب علیرغم این گرایش پایه، به گونههایی از حکمرانی تن داده است تا جایی که به عنوان مثال الگوی «لیبرالدمکراسی» خلق شده است. نکتۀ جالب دربارۀ این پذیرش این است که هر میزان که به حکمرانی و گونههایی از سیطره و ساختار قدرت تن داده از باب نوعی تسالم و عقبرفت و از سر احساس ضرورت و ناچاری بوده است؛ یعنی الگوی حکمرانی دقیقاً مطابق مبانی نه، بلکه گاه تا حدود چشمگیری بر خلاف مبانی است، ولی به ناچار به آن تن باید داد و طبعاً صدمات دور ماندن از مبانی و اعوجاج و کج روی را نیز باید پذیرفت.
┄┅••؛••┅┄
🔹به نظر میرسد تنها گروهی که به صورت ناب و صادقانه لیبرالیسم را در پیش گرفتهاند و تلاش داشتهاند که بر خلاف مبانی خویش عمل نکنند «آنارشیستها» بودهاند. هرچند گونهای از آنارشیسم عملاً به هرج و مرج میکشد و شاید آن را میپذیرد، ولی آنارشیسم منحصر در این تصویر نیست و طرفداران این الگوی سیاسی ـ اجتماعی به ترسیم گونههایی از حیات اجتماعی پرداختهاند که بدون نیاز به قدرت برتری چون دولت و با پرهیز از هرج و مرج با تکیه به تودۀ مردم زندگی مطلوبی را رقم بزنند. گاهی مباحثی از ایشان در باب ذات پاک انسان و جامعهپذیری او و امکان تعریف یک زیست مسالمتآمیز با تکیه به این نهاد شنیده میشود که طبعاً با کمال تعجب خواندنی و تأملبرانگیز است.
«آنارشیستها جامعهای بدون دولت را ترجیح میدهند که در آن انسانهای آزاد امور خودشان را از طریق توافقات و همکاریهای داوطلبانه، که بر مبنای دو سنت رقیب گسترش یافته، مدیریت میکنند: یکی اشتراکگرایی سوسیالیستی و دیگری فردگرایی لیبرال. بنابراین آنارشیسم را میتوان نقطه تلاقی سوسیالیسم و لیبرالیسم تصور کرد، در واقع شکلی از سوسیالیسم افراطی و لیبرالیسم افراطی»(بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی، ص۱۴۴)
ادامه دارد ...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین.
☘️@faslefarhang
🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
٣
▫️✼ مقدمه اثر
• حاکمیت نوین، حیات نوین
🔹ولی مشکل همینجا تمام نمیشود، بلکه لیبرال دموکراسی نهایتاً از دموکراسی عدول میکند و به نخبهگرایی تن میدهد، «لیبرالدموکراسی نخبهگرا»(!).
جالب است که اندیشمندان طرفدار این تز ـ که معتقدند در نمونههای عینی فقط چنین چیزی امکان تحقق دارد ـ سه امر متعارض با همدیگر، «لیبرالیسم»، «دموکراسیسم» و «نخبهگرایی»، را در نظام سیاسی خود جمع کردهاند و دنیا را هم به سیخ میکشند که باید این مدل را در پیش بگیرد. الگوی پیشنهادی یعنی لیبرال دموکراسی نخبهگرا، تمثال شکوهمند بیهویتی و خوددرگیری یک ایده یا مکتب است، یعنی بدتر از شتر گاو پلنگ.
🔹با حیرتی بالا و در واقع مظلومیتی از جانب مردم جهان میتوان گفت به همۀ این افتخارات موضوع دیگری را نیز باید افزود آن این که حتی یک مورد هم از همین کلاف سردرگم «لیبرالدموکراسی» نیز مصداق بیرونی پیدا نکرده است. هیچ گونۀ واقعی دموکراسی در هیچ مقطع تاریخی در بیرون محقق نشده است، بلکه همۀ مصادیق مورد اشاره و مورد ادعا چیزی بیش از «زرسالاری» نیست و پلشتترین موجودات هر جامعهای سررشتۀ امور را در جوامع مسمّا به «دموکراتیک» به دست گرفتهاند.
جالب است همان طور که معاویه و عبدالملک مروان با تعصب و غیرت دینی بالا طرفدار «نظریۀ جبر» و اختیارداری و توحید تنزیهی تام خداوند متعال بودند و از این رهگذر همۀ نیروهای مذهبی مردم را به رخوت کشیده بودند، این طائفۀ هزار چهره نیز حسابی طرفدار دموکراسی هستند و از حقوق مردم دم میزنند و برای این ارزشها میمیرند و جانشان را در معرض خطر قرار میدهند(!؟).
«نمایندۀ سازمان ملل دیروز مصاحبه میکند و میگوید چون آمریکاییها در عراق حضور نظامی دارند، باید رأی حاکم آمریکایی در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمکراسی اینها این است. نام دمکراسی، اغواگری است. دمکراسی حتّی در کشورهای خودشان هم، یک مردمسالاری حقیقی نیست؛ جلوهفروشی به وسیلۀ تبلیغات رنگین و پولهای بیحسابی است که در این راه خرج میکنند؛ لذا آراء مردم گم است»(14/ 3/ 83)
«دمكراسى غربى در حقیقت انتخاب مردم نیست، انتخاب زرسالاران است؛ حتى انتخاب بدنۀ احزاب هم نیست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها هستند كه حكومتها را مىآورند و مىبرند؛ آنها هستند كه تصمیمهاى بزرگ را مىسازند. مردم در اكثر تصمیمهاى بزرگ، بركنار از تصمیمگیرى و تصمیمسازىاند؛ كسى هم به آنها اعتنا نمىكند. آنقدر هم آنها را گرفتار مشغله و كار مىكنند كه نمىتوانند و فرصت آن را پیدا نمىكنند كه آنچه را كه مىخواهند، به زبان بیاورند.
ساخت استبدادى و دیكتاتورى به شكل بسیار مدرن و پیشرفته، امروز در بسیارى از كشورهاى غربى و در رأس آنها در آمریکا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختیار و صاحب اراده، نقشى در بر سر كارآوردن حكومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمایه و زرسالاران است كه همه چیز را تعیین مىكند و همه چیز را در مجراى دلخواه خود به حركت مىاندازد» (14/ 3/ 86)
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین.
☘️@faslefarhang
#مراقبت
مراقب ذهن جبهۀ انقلاب باشید.
وضع خوبی نداشت، با حال و هوا و زیست تلگرامی و ایتایی بدتر هم شده است.
اگر این ذهن عمیق نباشد، اگر دیدگاههای آبدیده نداشته باشد، اگر نگاههای گسترده و داده های منسجم نداشته باشد، اگر ... حرکتی به نام انقلاب در معرض خطر خواهد بود.
انقلاب و تحول مثبت و زیر و رو کردن زندگی بشر خستۀ امروز که شوخی نیست.
الآن که یا در جنگ با دیگران یا مشغول تمسخر این و آن است و دائماً در التهاب و هیجانات سطحی سپری می کند و فرصت هیچ فکر عمیقی را هم ندارد.
🔹پیوند
https://virasty.com/fallahshirvani/1721572897220554300
▫️
🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
۴
▫️✼ مقدمه اثر
• حاکمیت نوین، حیات نوین
🔹ولی با هزاران شگفتی و تعجب میتوان دید که این اندیشه بر فضاهای علمی و حتی سیاسی و فرهنگی سیطرۀ گفتمانی دارد. آنچنان که گویا تقریباً کسی نمیتواند به خلاف آن فکر کند چه رسد به این که مخالفت با آن را با احساس عزت و افتخار فریاد کند. این سیطرۀ گفتمانی از کجا حاصل شده است؟
این سیطره و تفوق و هژمونی اولاً زیر سر نقد مفصل «ادیان نارسا و ناقصی» است که نه خدا، نه انسان، نه دنیا، نه زندگی و نه جامعه را درست فهم میکردهاند و نمیتوانستند یا نمیخواستند که اندیشههای راقی الهی را به میان بیاورند.
اینجا باید متذکر شد که عملاً با این سرکشی که عالمان این ادیان منسوخ از پذیرفتن دین حق نشان دادند و نسخۀ منسوخ و حتی تحریف شدۀ دین را محکم در دستان خود گرفتند، طعمهای برای شیطان فراهم کردند و ضربههای مهلکی به دینداری زدند و خود را یک تاریخ مدیون بشریّت و برگزیدگان الهی کردند.
این نقدها با هزاران تأیید و تصدیق نخبگانی و عوامانه همراه بود و همۀ اینها یک کوچ اجباری از منطقۀ فکر و فرهنگ دینی را الزامی نشان میداد.
اما در کنار این نقدها از جمله عواملی که برای این کجروی اعتبار عظیمی درست میکرد، پرداختن به تلاشهای علمی زیاد و تحسینبرانگیز بود.
در کنار آن نیز رشدهای صنعتی دانشبنیان که همراه می شد با ثروتمندی ناشی از وحشیگری، چپاول و مرزناشناسی(که این بار شیک بود و فلسفۀ پشتیبان و عقبۀ تئوریک داشت) نیز چشمها را میربود و دلها را برای تأیید تبلیغات مکتب جدید آماده مینمود.
طبعاً مبالغ بسیاری نیز سر و صدا و هیاهو که ربطی به حقیقت داشتن نداشت و با سنجیدگیهای تمام صورت میگرفت، باعث این سیطرۀ گفتمانی میشد.
🔹اگر امکان مباحثات آزاداندیشانه باشد معلوم میشود که این مکتب علیرغم همۀ موارد پیشگفته از بنیانهای ضعیفی برخوردار است و توان روی پای خود ایستادن را ندارد چه رسد به این که بخواهد سرنوشت جوامع بشری را به دست خود بگیرد.
دموکراسی بزرگترین دشمن بشریّت است و با خود آنقدر سالوس همراه دارد که به سختی میتوان کسی را یافت که این سخن را باور کند، مگر آن که با چشمان باز و نگاههای بدون تعصب، رهبت و وادادگی شاهد سیطرۀ عجیب و همهجانبه و «مُلئت ظلماً و جورا»ئی آخرالزمانی همان ظالمان همیشگی تاریخ، این بار به اسم دموکراسی باشد.
بالاتر از آن سوگمندانه باید گفت، ما در عهد سرقت بیشرمانه و تحریف مزورانۀ شعارهای فطری به سر میبریم. فطرتی که همان دین خدا است و میثاق جان آدمی است و منبع دانایی و عشق زلال الهی است. «يُحَرِّفُونَ اَلْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوٰاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هٰذٰا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْتُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا»﴿المائدة،41﴾ «کلمات را پس از روشن شدن مواضع کلام تحریف میکنند و به کسانی که از آنها متأثرند میگویند اگر چنین سخنی به شما گفته شد بپذیرید و اگر آنچه گفته شد این نبود از آن بپرهیزید»
🔹ما دربارۀ «حق» اندیشۀ ول و رهایی نداریم و تنها سخن درست را سخن فطرت میدانیم و این سخن و این سرشت دانایی مبدأ همۀ جستجوگریهای بشر و حتی معیار ارزیابی درست و نادرست نزد او است.
خاصیت لیبرالیسم و حتی کمونیسم و کلاً اومانیزم این است که با صداقت ناب و عمیق میانۀ خوبی ندارد یا نمیتواند داشته باشد. شعارهای کرامت، آزادی، حقوق بشر، رفاه عمومی، برابری، شایستهسالاری، مردمسالاری، زندگیگرایی، نوعدوستی، تکریم زن، عدالت جنسیتی و ... کثیری از این موارد همگی شعارهای فطری است و متعلق به تعلیمات توحیدی و الهی است. این شعارها به سرقت کسانی رفته که یا هیچ اعتقادی به آن ندارند یا نمیتوانند به آن اعتقاد داشته باشند، چون مبانی آنها چنین اجازهای به آنها نمیدهد، ولی از این شعارها در نمیگذرند، چون انسانها را با این شعارها میتوان جذب کرد. گاهی واقعاً خودشان هم متوجه نیستند که خود را با شعارهایی که حتی فهم درستی از آنها ارائه نمیکنند سرگرم کردهاند.
🔹باید این تزویر خودآگاه یا ناخودآگاه بر ملا شود، باید نشان داده شود که عالیترین، انسانیترین، صادقانهترین، کارآمدترین و بهینهترین ایدهها در همۀ زمینهها از جمله در زمینۀ سرنوشتساز «نحوۀ ادارۀ جامعۀ بشری» متعلق به نگاه توحیدی و تعلیمات انبیای الهی است.
ادامه دارد ...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین.
☘️@faslefarhang
🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
۵
▫️✼ مقدمه اثر
• حاکمیت نوین، حیات نوین
🔹خداوند مهربان که طرفدار عقل بلکه خالق عقل است و عقل را برای فهمیدن و راه نمایاندن آفریده است و به همین جهت روی اندیشه و حتی آزاداندیشی تأکید میکند، بر ضرورت دین و ارسال رسولان نیز تأکید کرده است و در چند جای قرآن کریم دین اسلام را به عنوان یک ارمغان معرفتی برتر از همۀ رهیافتهای متنوع بشری که نهایتاً بر همۀ آنها پیروز خواهد شد، معرفی مینماید.
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(توبه،33 / صف،9 / فتح،28)
او کسی است که فرستادۀ خود را همراه هدایت و دین حق فرستاد تا بر همۀ ادیان پیروز شود، هرچند که مشرکان خوششان نیاید.
در نظر داشته باشیم این برتری نه صرفاً به خاطر ارادۀ تکوینی حق تعالی بر غلبۀ دین الهی بر همۀ ادیان، بلکه به خاطر برخورداری دین الهی از «حقیقت» است. آری بیتردید در نظرگاه الهی برتری به میزان درستی اندیشه است.
به همین جهت رویۀ دین اسلام بر استقبال از اندیشه است و آزاداندیشی در این فرهنگ معنا و جایگاه بسیار ویژهای پیدا میکند. اسلام دنبال حق نمیگردد؛ زیرا حق خود او است. به همین جهت از جستجوی حقیقت استقبال میکند و از این که بخواهیم در سخنی دنبال حقیقت باشیم صادقانه و بیتردید همراهی میکند و از نتیجه حتی اگر خطا باشد استقبال سلوکی و عملی مینماید، چون خالق انسان و معمار هستی بهخوبی میداند که بشر راه دیگری برای شناخت واقعی حق در اختیار ندارد.
به همین جهت تنها کسی را مؤمن میخواند که حق را بخواهد و به اسم طرفداری از خدا یا دین خدا کوچکترین سستی در حقطلبی به خرج ندهد. این که مؤمن سخن حق و حکمتآمیز را گم شدۀ خود میداند، برای آن است که مؤمن در واقع به «حق» ایمان آورده است و از آنجا که حق یک چیز بیشتر نیست، هر جا که حقی پیدا شود همان چیزی یافت شده که مؤمن عاشقانه دنبال آن میگشته است. در نگاه ناب اسلامی حق «مؤتلف الاجزاء و متحد الارکان» است و هیچ پارهای از حق پارۀ دیگر را تکذیب و نفی نمیکند. یعنی اگر حقی یافت شود همۀ پارههای حق از او استقبال میکنند و او با همۀ پارههای حق دست دوستی و همزیستی میدهد.
«وإذا كان الكلام قائما على أساس الحقيقة ومنطبق المعنى عليها تمام الانطباق لميكذب الحقائق الاخر ولمتكذبه؛ فإن الحق مؤتلف الاجزاء ومتحد الاركان، لايبطل حق حقا، ولايكذب صدق صدقا، والباطل هو الذي ينافي الباطل وينافي الحق. انظر إلى مغزى قوله سبحانه وتعالى :«فما ذا بعد الحق إلا الضلال» (يونس ـ ٣٢) ، فقد جعل الحق واحدا لاتفرق فيه ولاتشتت. وانظر إلى قوله تعالى :«ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم»(الانعام ـ ١٥٣)، فقد جعل الباطل متشتتا ومشتتا ومتفرقا ومفرقا.
وإذا كان الامر كذلك فلا يقع بين اجزاء الحق اختلاف بل نهاية الايتلاف، يجر بعضه إلى بعض، وينتج بعضه البعض كما يشهد بعضه على بعض ويحكي بعضه البعض»(المیزان، ج1،ص73)
«وقتی یک سخن بر اساس حقیقت استوار باشد و مفاد آن کلام به تمامه بر حقیقت مبتنی باشد، حقایق دیگر را تکذیب نخواهد کرد و آنها نیز این را تکذیب نمیکنند؛ زیرا حق از اجزای پیوسته و ارکان یکپارچه برخوردار است و هیچ حقی حق دیگر را ابطال نمیکند و هیچ صدقی صدق دیگر را تکذیب نمینماید در حالی که باطل آن چیزی است که با باطل منافات دارد و با حق نیز در تنافی است. به جان سخن خداوند سبحان و والامقام نظر کن که میگوید : «بعد از حق چه چیزی جز گمراهی است؟»، زیرا بیتردید خداوند متعال حق را یکی قرار داده است که در آن پراکندگی و واگرایی وجود ندارد.
و به کلام خداوند متعال نظر کن که میگوید : «از راههای متشتت پیروی نکنید که شما را از هم پراکنده کند»، زیرا خداوند متعال باطل را پراکنده و پراکندگیساز و پریشان و پریشانساز قرار داده است.
و وقتی که امر اینگونه است پس بین اجزای حق هیچ اختلافی درنمیگیرد، بلکه نهایت همگرایی بین آنها است. پارهای از حقیقت به سمت پارۀ دیگر میکشد و بخشی از حقیقت بخش دیگر را نتیجه میدهد همان طور که پارهای از حقیقت شاهدی بر پارۀ دیگر است و پارهای از حقیقت از پارۀ دیگر حکایت میکند»
ادامه دارد ...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین.
☘️@faslefarhang
🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
۶
▫️✼ مقدمه اثر
• حاکمیت نوین، حیات نوین
🔹تعلیمات اهل بیت و طبعاً طرز نگاه اهل بیت ع این طور است که مؤمن به خاطر صفت ایمان و این رشدی که خدا روزیش کرده است همیشه به دنبال حقیقت بلکه به دنبال حکمت است. حکمت یعنی اندیشه ای که به صورت خاصی محکم است. علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان می فرماید :
«حكمت عبارت است از قضاياى حقهاى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه درباره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد»(ترجمه تفسير الميزان، ج2، ص608)
🔹حکمت را حتی اگر نزد مشرک باشد از او میگیرد و او شایستهتر است که حق و حکمت را داشته باشد و در واقع او است که اهل حق است.
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها وأهلَها»(الأمالي للطوسي: ۶۲۵/۱۲۹۰)
«حکمت گمشدۀ مؤمن است، پس آن را بجویید ولو نزد یک مشرک باشد، چرا که شما مؤمنان شایستهتر به آن هستید و اهل حکمت به شمار میروید»
در مقابل معتقد هستند که حتی اگر منافق از حق برخوردار باشد با جان او همخوانی ندارد و حقیقت و حکمت نزد او بیتابی میکند تا خود را به مؤمن برساند.
وَ قَالَ (علیه السلام): خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ، فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ» (حکمت 79 نهج البلاغه)
حكمت را هر كجا كه باشد، فراگير، زیرا که واقعاً اگر حكمت در سينه منافق باشد، بىتابى میكند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينه مؤمن آرام گيرد.
🔹و امام باقر ع نیز در حدیث عجیبی میفرمایند به شرق و غرب عالم بروید هر دانش درستی را حاصل آمده از دستگاه فکری ما خواهید یافت.
امام باقر علیه السلام: «شَرِّقا و غَرِّبا فَلاتَجِدان عِلماً صَحيحاً إلَّا شَيئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ»(الكافى، ج 1، ص399)
به سمت شرق عالم بروید یا به سمت غرب عالم بروید، با این حقیقت مواجه میشوید که هیچ دانایی درستی را نخواهید یافت مگر میبینید چیزی است که از نزد ما اهل بیت ع خارج شده است.
باز هم مبنا همین است؛ یعنی چون ما حق را می گوییم و حق یکی بیش نیست، اگر حق جایی یافت شود حتماً سخن ما است.
🔹امام رضا ع نیز سخنی دارند که معلوم میکنند چطور میشود که دین اسلام بر ادیان دیگر غلبه میکند. میفرمایند مشکل در این است که مردم سخنان ما را نشنیدهاند یا نفهمیدهاند. اگر این مشکل را برطرف کنید میبینید که چطور مردم دنبال همین سخنان به راه میافتند.
«إِنَّ النّاسَ لَوعَلِموا مَحاسِنَ کلامِنا لاَتَّبَعونا» (معانی الأخبار، ص۱۸۰، ح۱؛ گزیده حکمت نامه رضوی، ص۳۸۴)
اگر مردم خوبیهاى سخنان ما را مى دانستند، از ما پیروى مىکردند.
▫️این همه تطویل برای چه است؟
میخواهیم بگوییم محکم و رسا و قاطعانه باید گفت این همه تاریخ و این همه جغرافیا سراغ غیر مکتب اهل بیت علیهم السلام رفتن خطا بوده است و حالا بشر دارد آهسته آهسته با همۀ هیکل ورزیده و خستۀ خود و زندگی گستردهای که برساخته و اندیشههای وسیعی که پدید آورده است، متوجه این کجروی و خسارت میشود.
🔹هرچند با آهی سوزان باید گفت هستند کسانی نیز که در این شرایط که دارد مکاتب مادی زمین میخورد و مردم دنیا دارند هشیار میشوند و به دنبال حقیقیت میگردند، اینها دنبال کسب اعتبار و کسب معرفت از آن پایگاه غلط و فرسودۀ فکری هستند. این رویه حقیقتاً رنجآور است و برترین مصادیق حماقت و سفاهت است هرچند با صدها تبختر و نخوت نیز همراه باشد.
«وَ إِذٰا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمٰا آمَنَ اَلنّٰاسُ قٰالُوا أَ نُؤْمِنُ كَمٰا آمَنَ اَلسُّفَهٰاءُ أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلسُّفَهٰاءُ وَ لٰكِنْ لاٰ يَعْلَمُون»﴿البقرة، 13﴾؛
«چون به آنان گویند: ایمان آورید چنان که دیگر مردم ایمان آوردند می گویند: آیا ما هم مانند سبکمغزان ایمان آوریم؟! آگاه باشید! قطعاً اینان خود سبکمغزند، ولی [از شدت کوردلی به این حقیقت] آگاه نیستند»
ادامه دارد ...
┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄
✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین.
☘️@faslefarhang
🔍| #اندیشه
#نظریه_محوری_امام
#معرفی_یک_تحقیق
┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄
🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین»
٧
▫️✼ مقدمه اثر
• حاکمیت نوین، حیات نوین
🔹یک سؤال، چرا حکمت گم شدۀ مؤمن است و چرا حکمت در سینۀ منافق بیتابی میکند؟
اساساً تعریف مؤمن کسی است که به دنبال حقیقت بوده و هست و اساس زندگی او و آرامشها و بیآرامیهای او حقیقت است و لاغیر. در چنین حالی و با تکیه به فطرت ذاتاً سمت و سودار بشری که «مفطور بر توحید» است، باید گفت دل انسان سالم هیچ گاه به باطل آرام نمیگیرد، مگر آن دل را مثل معتادها به غذای مسموم عادت داده باشیم که در آن صورت از سنجه بودن و راهنماییکردن خواهد افتاد.
امام صادق علیه السلام : «لایَستَیقنُ القلبُ أنّ الحقّ باطلٌ ابداً و لایستیقنُ أنّ الباطل حقٌّ أبداً» (بحار، ج67، ص58)
دل هرگز به باطل بودن حقی یا حق بودن باطلی «یقین» پیدا نمیکند.
🔹تلاش ما در این نوشته بر آن است که سخن تابناک این مکتب نورانی در باب موضوع بسیار کلیدی «حاکمیّت» را که توسط شاگرد با اخلاص، سختکوش، مجاهد و خستگی ناپذیرشان حضرت امام خمینی رحمت الله تعالی علیه به دست ما رسید، به مخاطبان محترم معرفی نماییم.
این سخن تنها ما را به یکی دو نمایش ظاهری دینورزی و تقلید گوسفندوار از غرب ـ در عین نمایش چند آیه و روایت حین همین زندگی تقلیدی ـ نمیخواند بلکه این نظریّه حیات نوینی را از ما طلب میکند و آن را پیش روی ما میگشاید که همۀ لذتها و بهجتها در دل آن نهفته است و مفسّر انسان است و باعث درک بهشت برین در روی همین زمین و در بازۀ کوتاه عمر خاکی ما میشود.
🔹نام دیگر «نظریۀ حاکمیّتی نوین»، «نظریۀ ولایت» است. این نظریه فقط برای اداره جوامع بشری نیست، بلکه انسان را هدف گرفته است و از شایستهترین پایگاه معرفتی برای طراحی چنین چیزی برخوردار است.
در این تحقیق میخواهیم بگوییم حضرت امام ره به عنوان میراثدار یک تاریخ نخبگی نوشیده از وحی و نخبگی پر از درد انسانیّت و تعالی بشری و نبوغهای زبانزدی که به تجربههای متنوع آبادسازی زندگی دنیایی با نگاه معنوی و ماورائی پرداخته است، این شخصیّت مستعد در کنار این سرمایۀ عظیم، یک عمر تحقیقی، تعلیمی، تربیتی، تبلیغی، جهادی و سیاسی را صرف کرده است تا نظریۀ ناب شیعه برای هدایت حیات مادی بشری و غلبه بر «تمدّن شکوهمند مادی» را جمع و جور کند و از نقطههای قابل طرح به طرح آن بپردازد و درک مابقی آن را به جویندگان و محققان آگاهی که این سرمایه برایشان مخفی نیست و به منطق این دین و این مذهب دسترسی دارند و امکان الهامگیری از زندگی صد در صد اسلامی امام ره را خواهند داشت، سپرده است.
🔹حضرت امام ره فهم اسلامی خود از این نظریه و الگوی حیات را از بحثهای عرشی عرفان نظری و مباحثی که در اثر فاخر «مصباح الولایة الی الخلافة و الولایة» ثبت افتاده شروع کرد و عنصر ولایت را در دل تعالیم طریقتی دنبال کرد و پیوند آن را با حضرات اهل بیت علیهم السلام به خوبی دید و در تعامل با انسانها به نمایش گذاشت و پس از آن گام با عقلانیّت قدسی راهیابی و چارهجویی در وادی فقه و تنظیم حیات بشری گذاشت و همۀ دین را بیانگر ولایت فقیه دید و پس از آن که حق این بحث را در اندازههایی که چارچوب اقدام مؤمنان روشن شود، ادا نمود سراغ امتدادهای آن رفت و با پذیرفتن «جمهوری اسلامی» یا «مردمسالاری دینی» یکی از بسطهای شگفت این نظریه را به نمایش گذاشت.
«مردمسالاری دینی» با این عقبهای که از آن معرفی شد به هیچ وجه «نظریّۀ دموکراسی» نبود.
☘️ جالب است که از میان شاگردان متعدد و بسیار بسیار فاضل مدرسۀ معرفتی امام خمینی ره کسی که این نظریّه را به همین صورت استشمام کرد و در درسهای اسلامی خود پیش از پیروزی انقلاب به بیان آنها پرداخت «مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای» است.
این به هیچ وجه اتفاقی نیست. جالب است که ایشان در تعلیمات «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» این نظریه را یک نظریۀ قرآنی میخواند و از این که ولایت مورد بدفهمی عوام و خواص واقع شده و نمیتوان این نظریّۀ قرآنی را به خورد جامعۀ مذهبی داد گلایه میکند. البته این نیز درست است که ربّالنوع این ایده و این نظریه و این میدان دید نزد حضرت روح الله ره بود و هر کسی در حد گنجایش ذهنی خود ارتباطی با این بحث گرفته بود و چیزی از آن فهمیده بود.
🔸البته ادعای ما این است که این نظریّه «سخن شیعه» یا «سخن مکتب اهل بیت» برای ادارۀ بهینه و سعادتبار حیات بشری است، ولی مثل بسیاری از بحثهای کلیدی که به حسب سنن الهی بهتدریج توسط اذهان نوابغ علمی و عملی جامعۀ موحدان و شیفتگان الهی ابعاد شگفت آن آشکار شد و با قدکشیدن جامعۀ توحیدی اندام نیرومند خود را نشان داد، این نظریّه نیز به تدریج چهرۀ شگفت خود را نمایان نموده است و در مدرسۀ معرفتی امام خمینی ره بلوغ خود را به نمایش گذاشته است.
ادامه دارد ...
☘️@faslefarhang