eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
545 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌍 مشهد ارتباط با ادمین : @fateh_kanoon
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#سلام_آقا تا نیایی گره از کار بشر وا نشود... https://eitaa.com/fateh_kanoon93
سلسله مباحث مهدویت✨ بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به ساحت مقدس ولی‌عصر، حضرت صاحب‌الزمان (عج) این نوشتار به ساحت مقدس امام زمان (عج) تقدیم می‌شود؛ همان خورشید پنهان که وجودش منبع امید و عدالت برای جهانیان است. باشد که این تلاش اندک در مسیر شناخت و گسترش معارف مهدوی، گامی کوچک در راه نزدیک‌تر شدن به ظهور آن حضرت باشد. 📍مقدمه: مهدویت، به‌عنوان یکی از بنیادی‌ترین باورهای دینی، نه‌تنها در اسلام بلکه در بسیاری از ادیان و مکاتب الهی و انسانی به‌عنوان یک اندیشه نجات‌بخش مطرح شده است. این باور، در اسلام به‌ویژه در مکتب تشیع، بر پایه اعتقاد به ظهور امام مهدی (عج)، آخرین حجت الهی از نسل پیامبر اکرم (ص)، استوار است. در این مقاله، به بررسی مبانی و کلیات مهدویت پرداخته خواهد شد. ابتدا مفهوم و جایگاه مهدویت در اسلام تبیین شده و سپس به اهمیت آن در قرآن، سنت، و فلسفه انتظار پرداخته می‌شود. همچنین، تطبیق این باور با ادیان دیگر به‌عنوان یک اندیشه جهانی بررسی خواهد شد. 🔰 معنا و مفهوم مهدویت واژه «مهدویت» از ریشه «هدی» به معنای هدایت و راهنمایی مشتق شده و در اصطلاح، به اعتقاد به وجود منجی الهی در پایان تاریخ اشاره دارد. این منجی، که در منابع اسلامی امام مهدی (عج) نامیده می‌شود، مأموریت برقراری عدالت جهانی و هدایت بشریت به‌سوی کمال را بر عهده دارد. مهدویت نه‌تنها یک باور دینی، بلکه یک اندیشه امیدبخش و عدالت‌محور است که پاسخ‌گوی نیاز فطری انسان‌ها برای اصلاح جهان و پایان بی‌عدالتی‌هاست. 🔶 جایگاه مهدویت در اعتقادات اسلامی 🔸در مکتب تشیع: مهدویت یکی از اصول اساسی شیعه است که به امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن (عج)، اشاره دارد. شیعیان بر این باورند که ایشان زنده و در غیبت هستند و با ظهور خود، وعده الهی را برای برپایی حکومت عدل جهانی محقق خواهند کرد. 🔸در مکتب اهل سنت: اهل سنت نیز به ظهور منجی در پایان زمان باور دارند. در احادیث متعددی که در منابع معتبر اهل سنت ذکر شده، از فردی به نام «مهدی» به‌عنوان منجی آخرالزمان یاد شده است، اگرچه درباره جزئیات این باور تفاوت‌هایی با تشیع وجود دارد. ادامه دارد... (دکترمحمدهادی عباسی) https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دقت کنید، ایمان مجسم این شکلیه👏 واکنش یمنی‌ها وقتی بهشون حمله میشه...😌 https://eitaa.com/fateh_kanoon93
💢 شب شعر شاعران افغانستانی برگزار شد 🔸️در آستانه پنجمین سالگرد شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و بزرگداشت شهدای مقاومت، شب شعر مقاومت با حضور شاعران و شخصیت های افغانستانی،عصر پنج‌شنبه ۶ دی در مدرسه علمیه حضرت قائم (عج) برگزار شد. 🔹️در آغاز این مراسم سید ابوطالب مظفری، شاعر و نویسنده افغانستانی به بررسی مفهوم شعر مقاومت در ادبیات فارسی پرداخت و اظهار داشت: «شعر مقاومت جنبه‌های مختلفی دارد و در برهه‌های مختلف تاریخ جوامع کاربرد داشته است. این نوع شعر نشان‌دهنده اعتراض شاعر به شرایط جامعه‌اش است.» 🔹️وی با اشاره به نوع خاصی از شعر مقاومت گفت: «شعر مقاومت سیاسی یا اعتراضی در دل یک اجتماع شکل می‌گیرد و شهید بلخی نماد این نوع از شعر مقاومت در ادبیات ماست.» 🔹️مظفری همچنین افزود: «این شب شعر به تقسیم‌بندی‌های شعر مقاومت در ادبیات نگاهی تازه می‌اندازد؛ چرا که مقاومتی که ما درباره‌اش صحبت می‌کنیم، صرفاً محدود به مقاومت ملی یا عقیدتی نیست.» https://eitaa.com/fateh_kanoon93
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر شب به رسم ارادت السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) https://eitaa.com/fateh_kanoon93
21.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نماهنگ جدید حسین طاهری برای اوضاع این روزهای جهان اسلام هرکس با علی نیست ، نابوده هرکس با علیه، پیروزه❤️ https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#ضرب‌_المثل_افغانستانی 🔰 دو بیرارْ یَگ روز دیسْتْ دَ جاغَه یه، یگ روز دیست دَ کاسه : دو برادر یک د
🔰دُستی کَدی از مال خو تیر شُو، دُشمنی کدی از جان خو: دوستی کردی از مال در گذر، دشمنی کردی از جان ؛ شرط مروت و وفاست که در راه رضای دوست از مصرف مال دریغ ورزیده نشود، کسی که از دفع مال برای خشنودی یا گرفتاری دوستش امتناع کند، حرمت دوستی را پاس نداشته است. چنان که شرط دلیری و شهامت این است که برای ذلیل کردن دشمن از جان خود درگذرند. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#قصه_شب #کتاب_از_چیزی_نمی‌ترسیدم #قسمت_پنجم تازه دادنِ بیسکوییت به دانش آموز ها باب شده بود و کارتن
آن روز خیلی توجه نداشتم. بعداً فهمیدم در عشیره ی بزرگ ما، هیچ کس غیر از پدر و مادرم مهمان نواز نیستند. همیشه در خانه ی ما مهمان بود ؛ در حالی که من و چهار خواهرم و برادرِ دیگرم که دوتای آنها از من بزرگ تر بودند، همیشه چشممان به جَوالِ آرد بود . مادرم خیلی دقت می کرد. بعضی وقت ها داخل آرد گندم ها، آرد جو و کَرو هم قاطی می کرد. بعضی وقت ها هم که مهمان نداشتیم، در هفته یکی دو بار نانِ ارزن می پخت. آن روز ها نان جو و ارزن نانِ فقرا بود. امروز بالعکس است. اگر پیدا شود، شاید نان ارزن و جو از نان گندم هم گران تر باشد . به هر صورت، به دلیل اعتقادی جدّی که در خانه مان وجود داشت که " مهمان حبیب خداست " هرگز یادم نمی آید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. عمده مهمان ها غریبه بودند که در راه، به سمت روستاهای دیگر، ظهر به محلِ ایل ما می رسیدند و درخواست چای داشتند : چای با هل و قَلَمفُر. مادرم که به ما اصلاً نمی داد. معرکه بود ! بعد هم اگر نزدیک ظهر بود، ناهار یا شام می خوردند : بعضاً یا نان و ماست یا نان و گوره ماست یا تخم مرغ یا آب گرمو. اگر مهمان خیلی مهم بود، برای او خروس می کشتند و پلو بار می گذاشتند. بچه بودم. مادر بزرگم درخانه ی ما فوت کرد. زنِ بسیار متدیّن، زیبا و بالا بلندی بود. صدای زجّه ی مادر و خاله صغرایم را که در همان نزدیک ما خانه شان بود، می شنیدم. دایی ام که معلم قرآن بود، در روستای باغشاه زندگی می کرد که به اندازه ی یک قیه با ما فاصله داشت. تازه مادر بزرگم از دنیا رفته بود. خانه ی ما یک اتاق بی در و پنجره بود که به دلیل طولانی و بدون پنجره بودنِ اتاق، تاریک بود. سقف آن با چوب و شِنگ پوشیده شده بود و بدنه هم خشت خام بود. از داخل اتاقی که آشپز خانه، انبار، جای خواب و زندگیِ ما بود، یک در به اتاق دیگری باز می شد که کاهدانِ ما بود. در فصل تابستان، کاه و بیده ها را جمع می کردند تا در زمستان که علوفه نبود یا به دلیل برف، گوسفند ها نمی توانستند بیرون بروند، به آنها بدهند . زنی بود به نام حُسنیه که از عشیره ی ما بود. زنی تقریبا ۵۰ ساله که ظاهرا مریضِ سل داشت. همه او را رها کرده بودند. پدرم رفت او را به پشت خود کرد و آورد خانه ی ما. چهار سال مادرم از او پذیرایی می کرد تا حُسنیه از دنیا رفت. هرگز ندیدم مادر یا پدرم در این مورد بگو مگویی داشته باشند. به هر صورت، مادرم برای هر دو نفر یک بشقاب کاملا سر خالی برنج کشید؛ اما برای پدرم و سید محمد بشقاب پُرِ پُر بود. سید به مادرم اعتراض می کرد. به مادرم می گفت :" خوار ( خواهر )، چرا این را شریکِ منِ پیر مرد کردی ؟ الان همه اش را می خورد! " به هر صورت سیرِ سیر خوردیم. پدرم اهل نماز بود. شاید در آن وقت چند نفر نماز می خواندند؛ اما پدرم به شدت تقیّد به نماز اول وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص می داد. البته آن وقت کسی به حمد و سوره ی کسی کاری نداشت؛ لذا چه بسا در نماز غلط غلوط زیادی بود . همان گونه که به نماز تقیّد داشت، به حلال و حرام هم همین گونه بود. همه اهل عشیره مان اورا به درستی می شناختند. آن وقت ها ایشان به مشهد رفته بود و به " مشدی حسن " مشهور بود. زکات مالش را، چه در گندم و جو و چه در گوسفند ها، به موقع به سید محمد می داد. نکته دیگر که در عشایر، محدود یا نایاب بود، این بود که پدرم اهل غسل بود. حتی در سرمای زمستان، در قناتِ ده غسل می کرد! یادم نمی رود که دو بار با مادرم سر این موضوعات بحث کرد. ▪️ادامه دارد... https://eitaa.com/fateh_kanoon93