پر از طراوت و لبخند و خوشخیالی بود
چه روزهای لطیفی… چقدر عالی بود…
تمامقد همهٔ فصل نوجوانی من
شبیه خندهٔ پاییز پرتقالی بود
اگرچه باغ پدر تشنه ماند گهگاهی
اگرچه در ده ما حرف خشکسالی بود
دو شاهزاده، دو آهو، دو بوته گل، دو ترنج…
هزار قصهٔ نو روی دار قالی بود
تو بودی و من و شبهای برفی و کرسی…
فقط چه حیف که جای بهار خالی بود
چه روزها که لب چشمه شعر میخواندیم
و روی شانهیمان کوزهای سفالی بود
و لِیلِی از دل صحرا عبور میکردیم
به پشتگرمی کوهی که آن حوالی بود
تو از فضای خیالم بزرگتر بودی
همیشه لحن نگاهم به تو سوالی بود
ای آسمان من! افسوس دیر فهمیدم
که سرنوشتم از اول شکستهبالی بود
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
چه دنیای بدی! انگار کفران پیش رو باشد
و بیپرواترین دوران عصیان پیش رو باشد
کران تا بیکران هر سمتوسویی آسمان ابریست
گمانم قدر یک تاریخ، باران پیش رو باشد
هوا بوی جدایی میدهد در موسم دیدار
زبانم لال، شاید روز هجران پیش رو باشد
و شاید وعدهٔ ذبحی که حرفش بود در قرآن…
و شاید موعد رفتن به میدان پیش رو باشد
و شاید لابلای خون و خاکستر سر نیزه
رها در باد گیسویی پریشان پیش رو باشد
مشخص بود از غمخطبهاش در سرزمین وحی
که باید خطبهٔ شمشیر بران پیش رو باشد
کسی که نام او ناجی نوح و کشتیاش بوده
مگر بیمی از این دارد که طوفان پیش رو باشد؟
کسی که عهد ابراهیم را بر دوش خود دارد
دلش میخواهد آخر عید قربان پیش رو باشد
به کعبه پشت کرده، میرود _جانها به دنبالش_
چه باکی هست اگر لبخند جانان پیش رو باشد؟
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
هم شکستهست قاب خاطرههام
هم ترک خورده شیشهٔ صبرم
پنجره پنجره پر از باران
آسمان آسمان پر از ابرم
مینشینم خیال میبافم
با دو قلاب آرزو و امید
یک رج از جنس شر و شور غزل
یک رج از جنس ذوق و شوق سپید
مثلا دعوتم به خانهٔ ماه
مثلا با ستاره همزادم
مثلا بغض نیست توی گلوم
مثلا مثل دیگران شادم
مثلا کوهزادهام، رودم
مؤمنم به وصال دریاها
گرچه این عشق را تمام عمر
سرزنش میکنند صحراها
مثلا دلخوشم به لمس افق
مثلا جاده خوانده است مرا
قاصدک هستم و نسیم سحر
روی دوشش نشانده است مرا
مثلا من مسافر نورم
مثلا راهی نجف هستم
مثلا تا همین دقیقهٔ قبل
داشتم تازه ساک میبستم
مثلا من یتیم کوفهٔ او
مثلا من گدای درگاهش
مثلا من فقیر بیچیزی
که نشستهست بر سر راهش
مثلا این منم، همین دختر
که پر چادرش رها در باد…
که به پروانگی رسیده دلش…
که شده از حصار خود آزاد…
مثلا این منم که میبارد
سر به زیر، ایستاده در حرمش
مثلا این منم که میمیرد
در همین نقطه زیر بار غمش
چه خیالی! چقدر شیرین است
چه محالی! چقدر خواستنیست
مثلا این منم که بعد از مرگ
مست جام فَمَن یَمُت یَرنیست…
***
از خیالات میزنم بیرون
تا کمی در خودم نفس بکشم
تا به اعجاز نور پنجرهای
روی دیوار این قفس بکشم
تا ببینم کجای تقویمم؟
چقدر کار بر زمین مانده؟
چند روضه به لحظهٔ دیدار؟
چند گریه به اربعین مانده؟
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
یادداشتی بر کتاب #شبانماه به قلم شاعر عزیز، خانم دکتر حسنا محمدزاده ✍
کلاف سردرگم هستی l نگاهی به کتاب «شبانماه» اثر فاطمه عارفنژاد
https://shahrestanadab.com/Content/ID/12427/
#فاطمه_عارفنژاد
#حسنا_محمدزاده
#شهرستان_ادب
@fatemeh_arefnejad
آیین رونمایی از مجموعه غزل #شبانماه، شامگاه جمعه ۲۳ تیرماه، با حضور جمعی از شاعران و هنرمندان به میزبانی گروه بین المللی هندیران، به صورت مجازی برگزار شد.
🔹 خبرگزاری تسنیم
🔸 خبرگزاری ایرنا
🔹 خبرگزاری ایبنا
🔸 خبرگزاری آنا
#شبانماه
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
من سالها در وادی غم زندگی کردم
باران شدم، شبنم به شبنم زندگی کردم
ابری پر از آوارگی بودم که پیوسته
در جادهٔ تقدیر، نمنم زندگی کردم
با رودها جاری شدم در متن دلتنگی
هرچند مثل کوه، محکم زندگی کردم
با خاطراتی تلخ از اردیبهشتی دور
در خانهٔ حوا و آدم زندگی کردم
اندازهٔ داغی که دیدم قد کشیدم آه
اندازهٔ رنجی که بردم زندگی کردم
آنقدر مُردم زیستن در رنجهایم را
تا گاهگاهی مرگ را هم زندگی کردم
از کوچههای درد تا صحرای تنهایی
از فاطمیه تا محرم زندگی کردم
#فاطمه_عارفنژاد
#کتاب_شبانماه
@fatemeh_arefnejad
به غیر از تو ندارم در جهان یک آشنا حتی
قرار من! تویی تنها قرارم با خدا حتی
منی که قد کشیدم ساقه ساقه از دل غربت
نبودم لحظهای از ریشهٔ مهرت جدا حتی
نه تنها من _که از بیتابیام سر میرود شوقت_
صدایت میزنند این روزها گنجشکها حتی
کجای عالمِ تنهاییام دیدار تو حتمیست؟
به عشقت حاضرم پر وا کنم تا ناکجا حتی!
شنیدم مهربانی، بیشتر از هر خیال و وهم…
شنیدم دوست داری روسیاهان را… مرا حتی…
به کویت هرکه رو آورد، برگشتن نمیدانست
که از کوه غم تو برنمیگردد صدا حتی
***
سفر جای خودش، آنقدر دورم از وصالت که
نمیبینم منِ بیچاره خواب کربلا حتی
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از تلک الایام
#از_تنور_خولی_بپرس
از قرآن سوخته
نور بلند می شود...
@telkalayyam
«چه صبحی! چه شامی!» زمان از تو میگفت
«چه جغرافیایی!» جهان از تو میگفت
ازل تا ابد، ساحت آفرینش
به هر شکل و با هر زبان از تو میگفت
از آغاز عالم، از اندوه آدم
قدیمیترین داستان از تو میگفت
افق تا افق خون تو میدرخشید
کران تا کران آسمان از تو میگفت
دل سنگها از غمت آب میشد
اگر کوه آتشفشان از تو میگفت
و هر باد هقهق تو را مویه میکرد
و هر رود نرم و روان از تو میگفت
و هر آه محو غمت بود، هر دم
و هر آینه ناگهان از تو میگفت
تو ای روح کعبه! حرم از تو میخواند
تو ای جان مسجد! اذان از تو میگفت
تو ای گریهٔ کودکان در غم تو
نگاه تر مادران از تو میگفت
در آرامش پیرهنهای مشکی
هیاهوی پیر و جوان از تو میگفت
به دلگرمی چای در روضه سوگند
که با هر لبی استکان از تو میگفت
***
به خود آمدم، جمعیت گریه میکرد
به خود آمدم، روضهخوان از تو میگفت…
#فاطمه_عارفنژاد
#کتاب_شبانماه
@fatemeh_arefnejad
برگشتهای بدون سوارت به خیمهگاه
در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه
دلواپس کسیست نگاهت قدم قدم
گاهی اگر به پشت سرت میکنی نگاه
یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ...
چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح!
ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟
افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟
با بادهای سرخ سماعیست خونچکان
هر سنگ روضهخوان شده بر خاک روسیاه
تنها رها به دشت... خدایا چه بیسپر!
سرها به روی نیزه... دریغا چه بیگناه!
فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته است
بوی مدینه میوزد از سمت قتلگاه
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
{يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون}
آتش میافروزد، به شیطان اقتدا کرده
از قلب تاریکش به دوزخ راه وا کرده
در حصر طاغوت است و در زنجیر طغیانها
با واژهٔ معصوم آزادی چهها کرده؟
دستش به خون آیهٔ تطهیر آلودهست
خود را اگر مصداقی از تبت یدا کرده
ابلیسانسانِ خدانشناسِ کافرکیش
مرز وقاحت را چه آسان جابجا کرده!
او از همان قومیست که قرآن ناطق را
ظهر عطش، بر خاک، تقطیع هجا کرده
آیینه در آیینه حق تکثیر خواهد شد
ظلمت اگر با نورِ نور اینگونه تا کرده
آتش زده شاید که خاموشش کند، اما
آتشفشانش نوربارانی بهپا کرده!
از هر طرف در رمی شیطانند خلق الله
با عروة الوثقی درافتاده؟ خطا کرده
سهم غرورش عاقبت بارانی از تیر است
هرکس به سمت آسمان تیری رها کرده
#قرآن
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
با نی، نوای نای تو را گریه میکنیم
پژواک ربنای تو را گریه میکنیم
هرجا گره به کار میافتد، به زمزمه
نام گرهگشای تو را گریه میکنیم
ابریم و در مسیر تکامل به سمت رود
هر صبح و شب هوای تو را گریه میکنیم
قاریِ تا همیشهٔ قرآن! هنوز هم
تفسیر آیههای تو را گریه میکنیم
تقطیع شد کلام خدا روی خاک… آه
هر حرف، هر هجای تو را گریه میکنیم
وا حیدرا… علی تو را سینه میزنیم
وا اکبرا… عبای تو را گریه میکنیم
ای صبحِ بیغروب که بر نیزه میروی
تا شام ردپای تو را گریه میکنیم
ساکت شدهست هلهلهٔ دشمنت ولی
ما همچنان صدای تو را گریه میکنیم
با هر شهید تازه که از راه میرسد
یک روضه کربلای تو را گریه میکنیم
باری زبان اشک جهانفهم و ساده است
بیمرز ماجرای تو را گریه میکنیم
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
با بستنی، با توت، با عصرانه در ایوان
بار خودش را بست تعطیلات تابستان
از کوچه میآید صدای خندهٔ پاییز
با دخترانش ماهمهر و آذر و آبان
پیراهن چیندارشان زرد است و نارنجی
پیداست روی مویشان قرمزترین روبان
این رنگهای گرم ما را میبرد کمکم
تا برفبازی در خیابانهای یخبندان
امروز سردم شد کمی در مدرسه، فردا
حتما برایم شال گرمی میخرد مامان
من عاشق روبوسی ابر و زمین هستم
دیوانهٔ نور و صدای رعد و برق آن
از پنجره میبینمش هربار و میگویم:
بهبه! بفرما تو! صفا آوردهای باران!
بابا ولی مهمان نمیخواهد که میپرسد
خیسی چرا در این هوای سرد دخترجان؟!
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
#طوفان_الاقصی
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود
رسید از شش جهت سجیلبارانی که حرفش بود
رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی
رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود
برای انتقام خون دلهایی که میخوردیم
فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود
و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که میگفتیم
و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود
بشارت باد گلها را به فروردینِ روییدن!
که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود
قسم به موی خونآلود اطفال فلسطینی
به زودی میرسد این سر به سامانی که حرفش بود
بیا و گوش کن! از قدس دارد میرسد کمکم
همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود…
کسی و الفجر میگوید… کسی و الفتح میخواند…
کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود
به دست ما نوشته میشود بر مصحف تقدیر
برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
#فاطمه_عارفنژاد
#فلسطین 🇵🇸✌️
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از بافتار
از مسجدالاقصی صدای فتح میآید
۱۰ شعر و عکس برای طوفانالاقصی
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
هدایت شده از بافتار
[...] از مسجدالأقصی صدای فتح میآید
هنگام معراج است، سبحانَ الذی أسری
ای دایره در دایره پژواک یکتایی
خواهی شبی درهم شکست آن دو مثلث را
بخشی از شعر مهدی جهاندار
در این فرسته، به مناسبت خیزش جدید مردم فلسطین و «طوفانالاقصی»، ده عکس را به ضمیمه شعری از شاعران انقلاب آوردهایم.
پینوشت: همه این اشعار به جز شعر فاطمه عارفنژاد قبل از یومالاقصی برای فلسطین سروده شده و ما به یمن این روز از آنها یادی کردیم.