🌙
من حرف بیهوده را کمتر از غذای حرام نمیدانم.
آيتالله کوهستانی
#دستخط_دستنویس
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
امروز رمان عشق و زباله از ایوان کلیما را میخواندم. نویسندهای که هیچ وقت از نثرش خسته نمیشوم. مخصوصا جستارهایش درباره پراگ. کلیما نویسندهای تبعیدی بود به خاطر قلمش.
این سطرها را که از او میخواندم، یاد این افتادم چه کتابهای ضعیفی خواندم از کسانی که سالهاست آنها را نویسنده میخوانند. مخصوصاً همین هایی که سفارشی نویس اند.
اما نویسنده باید چه شرایطی داشته باشد تا این عنوان را به خود بگیرد؟ صرف نوشتن؟ چاپ کردن؟
من از پشت کلمات نویسنده، دنبال دنیایی از خرد و معنا و نگاهی نو هستم. اما گاهی نویسنده، فقط خواننده را سرگرم میکند تا کارش را کش دهد.
در آن لحظات بیارزش کش دادن، نویسنده تنها به خودش فکر میکند که چند صفحه بیشتر سیاه کند تا کتابش قطور شود. شاید به قول عین القضات همدانی، صلاح کاغذ تو در سفید نگه داشتن بود، نه سیاه کردن آن.
نویسنده کتاب را برای من مینویسد و با خودش فکر نمیکند من همه اینها را پس میزنم و این آخرین کاری است که از او میخوانم و به هیچ کس پیشنهادش نمیدهم.
#ایوان_کلیما
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
یکی از لوازم مهم نوشتن، دقت به جزییات است. این دقت فقط با خوب دیدن و خوب شنیدن به دست میآید.
مولانا چند بیتی دارد درباره گندم و نان و نانپز که هروقت شاطر نانوایی سنگگی را میبینم، یاد این ابیات میافتم:
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردند
تنورش بیت مستانه سراید
به کفشهای نانپز خیره میشوم که چطور پاهایش را عقب و جلو و چپ و راست میبرد، به انگشتهایش که خمیر را روی پارو پهن و نوک انگشتهایش را توی خمیر فرو میکند و آخر سر با کف دو دستش، ضربه نهایی را میزند. حس میکنم این مستی فقط به نانپز سنگگی راه یافته و نه دیگر شاطر نانهای دیگر.
امروز عصر که رفتم نانوایی، جغله پنجساله ام، حسن، طبق معمول که همه جا را رصد میکند، گفت: مامان تو چرا اون طرفو نگاه میکنی؟
- کدوم طرف؟
نگاهش را پایین انداخت و با لبخندی معنادار که یعنی خودت میدونی و چرا میپرسی، گفت: طرف مردا رو.
*پ.ن: آقا برا بچههاتون کتاب نخونید😅
چیزی یادشون ندید.😁
دیگه نمیذارن به خمیر سنگگی هم نگاه کنیم و دو خط درباره نون و نونوایی و شاطر بنویسیم.
#مولانا
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
میگویند:
بهار پشت در است
در را باز میکنم...
اثری از تو نیست!
یا ایهاالعزیز
اللهم عجل لولیک الفرج
#دستخط_دستنویس
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
یشوا:
همه اقتدارها خشونت بر مردم است و زمانی خواهد آمد که نه اقتدار سزارها وجود خواهد داشت و نه هیچ اقتدار دیگری.
انسان به ملکوت حق و عدالت خواهد رفت، جایی که نیازی به هیچ مرجعی نخواهد داشت.
#مرشد_و_مارگریتا
🖤
صورتش را پوشاند و کیسه نان را بر دوش گذاشت. اشک از چشمهایش جاری میشد. میدانست امشب بابا به آرزویش رسیده و حالا در کنار مادر است. اما این چیزی از داغ کم نمیکرد.
وارد خرابه شد. کودکی که پدرش در خیبر کشته شده بود، به سویش دوید و گفت: امشب دیر آمدی، مژده بده، علی را کشتند.
حسن بن علی تکهای نان جو از کیسه درآورد و زیر لب فرمود: خدایش رحمت کند.
سیدرضا میگفت:
فرق صبر و حِلم توی همین است،
صبر مال وقتی است که تو دچار یک امتحان بشوی که هیچ کاری از دستت برنیاید.
اینجا را اگر تحمل کنی، میشوی صبور!
ولی حلم مال وقتی است که میتوانی بزنی زیر میز، میتوانی کافه را به هم بریزی!
میتوانی حقت را بگیری، ولی به دلیل و مصلحتی زبان ببندی و خشم مقدس بپیچد توی حنجرهات غمْباد شود
بعد شبها بروی سرت را توی چاه بکنی و حرف بزنی و بعد کلمههایت را دفن کنی.
سیدرضا میگفت:
«حلیم علی است و صبور زینب.»
#خال_سیاه_عربی
#حامد_عسکری
🌙
داشتم ویرایش یک کار قرآنی رو انجام میدادم، رسیدم به این دعا از آقا رسولالله در پایان هر ختم قرآن.
«خدایا به حق قرآن بر من رحم کن و آن را برای من پیشوا و راهنما و رحمت قرار ده. خدایا آنچه را از آن فراموش کردهام، به یادم آور و آنچه را از آن نمیدانم، به من بیاموز و تلاوتش را در اوقات شب و روز، روزی ام فرما و آن را برایم حجت قرار ده، ای پروردگار جهانیان».
بحار الانوار، ج٩٧، ص٢٢٨.
#ختم_قرآن
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
به فدای لب عطشان حسین
اولین ذکر پس از افطار است
#دستخط_هما
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
نانویسنده کیست؟
امروز صبح رفتم پژوهشگاه که دو کار ویرایش تحویل دهم. اولین معلم ویرایشم، آقای حامد هم آنجا بود. دیدنش بعد از دوازده سال مسرت بخش بود و همه خشمم از متن بههمریخته ای که دو روز صرف پاورقیهایش کردم، فرونشست. پاورقیهایی که باید نویسنده مینوشت و رنج ننوشتنش را من متحمل شدم.
من که میگویم چنین شخصی شایسته عنوان نویسنده نیست. کسی که کارش سراسر کپی پیست است و به خودش زحمت نمیدهد متنش را هرس کند و سوتی ندهد از اینجا و آنجا کپی کرده و فقط برای گرفتن امتیاز و ارتقای رتبه، زحمتِ کپی کردن را کشیده، بدون هیچ آوردهای برای خوانندهاش، نانویسنده است.
من که خوانندهاش نیستم، از مردم عادی هم خبر دارم وقتی بخواهند به حج مشرف شوند، چنین تحفه ای را تورق نمیکنند.
پس برای که نوشته این همه سیاهه را؟
معلمم و سرویراستار هر دو میگفتند هرچه به این دست از آدمهای دست به قلم میگوییم شیوهنامه را رعایت کنید یا متنتان را بعد از کار ویراستار بخوانید و بازبینی کنید، گوش نمیدهند و میگویند میخواهم همینطور چاپ شود.
نقل است قدیم ترها کسی به شخصی چاه کن گفت: فلانجا را بکن. چاه کن گفت: اینجا که آب نیست!
گفت: همین که میگویم، بکن.
چاه کن جواب داد: ولی زحمت بیفایده است، به آب نمیرسیم.
گفت: بنده خدا، برای من آب هم نداشته باشد، برای تو که پول دارد.
یقین دارم آن چاه کن چه به آب برسد، چه نرسد، مزدش را تمام و کمال میگیرد، ولی ما که فقط وقت ویرایش، عنوان مقدس و مبارک «چشم دوم نویسنده» بهمان اطلاق میشود، پولی به موقع و سروقت برایمان ندارد و اگر تلاش کنیم متن نانویسنده را به آنچه در ذهن دارد، نزدیک یا وظایفش را به او یادآوری کنیم، موجودی مزاحم محسوب میشویم. برای همین خودخواهی نانویسندههاست که حرفمان اثر ندارد و چون اثر ندارد، هرچه میخواهند مینویسند و بازار پر شده از متنهای آشفته و بی سر و ته.
#مصائب_یک_ویراستار
@fatemehrajabi_beheshtabad
🌙
نوشتن یادداشت روزانه یعنی توجه دقیق به زندگی.
نوشتن یادداشتهای روزانه کمکمان میکند تا مطمئن شویم خلاقیت، ارزشها و آرمانهایی که از درونمان برمیخیزند، موهبت هایی هستند که میتوانیم آنها را بپرورانیم و بسط دهیم. وقتی دریافتیم چطور به خودمان گوش بسپاریم، میتوانیم با قدرت عمل کنیم، با شادی و سرور به دنیا خوشامد بگوییم و موهبت هامان را با دیگران تقسیم کنیم.
#خودخواهی_مقدس
@fatemehrajabi_beheshtabad