eitaa logo
عتبات عالیات وعمره
340 دنبال‌کننده
43 عکس
15 ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشت عدن کجا و صفای تربت تو قیاس ذره کجا و بسیط رحمت تو مشام اهل دل ازعطر اشک مست شود دمی که غنچۀ لب گل کند به مدحت تو چگونه اشرف مخلوق آبرو می‌یافت اگر اراده نمی‌کرد حق به خلقت تو تمام عمر چو خورشید فیض می‌بخشد اگر به ذره بیفتد نگاه رحمت تو ز چشم فاطمه فردا نهان نمی‌ماند دلی که گشت نهانخانۀ محبت تو هنوز رنگ شفق مانده سرخ تا که مگر در التهاب بسوزد به پاس حرمت تو حدیث درد تو را چون شنیدم از مادر ز کودکی شدم‌ای دوست غرق محنت تو مرا به مجلس سوگ تو داد مادر شیر که عادت است مرا گریه در مصیبت تو چه کار کرده‌ای ای روح گریۀ زینب که ریخت اشک پیمبر گه ولادت تو تمام ترسش از این است آذری نکند بمیرد و نرسد عاقبت به ساحت تو شاعر:حسین آذری &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
آیم به قتـــــــــلگاه که پیدا کنم تو را امشب وداع هــــجرت فردا کنم تو را جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان با شوق و اضطراب تمـــــنّا کنم تو را در حـــیرتم که از چه بجویم نشان تو نی سر،نه پیرهن،زچه پیدا کنم تو را؟ برگـــیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو خود نوحه مـادرانه چو زهرا کنم تو را ریزم به حلق تشنه‌ی تو اشک چشم خویش سیراب ، تا که ای گل حمرا کنم تو را دشمن نداد آبت اگر غم مخور حسین صحــــــرا ز آب دیده چو دریا کنم تو را ای آن که داغ های جگرسوز دیده ای اکنون به اشک دیده مـــداوا کنم تو را خواهم که سیر بینمت امّاحسین من کـــوصبروطاقتی که تماشا کنم تو را؟ شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو از عشق خویش قبله‌ی دل ها کنم تو را هر جا روم لوای عـــــــزایت به پا کنم ماتم ســـــــرا ، سراسر دنیا کنم تو را خون خداست خون تو پامال کی شود ؟ در شــام و کوفه محکمه برپا کنم تو را گوئی حسان که می‌شنوم از گلوی او هر چیـز خواهی از کرم اعطا کنم تو را &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
حتماً این را شنیده‌اید (حالا این را بشنوید) حبیب یک‌مرتبه در کوفه در محله بنی‌اسد با میثم تمار به همدیگر برخورد کردند. حبیب با میثم تمار، هر دو صاحبان سرّ بودند. میثم از صاحبان سرّ امیرالمؤمنین بود. خیلی سال قبل از بحث کربلا و این ماجراها با هم برخورد کردند. درحالی‌که جمعیت هم نشسته بود، حبیب گفت: (مرحوم شیخ محدث قمی این را در کتاب منتهی الْآمالش هم آورده است. در خیلی از این کتاب‌ها موجود است.). خرما فروشی را می‌بینم که به جرم محبت علی و اولاد علی او را دار می‌زنند. اشاره به میثم تمار داشت (میثم تمار خرمافروش بود). میثم هم گفت: یک پیرمرد سرخ‌رویی را می‌بینم که به جرم حمایت از پسر پیغمبر سرش را در کوفه می‌گردانند. از قبل می‌دانستند! این دو نفر رد شدند. رشید حجری آمد. (رشید حجری هم از اصحاب سرّ امیرالمؤمنین بود)، رسید و از اطرافیان سؤال کرد که این دو نفر را ندیده‌اید؟ گفتند: بله دیدیم، آن‌ها آمدند و دروغ‌هایی به یکدیگر گفتند و رفتند (به همین تعبیر). یکی گفت که: او را در کوفه دار می‌زنند، آن‌یکی هم گفت: سر دیگری را در کوفه می‌چرخانند. رشید گفت: عجب! خدا میثم را رحمتت بکند، نگفت به آن کسی که حامل سر حبیب هست صد درهم بیشتر می‌دهند؟ او هم از آن جا گذشت. جمعیت گفتند: این که از آنها هم دروغگوتر و بدتر بود. از قبل می‌دانستند. خودشان را آماده کرده بودند! منبع:✍🏼پایگاه اینترنتی طلبه یار www.talabeyar.ir
نرم افزار زیارت ثواب زیارت علی
اینجا حریم شاه https://eitaa.com/fatemi414/43
ای ولی خدا سلام https://eitaa.com/fatemi414/24
شیر خدا و لنگر عرش https://eitaa.com/fatemi414/20
ای نجف
عبد شرمسار
من کجا و
علی آن
امیرالمؤمنین (ع) زخمی و مجروح در بستر افتاده بود . رنگ صورتش به قدری زرد شده که دیگر با رنگ زرد دستمالی که به سر بسته است ، قابل تشخیص نیست . بچه های امیرالمؤمنین (ع) دورش نشسته اند ، امیرالمؤمنین (ع) وصیت ها و سفارش ها را کرد . حضرت عباس (ع) دو زانو نشسته بود . هی این فرق شکافته ی بابا را نگاه می کرد و اشک می ریخت ، این صحنه را به ذهن بسپار ، کمی بیا جلوتر ، یک وقتی دیدند حضرت عباس (ع) سوار بر اسب ، تیر در چشم ، دستان بریده، خم شده است ، می خواهد تیر را با کمک زانوانش از چشم بیرون بیاورد . نامردی با شدت ، عمود آهنین را به فرق حضرت عباس (ع) فرود آورد . فرق او را مثل فرق پدرش علی (ع) شکافت ، شبیه پدرش امیرالمؤمنین (ع) شد
محمد بن حنفیه ، فرزند گرامی امیرالمومنین علیه السلام می گوید : به خدا سوگند ! می دیدم که تابوت آن حضرت ، از کنار هر دیوار ، عمارت و درختی که می گذشت ، آنها خم می شدند و در مقابل جنازه ایشان خشوع می کردند ؛ و تابوت آن حضرت ، از کوفه خارج می شد و مستقیم به سوی نجف و محل قبر ایشان می رفت . کوفه ، از شدت گریه ، یک پارچه ، ضجه و فریاد شده بود و مردم به دنبال جنازه امیرالمومنین علیه السلام بودند ، تا آنجا که زنهای کوفه نیز سر برهنه و در حالیکه بر سر و صورت خود می زدند ، آن حضرت را تشییع می کردند . امام حسن علیه السلام ، مردم را از گریه ، ناله و فریاد بازمی داشتند و دستور میدادند آنها مراجعت کرده و همه به منازل خود بازگردند . امام حسین علیه السلام می فرمودند : (( لا حول و لاو قوه الا بالله العلی العظیم ، انا لله و انا الیه راجعون . )) و می فرمودند : (( ای پدر ! پشت ما را شکستی . گویا گریه را برای تو آموخته ام . در مصیبت تو به خدا شکایت می کنم . ))
عتبات عالیات : ↩️ویژه نجف ای نجف https://eitaa.com/fatemi414/28 وصل تو درمانم https://eitaa.com/fatemi414/36 اینجا حریم شاه https://eitaa.com/fatemi414/43 ایوان نجف https://eitaa.com/fatemi414/26 ای ولی خدا سلام https://eitaa.com/fatemi414/24 آمدم بر درگهت. https://eitaa.com/fatemi414/23 شیر خدا و لنگر عرش https://eitaa.com/fatemi414/20 عمری بود https://eitaa.com/fatemi414/20 روضه ها https://eitaa.com/fatemi414/75
حضرت علی (ع) شب تا سحر کوچه پس کوچه های شهر کوفه را قدم می زد و کیسه ی نان و خرما و خوردنی را به دوش حمل می کرد، و سفره های خالی یتیمان را پر می کرد. این طور امیرالؤمنین (ع) لطف و محبت به این مردمان کوفه می کرد. اما این مردم با یتیمان اباعبدالله چه کردند؟ کاروان اسرای اهل بیت (ع) شب هنگام پشت دروازه ی کوفه رسیدند. دستور رسید کاروان اهل بیت و لشکریان عمر سعد، شب را بیرون کوفه بمانند، تا فردا، روز وارد شهر شوند و همه ی مردم اسرار را بتوانند ببینند. در آن شب انواع غذاهای گوناگون را از درون شهر برای لشکریان عمر سعد آوردند اما بچه های امیر المؤمنین (ع) همه با شکم گرسنه، سر بر سنگ های بیابان گذاشتند. @@@@@@@@@@@@@@@@ 👇👇