✋شهيد كلاهدوز
همسر شهيد يوسف كلاهدوز ميگويد: «اوايل زندگي درست بلد نبودم غذا درست كنم. يادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سيبزمينيها را خيلي زود با گوشت ريختم. يوسف كه آمد، رفتم غذا را بياورم، ديدم همه سيبزمينيها له شدند. خيلي ناراحت شدم و رفتم يك گوشهاي شروع كردم به گريه كردن. يوسف آمد و پرسيد: چه شده؟ من هم قضيه را برايش تعريف كردم. او حسابي خنديد، بعد هم رفت غذا را كشيد و آورد با هم خورديم. آن قدر پاي سفره مرا دلداري داد و از غذا تعريف و تمجيد كرد كه يادم رفت غذا خراب شده بود. يوسف هيچ گاه به غذا ايراد و اشكال نميگرفت. حتي گاهي پيش ميآمد كه بر اثر مشغله زياد، دو روز غذا درست نميكردم، ولي او خم به ابرو نميآورد. بارها از او پرسيدم: چه دوست داري برايت درست كنم؟ ميخنديد و ميگفت: «غذا، فقط غذا» ميگفت دوست دارم راحت باشي».[نيمه پنهان، ش 78، صص 26 و 27.]
خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/281
✋شهيد مهدي زين الدين
همسر شهيد زين الدين درباره اهتمام اين شهيد به ياري دادن همسر در امور منزل ميگويد: ظرفهاي شام معمولاً دو تا بشقاب و يك ليوان بود و يك قابلمه. وقتي ميرفتم آنها را بشويم، ميديدم همانجا در آشپزخانه ايستاده، به من ميگفت: «انتخاب كن، يا بشور يا آب بكش». به او ميگفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب ميگفت: هر چه هست، با هم ميشوييم. يك روز خانواده مهدي همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدي همه با هم سر سفره نشسته بوديم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چيزي بياورم. وقتي آمدم، ديدم همه تقريباً نصف غذايشان را خوردهاند، ولي مهدي دست به غذايش نزده تا من برگردم.[يادگاران، كتاب زين الدين، ص 19.]
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد حجت الاسلام نواب صفوى
همسر شهيد نواب صفوى درباره هنرمندي در جدا ساختن روحيات خارج از محيط خانه از رفتار خانوادگياش ميگويد: شهيد نواب صفوى از نظر اخلاق اصلاً خشن نبود.
گاهي در اوج هيجان كه با دوستانش در مورد مسائل مملكتي و جنايتهاي شاه گرم صحبت بود، ايشان را صدا ميزدم و از او درخواستي ميكردم. ميديدم آن آدم پرشور و جدي و هيجانى، به يكباره با من و در جواب من آرام و ملايم ميشد. ايشان آن قدر به من محبت داشت كه اين محبت را گاهي با جملاتي مثل «كوچكت هستم» يا «نوكرت هستم» به من ابراز ميكرد.
فلاكيان زمين، ش 13، ص 11.
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد صياد شيرازى
دختر شهيد صياد شيرازى ميگويد: رفتار پدرم با مادرم بسيار محبت آميز و همراه با احترام بود. مادرم تعريف ميكرد كه در سال اول ازدواجشان يك روز در حال اتوزدن لباس پدر بودند كه ناگهان پدر سررسيد و از مادرم گله كرد و به او گفت: شما خانم خانه هستيد و وظيفهاي در قبال انجام دادن كارهاي شخصي من نداريد. شما همين قدر كه به بچهها برسيد كافي است. من تا آنجا كه به ياد دارم، پدرم خودش لباسهايش را ميشست و پهن و جمع ميكرد.و اتو ميزد، و به طور كلي انجام دادن كارهاي شخصياش با خودش بود. بارها شده بود كه به محض اينكه به خانه ميرسيدند، تا پاسي از شب در امور منزل به مادرم كمك ميكردند و به طور قطع ميتوانم بگويم برنامه هر هفته پدرم در روزهاي جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوري كه اجازه نميداد مادرم و حتي ما در اين كار او را كمك كنيم. به جرئت ميتوانم بگويم كه در طول سال، مثلاً صد بار آشپزخانه منزل شسته ميشد، نود و پنج بارش را پدرم ميشست.[افلاكيان زمين، ش 10، صص 15 و 16.]
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد چمران
غاده، همسر لبناني شهيد مصطفي چمران ميگويد: «مادرم با اين شهيد بزرگوار شرط كرده بود كه اين دختر كه از خواب بلند ميشود، بايد كسي ليوان شير و قهوه جلويش بگذارد و خلاصه زندگي با چنين دختري برايتان سخت است.
اما خدا ميداند تا وقتي شهيد شد، با اينكه خودش قهوه نميخورد، ولي هميشه براي من قهوه درست ميكرد. به او ميگفتم: براي چه اين كار را ميكنى، راضي به زحمت تو نيستم؟! ميگفت: من به مادرت قول دادم كه اين كارها را براي شما انجام دهم».[[افلاكيان زمين، ش 10، ص7]
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
سيره رفتارى شهدا با همسرانشان
👇👇
شهيد كلاهدوز و آَشپزی همسر
https://eitaa.com/fatemi48/381
شهيد مهدي زين الدين در آشپزخانه
https://eitaa.com/fatemi48/382
شهيد حجت الاسلام نواب صفوى در خانه آرام
https://eitaa.com/fatemi48/383
شهيد صياد شيرازى و امورات شخصی
https://eitaa.com/fatemi48/384
شهيد چمران شير و قهوه همسر
https://eitaa.com/fatemi48/385
فرهنگ مدیریتی دفاع مقدس
https://eitaa.com/fatemi222/6661
بسته هفته دفاع مقدس
https://eitaa.com/Tebyangonabad2/3643
دفاع مقدس
https://eitaa.com/fatemi222/6653
کتاب دفاع مقدس
https://eitaa.com/fatemi222/4838
داستانهای شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/281
جایگاه شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4582
امداد غیبی
https://eitaa.com/fatemi222/1853
مباحث تبینی
https://eitaa.com/Tebyangonabad2/3616
۱مکتب سرنوشت ساز
https://eitaa.com/fatemi222/10335
مرواریدهای بی نشان
https://eitaa.com/fatemi222/10334
365خاطره 365 روز.pdf
30.43M
📗کتاب 365 خاطره 365 روز
☀️انتشار رایگان
👈 خاطراتی بسیار زیبا از شهدا و رزمندگان درباره احترام به والدین، ازدواج آسان، همسرداری شهدا و عاشقانه شهدا ... تألیف #ناصرکاوه که بمناسبت فرارسیدن #هفته_دفاع_مقدس، تقدیم شما دوستان و عزیزان میشود.
لطفا این کتاب را مطالعه کنید و با سبک زندگی شهدا در رابطه با خانواده ی شهدای عزیز ایران اسلامی بیشتر آشنا شوید و برای اینکه در ثواب آن شریک باشید، بی زحمت آنرا منتشر کنید.... کتابی که در فضای مجازی بیش از یک میلیون خواننده داشته است👌
فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/281
✋مهندس خانه دار
وقتی می اومد خونه دیگه نمی ذاشت من کار کنم.زهرارو می ذاشت روی پاهاش و بادست به پسرمون غذامی داد.می گفتم:یکی از بچه ها رو بده به من با مهربونی م یگفت: نه، شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی.مهمون هم که می اومد پذیرایی با
خودش بود.
دوستاش به شوخی می گفتند: مهندس که نباید تو خونه کار کنه!م یگفت:من که ازحضرت علی)ع( بالاتر نیستم.مگه به حضرت زهرا )س( کمک نمی کردند؟
برشی از زندگی شهید حسن آقاسی زاده
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی_خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋ظرف ها رو شست
آنوقت ها که آقای چمران دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.ازش حساب می بردم. یه روز رفتم خونه شون. دیدم پیش بند بسته و داره ظرف می شوره.
با دخترم رفته بودم.ایشون بعدازاینکه ظرف ها رو شست ،اومد و با دخترم بازی کرد، با همون پیش بند..
خاطره ایی از زندگی شهید دکتر چمران
منبع:مجموعه یادگاران،ج یک،ص 31
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی_خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋عشق خانواده
پدر علاقه ی شدیدی به مادرم داشت.بعد از شهادتش، از هم رزمانش شنیدیم که وابستگی بیش از حدی به خانواده اش داشت و همیشه دوست داشتند راز این دلبستگی را بدانند.
این علاقه حتی دربین همرزمانش در سوریه هم پیچیده بود.همیشه به ما سفارش می کرد که به مادرتان احترام بگذارید و دست و پای مادرتان را ببوسید.دوستت دارم را خیلی به مادرم می گفت.
برشی از زندگی شهید مدافع حرم شهید حسین رضایی
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی-خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋علیا مخدّره
ولی الله توی خانه علیا مخدّره صدایم می زد.هیکل درشتی داشت و من ریزه بودم.
خیلی متواضع بود تا حدی که کفش هایم را جلوی پایم جفت می کرد.می شنیدم که به طعنه می گویند:آقاولی الله کفشای این جوجه روبرایش جفت می کنه. آخه، ظاهرش خیلی خشن به نظر می آمد.باورشان نمی شد. باور نمی کردند که چقدر اصرار داره به
من کمک کنه.او بسیار حساس بود و روحیه بسیار لطیفی داشت.
راوی:همسر سردار شهید ولی الله چراغچی
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی-خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋لباس شستن
وقتی به خانه برمی گشت پابه پای من درآشپزخانه کار می کرد،غذا می پخت.
ظرف میشست.حتی لباس هایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباس های کثیف من خیلی سنگین است؛ تونمی توانی چنگ بزنی.بعضی وقت ها فرصت شستن نداشت.
زود بر می گشت. بااین حال موقع رفتن مرا مدیون می کردکه دست به لباس ها نزنم.در کمترین فرصتی که به دست می آورد، مارامی برد گردش.
برشی از زندگی شهید رضا دستواره
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی-خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋جبران محبت
وقتی به خانه می آمد، من دیگر حق نداشتم كار كنم!بچه راعوض می كرد،شیر برایش درست می كرد، سفره را می انداخت و جمع می كرد، پا به پای من می نشست لبا سها را می شست، پهن می كرد، خشك می كرد و جمع می كرد!
آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت كه همیشه به او م یگفتم:درسته كه كم می آیی خانه، ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای یك ماه دیگروقت دارم!نگاهم می كرد و می گفت: تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری!
برشی از زندگی شهیدحاج محمدابراهیم همت
راوی همسرشهید
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋امورات خانواده
یک روزِ جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است.ایشان نپذیرفت وگفت:من این ملاقات را نمی پذیرم ،مگراینکه امام)ره(به من تکلیف بفرمایند،ولی اگر ایشان این تکلیف را نم یکنند،
نمی پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در در سها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است.
سیره شهید دکتر بهشتی، نشر شاهد، ص ۷۰
#خاطرات_شهدا
#سبک_زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386