eitaa logo
نفوس مطمئنه
381 دنبال‌کننده
904 عکس
580 ویدیو
79 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 🌸🌸🌸 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
سيره رفتارى شهدا با همسرانشان 👇👇
✋شهيد كلاهدوز همسر شهيد يوسف كلاهدوز مي‏گويد: «اوايل زندگي درست بلد نبودم غذا درست كنم. يادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سيب‏زميني‏ها را خيلي زود با گوشت ريختم. يوسف كه آمد، رفتم غذا را بياورم، ديدم همه سيب‏زميني‏ها له شدند. خيلي ناراحت شدم و رفتم يك گوشه‏اي شروع كردم به گريه كردن. يوسف آمد و پرسيد: چه شده؟ من هم قضيه را برايش تعريف كردم. او حسابي خنديد، بعد هم رفت غذا را كشيد و آورد با هم خورديم. آن قدر پاي سفره مرا دلداري داد و از غذا تعريف و تمجيد كرد كه يادم رفت غذا خراب شده بود. يوسف هيچ گاه به غذا ايراد و اشكال نمي‏گرفت. حتي گاهي پيش مي‏آمد كه بر اثر مشغله زياد، دو روز غذا درست نمي‏كردم، ولي او خم به ابرو نمي‏آورد. بارها از او پرسيدم: چه دوست داري برايت درست كنم؟ مي‏خنديد و مي‏گفت: «غذا، فقط غذا» مي‏گفت دوست دارم راحت باشي».[نيمه پنهان، ش 78، صص 26 و 27.] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
✋شهيد مهدي زين الدين همسر شهيد زين الدين درباره اهتمام اين شهيد به ياري دادن همسر در امور منزل مي‏گويد: ظرف‏هاي شام معمولاً دو تا بشقاب و يك ليوان بود و يك قابلمه. وقتي مي‏رفتم آنها را بشويم، مي‏ديدم همانجا در آشپزخانه ايستاده، به من مي‏گفت: «انتخاب كن، يا بشور يا آب بكش». به او مي‏گفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب مي‏گفت: هر چه هست، با هم مي‏شوييم. يك روز خانواده مهدي همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدي همه با هم سر سفره نشسته بوديم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چيزي بياورم. وقتي آمدم، ديدم همه تقريباً نصف غذايشان را خورده‏اند، ولي مهدي دست به غذايش نزده تا من برگردم.[يادگاران، كتاب زين الدين، ص 19.] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد حجت الاسلام نواب صفوى همسر شهيد نواب صفوى درباره هنرمندي در جدا ساختن روحيات خارج از محيط خانه از رفتار خانوادگي‏اش مي‏گويد: شهيد نواب صفوى از نظر اخلاق اصلاً خشن نبود. گاهي در اوج هيجان كه با دوستانش در مورد مسائل مملكتي و جنايت‏هاي شاه گرم صحبت بود، ايشان را صدا مي‏زدم و از او درخواستي مي‏كردم. مي‏ديدم آن آدم پرشور و جدي و هيجانى، به يك‏باره با من و در جواب من آرام و ملايم مي‏شد. ايشان آن قدر به من محبت داشت كه اين محبت را گاهي با جملاتي مثل «كوچكت هستم» يا «نوكرت هستم» به من ابراز مي‏كرد. فلاكيان زمين، ش 13، ص 11. خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد صياد شيرازى دختر شهيد صياد شيرازى مي‏گويد: رفتار پدرم با مادرم بسيار محبت آميز و همراه با احترام بود. مادرم تعريف مي‏كرد كه در سال اول ازدواجشان يك روز در حال اتوزدن لباس پدر بودند كه ناگهان پدر سررسيد و از مادرم گله كرد و به او گفت: شما خانم‏ خانه هستيد و وظيفه‏اي در قبال انجام دادن كارهاي شخصي من نداريد. شما همين قدر كه به بچه‏ها برسيد كافي است. من تا آنجا كه به ياد دارم، پدرم خودش لباس‏هايش را مي‏شست و پهن و جمع مي‏كرد.و اتو مي‏زد، و به طور كلي انجام دادن كارهاي شخصي‏اش با خودش بود. بارها شده بود كه به محض اينكه به خانه مي‏رسيدند، تا پاسي از شب در امور منزل به مادرم كمك مي‏كردند و به طور قطع مي‏توانم بگويم برنامه هر هفته پدرم در روزهاي جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوري كه اجازه نمي‏داد مادرم و حتي ما در اين كار او را كمك كنيم. به جرئت مي‏توانم بگويم كه در طول سال، مثلاً صد بار آشپزخانه منزل شسته مي‏شد، نود و پنج بارش را پدرم مي‏شست.[افلاكيان زمين، ش 10، صص 15 و 16.] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد چمران غاده، همسر لبناني شهيد مصطفي چمران مي‏گويد: «مادرم با اين شهيد بزرگوار شرط كرده بود كه اين دختر كه از خواب بلند مي‏شود، بايد كسي ليوان شير و قهوه جلويش بگذارد و خلاصه زندگي با چنين دختري برايتان سخت است. اما خدا مي‏داند تا وقتي شهيد شد، با اينكه خودش قهوه نمي‏خورد، ولي هميشه براي من قهوه درست مي‏كرد. به او مي‏گفتم: براي چه اين كار را مي‏كنى، راضي به زحمت تو نيستم؟! مي‏گفت: من به مادرت قول دادم كه اين كارها را براي شما انجام دهم».[[افلاكيان زمين، ش 10، ص7] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
سيره رفتارى شهدا با همسرانشان 👇👇 شهيد كلاهدوز و آَشپزی همسر https://eitaa.com/fatemi48/381 شهيد مهدي زين الدين در آشپزخانه https://eitaa.com/fatemi48/382 شهيد حجت الاسلام نواب صفوى در خانه آرام https://eitaa.com/fatemi48/383 شهيد صياد شيرازى و امورات شخصی https://eitaa.com/fatemi48/384 شهيد چمران شير و قهوه همسر https://eitaa.com/fatemi48/385
فرهنگ مدیریتی دفاع مقدس https://eitaa.com/fatemi222/6661 بسته هفته دفاع مقدس https://eitaa.com/Tebyangonabad2/3643 دفاع مقدس https://eitaa.com/fatemi222/6653 کتاب دفاع مقدس https://eitaa.com/fatemi222/4838 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281 جایگاه شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4582 امداد غیبی https://eitaa.com/fatemi222/1853 مباحث تبینی https://eitaa.com/Tebyangonabad2/3616 ۱مکتب سرنوشت ساز https://eitaa.com/fatemi222/10335 مرواریدهای بی نشان https://eitaa.com/fatemi222/10334
365خاطره 365 روز.pdf
30.43M
📗کتاب 365 خاطره 365 روز ☀️انتشار رایگان 👈 خاطراتی بسیار زیبا از شهدا و رزمندگان درباره احترام به والدین، ازدواج آسان، همسرداری شهدا و عاشقانه شهدا ... تألیف که بمناسبت فرارسیدن ، تقدیم شما دوستان و عزیزان میشود. لطفا این کتاب را مطالعه کنید و با سبک زندگی شهدا در رابطه با خانواده ی شهدای عزیز ایران اسلامی بیشتر آشنا شوید و برای اینکه در ثواب آن شریک باشید، بی زحمت آنرا منتشر کنید.... کتابی که در فضای مجازی بیش از یک میلیون خواننده داشته است👌 فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
✋مهندس خانه دار وقتی می اومد خونه دیگه نمی ذاشت من کار کنم.زهرارو می ذاشت روی پاهاش و بادست به پسرمون غذامی داد.می گفتم:یکی از بچه ها رو بده به من با مهربونی م یگفت: نه، شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی.مهمون هم که می اومد پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می گفتند: مهندس که نباید تو خونه کار کنه!م یگفت:من که ازحضرت علی)ع( بالاتر نیستم.مگه به حضرت زهرا )س( کمک نمی کردند؟ برشی از زندگی شهید حسن آقاسی زاده -زندگی_خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋ظرف ها رو شست آنوقت ها که آقای چمران دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.ازش حساب می بردم. یه روز رفتم خونه شون. دیدم پیش بند بسته و داره ظرف می شوره. با دخترم رفته بودم.ایشون بعدازاینکه ظرف ها رو شست ،اومد و با دخترم بازی کرد، با همون پیش بند.. خاطره ایی از زندگی شهید دکتر چمران منبع:مجموعه یادگاران،ج یک،ص 31 -زندگی_خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋عشق خانواده پدر علاقه ی شدیدی به مادرم داشت.بعد از شهادتش، از هم رزمانش شنیدیم که وابستگی بیش از حدی به خانواده اش داشت و همیشه دوست داشتند راز این دلبستگی را بدانند. این علاقه حتی دربین همرزمانش در سوریه هم پیچیده بود.همیشه به ما سفارش می کرد که به مادرتان احترام بگذارید و دست و پای مادرتان را ببوسید.دوستت دارم را خیلی به مادرم می گفت. برشی از زندگی شهید مدافع حرم شهید حسین رضایی -زندگی-خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋علیا مخدّره ولی الله توی خانه علیا مخدّره صدایم می زد.هیکل درشتی داشت و من ریزه بودم. خیلی متواضع بود تا حدی که کفش هایم را جلوی پایم جفت می کرد.می شنیدم که به طعنه می گویند:آقاولی الله کفشای این جوجه روبرایش جفت می کنه. آخه، ظاهرش خیلی خشن به نظر می آمد.باورشان نمی شد. باور نمی کردند که چقدر اصرار داره به من کمک کنه.او بسیار حساس بود و روحیه بسیار لطیفی داشت. راوی:همسر سردار شهید ولی الله چراغچی -زندگی-خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋لباس شستن وقتی به خانه برمی گشت پابه پای من درآشپزخانه کار می کرد،غذا می پخت. ظرف میشست.حتی لباس هایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباس های کثیف من خیلی سنگین است؛ تونمی توانی چنگ بزنی.بعضی وقت ها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. بااین حال موقع رفتن مرا مدیون می کردکه دست به لباس ها نزنم.در کمترین فرصتی که به دست می آورد، مارامی برد گردش. برشی از زندگی شهید رضا دستواره -زندگی-خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋جبران محبت وقتی به خانه می آمد، من دیگر حق نداشتم كار كنم!بچه راعوض می كرد،شیر برایش درست می كرد، سفره را می انداخت و جمع می كرد، پا به پای من می نشست لبا سها را می شست، پهن می كرد، خشك می كرد و جمع می كرد! آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت كه همیشه به او م یگفتم:درسته كه كم می آیی خانه، ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای یك ماه دیگروقت دارم!نگاهم می كرد و می گفت: تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری! برشی از زندگی شهیدحاج محمدابراهیم همت راوی همسرشهید -زندگی https://eitaa.com/fatemi48/386
✋امورات خانواده یک روزِ جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است.ایشان نپذیرفت وگفت:من این ملاقات را نمی پذیرم ،مگراینکه امام)ره(به من تکلیف بفرمایند،ولی اگر ایشان این تکلیف را نم یکنند، نمی پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در در سها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است. سیره شهید دکتر بهشتی، نشر شاهد، ص ۷۰ https://eitaa.com/fatemi48/386