شبهه اول: قُبوریون هرگاه در جلب منفعت یا دفع ضرر دچار مشكلی میشوند، سراغ قبرهای صالحان بلاد خود یا قبوری در جاهای دور میروند.
پاسخ: شیعیان چشم توقعشان برای جلب منفعت و دفع ضرر تنها به عنایات ذات اقدس پروردگار دوخته است و معتقدند كه در دل دوست به هر حیله رهی باید یافت، از این رو ضمن آنكه در هر زمان و مكانی دست دعا و تضرع به درگاه الهی میگشایند، اوقات خاصی (مانند روزهای جمعه، هنگام سحر، پس از نمازهای واجب و مستحب، ماه رمضان ـ به ویژه شبهای قدر آن ـ و...) و مكانهای مقدسی (همانند كنار بیت الله، مساجد بلاد، نمازگاه خانههایشان و...) را برمیگزینند و آنها را مظانّ استجابت دعا میدانند و خدا را میخوانند؛
به امید آنكه زودتر به اجابت برسد؛ یا به اجابت نزدیكتر باشد؛ نیز از كسی كه به صلاح و سدادش باور دارند میخواهند كه برایشان استغفار كند؛ یا از خدا بخواهد كه خواستهشان را برآورده كند، چنانكه قرآن كریم رفتن پیش پیامبر(ص) و طلب استغفار از او را مایه نزول رحمت و آمرزش الهی میداند: ﴿و لَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَروا اللهَ و استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللهَ تَوّابًا رَحیما﴾و فرزندان حضرت یعقوب (علیهالسلام) از پدرشان خواستند كه واسطه درگاه الهی شود و برای آنها استغفار كند: ﴿قالوا یـا اَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا كُنّا خاطِئین﴾[31] و حضرت یعقوب (علیهالسلام) ضمن پذیرفتن این تقاضا و شرك نخواندن آن، وعده داد به وقت سحر یا شب جمعه[32] انجام دهد: ﴿قالَ سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُم رَبّی اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم﴾.
به دیده شیعیان از مكانهای مظانّ اجابت دعا مجاور قبر پیامبر(ص) یا امام (علیهالسلام) است، زیرا افزون بر آنكه به شعور و ادراك مردگان به ویژه پیامبر(ص) و امام(علیهالسلام) باور دارند، آیه ﴿و لَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم...﴾ را مطلق میدانند و آن را به مسلمانان دوران نبوت اختصاص نمیدهند، ازاینرو هنگام گرفتاری، غیر از دعا در هر زمان و مكان برای رفع آن مشكل، به امكنه مظانّ استجابت دعا، از جمله كنار قبور اولیای الهی و صالحان میروند و همانند فرزندان یعقوب(علیهالسلام) از صاحب قبر میخواهند چونان یعقوب(علیهالسلام) از آبروی خود مایه بگذارد و برای آنها در درگاه الهی وساطت كند تا مشكل آنها حل شود، بیآنكه صاحب قبر را گرهگشای مستقلّ بدانند، زیرا حلّ مشكل را تنها در قدرت ذات اقدس باریتعالی میدانند.
این درخواست وساطت كه «توسل» نامیده میشود، افزون بر استدلال قرآنی و روایی، پشتوانه عقلی عرفی نیز دارد: همگان هنگام تشنگی، گرسنگی و برهنگی به سراغ آب، غذا و لباس میروند و برای رفع نیاز خود از این مواد كمك میجویند و آنها را وسیلهای برای حلّ مشكلات خود میدانند و كسی در جواز این استمداد تردیدی ندارد، چون هیچكس با استمداد خود این مواد را نمیپرستد تا به شرك در عبادت دچار شود، چنانكه كسی آنها را در تأثیر و برآوردن مشكلات مستقل نمیداند، تا به شرك در ربوبیت گرفتار گردد. موحّد راستین، این مواد و دیگر مواد طبیعی را وسیلهای میداند كه خدا در دسترس بشر نهاده است تا برای رفع نیاز خود از آنها مدد بجویند، چنانكه كسی در كمك گرفتن از توان و استعداد زید و بكر برای حل مشكل خود منعی نمیبیند.
بدین ترتیب، یاری خواستن از ائمه(علیهمالسلام) در امور زندگی ـ با توجه به اینكه زندگی و مرگشان در این جهت تفاوتی ندارد نیز مقامی برتر از آب، غذا، زید، بكر... دارند ـ رواست.
این استمداد، یا در حدّ قسم دادن خدا به آبروی آن ذوات قدسی(علیهمالسلام) است؛ یا در این حدّ كه از آنها میخواهیم كه حلّ مشكل ما را از خدا بخواهند، چنانكه پسران یعقوب(علیهالسلام) از پدر خواستند
شبهه دوم: دور این قبور طواف میكنند آنگونه كه حاجیان دور خانه خدا طواف میكنند.
پاسخ: طواف به معنای راه رفتن دور چیزی است .خواه از سر محبت باشد: ﴿یطوفُ عَلَیهِم وِلدانٌ مُخَلَّدون﴾ یا از روی عداوت: ﴿اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطان﴾یا رفت و آمد كردن و دور هم گشتنی باشد كه به قصد خدمت است: ﴿طَوّافونَ عَلَیكُم بَعضُكُم عَلی بَعض﴾چنانكه به عذابی كه گرداگرد بستانی را فراگرفته و آن را به تلّی از خاكستر بدل كرد، طائف ( طواف كننده) اطلاق شده است: ﴿فَطافَ عَلَیها طـائِفٌ مِن رَبِّك﴾.
تأمل در این موارد نشان میدهد كه كاربرد این واژه، شرط خاصی ندارد، هر اندازه و به هر طرف، با طهارت یا بیطهارت، با قصد یا بیقصد باشد، از هر جا آغاز شود یا به هر جا پایان یابد و...، جز آنكه طواف دور كعبه #شرایطی الزامی دارد؛ مانند هفت دور بودن، طهارت داشتن از حدث و خبث، شروع كردن از حجرالاسود و ختم كردن به همانجا، قرار گرفتن كعبه در سمت چپ، نیت كردن و قصد قربت داشتن و...، كه زائران بیت الله حتی در گرمترین هوا، سنگینترین ازدحام و تنگترین فرصت خود را به رعایت آن ملزم میدانند.
به یقین مفسّر مدّعی نواندیشی، مطلق طواف دور قبر را ناپسند نمیداند، وگرنه باید گشتن دور هر چیزی را حرام بداند؛ حتی اگر به قدر نیم دور گشتن اعضای خانواده گرد یكدیگر باشد كه در آیه 58 سوره نور آمده است؛
یا گشتن خادمان بهشت دور بهشتیان باشد، همانگونه كه باید طواف حاجیان دور حجر اسماعیل را نیز حرام بداند، زیرا قبر اسماعیل(علیهالسلام) و مادرش هاجر درون آن است: دفن إسماعیل نبى الله بالحجر مع اُمّه هاجر...،
ازاینرو ناچار است طوافی را شرك و ناپسند بشمارد كه دارای شرایط و ویژگیهای طواف دور كعبه از جمله نیت و قصد قربت باشد، چنانكه گفته است: و یطوفون بها كما یطوف الحجاج ببیت الله عزّ وجلّ و چون حاجیان در طواف دور حجر اسماعیل(علیهالسلام) نیت طواف قبر اسماعیل و هاجر(علیهماالسلام) را ندارند، جایز است.
اینك ایشان باید پاسخ دهند كه شیعیان كدام یك از شروط طواف دور كعبه را هنگام دور زدن در اطراف قبور ائمه(علیهمالسلام) مراعات میكنند و اساساً كدام عالم شیعی یا نوشته علمی شیعیان طواف كردن ـ به معنایی كه در طواف كعبه شرط است ـ یا مطلق دور زدن در اطراف قبر پیامبر(ص) یا امام یا امامزاده(علیهالسلام) را واجب یا شرط زیارت دانسته است! این همه شیعیان همانند دیگر مسلمانان قبر مطهر نبی مكرم(ص) و قبور ائمهٴ بقیع(علیهمالسلام) را زیارت میكنند و سپس در دیدار یكدیگر «زیارت قبول» ردّ و بدل میكنند، با آنكه طواف كردن دور این قبور مطهر ـ حداقل از زمان تسلط وهابیان ـ مقدور نیست.
اگر واقعاً شیعیان، طواف و دور زدن را شرط زیارت میدانند، زیارت قبول گفتن به یكدیگر چه معنایی دارد!
اساساً جایگاه قبر كه حاوی جسم است برای امثال رشید رضا روشن نیست، چون گمان میكنند كه با مرگ ارتباط روح انسان با بدن وی كاملاً میگسلد، در حالی كه چنین نیست، زیرا انس و علاقه روح و بدن كه آن همه خدمات متقابل به یكدیگر داشتند (روح مایه رشد و نموّ بدن و مانع فاسد شدن آن در دنیا میشد و در مقابل، با كوشش و رنج بدن، روح به كمالاتی رسید) قطع نمیشود، هرچند تعلق تدبیری نفوس از بدن پایان میپذیرد.
انتساب پیشین ارواح اولیای الهی به ابدانشان از یك سو و انس و تعلق روح و بدن به یكدیگر پس از رحلت، سبب سرایت قداست ارواح آنان به ابدانشان و از ابدان به قبورشان میشود و آن را دارای بركات فراوانی میكند، چنانكه قداست روح یوسف (علیهالسلام) به بدن او و از بدن به پیراهنش سرایت كرد و مایه بركت آن شد: ﴿اِذهَبوا بِقَمیصی هذا فَاَلقوهُ عَلی وَجهِ اَبی یأتِ بَصیراً ... * ... قالَ اَبوهُم اِنّی لاَجِدُ ریحَ یوسُفَ ... * ... اَلقاهُ عَلی وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصیرًا...﴾ بنابراین شیعیان چون دنبال حیات معنوی هستند به سراغ قبور اولیای الهی میروند؛ نه آنكه مردهپرست و به قول مفسر مدّعی نواندیشی «قبوری» باشند.
شبهه سوم:
كنار این قبور چنان به دعا، تضرع، استغاثه و خشوع میپردازند كه مانندش در نماز جماعت از آنان دیده نشده است، چنانكه در نماز فرادایی كه در خانهها میخوانند، دیده نشده است، گرچه بیشترشان نماز نمیخوانند.
پاسخ: بیتردید، دعا و تضرع و استغاثه و خشوعی كه او از شیعیان دیده یا شنیده است، تنها برای خدا و در درگاه اوست، هرچند زمان یا مكان یا دعایی كه میخوانند (مانند دعای كمیل، ندبه و...) در كمیت یا كیفیت این تضرّع و خشوع نقش داشته باشد و اگر مقصود ایشان از تضرع و استغاثه همان گریههایی است كه شیعیان در مشاهد شریف دارند، باید بداند این گریهها گاهی برای تضرع و ابتهال به درگاه خداست كه در آنجا بیشتر شدت مییابد و زمانی برای اظهار همدردی و وفاداری با ستمدیدگان و ابراز تنفر از ستم و ستمگرانی است كه در تاریخ، آن ظلمها را به آن ذوات قدسی(علیهمالسلام) روا داشته یا میدارند: گریهای كه در شهرها و منازل خود نیز دارند؛ لیكن ازمنه و امكنهٴ خاص بر شدت آن میافزاید.
نفی تضرع و استغاثه شیعیان در نماز ـ آن هم نفی مطلق ـ بسی غیرمنصفانه یا ناآگاهانه است، زیرا كم نیستند شیعیانی كه اهل خضوع و خشوع ـ حتی برخی اهل گریه ـ در نماز هستند.
افزون بر آنكه نفی خضوع از نمازهای فرادایی كه شیعیان در خانههایشان میخوانند، تیر انداختن ناشیانه در تاریكی است. شایسته بود وی میگفت كه به خانه چند شیعه رفت و آمد كرده كه آنها را بینماز یافته است و نمازگزارانشان اهل خضوع و خشوع نبودند و در چند نماز جماعت شیعیان شركت كرده كه فهمیده است آنها در نماز خضوع و خشوعی ندارند؟
این اتهامها به ویژه تهمت بینمازی به بیشتر شیعیان آن هم از مفسّری كه میخواهد با تفسیر قرآن مروّج اخلاق اسلامی باشد و مردم را از تهمت و دیگر گناهان فردی و اجتماعی بازدارد، بسیار بعید و ناپسند است! سخن گفتن و نوشتن آسان است؛ اما اثبات آن به ویژه در دادگاه الهی بسی دشوار.
شبهه ششم:
بیشتر علمای شیعه با تغییر اسم و «توسل» و «درخواست شفاعت» نامیدن عبادتهای شركآمیز (عبادت قبور)، كار ناپسندشان را برای خود و عوام توجیه میكنند.
پاسخ: علمای شیعه هرگز قبر یا صاحب قبری را شایسته پرستیدن نمیدانند، تا آنها را بپرستند و برای توجیه كار ناپسند خود به تغییر نام پناه آورند، بلكه دیگران از روی ناآگاهی یا لجاجت و عناد ـ بیاعتنا به آیات و روایات مورد استدلال شیعه ـ توسل و شفاعت را عبادت مینامند، تا ابزاری برای تهاجم و تكفیر طرف مقابل خود داشته باشند.
شبهه پنجم:
بیشتر شیعیان به اینگونه آیات مشوّق توحید و بازدارنده از شرك جاهلاند و عقایدشان را از پدر و مادرها و معاشران قبوری خود میآموزند و آنان نیز برای رفع شداید و مشكلاتشان پناهگاهی ربانی جز این قبور نمیشناسند و شمار كمی از آنها كه اهل مطالعهاند، كتابهایی را میخوانند كه همین مأنوسان به عبادت قبور نوشتهاند.
پاسخ: مفسّر مدّعی نواندیشی هرگز نمیتواند تقلید و آموزش بیشتر جامعهٴ اهل تسنن از پدر و مادرها و معاشرانشان را منكر شود و ادعا كند كه همهٴ آنها به اینگونه آیات و دیگر آیات قرآن دانایند و پس از یاد گرفتن همه جزئیات عقاید خود با استدلال كامل و پاسخ تفصیلی و مستدل به اشكالات، بدانها معتقد شدند و در مقابل، به عقاید مخالفان خود آشنایند و با استدلال و برهان آنها را رد میكنند و...، چنانكه درباره همه اهل مطالعه این فرقه نیز نمیتواند چنین ادعایی داشته باشد.
بحث و بررسی دقیق اینگونه مباحث و پاسخ به ابهامات و ایرادات، زیبنده مجامع علمی و مراكز تحقیقاتی است، ازاینرو برجستگان فكری و علمی دو گروه باید رو در رو یا غیرمستقیم با سخنان یكدیگر آشنا شوند و با مباحثهٴ علمی و رعایت ادب نقد به نقض و ابرام استدلالها بپردازند، نه آنكه با تهمت، افترا و ناسزا بخواهند رقیب را از صحنه بیرون كنند! چه كسی گفته است كه شیعیان پناهگاهی ربانی جز این قبور نمیشناسند؟! كدام دانشمند شیعی به پرستش قبور انس گرفته است و... . وای اگر از پس امروز بوَد فردایی.
شبهه چهارم: شیعیان آنگونه كه به سود رسانی این قبور باور دارند به منفعت داشتن نماز اعتقاد ندارند.
پاسخ: شیعیان تنها خدا را توانا بر سود رساندن و دور كردن ضرر میدانند و فقط از او توقّع دارند؛ نه از نماز و نه از قبور صالحان. آری، اموری چون نماز، زیارت قبور صالحان و... را وسیله تقرب به درگاه الهی میدانند و بس: «إنّ أفضل ما توسّل به المتوسلون إلی الله ـ سبحانه و تعالی ـ الإیمان به و برسوله و الجهاد فى سبیله... و كلمة الإخلاص... و إقام الصلاة... و إیتاء الزكاة... و صوم شهر رمضان...»
سفر کربلا
حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخیهای بیشازحد و صحبتهای پشت سر مردم و غیبتها و… نابود میشد و اعمال زشت من باقی میماند. البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت میشد.
چراکه در قرآن آمده بود: «اِنَّ الحَسنات یُذهِبنَ السَیئات»*
* هود آیه ۱۱۴ کارهای خوب، گناهان را پاک میکند.
اما خیلی سخت بود. اینکه هرروز ما دقیق بررسی و حسابرسی میشد. اینکه کوچکترین اعمال موردبررسی قرار میگرفت خیلی مشکل بود. همینطور که اعمال روزانه بررسی میشد، به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم. اواسط دهه هشتاد.
یکباره جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیهالسلام، پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی میشود.
با تعجب گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی میماند.
نمیدانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس میکردید. پنج سال بدون حسابوکتاب؟!
گفتم: علت این دستور آقا برای چی بود؟
همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها، یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود.
مدیر کاروان به من گفت: میتوانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلیهای دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم، اما با اکراه قبول کردم.
کار ازآنچه فکر میکردم سختتر بود. این پیرمرد هوش و هواس درستوحسابی نداشت. او را باید کاملاً مراقبت میکردم. اگر لحظهای او را رها میکردم گم میشد.
خلاصه تمام سفر کربلای ما تحتالشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیرمرد هرروز با من به حرم میآمد و برمیگشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.
روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت.
من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره.
خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای این پیرمرد خریدم. باهم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود.
با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلاً به ما حال نداد. یکباره دیدم پیرمرد ایستاد. رو به حرم کرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بیزبانی برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد، آقا امام حسین علیهالسلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند.
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
بهترين دارو و درمان
محمّد بن مسلم در ضمن حديثى حكايت كند:
روزى در مدينه بيمار بودم ، امام محمّد باقر عليه السلام توسّط غلامش ظرفى كه در آن شربتى مخصوص قرار داشت و در پارچه اى پيچيده بود، برايم فرستاد.
وقتى غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم فرموده است : بايد براى درمان و علاج بيمارى خود، آن را بنوشى .
هنگامى كه خواستم آن را بنوشم ، متوجّه شدم كه آن شربت بسيار خوشبو و خنك است .
و چون شربت را نوشيدم ، غلام گفت : مولايم فرموده است : پس از آن كه شربت را نوشيدى ، حركت كن و نزد ما بيا.
من در فكر فرو رفتم كه چگونه به اين سرعت خوب شدم ؟!
و اين شربت چه داروئى بود؟ چون تا قبل از نوشيدن شربت قادر به حركت و ايستادن نبودم .
به هر حال حركت كردم و به حضور امام عليه السلام شرفياب شدم ؛ و دست و پيشانى مبارك آن حضرت را بوسيدم ؛ و چون گريه مى كردم حضرت فرمود: چرا گريه مى كنى ؟
عرض كردم : اى مولايم ! بر غريبى و دورى مسافت خانه ام از شما و همچنين بر ناتوانى خويش گريه مى كنم از اين كه نمى توانم مرتّب به خدمت شما برسم و كسب فيض نمايم .
حضرت فرمود: و امّا در رابطه با ناتوانى و ضعف جسمانيت ، متوجّه باش كه اولياء و دوستان ما در اين دنيا به انواع بلا و مصائب گرفتار مى شوند، و مؤ من در اين دنيا هر كجا و در هر وضعيتى كه باشد غريب خواهد بود تا آن كه به سراى باقى رحلت كند.
امّا اين كه گفتى در مسافت دورى هستى ، پس به جاى ديدار با ما، به زيارت قبر امام حسين عليه السلام برو؛ و بدان آنچه را كه در قلب خود دارى و معتقد به آن باشى با همان محشور خواهى شد.
سپس حضرت فرمود: آن شربت را چگونه يافتى ؟
عرض كردم : شهادت مى دهم بر اين كه شما اهل بيت رحمت هستيد، من قدرت و توان حركت نداشتم ؛ وليكن به محض اين كه آن شربت را نوشيدم ، ناراحتيم برطرف شد و خوب شدم .
حضرت فرمود: آن شربت دارويى بر گرفته شده از تربت قبر مطهّر امام حسين عليه السلام است ، كه اگر با اعتقاد و معرفت استفاده شود شفاء و درمان هر دردى خواهد بود.
🟩زائر امام حسين عليه السلام
احمد پسر داود مى گويد:
همسايه اى داشتم ، به نام على پسر محمد، نقل كرد:
ماهى يك مرتبه از كوفه به زيارت قبر امام حسين عليه السلام مى رفتم ، چون پير شدم و جسمم ناتوان شد، نتوانستم به زيارت امام بروم . يك بار پاى پياده به راه افتادم ، پس از چند روز به زيارت قبر مطهر امام مشرف شدم و سلام كردم و دو ركعت نماز زيارت خواندم و خوابيدم . در عالم رؤ يا ديدم امام حسين عليه السلام از قبر بيرون آمد و فرمود:
اى على ! چرا در حق من جفا كردى ؟ در صورتى كه تو به من مهربان بودى ؟
عرض كردم :
سرورم ! جسمم ضعيف شده و پاهايم توان راه رفتن ندارد و احساس مى كنم عمرم به پايان رسيده است و اكنون كه آمده ام چند روز در راه بودم و با سختى بسيار به زيارتت مشرف شدم ، دوست دارم روايتى را كه نقل كرده اند از خود شما بشنوم .
حضرت فرمود:
بگو كدام است ؟
عرض كردم :
روايت كرده اند؛ كه فرموده ايد:
هر كس در حال حياتش مرا زيارت كند، من او را پس از وفاتش زيارت خواهم كرد؟
امام عليه السلام فرمود:
بلى من گفته ام . (افزون بر اين ) هرگاه ببينم زوار من گرفتار آتش جهنم است ، او را از آتش جهنم بيرون مى آورم .
(داستان های بحارالانوارجلد4)
🟩امام حسين عليه السلام
روزي در حرم مطهر حضرت ابا عبدالله ( عليه السّلام) بودم ديدم مردي آمد و فرياد ميزند كه يا امام حسين پول مرا دزديدند اين چه وضعي است حالا من چه كنم. من هم گفتم:يا امام حسين راست ميگويد، چرا بايد اين طور به سرش بيايد چرا دزد را تحويل نميدهي. همان شب در عالم رؤيا حضرت سيدالشهداء (ع) را ديدم به من فرمود: اگر بخواهم دزد را معرفي نمايم خود تو هم دزد هستي خاك مرا ميدزدي و به قيمت گزافي ميفروشي. آيا اين درست است؟ به چه مجوزي اين ثروت را از اين راه درآوردي؟ حالا صبح برو آن گداي درب صحن را از جايش بلند كن سنگي زير اوست آن سنگ را بردار اموال زيادي از زوار دزديده شده و در آنجا پنهان است، بردار و مال اين مرد هم روي آنهاست به صاحبش رد كن. صبح برخاستم و موضوع را با كفشداري در ميان گذارده و با عدهاي به سراغ آن وسائل رفته و او را از جايش بلند كرده و سنگ را برداشتيم و اموال را مشاهده كرده و تمامش را به صاحبان آن رد كرديم. و خود من هم اعلان كردم هر كه پولي بابت تربت به من داده است بيايد بگيرد يا به جاي آن هر چه ميخواست جنس بردارد به همان ميزان همه را رد كردم و آنهائيكه از ولايت دور آمده و از من خريداري كرده بودند به همان مقدار از علماء سئوال كردم نباشد اجناس را فروخته و رد مظالمش را بدهم همه را رد كردم و خودم به سقائي مشغول شدم.
كرامات الحسينيه (ع)- ميرخلفزاده
🟩امام حسين عليه السلام
فاضل دربندي در اسرارالشّهاده مينويسد: جمعي از افراد مورد اطمينان در اين عصر براي من نقل ك
ردند: يكي از مؤمنين هر روز در كربلا به زيارت قبر امام حسين (ع) ميرفت، ولي هر هفته يك بار به زيارت قبر عبّاس (ع) ميرفت، در عالم خواب حضرت زهرا (س) را ديد، بر آن حضرت سلام كرد، ولي فاطمهي زهرا (س) از او روي گردانيد، آن مؤمن عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت چرا از من روي ميگرداني؟ چه تقصيري نمودهام؟» فاطمه (س) فرمود:« زيرا از زيارت فرزندم روي ميگرداني». عرض كردم: من هر روز قبر فرزندت حسين (ع) را زيارت ميكنم. فرمود: تَزُورُ اِبْنِي الْحُسَيْنَ (ع) وَ لا تَزوُرُا اِبْنِي الْعَبّاسَ اِلّا قَلِيلاً
:« تو هر روز پسرم حسين را زيارت ميكني، ولي پسرم عبّاس را جز اندك زيارت نميكني».
سوگنامه- اشتهاردي
امام حسين عليه السلام
ابن طاووس در دروع الواقية: به سندي از محمّدبن داود كه همسايهاي داشتم به نام علي بن محمّد، گفت: هر ماه امام حسين عليه السّلام را زيارت ميكردم و از پيري و ناتواني آن را ترك كردم وانگه پياده به زيارتش رفتم و در چند روز رسيدم و سلام دادم و نماز زيارت خواندم و خوابم برد و در خواب ديدم آن حضرت از قبر درآمد و به من گفت: چرا جفا كردي با اينكه وفادار بودي؟ گفتم: ناتوان شدم و گامم كوتاه شده و عمرم آخر شده و در چند روزه آمدم و ميخواهم روايت شما را از شما بشنوم فرمود: بگو: گفتم: از شما روايت است كه هر كه مرا در زندگي زيارت كند پس از مرگش او را ديدن كنم: فرمود: آري و اگر در دوزخ باشد او را درآورم
ترجمه دار السلام- عمرهاي
امام حسين عليه السلام
جابربنعبدالله انصاري از صحابهي پيغمبر اكرم (ص) و از جوانان اصحاب پيغمبر (ص) است و در جنگ خندق جواني بوده در حدود 16 سالگي، تازه بالغ شده بود، در وقت وفات رسول اكرم (ص) تقريباً بيست و دو سه سال بوده و بنابراين در سنهي 61 هجري، اين مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر كور شده بود، چشمهايش نميديد. با يك مرد محدّث بزرگواري به نام عطيه عوفي آمد و قبل از آنكه به سراغ تربت حسين (ع) برود، رفت سراغ فرات، غسل زيارت كرد و از سعد كه گياهي خوشبو بوده و آن را خشك ميكردند و بعد ميسائيدند و پودر ميكردند و از آن به عنوان يك عطر و بوي خوش استفاده ميكردند، خودش را خوشبو كرد. عطيه ميگويد وقتي كه جابر از فرات بيرون آمد گامها را آهسته برميداشت و در هر گامي ذكري از اذكار الهي بر زبانش بود. جابر از دوستان اميرالمؤمنين (ع) و از دوستان خاندان پيغمبر (ص) و در حدود 12 سال از اباعبدالله (ع) بزرگتر است و با اباعبدالله خيلي محشور بوده است. گفت با همين حال گامها را آهسته برداشت و آمد و ذكر گفت تا به نزديكيهاي قبر مقدس حسينبنعلي (ع) رسيد. وقتي كه رسيد دو بار يا سه بار فرياد كشيد: حبيبي يا حسين! دوستم، حسين جان بعد گفت: حبيبي لا يجيب حبيبه؟ دوستي جواب دوستش را چرا نميدهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفيق ديرين توام، پير غلام تو هستم، چرا جواب مرا نميدهي؟ بعد گفت: عزيزم، حسينم حق داري جواب دوستت را ندهي، جواب پير غلامت را ندهي. من ميدانم با رگهاي گردن تو چه كردند، من ميدانم سر مقدس تو از بدن مقدّست جداست، گفت و گفت تا افتاد و بيهوش شد. وقتي كه به هوش آمد سرش را برگرداند به اين طرف و آن طرف و مثل كسي كه با چشم باطن ميبيند، گفت: السّلام عليكم ايتها الارواح الّتي حلّت بفناء الحسين سلام من بر شما مرداني كه روح خودتان را فداي حسين كرديد. بعد اين كه گفت من چنين و چنان شهادت ميدهم، گفت: و من شهادت ميدهم كه ما هم با شما در اين كار شريك هستيم. عطيه تعجّب كرد كه يعني چه؟ ما با اينها در اين كار شريك باشيم؟ به جابر گفت معني جملهات را نفهميدم، ما كه جهاد نكرديم، ما كه قبضهي شمشير به دست نگرفتيم، چرا شريك باشيم؟ گفت اصلي در اسلام است كه من از پيغمبر (ص) شنيدم. فرمود: هر كسي كه واقعاً از ته دل دوست داشته باشد، روحش همآهنگ باشد، در اين عمل شريك است. من اگر شركت نكردم نميتوانستم شركت كنم، از من جهاد برداشته شده بود، ولي روح من پرواز ميكرد كه در ركاب حسين (ع) باشد. چون روح ما با روح حسين (ع) بود، من حق دارم ادّعا كنم كه ما با آنها در اين عمل شريك هستيم.
آسيبشناسي ديني- مطهري
علي عليه السّلام و زائر حسيني
نقل شده است كه در بغداد مردي فاسق و فاجر و خمار بود كه عمر خود را در اعمال نامشروع صرف كرده بود و مال بسيار داشت. چون اجلش در رسيد وصيّت كرد كه: « چون مرگ را دريابد، بعد از تجهيز و تكفين، در نجف اشرف دفنم كنيد، شايد از بركت حضرت علي عليه السّلام خداوند عالم گناهان گذشته را، بدان حضرت ببخشد». اين را گفت و جان به حق تسليم كرد. خويشان و اقوام او به وصيّت او عمل نموده، بعد از تجهيز نعش، او را برداشته متوجّه نجف اشرف شدند. خدام روضه شاه ولايت در آن شب حضرت علي عليه السّلام را در خواب ديدند كه آن حضرت بر سر صندوق حاضر شد و جميع خادمان آستان ملائك پاسبان را طلبيده و فرمود: « فردا صبح مردي فاسق را به اينجا خواهند آورد. بايد مانع شو