eitaa logo
تکلیف بزرگ
579 دنبال‌کننده
649 عکس
679 ویدیو
186 فایل
🔸ارتباط @ste_gonabad5 جهت #روشنگری واجب فراموش شده.و #مطالبه گری فهرست کلی: https://eitaa.com/fatemi5/2772
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 💠ﻣﺮﺩﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺳﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺭﺍﻫﯽ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ... ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ، ﭘﺪﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﻭﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ، ﺑﻠﮑﻪ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﮐﺲ ﻣﺎﺳﺖ. ﺳﭙﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺎﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻨﺪ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﯿﺴﻪ‌ﯼ ﻣﺨﻤﻠﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ... ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﮐﯿﺴﻪ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ... ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ. ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻣﺎﻧﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺣﺎﻟﺶ ﻭﺧﯿﻢ ﺗﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ. ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ ؟ ﻣﮕﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﻭﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ ؟ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﮐﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ! ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ . ﭘﺪﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﺕ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺑﺎﺏ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﻓﺖ . ﭘﺪﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺑﺎﺏ ﺩﻭﺭﯼ ﮔﺰﯾﻨﺪ ، ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﯾﺪ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ :ﻧﻪ ... ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﺍﻵﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﺳﺖ. ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﺗﺄﺛﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﻭ ﻫﻢ ﻧﺎﻣﻪ‌ﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﺁﺑﺮﻭﺩﺍﺭ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻧﺎﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﺨﺎﻟﻔﻢ ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ... 👈ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﭘﺎﺷﯿﺪ ، ﺳﭙﺲ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻮﻃﯽ ﻣﺨﻤﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ...! ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻛﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺁﻥ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ! ✅ﻣﻦ ﻫﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﻨﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺳﺖ ، ﺳﻮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﻡ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
💟گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند... کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید. طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه.. اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره. 👈گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه. مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.. ✅گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم زیر جعبه ،بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!! 💥یادمان باشد هیچ وقت خودمان را بخواب نزنیم💥 -------------------------- 📚هر شب با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
🌿🌸🌿🌸🌿 🎄چگونه دنیا در خدمت انسان در میاید🎄 ⚜ خدا به فرمود آنهایی که تو را رها کردند و به فکر آخرتند تو در خدمت آنها باش 🛑 یا دُنْیا أخْدِمی مَنْ رَفَضَکَ 🛑 💬 یک دهاتی الاغش گم شده بود غصه الاغش رو داشت، موقع آب زراعتش هم بود، گندم هم به آسیابان داده بود و آردش رو لازم داشت 🔅 اول وقت به نماز ایستاد تا سلام نماز را داد به او خبر دادن گفتن مش حسین این الاغ توست الاغش رو یکی پیدا کرده بود و آورده بود. گفت مال منه میخواست دعا بخونه گفتند:مش حسین ما آب تو زراعتت رها کردیم خیالت راحت باشه، میخواست نماز عصر بخونه گفتند: مش حسین این آسیبان ما اشتباهی گندم تو رو آرد کرده نوبت تو نبود اما الان گندمت آمده شده. ✍ : ❇️ این تجربه عمر ماست مادیدیم کسی که به فکر هست افراد دیگر کار آنهارا درست میکنند. علت اینکه بسیاری از مردم گرفتارند و مرتب می گویند که گرفتاریم به هر دری میزنیم نمیشود این است که با ارتباط ندارند.😔 💠 تو با خدای خود انداز کارو دل خوش دار 💠 که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند -------------------------- 📚هر شب با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
📚 : ✔️شخم زدن زمین "در روزگاری نه چندان دور، کشاورزی بود پیر و از کار افتاده. تنها کمکش پسری بود که ماموران فدرال او را به زندان برده بودند. فصل شخم نزدیک بود و کشاورز نمی دانست چگونه به تنهایی زمینش را شخم بزند. روزی کشاورز به پسرش نامه ای نوشت و با او درد دل کرد: پسرم، زمان شخم زدن نزدیک است و من هم هیچ کسی را ندارم تا مرا کمک کند حال باید چه کنم؟ چاره ای بیاندیش. پسر چاره ایی اندیشید و جواب داد: پدر جان! مبادا زمین را شخم بزنی که من در آن زمین اسلحه ای پنهان کرده ام که اگر کسی آن را پیدا کند، من در درد سر بزرگی خواهم افتاد. روز بعد گروهی از ماموران دولتی درجستجوی اسلحه به زمین پیرمرد هچوم آوردند، و تمام آن مزرعه را به امید یافتن اسلحه زیر و رو کردند، اما اسلحه ایی پیدا نشد! چند روز بعد پسر نامه ایی دیگر فرستاد: پدرم! تنها روشی که می توانستم در شخم زدن زمین به تو کمک کنم، چنین بود. اکنون زمین آماده بذرپاشی است، امیدوارم ماموران دولتی آن را برایت خوب شخم زده باشند. " -------------------------- 📚هر شب با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
😄یاد بچگی در یکی از روزها بچه ها توی کوچه مشغول بازی بودند. ملانصرالدین پشت دیواری ایستاده بود و یواشکی بازی آنها را نگاه می کرد. از قضا یکی از بچه ها ملا را زیر نظر گرفته بود و از پشت سر عمامه ملا را از سر او برداشت و برای دوست دیگرش انداخت و به همین ترتیب عمامه ملا دست به دست شد و بچه ها با آن بازی کردند. ملا هر چه دنبال بچه ها کرد نتوانست عمامه اش را پس بگیرد. عاقبت از خیر پس گرفتن عمامه اش گذشت و راه خانه را در پیش گرفت. در بین راه عده ای ملا را دیدند و گفتند: ملا عمامه ات کو؟ ملانصرالدین گفت: عمامه من یاد بچگی اش افتاده، رفته پیش بچه ها بازی کند. -------------------------- 📚هر شب با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
✅داستان ضرب المثل کله گرگی "هرگاه كسي در مقام دعوي و شكايت يا مباحثه و مناظره سند قاطع و مدرك محكم وغيرقابل ايرادي ارائه كند كه مخاطب و طرف دعوي را تحت تاثير قراردهد اطرافيان اصطلاحاً مي گويند :« فلاني كله گرگي نشان داد » يعني: مدركي ارائه كرد كه نفي و رد آن به هيچ وجه امكان پذير نيست . مثل كله گرگي بيشتر بين عوام الناس بخصوص حشم داران و گله داران مصطلح است و ريشه تاريخي آن به اين شرح است : به طوري كه ميدانيم زندگي و مقدرات حشم داران و گله داران به ويژه شبانان و چوپانان به وجود گوسفند و سلامت و پرواري گوسفند و بالاخره بهره برداري بيشتر و بهتر از همه چيز گوسفند ارتباط و بستگي دارد . گله هاي گوسفند تا بيست سي سال قبل كه دانش و دامپزشكي توسعه و پيشرفت قابل توجهي نكرده بود همواره در معرض آفتها و بيماريهاي گوناگون قرار داشتند و از رهگذرآن آفات دهها و صدها و گاهي يك رمه گوسفندبه هلاكت مي رسيدند . گله داران در مقابل آن آفات و بيماريهاي حيواني به حكم تجربه و ممارست درمانها و پيشگيريهايي به كار مي بردند و از مرگ و مير گله و رمه گوسفند تا حدودي جلوگيري مي كردند اما دشمن اساسي و اصلي گوسفندان گرگهاي گرسنه بوده اند كه در نيمه هاي شب سگهاي شباني را مي فريفتند يا مي راندند و به گوسفندان كه در خواب راحت غنوده بوده اند حمله برده تعداد كثيري از اين حيوانات مظلوم و بي آزار را مي ربودند و مي دريدند . دفع و رفع گرگان گرسنه كه با سگهاي چوپاني چاره پذير نبود قهراً چوب و چماق شبانان در آن دل شب و تاريكي مظلم نمي توانست كاري انجام دهد . در واقع براي شبانان و گوسفندداران هيچ دشمني خطرناكتر از گرگ نبود زيرا نه وسيله دفاع موثر و پيشگيري داشت و نه در روز روشن حمله مي بردند كه راه چاره و علاجي داشته باشد . در اين صورت اگر احيانا چوپاني موفق به كشتن گرگي مي شد كله گرگي را بر سر چوبدستي خودش مي كرد و به گله هاي ديگر مي رفت . صاحبان هر گله درازاي اين فتح و فيروزي كه دشمن خطرناكي را از سر راه گله برداشته است موظف بوده اند هركدام يك راس گوسفند به عنوان جايزه و يا به اصطلاح چوپانان به عنوان كله گرگي به آن چوپان بدهند و بالنتيجه چوپان فاتح در ظرف چند روز به نواي قابل توجهي مي رسيد. كشتن گرگ اختصاص به چوپانان و شبانان نداشت بلكه هركس وهر شكارچي كه به چنين موفقيتي دست مي يافت با گرداندن كله گرگي در ميان گله داران يكشبه صاحب يك گله گوسفند مي شد . صاحبان گله موظف بوده اند به محض رويت كله گرگ يك راس گوسفند يا قيمت آن را به عنوان كله گرگي به صاحب و مالكش تسليم نمايند . -------------------------- 📚هر شب با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
👌امربه معروف جالب امام موسی صدر♨️ لبنان به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ، امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد ، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید ، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب ، و به صحبت با جوانها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود ، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه … 🍃او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد ، البته این مدل نهی از منکر خیلی هنر میخواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی ، این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن… 📚به نقل از حجت الاسلام زائری