eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.8هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
حوائج را در نظر بگیرید ، فرج امام زمان را از خدا بخواهید ، از امام زمان نقل می کنند که فرمود : هر جا روضه عموم عباس خوانده شود من سراسیمه می آیم ، آقا یک نظری به ما کن ، آقا بیا می خواهم روضه عمو جان ترا بخوانم حود عباس فرمود : روضه مرا این طوری بخوانید هر کسی از بالای بلندی بیفتد ، اول کاری که می کند دستهایش را جلوی صورتش می گیرد حایل می کند تا صورت صدمه نخورد . اما بمیرم برای عباس دست در بدن ندارد در آن حالت یک قت صدای ناله ای شنید یکی صدا می زند : پسرم عباس ، تاچشم باز کرد دید مادرش زهراست . تا دید فاطمه می گوید پسرم ، برای اوّلین بار یک نگاه طرف خیمه ها کرد صدا زد : برادر بیا برادرت را دریاب . زینب می گوید : یک وقت دیدم رنگ حسین پرید ، یک نگاه طرف خیمه ، یک نگاه طرف میدان ، با عجله آمد کنار بدن برادر ، صدا زد عباسم : تو مرا سید و سرور خواندی چه شد این بار برادر خواندی صدا زد حسین من : مادرت فاطمه آمد به سرم او مرا خواند و صدا زد پسرم ام البنین قنداقه عباس را داد دست امیرالمؤمنین معمولاً وقتی بچه ای به دنیا می آید ، اول بابایش را صدا می کنند خدا به تو فرزندی عطا کرده ، وقتی عباس متولد شد ، مادرش ام البنین قنداقه عباس را داد دست امیرالمؤمنین ،نگاهش به صورت علی است ، می خواهد ببیند علی خوشحال می شود یا نه ، دید امیر المؤمنین خم شد دستهای عباس را می بوسد و گریه می کند . عرضه داشت آقا دستهای بچه ام مگر طوری است ؟ فرمود : نه ام البنین ، بهترین دستی است که خدا خلق کرده است، من این دستها را به خاطر خدا می بوسم ، آقا چرا گریه می کنی ؟ حضرت قضایای کربلا و شجاعت عباس ، جدا شدن دستهای نازنین عباس را برای ام البنین گفتند ، تا شنید دستهای عباس در راه حسین از بدن جدا می شود فوراً از جا بلند شد قنداقه عباس را گرفت از دست مولا ، هی دور سر حسین می گرداند و می گوید : عباسم به قربانت شود . اما عاشقان اباالفضل (حاجت دارها ، مریض دارها ) اینجا علی دستهای عباس را می بوسیدوگریه می کرد اما کربلا دیدند امام حسین در بین نخلستان پیاده شد شیئی را برداشت به چشمانش می مالیدو می بوسید ۱ آن دستهای بریده عباس برادر بود . آن نخل به خون تپیده را می بوسید آن مشک ز هم دریده را می بوسید خورشید کنار علقمه خم شده بود دستان ز تن بریده می بوسید ۱. سوگنامه آل محمد ، ص۳۱۵ .
تو عاشق عباسی، باب الحو ائج، وقتی رفتی کربلا،سر از پا نمی شناسی، کنار حرم عباس، هر حرفی نگو، از سکینه نگو اجازه میدان کلید قفل مشکل هاست عباس به مردی شهره دنیاست عباس مروّت ریزه خور خوان لطفش فتوّت صورت و معناست عباس حسین بن علی را عبد صالح ولی بر ماسوی مولاست عباس به دشت کربلا آرامش دل برای زینب کبراست عباس بود بدر منیر هاشمیّون که زیباتر ز هر زیباست عباس برای حفظ آیین محمد شکوه روز عاشورا ست عباس به میدان شجاعت اشجع الناس که غیرت قطره و دریاست عباس گذشت از آب و کسب آبرو کرد اگر چه ساقی و سقاست عباس اگر دستش جدا شد غم ندارد که دست آویز ما فرداست عباس بزن بر دامنش دست توسل که در جود و سخا آقاست عباس همین که صدای العطش بچه ها را شنید ، آمد نزد امام حسین اجازه میدان گرفت ، مشک را به دست گرفته ، آمد کنار شریعه فرات ، عباس تشنه است مشتی از آب برداشت تا به لبهای عطشان برساند اما :«فَذََکَرَ عَطَشَ الحُسَین وَ اَهلِ بَیتِهِ » به یاد لبهای تشنه برادر افتاد ، آب را روی آب ریخت ، مشک را پر از آب کرد ، از شریعه بیرون آمد ، به سمت نخلستان ، دشمنان دستهای نازنینش را قطع کردند ، مشک آب را سوراخ کردند ، تیر به چشمش زدند ، (عاشقان اباالفضل ، انشاءالله کنار حرمش )یک وقت یک عمود آهن هم بر فرق عباس زدند . لذا صدا زد : یا اَخا اَدرک اَخا ، پدرت از نجف آمد تو هم از خیمه بیا قدمی رنجه نما پای بنه بر سر من مشک پاره بده زینب که مدینه ببری تا شود با خبر از خجلت من مادر من هوسم بود که آید به سرم ام بنین مادرت فاطمه آمد عوض مادر من هر کجا پای گذاری به زمین می بینی قسمتی از بدن و از سر و از پیکر من خبر شهادت جعفر طیار الا ای جان من جانان من سقای طفلانم الا ای ماه من بی تو غریب این بیابانم به خون خویش غلطانی نمی پرسی که من مردم ز بهر یاریم بر خیز ای خورشید تابانم که دردنیا شنیده ساقی لب تشنه ای جانا مرا در سوگ بنشاندی الا ای راحت جانم حسینت مانده بی پشت و پناه و لشکر و یاور ببین با بی کسی ای جان من عازم به میدانم جعفر بن ابیطالب (جعفر طیار )برادر امیرالمؤمنین است ، در جبهه جنگ دستهایش را قطع کردند ، جعفر را شهید کردند ، خبر آوردند امیرالمؤمنین می آید رسول خدا به همه سفارش کرد کسی با علی حرف نزند ، داغ برادر سنگین است ، همین که امیرالمؤمنین آمد پیغمبر ، علی را بوسید ، فرمود: علی جان خدا صبرت بدهد برادرت را کشتند ، دستهایش را جدا کردند تا این خبر را علی شنید دست به کمرش زد فرمود : اِ نکسر ظَهری ، وَقَلَّت حیلَتی ،وَشَمَّت بی عَدّوی ، اکنون کمرم شکست ، چاره ام اندک شد ، دشمنم زبان به سرزنش من گشود ۱. ۱ . پرچم دار نینوا ، ص ۱۷۸ . شب تاسوعاست ، شب عباس است اشک عزا بریزید شام عزاست امشب نام حسین و عباس مشکل گشاست امشب باب الحوائج عبّاس حاجت دهنده ماست دارنده حوائج حاجت رواست امشب ای دیده گریه ها کن، ای دل تو ناله ها کن با سوز دل دعا کن وقت دعاست امشب ای که دلت شکسته ، غم به دلت نشسته ای دردمند خسته دردت دواست امشب باب الحوائج ما ، یا حضرت ابوالفضل آن دل که از تو دور است دور از خداست امشب مَرضای مسلمین را مد نظر بگیر تا این محفل از وجودش دارالشفاست امشب دلها همه پریشان ، هر دیده گشته گریان هر گوشه ای از ایران ، چون کربلا ست امشب امشب خدای قهار در ماتم علمدار جن و ملک عزادار ، شام عزاست امشب امشب شب تاسوعاست ، شب عباس است ، امشب گرفتارها بگویند عباس ، مریض دارها بگویند عباس ، دردمندها بگویند عباس ، دسته جمعی برویم در خانه قمر بنی هاشم ، میوه دل ام البنین ، باب الحوائج است . کسی را ناامید نمی کند .
دو بیت مرحوم شیخ جعفر مجتهدی گفتند: حضرت ولی عصر (عج) می فرماید: هر کس با این دو بیت شعر به عمویم قمربنی هاشم متوسل بشود، حتماً حاجتش برآورده می شود و سپس شروع کرد به خواندن بیت اول، و حدود نیم ساعت با شدت گریه کردند، آنگاه بیت اول و دوم باز حدود نیم ساعت شدیداً گریستند، آنگاه آن دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از: یادم ز وفای اشجع الناس آید وز چشم ترم سوده ی الماس آید آید به جهان اگر حسین دگری هیآت برادری چو عباس آید میرمهر ص ۱۱۴ به نقل از لاله ی ملکوت ص ۲۳۶ منبع:کتاب گلواژه های روضه دست برادر وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد، دید چند جای آن نام یوسف بافته اند، فرمود: این چیست؟ بنیامین گفت: این نام برادر من است که از او جدا شدم، گفته اند: گرگ او را خورده، یوسف فرمود: تو آنجا بودی وقتی برادرت را گرگ خورد، گفت نه اگر بودم جانم را فدایش می کردم. بعد زمانی که یوسف سر سفره دست دراز کرد طعام بخورد، بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد، گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه. مونس المواعظین/ ص ۳۱۷ بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی برادر افتاد، بی خود نبود دست به کمر گرفت و فرمود: «الان انکسر ظهری» منبع:کتاب گلواژه های روضه سهم اباالفضل (علیه السّلام) چندین سال کسب و کارش را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم می کرد، آخر شب پول را تقسیم می کرد و می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام)، اگر گدا می آمد و یا برای حسینیه می داد و یا برای عروسی می داد … . می گفت: همش سهم اباالفضل (علیه السّلام)، هر کی می آمد تشکر کنه، می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام) است، از عباس (علیه السّلام) تشکر کن. گذشت، بعد مدتی یه دونه دخترش مبتلا به سرطان خون شد، به طوری که از جاش نمی تونست بلند بشه، پیش هر دکتری که بردند همه جوابش کردند، خبر پیچید تو مردم شهر، کسانی که پول ها را خرج نکرده بودند، به او گفتند یه جای کار تو عیب داره وگرنه اباالفضل (علیه السّلام) تو کاسه ی تو نمی گذاشت، خیلی دلش شکست، یه شب که آمد خانه، خانمش گفت: تو می خواهی چیکار کنی؟ علت را پرسید: گفت از طعنه ی همسایه ها خسته شدم، هر کس من را می بینه با لحنی از من می پرسه که شوهرت این پول ها را از کجا آورده، که این جور بلاش به بچه تون خورده و درد ناعلاج گرفته، تو که این همه پولات را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم کردی، چرا پس بهت محل نمی ذاره؟ چرا نمی ری از او بخوای؟ بهش برخورد، اومد وضو گرفت، تا اومد تکبیر بگه، گفت: خدایا این دو رکعت سهم اباالفضل (علیه السّلام)، باهاش کار دارم، دارم برا اربابام پیشکش می فرستم، پول هایی که خرج کردم کارساز نبوده، دو رکعت نماز براش بفرستم، دو رکعت نماز را خواند، بعد سر به سجده گذاشت، ای اباالفضل ! مردم می گویند تو بچه ام رو مریض کردی، مردم می گویند این درد ناعلاج را در بدن بچه ام تو انداختی، من باور نکردم، من شنیدم تو شفا می دهی و گره باز می کنی … . آقا حرف های مردم یه طرف، ولی حرف امشب خانمم یه طرف، دیگه بهم گفت، تو که با اباالفضل (علیه السّلام) رفیقی، چرا آدمت حساب نمی کنه، آقا من بد کردم، چرا باید دخترم تقاصش را پس بدهد … . حرف هایش را زد و آمد، صورت دخترش را بوسید و رفت خوابید، نیمه های شب دید یکی داره شانه اش را تکان می ده، بابا ! پاشو بلند شو، فکر کرد داره خواب می بینه، روشو برگردوند ولی دید انگار جدی جدی یکی داره صداش می کنه، کارت دارم برات پیغام دارم، دید دخترش کنارش نشسته، گفت تو چه جوری از بسترت تا اینجا اومدی؟ گفت بابا منم خواب بودم، از بوی عطر خوبی از خواب پا شدم، دیدم یه آقای سبز قبایی کنارم نشسته، یه دستی به بدنم کشید، گفت دختر بچه، نازنین پاشو، همین حالا برو باباتو از خواب بیدار کن، منم بی اختیار پا شدم، برو به بابات بگو، اباالفضل (علیه السّلام) سلام رسوند، گفته این هم سهم اباالفضل (علیه السّلام) …. . منبع:کتاب گلواژه های روضه لب تشنه شیخ جعفر شوشتری می گوید، اگر همه ی شهدا لحظه ی آخر آب از دست پیغمبر خوردند، عباس (علیه السّلام) نخورده، گفته اون آب را نمی خورم، برادرم تو خیمه لبهاش خشکیده … . منبع:کتاب گلواژه های روضه فرمود از کربلا چه خبر؟ چقدر تو عزیزی آقا، بعضی نوشتن واقعه کربلا که تمام شد، کاروان رفت مدینه، یک سخنگو داشته، بنا بود، جواب او بده، یکی می گفت: پدرم، یکی عمو، وقتی ام البنین آمد ،مثل کو هی از وقار، فرمود از کربلا چه خبر؟، گفت خانم فزندانتان شهید شدن، مثل این که نشنید، فر مود چه خبر؟ مثل اول شنید ،غضبناک شد، تمام آنها که زیر آسمانند، تمام بچه هام فدای حسین شوند، گفت: از حسین بگو.
یا علمدار حسین یا علمدار حسین ماه دربار حسین یا علمدار حسین مرد پیکار حسین یا علمدار حسین ای وفادار حسین یا علمدار حسین ای علمدار دلاور به فدای علمت عاشق کرب و بلاییم و هوای حرمت بسته ایم دل به صفای حرم محترمت مانده ایم دیده به امید نگاه و کرمت ساقی قطع یدین باوفا یار حسین بهترین جای جهان خاک بین الحرمین
متن نوحه عباس علمدار حسین يل دريادل زينب العطش برادرم خيمه را فرا گرفته حال غش برادرم الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عمو عمو دل عالمي رو برده قد و هيبت عمو نگاه سکينه سخت واسه غيرت عمو الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عمو عمو مشک عباس روي دوشش داره ميره علقمه زير لب زمزمه داره مددي يا فاطمه الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عم...
متن نوحه حضرت عباس (س) ای کودکان تشنه لب عباس علمدار من است ای کودکان تشنه لب عباس علمدار من است (2) خیمه گه غرق تعب عباس علمدار من است (2) اومی رود میدان که بهر تشنگان آب آورد با مشک پرآب از فرات اندوه ازدلها برد باران تیر ونیزه را عباس با جان می خرد میروسپهدار من است عباس علمدار من است (2) درخیمه بنشینید و بهراو دعا یکسر کنید کم شیون وفریاد برگرد علی اصغر کنید امن یجیبی خوانده وتقدیم آن مضطر کنید لب تشنه سردار من است عباس علمدار من است (2) او آب می آرد حرم سیراب سازد کامتان ساقی زخّم باده اش پرمی نماید جامتان غم می برد ازسینه ها خوش می شود ایامتان درهرمحن یارمن است عباس علمدار من است (2) اندر وفاداری نباشد کس به دوران مثل او هم در شجاعت کس نمی باشد به میدان مثل او تشنه وتنها کی کند رزمی نمایان مثل او میرفداکار من است عباس غلمدار من است (2) انوار روی ماه او خورشید را شرمنده کرد بر ماه افتادش نظر مهتاب را تابنده کرد با جان نثاری بهر دین اسلام را پاینده کرد دلبر ودلدارمن است عباس علمدار من است (2) یارب سپهدارحسین تنهاست یاری اش نما ده نصرت عباس من اندر مصاف اشقیا تنهاست اما می کند مردانه او بر پا لوا الحق وفادارمن است عباس علمدار من است (2) لرزان سپاه کوفیان از ضربت شمشیراو گرگان کوفه یک به یک هستند درزنجیراو بر گوش عالم می رسد از کربلا تکبیراو عباس علمدار من است عباس علمدار من است
کشته شد عباس من خیمه های غمزده دست غم بر سر زنید / کشته شد عباس من(2) چون من محنت زده قتل او باور کنید / کشته شد عباس من(2) از غم ساقی همه رخت غم بر تن کنید ناله وشیون همه بر امیر من کنید لعن ونفرین ای حرم لشکر دشمن کنید جمله از خون جگر دیده ها را تر کنید // کشته شد عباس من پیکر بی دست او روی خاک افتاده بود / در کنار علقمه تشنه لب جان داده بود سر به روی دامن مادرم بنهاده بود / محتضر گردیدنم در برش باور کنید// کشته شد عباس من (2) برسرش خیل ملک ناله وشیون کند / همدمی در شیون وناله اش با من کند هلهله وشادی از قتل او دشمن کند / یاد خشکیده لب ثانی حیدر کنید //کشته شد عباس من (2) کس نمی آید دگر در وفا مانند او / قبله جان حسین هست این روی نکو ای صبا بر عالم از طلعت رویش بگو / شیونی جانسوز در قتل این افسر کنید// کشته شد عباس من او به پیمان با خدا صادقانه ایستاد / تا که دین ماند بجا جان خود برکف نهاد تشنه لب شمشیرزد تا دگر از پا فتاد / در عزای میر من دیده ها را ترکنید//کشته شد عباس من (2) سوگوار از قتل او آسمانها وزمین / هست داغش تا ابد در قلوب مومنین کرد سودا جان خود بهر طفلانی حزین / جای او احسان همه بر علی اصغر کنید/کشته شد عباس من (
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‌ای آب از هیبت عباسی تو می‌لرزد بی عصا آمده‌ای حضرت موسی شده‌ای به سجود آمده‌ای یا که عمودت زده ‌اند یا خجالت زده‌ای وه که چه زیبا شده ‌ای یا اخا گفتی و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را غرق تماشا شده ‌ای منم و داغ تو و این کمر بشکسته توئی و ضربه‌ای و فرق ز هم وا شده‌ ای سعی بسیار مکن تا که ز جا برخیزی کمی هم فکر خودت باش ببین تا شده ‌ای مانده‌ام با تن پاشیده‌ات آخر چه کنم؟ ای علمدار حرم مثل معما شده ‌ای مادرت آمده یا مادر من آمده است با چنین حال به پای چه کسی پا شده ‌ای تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود در شگفتم که در این قبر چرا جا شده ‌ای (علی اکبر لطیفیان)
علقمه👇
علقمه عین محشر کبراست مشک بر دوش شیر کرار است نخل ها هر کدام یک سنگر پشت هر نخل یک کمان دار است فکر گهواره است در میدان مشک را بر گرفته چون جانش آنچنان فکر طفل شش ماهست اشک بسته است راه چشمانش آنکه در عرصه ی جدال علیست هست هوشیار و پای تا سر چشم بسکه چشمان او بصیرت داشت چشم زیباش خورد آخر چشم اشک تا بست راه دیدن را حرکت تیغ گم شد اندر چشم دست افتاد و مشک سالم ماند داشت امید بهر اصغر چشم مشک شد پاره امیدش ریخت شد خراب آرزوی او در چشم تیر ها از کمان رها که شدند باز شد در تمام پیکر چشم حرمله تیر را به چله گذاشت غنچه ی پر شکفته شد بر چشم ضربه ی آهنی که خورد به سر بر زمین خورد شیر حیدر چشم فاطمه گفت یا اخا برگو گفت ای جان مادر چشم تا صدایش به گوش شاه رسید ناگهان رنگ از حسین پرید خوب شد در کنار پیکر او مادرش که قد خمیده ندید در کنار عمود خیمه ی خود با سر زانویش حسین رسید روضه شد باز خاک بر دهنم چه بگویم چه صحنه ها که ندید آنچنان ناله زد کنار تنش همه گفتند که حسین برید
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه ی دست بریده وسط علقمه بود روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
♮♯♭عباسم و در پی خطر می گردم ♮♯♭دور و بر خیمه تا سحر می گردم ♮♯♭صدبار اگر علقمه را فتح كنم ♮♯♭لب تشنه تر از گذشته بر می گردم ✦✧✯✦✧✯ گاهی به حضور مهر، ای ماه برو♫♪ تا جاذبه ی سیر ، الی الله برو♫♪ زینب به طنین گام تو دلگرم است♫♪ گاهی جلوی خیمۀ او راه برو♫♪ ✦✧✯✦✧✯ ♪♩تا پرچم سرخ عشق بردوش من است ♪♩شوق ظفر و صبر، هم آغوش من است ♪♩یک لحظه مرا نمی گذارد آرام ♪♩این نالۀ العطش که در گوش من است ✦✧✯✦✧✯ با یاد اباالفضل دلم آسوده ست♫❀ با او دل ما را سر و سری بوده ست♫❀ در حاشیۀ علقمه گفتم نکند♫❀ یک عمر دو دست در تنم بیهوده ست؟!♫❀ ✦✧✯✦✧✯ ♪♪♪کس پیش تو دم ز زور و بازو نزد ♪♪♪کو آن که برابر تو زانو نزد ♪♪♪لب تشنه ز علقمه گذشتی آری ♪♪♪دریا که به رودخانه ها رو نزد
شهید علقمه واویلا واویلا عزیز فاطمه واویلا واویلا ابوفاضل مدد واویلا واویلا گل ام البنینم واویلا واویلا شده قطع الیمین واویلا واویلا فتاده برزمین واویلا واویلا برروی آن جبین واویلا واویلا عمود آهنین واویلا واویلا علمدار حسین واویلا واویلا سپهدار حسین واویلا واویلا ای نازنین برادرم واویلا واویلا خفته به خون برادرم واویلا واویلا خیز زجاکن ونظر واویلا واویلا سکینه گر کند نظر واویلا واویلا مشک دریده ی تورا واویلا واویلا رنگ پریده ی مرا واویلا واویلا جامعه صبر میدرد واویلا واویلا
کنار علقمه محشر به پا شد امید خیمه ها اخر فدا شد ⋄ علم افتاد بر روی زمین و دو دست ساقی از پیکر جدا شد ⋄⋄ برادر غرق خونه برادر نیمه جونه برادر کاکلش اتش فشونه ⋄ یکی تو اسمونا نوحه خونه امون از بی وفایی زمونه ⋄ تویی که از غم زینب هلاکی منم که از غمت قدم کمونه ⋄⋄ برادر روی خاکه برادر سینه چاکه برادر از غم خیمه هلاکه ⋄ داره از نیزه ها بارون می باره زمین از خون ساقی لاله زاره ⋄ خبر بر شاه مظلومون رسونید که ساقی یک تن و دشمن هزاره ⋄⋄ برادرغصه داره برادر بی قراره شده مشک برادر پاره پاره ⋄ برادر خواهرت چشم انتظاره خبر از حال و روز تو نداره ⋄ اگه که بر نگردی خواهرت رو بلا تکلیفی از پا در میاره ⋄⋄ برادر نا امیده به خاک و خون تپیده علم افتاده با دست بریده
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله از کعبه گِـــل آم
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله https://eitaa.com/fatemi8/425 دل شوره افتاده در جانم برادر https://eitaa.com/fatemi222/4052 متن روضه روز دوم محرم https://eitaa.com/fatemi222/187 قافله اینک رسید برآستان کربلا https://eitaa.com/fatemi222/186 زمین کربلا من ارمغان آوردم https://eitaa.com/fatemi222/183 در غریبی تا به خاک و خون سر خود.. https://eitaa.com/fatemi222/1579 باد به موی سرت افتاد دلم ریخت https://eitaa.com/fatemi8/1377 🔸الهی بهر قربانی به درگاه سر آوردم https://eitaa.com/fatemi8/1379 🔸آه از آن ساعت که سبت مصطفی https://eitaa.com/fatemi8/1380
🔹🔷《اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ(ع)، اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ سَید الْوَصِیینَ》🔷🔹 ✅در وصف شجاعت و دلاوری حضرت عباس(ع) آمده است که؛ 📜《کَانَ کَالجَبَلِ العَظیمِ وَ قَلبُهُ کَالطَّودِ الجَسیمِ لِاَنَّهّ کانَ فارِساً هُماماً وَ بَطَلاً ضَرغاماً وَ کانَ جَسُوراً عَلَی الطَّعنِ وَالضَّربِ فی مَیَدانِ الکُفارِ وَ الحَربِ》 ♦️عباس(ع) مانند کوهی بزرگ وقلبش بسان کوهی خشن (و استوار) بود: چرا که او جنگ اوری بلند همت وسلحشوری شیرگون بود ودر وارد کردن نیزه وضربات بر دشمن در میدان نبرد با کفارجسور وبی باک بود.(۱) و در نقلی چنین بیان شده است که ؛ 📜《وَ لا یُقاسُ بِشُجاعَتِهِ اِلا شُجاعَةُ اَبیهِ وَ اَخیهِ》 ♦️شجاعت عباس(ع) با شجاعت پدرش و برادرش مقایسه می شد.(۲) در شجاعت عباس(ع) همین بس که وقتی دشمنان صدای او را می شنیدند رگهای بدنشان می لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلبهایشان از وحشت می تپید و پوست بدنشان جمع می شد. همین شجاعت و قدرت او بود که پشتوانه محکمی برای امام حسین(ع)بود، لذا شهادت حضرت عباس(ع) سخت بر امام حسین(ع) اثر گذاشت. تا جایی که در مقاتل آمده است : 📜《لَمّا قُتِلَ العَبّاسُ(ع) تَدافَعَتِ الرَّجالُ عَلی اَصحابِ الحُسَینِ(ع)》 ♦️هنگامی که عباس(ع) کشته شد، مردان دشمن از هر سو بر یاران امام حسین(ع) حمله شدند.(۳) ❇️امام حسین(ع) بعد از شهادت عباس(ع) فرمود : 📜《اَلاَّنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَقَلَت حِیلَتِی》 ♦️اکنون کمرم شکست و راه چاره ام کم شد.(۴) ❇️تاریخ نویسان نوشته اند که؛ 📜《لَم یَبقَ الحُسَینُ(ع) بَعد اَبِی الفَضلِ(ع) اِلا هَیکَلاً شاخِصاً مُعَرّی عَن لَوازِمِ الحَیاةِ》 ♦️بعد از شهادت عباس(ع) از امام حسین(ع) جز هیکلی و مشتی استخوان خالی از لوازم حیات و زندگی ایشان باقی نماند.(۵) دشمنان هم سخت از مرگ عباس(ع) شاد شدند و جرات و جسارت پیدا کردند، و بر اصحاب و خیمه های امام حسین(ع) حمله ور شدند. 🏴در آخر اینکه وقتی امام حسین(ع) در روز عاشورا، بدن غرقهبه خون عباس(ع) را دید، به وسیله جمله ای کوتاه، تفسیری بلند از شجاعت عباس(ع) ارائه می دهد و در سروده ای منسوب به خود می فرماید: 📜《اَلیَومَ نَامَتْ اَعْیُنٌ بِکَ لَمْ تَنَمْ، وَ تَسَهَّدَتْ أُخْری فَعَزَّ مَنَامُهَا》 ♦️چشم هایی که دیشب از ترس تو نخوابیده بودند، امشب به خواب خواهند رفت.(۶) 📝شعر : باز در معرکه ها نوبت جولان شده است، شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است، کیست این مرد که هنگامه ی تیرش پیداست، تک سواری که فقط رد مسیرش پیداست، موج برخاسته و کوه تلاطم دارد، سر بدزدید که یک شیر تبسم دارد، آمده تا که بگیرد نفس طوفان را، آمده تا بخرد آبروی میدان را، چشمها مات، علی باز به خیبر رفته، این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته.. 👤فخر 📚منابع: ۱)المنتخب طريحى، ص۳۱۲ ۲)معالی السبطین مازندرانی، ج۱، ص۲۶۷ ۳)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۳۴۰ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱ ۵)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۲۶۹ ۶)مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۲۵۹ مقتل https://eitaa.com/fatemi8/100