eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.9هزار دنبال‌کننده
31 عکس
29 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️اشعار مصیبت شام اى عمه بیا تا که غریبانه بگرییم https://eitaa.com/fatemi222/1300 مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست https://eitaa.com/fatemi8/494 منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم https://eitaa.com/fatemi8/495 با همین حال بد و پای پر آز آبله ام https://eitaa.com/fatemi8/759 دروازه ی ورودی شهر است و ازدحام https://eitaa.com/fatemi8/191 اشعار روضه ام حبیبه https://eitaa.com/fatemi8/192 دختر تحول افرین شام https://eitaa.com/fatemi8/193 بنال ای دل نوا دارد رقیه https://eitaa.com/fatemi8/194 درغریبی تا بخاک وخون سرخودراگذاشت https://eitaa.com/fatemi8/195 چه نعمتی است نشستن بروی بام حسین https://eitaa.com/fatemi8/196 مقتل حضرت رقیه https://eitaa.com/fatemi8/197 عشق کاری به قیل و قال ندارد https://eitaa.com/fatemi8/200 ندیدی اشک، زِ چشمم، مدام می‌آمد؟ https://eitaa.com/fatemi8/138 ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام https://eitaa.com/fatemi8/139 شبی که عشق بدستش عنان راحله .. https://eitaa.com/fatemi8/140 هرگز نمیروم پی دلدار دیگری https://eitaa.com/fatemi8/142 به دخترت که غم و غصه بیکران دارد https://eitaa.com/fatemi8/143 صدای گریه شنیدی اگر صدای من است https://eitaa.com/fatemi8/144 از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم https://eitaa.com/fatemi8/145 در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است https://eitaa.com/fatemi8/146 کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد https://eitaa.com/fatemi8/147 ساکن روزهای بی نورم.. https://eitaa.com/fatemi8/148 دستت کجاست تا که بگیری به بر مرا https://eitaa.com/fatemi8/149 درغریبی تا بخاک وخون سرخودرا گذاشت https://eitaa.com/fatemi8/195 بنال ای دل نوا دارد رقیه https://eitaa.com/fatemi8/194 روضه https://eitaa.com/fatemi8/193
متن روضه 2 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... 🔸ز تو دارم تمنا جان بابا 🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا -📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi8/100
متن روضه 1 🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 🔸به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 - 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi8/100
🔹🔷《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاحُرَّ بْنَ يَزيدَ الْرِّيَاحِى وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَكَاتُهُ》🔷🔹 ✅هنگامی که خبر آمدن امام حسين(ع)، در کوفه منتشر شد، حرّبن يزيد به سِمَت فرماندهی هزار نفر از سربازان، برگزيده شد و عبيدالله به او دستور داد، از ورود امام(ع) به کوفه جلوگيری و او را وادار کند که با يزيد بيعت کند. هنگامي که امام حسين(ع) به منزل ذی حِسم رسيد، دستور داد در آنجا اتراق کرده و خيمه ها را برافراشتند. ساعتی نگذشت که لشکر حرّ سر رسید و کاروان امام(ع) را محاصره کردند و مقابل حضرت(ع) ایستادند. از طرفی گرما به شدت آنان را اذیت می‌کرد. از آنجایی که امام(ع) در منزلگاه «شراف»، آب بسیار برداشته بودند، امام حسین(ع) رو به یارانش فرمودند : 📜《اسْقُوا الْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَيْلَ تَرْشِيفاً》 ♦️این قوم را آب دهید. آنان را از آب گوارا سیراب کنید. دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد. به این ترتیب، این دو لشکر، در این مکان توقف کردند و هنگام ظهر، نماز ظهر به امامت امام(ع) اقامه شد. امام(ع) پس از نماز، خطاب به لشکریان کوفه فرمود : آیا شما برای من نامه ننوشتید که به شهر و دیار شما آیم و آیا شما نبودید که گفتید ما به دنبال امام و پیشوای خود هستیم؟ لشکریان کوفه سکوت کردند و حرّ گفت : ما دستور داريم كه وقتی تو را ديدار كرديم از تو جدا نشويم، تا اینکه تو را در كوفه به عبيدالله تحویل دهیم. حضرت(ع) در پاسخ به او فرمود : 《الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ》 ♦️مرگ براى تو نزديك تر از اين آرزو است. سپس امام(ع) به اصحاب خود رو کرد و فرمود : 📜《قُومُوا فَارْكَبُوا》 ♦️برخیزید و حرکت کنید. همین که خواستند حرکت کنند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند. امام(ع) در این هنگام خطاب به حرّ فرمود : 📜《ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟》 ♦️مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ حرّ جواب داد : 📜《أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه!》 ♦️اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن مي بردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم. زهیر بن قین به امام(ع) پیشنهاد جنگ با آنان را داد، اما حضرت(ع) نپذیرفت. به هر حال حرّ پیشنهاد داد، اکنون که از آمدن به کوفه خودداری می کنی، راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیر، تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند. آنها در مسیر خود به منزلگاه قصر بنی مقاتل رسیدند، و سرانجام در روز دوم محرم، کاروان امام حسین(ع) به همراه لشگر حرّ وارد کربلا شدند.(۱) 🏴روز عاشورا فرا رسید. در این روز امام حسين(ع) با صداي بلند از مردم ياري خواست و فرمود : 📜《أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟ أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟》 ♦️آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ حر رياحي با شنيدن سخنان جانسوز امام(ع)، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتي نزد عمربن سعد آمد و به او گفت : آيا مي خواهي با حسين(ع) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت: 📜《إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي》 ♦️آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد. حرّ که دوست نداشت با امام روبه رو شود، به او گفت : بهتر نيست او را به حال خود واگذاری تا اهل بيت(ع) خود را از اينجا دور کند؟ عمر سعد که جيره خوار عبيدالله بود، در جواب گفت : اگر کار دست من بود، پيشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امير اجازه نمی دهد. حرّ از عُمر گذشت، و در جايى كنار سربازان ايستاد، به طورى كه لرزه بر اندامش افتاده بود. حرّ با خود گفت : 📜《وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ أُحْرِقْتُ》 ♦️به خدا قسم، خود را در ميان بهشت و جهنم مي بينم، ولي چيزي را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند. حرّ سرانجام در صبحگاه روز عاشورا از لشکر ابن سعد دور شد و در نهایت ندامت و پشیمانی از عملکرد خویش، توبه کنان در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود و در نقلی سپر خود را واژگون کرده بود، به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) حرکت کرد.در حالی که حرّ با خود چنین زمزمه می کرد : https://eitaa.com/fatemi8
📜《اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِيِّكَ》 ♦️بار الها بسوى تو بازگشتم، توبه ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم. هنگامي که نزد امام(ع) رسيد با ناراحتی و پشيمانی گفت : جانم فدايت، اي فرزند رسول خدا(ص)، منم کسي که راه را بر تو بستم و سايه به سايه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در اين سرزمين پر آشوب نگه داشتم. به خدايي که هيچ معبودی جز او نيست، هرگز گمان نمی کردم اين قوم چنين رفتاری با تو داشته باشند و به حرفهايت گوش نکنند. به خدا قسم اگر می دانستم نمی پذيرند، درباره ات خطايی مرتکب نمی شدم. سپس گفت : 📜《أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟》 ♦️حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟ حضرت اباعبدالله(ع) فرمود : آری، توبه ی تو پذیرفته است. حرّ گفت : 📜《فَإِذَا كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَيْكَ فَأْذَنْ لِي أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ قَتِيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ لَعَلِّي أَكُونُ مِمَّنْ يُصَافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) غَداً فِي الْقِيَامَةِ》 ♦️از اون جایی که من نخستين كسی بودم كه سر راه بر تو گرفتم، اجازه بفرما تا اوّلين شهيد راه تو باشم، شايد فرداى قيامت از افرادى باشم كه با جدّت محمّد(ص) مصافحه مى كنند. امام(ع) به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید. لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت. ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند. هنگام شهادت حرّ، امام حسین(ع) به بالین او رسید. 📜《فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ》 ♦️با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مي فرمود : 📜《أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》 ♦️همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت.(۲) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : گناهی از تمام کوه ها سنگین تر آوردم، عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم، من آن حُرَّم کز اول خویش را سدّ رهت کردم، تو را در این زمین بین هزاران لشکر آوردم، به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما، دلی صد پاره تر از لاله های پرپر آوردم، نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت، ولی بر خنجر خشکیده ات چشم تر آوردم، غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان، فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم، سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد، زبان عذر خواهی بر علی اکبر آوردم، همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی، به خود بالدیم و مانند فطرس پر برآوردم، بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عباست، که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم! 👤غلامرضا سازگار 📚منابع : ۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، صص۷۸-۸۰ ۳)اللهوف ابن طاووس، صص۱۰۲-۱۰۳ 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi8/100
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت: روضه حر https://eitaa.com/fatemi8/505 توبه حر https://eitaa.com/fatemi8/504 اشعار حر کفش‌های رم پر از چین کرده بودم آمدم https://eitaa.com/fatemi8/507 سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی https://eitaa.com/fatemi8/511
خدا وکیلی وضعیت ما بدتر است یا وضعیت حُر؟ مگر اولین کسی نبود که دل زینب را ریخت. خدا وکیلی. ‏آقایان حُر اشک زینب را ریخت ما یک عمر است برای زینب گریه می کنیم .حر را بخشیدند . چه جوری ‏خوشگل هم بخشیدند. انقدر قشنگ ، کفشهایش را کَند و انداخت گردنش . این یک تکه اش خیلی جالب ‏است. حر همین طور که سرش پایین بود و اسب زین واژگون و این حرفها که شنیدید و هزاران هزار بار هی ‏گاهی یادمان می رود و می خواهم یادتان بیاورم. یک وقت زیر چشمی دید ابی عبدالله پا پیاده و برهنه دارد می ‏آید .‏ چرا این جوری ؟ مهمان ما برهنه است ما کفش پا کنیم؟ آمد جلو ، شانه اش را گرفت آورد بالا. کفشها را ‏گذاشت جلویش. زین اسب را درست کرد ، شمشیر را درست کرد . گفت آقا هل لیَّ توبه ؟ من را می بخشی؟ ‏ارباب چه میگوید ؟ خندید و فرمود حالا ببخشم؟ اونموقع که اسبت را بردی آب بدهی ما آنموقع ‏بخشیدیمت . بیا که خوب آمدی.‏ ‏ اگر یک دریا گناهم کرده باشی حسین کسی را رد نمیکند. بیا. حسین به کسی نه نمیگوید . خیلی آقاست . ‏تازه امام حسین بنده ی خداست . این خداست انقدر مهربان است. بیخود نیست که سید بحرالعلوم را دیدم ‏چسبیده بود به ضریح امام حسین گریه میکرد میگفت : تو را به حق مادرت فاطمه از شمر نگذری ها؟ تو را ‏به حق مادرت زهرا از شمر نگذری ها با گریه، گفتم یعنی چی ؟ مرجع تقلید چرا اینجوری می گوید ؟ ‏شنیده بودید تاحالا بشنوید . تو حرم گفتم آقا چی داری می گویی؟ ما مقلد شماییم . مگر می شود امام حسین ‏از شمر بگذرد؟ می گوید تا این را گفتم عمامه اش را زد زمین. نشست رو زمین گفت تو هنوز حسین را ‏نشناختی . این قدر مهربان است می ترسم شمر هم بیاید عفوش را بگیرد.‏ نمی شناسی نمی دانی نمی دانی. ما بخشیدیمت. حضرت ابوالفضل هم پشت سر ابی عبدالله است. گفت آقا میشود ‏یک خواهش دیگر بکنم؟ حضرت فرمود بفرما حُر . گفت خیمه زینب کجاست؟ اینها را میخواهم با خودت ‏تطبیق بدهی. با خیمه ی زینب چکار داری؟ گفت آخه اولین کسی که اشک زینب را ریخت من بودم. ‏می خواهم بروم بگویم ببخشید غلط کردم. بی بی من را ببخش. حضرت فرمود دنبال عباسم برو. ابلفضل جلو . ‏حُر پشت سر ابلفضل ع . امد به خیمه ی بی بی رسید. حضرت فرمود خواهرم مهمان آوردم برایت . آمده ‏عذر خواهی کند. ‏ از شکاف خیمه با ابوالفضل صحبت می کردند حالا حر هم وایساده. حضرت فرمود که حسینم بخشیدش؟ گفت ‏بله ، بله خواهر . زینب صدای ناله اش بلند شد . مگر می شود کسی که حسین ببخشد زینب نبخشد؟ منم ‏بخشیدم. ‏ آقایان امام حسین نفرین کرده به حُر . نفرین کرده.‏ 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi8/100
🔹🔷《السَّلَامُ عَلَيكُمَا يَا قُرَّةَ عَينِ رَسُولِ اللَّه، أَيُّهَا القَتِيلَانِ بِأيدِى الأَشقِياءِ》🔷🔹 ✅وقتی امام حسین(ع) مکه را به قصد کوفه ترک کرد، در بین راه؛ 📋《وَ أَلْحَقَهُ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ بِابْنَيْهِ عَوْنٍ وَ مُحَمَّدٍ》 ♦️عبدالله شوهر حضرت زینب(س) دو فرزند خود به نام های عون و محمد را نزد امام حسین(ع) فرستاد.(۱) این دو تن از بنی هاشم بودند و در روز عاشورا تا زمانی که اصحاب بود، نوبت نبرد، به بنی هاشم نرسید. اما آخرين فرد از اصحاب که به شهادت رسید، شور و ولوله اى ميان جوانان بنی هاشم افتاد. همه از جا حركت كردند و آماده جان فشانی برای امامشان شدند. 📋《اِجتَمَعُوا يُوَدِّعُ بَعضُهُم بَعضَاً》 ♦️بنی هاشم جمع شدند و شروع كردند با يكديگر وداع كردن و خداحافظى كردن!(۲) اولین كسى كه از امام حسین(ع) كسب اجازه كرد، حضرت علی اکبر(ع) بود.(۳) بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) سایر بنی هاشم، خدمت امام حسین(ع) رفته، و اذن میدان میگرفتن و عازم جنگ می شدند. علامه مجلسی نقل می کند که : محمّد بن عبدالله بن جعفر، بعد از اذن از امام(ع) پا به میدان گذاشت و چنین رجز خواند : 📋《نَشْکُو اِلَی اللَّهِ مِنَ الْعُدْوانِ قِتالَ قَوْمٍ فی الرَّدی عُمْیانِ قَدْ تَرَکُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ وَ مُحْکَمَ التَّنْزیلِ وَ التِّبْیانِ》 ♦️به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاستهاند. نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکارکننده کفر و طغیان است را ترک کردند. محمد نبردی نمایان کرد، تا اینکه؛ عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد حمله بُرد و او را کُشت.(۴) در زیارت الشهداء نام او آمده و قاتلش لعن شده است. 📋《السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الشَّاهِدِ مَکانَ أَبِیهِ وَ التَّالِی لِأَخِیهِ وَ وَاقِیهِ بِبَدَنِهِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ نَهْشَلٍ التَّمِیمِیّ》 ♦️سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر، شهیدی به جای پدرش و همانندی برای برادر شهیدش، كه با پیكر خویش از او نگهداری می‌كرد، خداوند قاتل او عامر بن نهشل تمیمی را لعنت كند.(۵) پس از محمّد برادرش عَون به میدان آمد، در حالى که او نیز چنین رجز مى خواند : 📋《اِن تُنْکِرُونی فَاَنَا بنُ جَعْفَرٍ شَهیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنانِ اَزْهَر یَطیرُ فیها بِجَناحٍ اَخْضَرٍ کَفی بِهذا شَرَفاً فی الْمَعْشَرِ》 ♦️اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم! شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت، پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است! عون دلاورانه جنگید، تا اینکه توسط عبدالله بن قُطْبه کشته شد.(۶) در زیارت ناحیه درباره عون چنین آمده است : 📋《السَّلَامُ عَلَی عَوْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الطَّیارِ فِی الْجِنَانِ حَلِیفِ الْإِیمَانِ وَ مُنَازِلِ الْأَقْرَانِ النَّاصِحِ لِلرَّحْمَنِ التَّالِی لِلْمَثَانِی وَ الْقُرْآنِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ قُطْبَةَ النَّبْهَانِی》 ♦️سلام بر عون بن عبدالله بن جعفر طیار، در بهشت‌های پرنعمت، هم پیمان ایمان و متعهد به آن، پیكارگر با هماوردان، نصیحت كننده به خاطر رحمان، و تلاوت كنندۀ سورۀ حمد و قرآن، خدا قاتل او عبدالله بن قطبه نبهانی را لعنت كند.(۷) خوارزمی نقل می کند که؛ که از فرزندان عبدالله؛ عون، محمد در طفّ به شهادت رسیدند و سرهایشان به شام فرستاده شد و یزید آنها را با سرهاى ديگر بالاى درِ قصر آويخت و بدنهای مطهرشان در کربلا به خاک سپرده شد.(۸) نقله وقتی امام حسین(ع) فرزندان زینب(س) را به خیمه آورد، زینب(س) از خیمه بیرون نیامد، ولی در مورد شهادت علی اکبر(ع) آمده است که؛ زینب کبری(س) شتابان، از خیمه بیرون دوید و ندا داد : 📋《یا اُخَیّاه! وَابنَ اُخَیّاه!》 ♦️ای برادرم و فرزند برادرم! 📋《وَجَاءَت حَتَّی أکَبَّت عَلَیهِ》 ♦️آن گاه، آمد و خود را بر روی پیکر علی اکبر(ع) انداخت. امام حسین(ع) در این هنگام، خواهر را بلند کرد و به خیمه اش باز گردانْد و به جوانان خاندان خود، فرمان داد و فرمود : 📋《اِحمِلوا أخَاکُم》 ♦️برادرتان را بردارید!(۹) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم این دو کودک جای خود، من نیز قابل نیستم خاک پایت گردم و جان را به قربانت کنم من خجالت می کشم از خیمه ها آیم برون نیستم راضی که یک لحظه پریشانت کنم 👤تاج 📚منابع : ۱)الإرشاد شیخ مفید،ج۲، ص۶۸ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵،ص۳۲ ۳)وقعه الطّف غَروّی، ص۲۴۱ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۳۴ ۵_۷)اقبال الاعمال ابن طاووس،ص۵۷۷ ۶)المناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۶ ۸)مقتل الحسین(ع) خوارزمی،ص۵۴ ۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲،ص۱۰۷ https://eitaa.com/fatemi8/100
این شیر بچه های من از نسلِ حیدرند همزاد پاكی و كرم از خونِ جعفرند در اوج خویش اگر چه به طیار می رسند ای رُكنِ عشق من به شما سجده می برند رخصت دهید لشكرِ طاغوت و جبت را با ذكر یا علی مدد از پا در آورند در عشق رفته اند به دائی ماهشان آئینه های رزم علمدارِ لشكرند سوگند خورده اند كه قربانیت شوند من مطمئنم آبرویم را نمی برند شمشیر بسته، مستِ كفن، تشنه ی وصال بر جان خویش درد و بلای تو می خَرند سهمی مرا ز داغِ جگر گوشه ها دهید این دو امیدِ آبروی من به محشرند تا زیر كعبِ نیزه نیفتاده ام ز پا بگذار تا به پای تو از خویش بگذرند دغ می كنند معجر من جا به جا شود حساس و غیرتی به سرانجام مادرند اسباب خجلت است كریمانه كن قبول این دو ذبیح تحفه ی ناچیزِ خواهرند در ازدحامِ نیزه و شمشیرها اگر دیدی كه قطعه قطعه و در خون شناورند دلخوش نكن به یاوری خواهرانه ام پاها مرا ز خیمه برونم نمی برند شرمِ حضورِ خواهرِ خود را قبول كن قربانیانِ اصغرِ خود را قبول كن (علیرضا شریف) 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi8/100
دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند مقام زینب کبری ببین که این دو پسر فقط به خاطر مادر امامزاده شدند تمام آبروی باغبان همین دو گلند که در حفاظت از باغ استفاده شدند به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند پیام غربت زینب شدند آن روزی که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند حلال زاده به دائیش می رود آخر غریب وار اسیر حرام زاده شدند (سعید پاشازاده)
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت: مقتل فرزندان زینب https://eitaa.com/fatemi8/1402 این شیر بچه‌های من از نسل حیدرن https://eitaa.com/fatemi8/1403 تو تا نهال دوتا سرو ایستاده شدند https://eitaa.com/fatemi8/1404 طفلان زینب https://eitaa.com/fatemi222/4143 دید زینب چون به دشت کربلا https://eitaa.com/fatemi8/519
شیعه دارد آبرو، زیرا دلش با زینب است آبرودار حقیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افتخار و اعتبار مکتب ما، زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب‌ است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی "ما رأیت الاّ جمیلا” زینب است هاله‌‌ای از نور دورش را همیشه می‌گرفت آری آن مستوره‌ی دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف چشم همسایه ندیده سایه‌اش را زینب است خم به ابرویش نیاورده‌است درطوفان غم آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینب‌است آنکه با آن خطبه‌ی غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا، زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگری‌اش کرده غوغا، زینب است ✍️ https://eitaa.com/fatemi8/100
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط بُرید سر ز قفای حسین مقابل زینب فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب میان لشگر اعدا به راه شام نبودی به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب به گِرد ناقه‌ی او، کوفیان به عشرت و امّا سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی چو گشت کنج خرابه مقام و منزل زینب چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب ✍️ https://eitaa.com/fatemi8/100
برده‌ست بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسطه بین زمین و آسمان، دست جز از درِ این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن، دست در سجده و بر خاک افتادن، زبان، سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان، دست در پهنه‌ی تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان، دست خیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در، یک پهلوان، دست اسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان، دست جان‌ها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت می‌گرفت از ناتوان، دست با دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده بر در این آستان، دست با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان، دست یک روز در جنگ اُحد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده است :: یک روز حیدر در دفاعِ از پیمبر امروز عبدالله پای کار مانده است تا گفت پیرِ کل‌ِ عالَم یَنصُرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان، دست راه گلو را داشت طی می‌کرد خنجر سد کرد راه حمله‌اش را ناگهان، دست مانند ابراهیم شد در آزمونش چون سربلند آمد برون از امتحان، دست آمد به مهمانیِ آغوشِ عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟ دست زینب دو دستی بر سرش می‌زد در آنجا می‌رفت وقتی سمت چوب خیزران، دست :: هر قدْر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان، دست ✍️ https://eitaa.com/fatemi8/100