آخوندهای پروانهیی هنگامی که برای زیر و رو کشیدن در اقامهی شریعت در حال استدلال در بارهی اولویت نداشتن حجاب شرعی برای پامنبریهای صورتیشان استند توجه ندارند که اولویت یک ماهیت شرعی نیست که بتواند حد وسط یک استدلال شرعی قرار بگیرد...
با برداشتن کراوات و بستن دستار کسی اسلامشناس نمیشود. شاهدش هماین انبوه اسلامسرایان دوگانهپوش از عراق تا شام...
هزار سال است که فرقههای ریز و درشت کف مذهب شیعه هماین طور شروع شدهاند: یک جدیدالإسلام پنداشته است که حجةالإسلام شده است...
آن آخوند پروانهیی که میگوید: حجاب اولویت ندارد، غم نان دارد و نه درد دین؛ معیشت برایش اصالت دارد و نه شریعت...
استفادهی بیرویه از جبهه و انقلاب توسط عقبهنشینهای جمهوری آزارم میدهد؛ جبههی انقلاب. کمترین اشکال به این رویه آن است که انقلاب با رأی پیش نمیرود و جبهه را هم تشکیل نمیدهند و تشکل پیدا میکند...
انقلاب اسلامی صیرورت حکومت اسلامی است؛ جمهوری اسلامی صورت حکومت اسلامی است. اولی نهضت است و دومی سنت. انتخابات سازوکار سنت جمهوری است که با رأی مشورتی مردم مؤمن اداره میشود...
ریشو|چادریهای مقوا، حتا نسخهی دستاربندشان، اگر در مقدسمشربی و مذهبباوری و حزباللهیگری شل نمیزدند و ول نبودند که تکیهی کلامشان در خطاب مکتبیهای اردکیش شیعه هماین خرمقدس و خرمذهبی و خرحزباللهی نبود...
آن که به اردانقلابیها میگوید سوپرانقلابی، ناانقلابی است اگر ضدانقلابی نباشد...
آخوند پروانهیی، پروا نمیدهد؛ تقوا نمیدهد، تخدیر میکند. هماین است که پامنبریهایش خاویهیی از مذهبیهای خاکستری در خود مانده و مذهبیهای صورتی خودبنیاد است...
هر جا که قرار گرفتهیید، همآن جا را مرکز دنیا بدانید، و آگاه باشید همهی کارها به شما متوجه است. معنای این بیان حضرت رهبر آن است که هر نفر و نهاد در جبههی انقلاب و عقبهی جمهوری اولویت خودش را دارد و قرار نیست همه از روی دست هم یک کار بکنند...
گفت: بیروت نبودم؛ رفته بودم عربسالم برای تشییع شهید عباس و تعزیت به پدرش حاج محمد رعد؛ و تازه آن جا در آمد که با حاج محمد فامیلند. در ذهنم بود: پس برای چه از حاج، که از ارکان حرکت حزبالله است، برای ایدهاش پشتبانی نمیگیرد؟ آب پاکی را روی دستم ریخت: حاج محمد توصیهپذیر نیست...
از چه ما یک در میان در بارهی حجاب صحبت میکنیم؟ چون حجاب شرعی اکنون خط مقدم جنگ با دشمن است. به همآن دلیل که در جنگ هشت ساله از خرمشهر و هویزه و قصرشیرین در آستانهی سقوط صحبت میشد، و نه از کرند و اسلامآباد و کرمانشان که با سقوط آنها در معرض خطر و محل صحبت واقع شد...
این ریشو|چادریهای مقوا که در فقرهی حجاب شرعی و اقامهی نرم تا سخت آن در پیچند، در باقی فقرات شریعت محمدی و تا خود حکومت شرعی هم به بازی خواهند پیچید...
آن که دفاع از خرمشهر در آستانهی سقوط را رها کرده و با عقبنشینی از دشت خوزستان پی جنگیدن در کوههای لرستان است در خرمآباد پای نبرد خواهد ماند؟ تجربه تاریخی ما میگوید: به آنها که جبههی حجاب شرعی را رها کردهاند و با عقبنشینی پی حفظ عقبهی حکومت شرعی استند خوشبین نباشیم...
نتیجهی فهم استحسانی بیان نبی و وصی را در انحرافهای عقیدتی ریز و درشت در تاریخ دیدهییم. این جریان مذهبیهای صورتی معاصر ایرانی هم که اجتهاد را در فهم فقیه و ولی وانهادهاند و محکم و متشابه آن را تفسیر به رأی میکنند، عاقبت بهتری در انقلاب از پدران منحرف از اسلام خود ندارند...
اگر بر آنید که روند شرعیسازی در جمهوری اسلامی ایران ساختن چرخ مربع است، دستار گرد روی سرتان را بردارید و با کلاه شاپو یا کلاه سیلندر به عرفیسازیتان ادامه دهید...
فأما الذین في قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه. آخوندهای پروانهیی و پامنبریهای صورتیشان راستکیش نیستند؛ هماین است که برای پیچاندن شریعت محمدی و حجاب شرعی، متشابهات بیان ولی فقیه را تفسیر به رأی میکنند تا از زیر محکمات بیان ایشان در بارهی اقامهی آن در بروند...
این مؤمنین عرفی که حجاب شرعی و شریعت محمدی مسألهشان نیست، مسألهشان چه است؟ قدرت...
عدالت در طول شریعت است و نه در عرض آن؛ درست مانند مصلحت. آن عدالت که خود را عدیل شریعت میداند و حتا حاکم بر آن، صنم است؛ چیزی از جنس بتهای سنگی مشرکان حجاز تا یونان...
عدالتطلبهای عرفی برای دور زدن شریعت قدسی دست به عقلانیت میگیرند؛ زیر پایشان اما این جا خالی میشود که به تعداد آدمها عقل و عقلانیت داریم...
حجت همآن عقلانیت قدسی است. عدالتطلبهای عرفی عقل شل و ول و یلهشان به هر چه قد بدهد، دستش از قدسیت و حجیت کوتاه است...
تکیهی کلام عدالتطلبهای عرفی و چپهای مسلمانتبار اشعری خواندن شریعتمدارهای انقلابی است. نکته آن است که آن قدر کلام اسلامی نخواندهاند که بدانند اشاعره جبرباورند و از جبرباوری انقلابیگری در نمیآید...