دم #افـــطار شده میـــکده را بـــــــاز کنید 🌙
خوشهی سرخ ز انگور #نجف می خواهم 🍇
#یا_مولا
#امیرالمومنین
🆔 @fatemiyoon18
📌مطلبی که #امام_رضا (ع) به #آیت_الله_بهجت (ره) فرمودند!
✍آیتالله #فِهری زنجانی که ساکن سوریه بودند،
در تهران برایم گفت: «در #مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.» پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، #نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟» دوست بودیم، اگرچه همدرس نبودیم.شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟! اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!»
🔸سرشان را پایین انداختند. ناراحتی در ایشان ندیدم. سر را بالا آورد و گفت: «یکبار که به حرم مشرّف شدم، حضرت مرا به داخل روضه نزدشان بردند؛ ده مطلب فرمودند. یکی این بود: «مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
🔹در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم؛ و گفتم: «اگر کموزیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.» پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند...
📚این بهشت، آن بهشت، ص۶٨و۶٩؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام والمسلمین صدیقی
به ما بپیوندید👇👇
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18
❤️ #حسین_جانم
🦋 صبرم از دوری اَش از کَفّهٔ کَف خواهد رفت
🕌 دل، « #شبِ_جمعه» به آن وادیِ طَف خواهد رفت
🕌 تا سَحر «فاطمه» امشب به حرم می ماند
🦋 صبح، از « #کرب_و_بلا» سَمتِ #نجف خواهد رفت
🌖 در این #شب_جمعه، همہ زائـرالحسیـن (علیہ السلام) بشویم با گفتن ٣ مرتبہ:
✋🏻 « #صلے_اللہ_علیـڪ_یا_ابا_عبـداللہ»
به ما بپیوندید...👇👇👇
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18
#به_تو_از_دور_سلام
📌خاطرهٔ جالب #آیت_الله_شاه_آبادی از دورانی که در #نجف در خدمت #حضرت_امام قدس سره بود
✍ آیت الله شاه آبادی پسر آیت الله العظمی شاه آبادی ره: از دورانی که در نجف در خدمت حضرت امام قدس سره بودم، خاطرهٔ جالبی را به یاد دارم.
قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران، آشوب و جنگ است، مخصوصا در خوزستان. سر تمام نخلهای خرما یا قطع شده بود و یا سوخته بود، و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود -و البته بعدها برادرم حاج آقا مهدی در جنگ شهید شد- جنگ که خیلی طولانی شده بود، با پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب، من چنین تصور میکردم که جنگ میان حضرت #سیدالشهداء و دشمنانش است. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم « آقا #امام_حسین علیه السلام کجایند؟» طبقهٔ بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ، من به آنجا رفتم و خدمت حضرت #سیدالشهداء مشرّف شدم و عرض ادب کردم.
▪️در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: «این جریانها واقع خواهد شد.»
عرض کردم: «چطور آقا؟»
فرمودند: «بالاخره معلوم میشود این بساط.»
▪️من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو میگویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمیدانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شد، زود است، اما میرسد.
▪️این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلا آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم.
در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها یا قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام در خصوص آن فرموده بودند.
▪️اوضاع تقریبا همانطور که دیده بودم، پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۶۳ برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند افتاد.
📚منبع: #کرامات_امام_خمینی به نقل از پا به پای آفتاب، ج۳، ص۲۶۰.
🆔 @fatemiyoon18