#ناحله
#قسمت_چهارم
حتی فکرشم وحشتناکه 😰
اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم . 🤦♀
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم
توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .🙃
کاش از خدا یه چی دیگه میخواستم..🙄
همون پسره دوباره گف میرسونیمتون..:)🌱
بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین..🙂👩🦯
تنم میلرزید ..
خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم .🩸🚶♀
چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم.🥲
وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم 😩🤦♀
دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید ..
اصلا نمیدونم چی گفتم بهش
فقط لای حرفام فهمیدم گفتم
شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ...
با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش. 😞👩🦯
کل راه تو سکوت گذشت...
وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ...
حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم،اصلا حالم خوب نبود . 😔🚶♀
دائم سرم گیج میرفت . .
همش حالت تهوع داشتم . .
به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه...🏠
دیگه نایی برام نمونده بود ،
کلید انداختم و درو باز کردم ..
نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم ،
تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم🙂
رفتمسمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم ..🩸🚶♀
@fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای من..
به هر بهانهای تو را میخوانیم..🥲🫀
آغاز امامت حضرت حجه بن الحسن مبارککک..🥳🌱
#امام_زمان_عج
#محلا
@fatere133
•●♥️●•
_ میگفت..
_ رفقامراقبِاونامامزمانِگوشہ
_ قلبتونباشید،نزاریدیادشخاڪ
_ بخورھ..!
_ هرشبویہخلوتۍباآقاداشتہباشیم؛
_ یہعرضِارادتۍ،یہدردودلۍ..(:
_ هیچچیزیارزشِاینوندارهڪهجا؎
_ آقاروتوقلبامونبگیرھ،ڪههرچۍ
_ شیعہمۍڪشہازفراموشۍوجود
_ امامزمانشہ..:)♥️
#امام_زمان_عج
@fatere133
•●♥️●•
ببین!!
امامزماننیازبه ڪسیندارهڪہفقط
پروفایلشمذهبۍباشھ
ایننوعدیندارۍوامامزمانۍبودن
واقعاهیچفایدهاۍنداره،
امامزمانبہڪسیڪہبخاطرش ازگناهبگذرهنیازدارهامامزمانبہڪسیڪہ
مثلحضرت عباس عفیفوباغیرتباشہنیازداره!'
پروفایلوتیپتمذهبۍباشہولۍبااعمالت
دلامامزمانتوبہدردبیارۍچہفایده.؟:)♥️
#امام_زمان_عج
@fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام که داشته باشی،
زمین و آسمـان در اختیار توست..!♥️
امروز همه میخندند، حتی کوچههایمان..🥳🙂
#امام_زمان_عج
@fatere133
مردم هر وقت کارتون جایی گیر کرد
" امامزمان " تون رو صدا کنید .
یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته
که کارتون رو راه بندازه ..
- شهیدتورجیزاده .
@fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا قدیما از شیشه های رنگی استفاده میکردن؟
▪️قدیمی ها خیلی زیاد به جزئیات در خونههایشان اهمیت میدادند یکی از این موارد استفاده از شیشه رنگی برای دفع حشرات بوده است زیرا هر حشره از طیف رنگی خاصی دوری میکرده یکی از رنگ سبز و یکی رنگ آبی و دیگری از رنگ قرمز.از طرفی جلوی نور خورشید رو میگرفت و سایه ایجاد میکرد و باعث میشد داخل خونه زیاد گرم نشه
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@fatere133
موسسه فرهنگی فاطره🌱
چرا قدیما از شیشه های رنگی استفاده میکردن؟ ▪️قدیمی ها خیلی زیاد به جزئیات در خونههایشان اهمیت میدا
به به #تین عزززیزم
ما ممنونیم از این نکته های خوب علمی و هنری وورزشی 😍😍😍
#خانم_مربی🌴
سلامممممم
صبحتونننن پر از انرژییییی و عشقققق انشاالله..😉🫀
حال دلتون چطورهه؟..🌱🙃
#محلا
@fatere133
شهادت در راه آرمان الهـی معشوق ماست !
تا به حال شنیده ای عاشق را از معشوق بترسانند ؟
- شهید بهشتی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُحمّد را نکو همسر خدیجه،
عزیز قلب پیغمبر خدیجه..🙂🫀
یقین باشد پس از زهرا و زینب،
بود از هر زنی برتر، خدیجه..😌🌱
سالروز پیوند پیامبر اکرم و حضرت خدیجه (س) مبارک بااااد..🥳✨
@fatere133
#سالروز_ازدواج_حضرت_محمد_ص
#ناحله
#قسمت_پنجم
رفتمسمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم ..
از درد زیادش صورتم جمع شد 😞
دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا ..
با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد،
خواستم بیخیالش شم ..
ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم 😢
چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم ..
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
یه نگا به ساعت انداختم،
ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم 🤦♀
با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون🚶♀
بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم ..🙃
ولی ازش جوابی نشنیدم ..
مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود
بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی..
از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم ..🌱😌
بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش.. مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم . 🚶♀🙌
رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم 🥲❤️
پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم
همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم
+ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم
چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم 🤦♀
مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف
_اولا که با دهن پر حرف نزن
دوما صدبار صدات زدم خانم
شما هوش نبودی 😁
دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم
مامان با کنایه گف
_نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی
با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم
+خدایی من درس نمیخونم؟ 😳
ن خدایی نمیخونم؟
اخه چرا انقده نامردی؟؟؟🤦♀
با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم
دیگه اینجوری نگو دلم میگیره 🙃
مامان با خنده گف
_خب حالا توعم 😄
مواظب خودت باش🫀
براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم
کیفمو برداشتمو رفتم تو حیاط خم شدم تا کفشمو بپوشم که نگام به کفش خاکیم افتاد و همه ی اتفاقات دیروز مث یه خواب از جلو چشام گذشت ...🚶♀💔
@fatere133