eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
508 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
187 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات شهیده ۹۷ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 قسمت5️⃣1️⃣ فصل چهارم مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و دخترهایم لباس های راحتی خانه را می دوخت. برای چهارتا دخترم با یک رنگ، سری دوزی میکرد. بعدها مهری که بزرگترین دخترم بود و سلیقه خوبی داشت، پارچه انتخاب می کردو به سلیقه او، مادربزرگش لباس ها را می دوخت. مادرم خیلی به ما میرسید. هر چند روز یک بار به بازار لین یک احمدآباد می رفت و زنبیل را پر از ماهی شوریده و میوه می کرد و به خانه ما می امد. او لر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت. دلش نمی آمد که چیزی بخورد و برای ما نیاورد. بابای مهران، پانزده روز یک بار از شرکت نفت حقوق می گرفت، حقوق را دست من می داد و من باید برای دو هفته دخل و خرج خانه را می چرخاندم. از همین خرجی به مهران و مهرداد پول توجیبی میدادم. می گفتم این ها پسراند توی کوچه و خیابان میروند، باید در جیب شان پول باشد که خدای ناکرده به راه بدی نروند و گول کسی را نخورند. گاهی پس از یک هفته، خرجی تمام می شد و باید جواب بابای مهران را هم میدادم. مادرم بین بچه ها بیشتر به مهران و زینب وابسته بود. به مهران که خیلی میرسید. زینب هم که مثل خودم عاشق دین و خدا و پیغمبر بود، کنار مادرم می نشست و قصه های قرآنی و امامی را بادقت گوش می کرد و لذت می برد. مادرم خیلی قصه و داستان و حکایت بلد بود. هروقت مادرم به خانه ما می آمد، زینب دور و برش می چرخید تا خوب حرف های او را گوش کند. بابای بچه ها از ساعت ۵ صبح از خانه بیرون می زد و ۵ بعدازظهر برمی گشت.. روزهای پنجشنبه نیم روز بود، ظهر از سرکار برمی گشت. او در باغچه خانه، گوجه و بامیه و سبزی می کاشت. زمستان و تابستان، سبزی خوردن و خورشتی را از باغچه می چیدیم و استفاده می کردیم. حیاط خانه ی ما سیمانی بود و ما شب ها در حیاط میخوابیدیم. تا بعد از به دنیا امدن شهرام، کولر نداشتیم. آبادان هم که تابستان هایش بالای چهل درجه بود. بعدازظهرها آب شط را توی حیاط باز میکردم، زیر در را هم میگرفتم؛ حیاط پر از آب می شد. این آب تا شب توی حیاط بود. بااین روش، زمین سیمانی حیاط خنک می شد. ادامه دارد...
دل که تنگ شود بوی یوسفش را از سمت معراج برگشتگان تمنا میکند اینجا معراج زمینی در محفل به معراج رسيدگان آسمان است. اینجا دل آرام میگیرد چشمها شسته میشود راه نفس باز میشود و دستانت متبرک میشود به تقدس نام اهل بیت علیهم السلام منقوش بر تابوتها و قصه تابوتها راز غصه کسانی است که روزی در کنار تابوتی نشستند و هیچوقت فاش نمیشود مگر آنکه نوبت نشستن کنار آن یا خوابیدن درون آن برسد نسأل الله منازل الشهدا
گمنامی.mp3
16.13M
مداحی شهدای گمنام به مناسبت ورود شهدا به معراج شهدای تهران اینجا معراج شهداست @tafahoseshohada
👆به برکت وجودهمین جوانان بودکه حتی یک وجب از خاک کشورمان کم نشد و در برابر تجاوز نظامی دشمن ایستادیم و پیروز شدیم امروز نیز اعتماد به جوان ها راه حل عبور از مشکلات اقتصادی‌ کشور است 📝سالروزپذیرش قطعنامه۵۹۸ وپایان جنگ تحمیلی 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
هر وقت میخواست برای جوانها یادگار ی بنویسد می نوشت من کان لله، کان الله له هرکه با خدا باشد خدا با اوست. 🌷🌷🌷🌷 ای کاش مثل شهدا ما هم دلمان جای یکی بود
#پیام بعضی ها « #فرمانده_بودن» گویی در خونشان است #صباغیان یکی از آنها بود. نه اینکه فقط عادت به فرمان دادن داشت و بقیه عادت به اطاعت کردن. محمد همواره خودش اولین کسی بود که در میدانِ عمل آستین همت را بالا می زد و بقیه پشت او حرکت می کردند. این گونه بود که ما نه از سر عادت که با جان و دل او را بعنوان فرمانده قبول داشتیم و از او اطاعت می کردیم. #خداحافظ_فرمانده #به_امید_دیدار_فرمانده
دلم که میگیرد فرقی نمیکند کدام روز از هفته هست راه میوفتم به سمتی که جاذبه اش دلم را میکشاند،همانجا که برایم بوی کربلا دارد... آزادگان را تا انتها می‌روم تابلو حرم مطهر را میبینم و بعد دو راهی که یکی از تابلوهایش نوشته قطعه شهدا و بعد هم باب الشهدا... از همان اول شروع می‌شود نجوای دل یک به یک قاب عکس ها و پرچم های ایران و پرچم های مشکی یا حسین عجب یارانی دارد ارباب عجب مردانی جلوتر می‌روم و میرسم به یادمان گردان ۲۷محمد رسول الله و بعد هم میرسم به مزار پدرترین شهید... نگاه میکنم به پرچم زرد یا مهدی ادرکنی بالای مزارشان،اول سلام میدهم به پسر زهرا و بعد هم سلام می‌دهم به شهیدی که عبدالزهراست... جلوتر می‌روم میخوانم شعری را که تمام حسرت و آرزویم است: بـــــایــــــدگــــــذشتــــن از دنیـــــــــــا بـــــــــه آســــــــــانـــــــی بـــــایــــــد مهیـــــــــا شــــد از بهـــــــــــــــــرقــــــربــــــــانـــــــی بـــــاچهــــــره خـــــــــونیــــــــــــــــن، ســــوی رفتــــن زیبـــــــــــــابُــــــــوَد زیـــــــــن ســـــــان، معـــــــراج انســـــانــــی نام ارباب را به روی مزار که میبینم دلم میلرزد بغضی که راه گلویم رابسته بود حالا از چشمانم راه فرار پیدا کرده، عجب حالیست،حال دلتنگی و عجب غمیست درد دوری... دلم کربلا میخواهد خادم الحسین شما بگو ، چه شد
تولد حضرت معصومه سلام الله عليها که شد گفتیم حاجی شما احترام دارید. اجدادتان قمی هستند اگر بودی پابوس خانم میرفتیم و ما آمدیم زیارت. دلتنگ روزهای دیگر دهه کرامت بودیم ای سفیر امام رضا علیه السلام . و حالا پیام ها می آید که هر روز مسافری خستگی جانش را به طراوت روح میبری از تن. همه روزهای هفته کسی به دیدارت آمده، یکی اولین بار، کسی از مضجع حضرت معصومه با هدیه سوره یس در حرم ، دیگری نتوانسته تا پنج شنبه تاب بیاورد و آن نفر دیگر، می گفت تو را دیده است اما اینجا نه، در کربلا الحمدلله علی کل نعمة
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد. شهید #زین_الدين به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
شب قدر زیر عکسی از حرم حضرت زینب سلام الله عليها نوشته شد برای این عکس بیش از ۲۰۰۰ شهید دادیم. اربعین، جاده ظهور است وقتی مقدمات آن را هموار می کنیم برای گرفتن عکس مهدی زهرا عجل الله چند شهید باید بدهیم؟ عکس کدام یک کنار جاده خواهد بود؟ #اربعین #ظهور #خادم_الحسين #صباغیان اربعین هم شهید می خواهد
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد. شهید #زین_الدين به ي
بنده قبل از اینکه پیام بالا را از شما بخونم در شب جمعه به صورت تشابه چهره یکی از خادمین حرم حضرت ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام (بابلسر) با حاج آقا صباغیان یادی از ایشون در حرم کردم. روحشان شاد که با دلی پاک به محضر پروردگار حاضر شدن که در بهترین جاها از آن بزرگوار یاد می شود. خوش به سعادتشان راهشان مستدام باد ان شالله ...🌷🌷🌷
🕊آخرین وداع زنان فوعه و كفريا با شهدای‌شان قبل از آزادی و خروج از منطقه ... 💠پایان محاصره‌ی ۳ ساله دو شهرک شیعه نشین فوعه و کفریا 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
خاطرات شهیده ۹۷ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 قسمت 6️⃣1️⃣ فصل چهارم خانه های شرکتی، دو شیر آب داشتند؛ شیر آب شهری که برای خوردن و پخت و پز بود و شیر آب شرکتی که برای شست و شوی حیاط و آبیاری باغچه و شمشادها بود. گاهی هم شیرآب شط را باز می کردیم، همراه آب، یک عالمه گوش ماهی می آمد. دخترها هم ذوق می کردند و گوش ماهی ها را جمع می کردند. ظهرها هم هرکاری می کردم که بچه ها بخوابند، خوابشان نمی برد تا چشم من گرم می شد، می رفتند و توی آب ها بازی می کردند. کار هر روزمان این بود که حیاط سیمانی را پر آب می کردیم و شب قبل از خواب، زیر در حیاط را که گرفته بودیم، برمیداشتیم و آب را بیرون می کردیم. این طوری سیمان ها خنک خنک می شد و ما می توانستیم تا اندازه ای گرمای هوا را تحمل کنیم و حداقل زمین زیر پایمان خنک باشد. شهرام چهارماهه بود که بابای مهران رفت و یک تلویزیون قرضی خرید. من بهش گفتم: مرد، ما بیشتر از تلویزیون به کولر احتیاج داریم. تلویزیون که واجب نبود. بابای مهران هم رفت و یک کولر گازی کوچک قرضی آورد. هرچند در اثر خوابیدن زیر کولر گازی و هوای شرجی آبادان، خودم بیماری آسم گرفتم، ولی بچه هایم از شر گرما و شرجی تابستان راحت شدند. به دخترها اجازه کوچه رفتن نمی دادم. می گفتم: خودتان چهار تا هستید؛ بنشینید و باهم بازی کنید. آنها هم توی حیاط کنار باغچه خاله بازی میکردند. مهری که از همه بزرگتر بود، مثل مادرشان بود. برای بچه ها دمپخت گوجه درست می کرد و می خوردند. ریگ بازی می کردند و صدایشان در نمی آمد. بچه ها عروسک و اسباب بازی نداشتند. بودجه ی ما نمی رسید که چیزهای گران بخریم. دخترها با کاغذ، عروسک کاغذی درست می کردند و رنگش میکردند. خیلی از همسایه ها نمیدانستند که من چهار تا دختر دارم. گاهی زینب و شهلا را دیده بودند، اما مینا و مهری غیر از مدرسه هیچ جا نمیرفتند. من هر روز از ایستگاه ۶ به ایستگاه ۶ می رفتم. بازار ایستگاه ۷ همه چیز داشت. حقوقمان کارگری بود و زندگی ساده ای داشتیم، اما سعی می کردم به بچه ها غذای خوب بدهم. هرروز بازار می رفتم و زنبیل را پر می کردم از جنس هایی که درحد توانم بود. زنبیل را روی کولم میگذاشتم و به خانه برمیگشتم. زمستان و تابستان، بار سنگین را به کولم می کشیدم. سیر کردن شکم هفت تا بچه که شوخی نیست. هرروز بازار می رفتم، اما تا شب هر چی بود و نبود می خوردند و تمام می شد و شب دنبال غذا میگشتند. ادامه دارد...
؛ کسی که دنیا را حتی به اندازه یک نام هم نمی خواهد. دنیا را بگردیم فقط گمنامی اوج اخلاص است تا راستی نامت چیست⁉️ شادی روح شهدای گمنام صلوات.🌷
هدایت شده از 📚 دوستی با کتاب 📚
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ❓❓❓❓❓❓ ♦️ مسابقه شماره ۷: کتاب 👇👇👇 1⃣ مهمترین علت عدم پذیرش خانم نیلوفر شادمهری در دانشگاه اِنسَم پاریس که دانشجویان خوب و توانمند را پذیرش می کردند چه بود؟ و استاد مربوطه به ایشان چه گفت؟ 2⃣ در خاطره « اتاق پرو به وسعت شهر» امبروژا گفت لباس پوشیدن به چه چیزی ربط ندارد و به چه چیزی مربوط است؟ 3⃣ امبروژا به نیلوفر گفت برخورد دانشجویان فرانسوی با او، وقتی می فهمیدند آمریکایی هست چگونه بوده؟ و در مورد کشورش نگران چه چیزی بود؟ 4⃣ ژولی همسر محمد هنگام خداحافظی از خانم شادمهری چگونه برخورد کرد و دلیل عدم احساس ناامنی اش را در برخورد با او‌چه گفت؟ 5⃣ خانم شادمهری در بحث با ریاض ( مرد الجزایری) پیشنهاد داد به جای مقایسه مسلمانها و غیر مسلمانها بهتره چه کار کنیم؟ 6⃣ چرا ویرجینی پذیرفته بود که بیماری افسردگی دارد و قرص مصرف می کرد؟ 7⃣وقتی نیلوفر از یکی راننده اتوبوسهای معتصب پرسید این اعتصاب برای چیست، چه جوابی شنید و از چه چیزی خوشش آمد و چه چیزی در مستند ایرانی برایش دردناک بود؟ 8⃣ طراح لباس فرانسوی در جواب خانم شادمهری که ازش پرسید چرا تیپ خودتون با لباسهای که طراحی می کنید ۱۸۰ درجه فرق داره و آیا تابستان همین لباسهایی که طراحی کردید را می پوشید، چه گفت؟ 9⃣ جواب خانم شادمهری به نائل که گفت چرا میان این همه دانشجو، یک مسیحی را به دوستی انتخاب کردی نه یک مسلمان، چه بود؟ 🔟 وقتی از نیلوفر شادمهری سوال شد که اگر رنگ لباست برای مردان جلب توجه کند چرا آن را نمی پوشی، چه جوابی داد؟ 📢📢پاسخ های تان را به این شناسه ارسال نمایید🔰🔰🔰 @fathol_fotooh 🔔🔔 ارسال پاسخ ها 👇👇 تا ساعت ۲۴ جمعه 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
اعتقاد داشت دولت باید در دست نیروهای انقلابی باشد زمانی که دولتمردان ما از لیبرالها و سرمایه داران پیروی کنند اوضاع اقتصادی مردم بهبود پیدا نمی کند خودش هم همه تلاشش رو میکردد تا کار دست حزب الهی ها باشد. 🍃🍃🍃🍃🍃 حاجی تمام تلاشش را میکرد با محلهای مختلف ارتباط ميگرفت و کمک جمع میکرد تا مردم کمی راحت تر زندگی کنند.
#کتاب فصل #سوم کتاب خاطرات برادر جانباز سعید #بلوری از گردان تخریب لشگر۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه وآله و حضور ایشان در تیپ ۲۰ رمضان #تمام شد. 🍃🍃🍃🍃🍃 بعد از رفتن مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح حاج محمد #صباغیان فعالیت گروه همچنان با قدرت در شاخه های شهدا و دفاع مقدس، سبک زندگی، هیئت و خیریه ادامه دارد. محتاج دعای خیر همه بزرگواران هستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز ولادت امام هشتم، تمام شد هشتمین ماه در کنار ما نبودنت دهم ماه صفر آخرین بار ستاره ها را دیدی و یازدهم، خودت ستاره ای در آسمان شدی. حالا نميدانم باید آسمان را جستجو کنم یا رد پایت را در خاک تصویر بسازم. 🍃🍃🍃🍃🍃 یا علی بن موسی الرضا خادمت را دریاب مسافر آسمون، زائر سامراء را دریاب برات رضوی به خط خون دادی ما را در این صحن تنهایی دریاب #صباغیان
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃  ﷽ 🍃🍂🌺🍃  🌺  اردو بازدید از مناطق عملیاتی شمال غرب 17 لغایت 27 مرداد 97 اتوبوسی، خودروهای شخصی و انفرادی کسب اطلاعات بیشتر با مراجعه به سایت www.rahiyannoor.ir یا تماس با شماره تلفن های 09122513824- 09126540865 🌺  🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 @rahiannoor_ir
#پیام مشهد زیارت به نیابت