eitaa logo
دیوان فضل
271 دنبال‌کننده
350 عکس
270 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
736.2K
زینب زینب (بانفس: محمد اسماعیل فضل الهی) در همایش بانوان زینبی__مشهد برداشتی از صدای مرحوم مؤذن زاده اردبیلی
؛ ؛ ؛ دختر شیر خدا در شام محشر کرده است گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است اوکه منبر رفته جدش بر جهازِ ناقه‌ها ناقه‌ای را بی‌جهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزه‌نشین سر کرده است بر فراز نیزه‌ها رأس حسین بن علی محض همراهی زینب، ترک پیکر کرده است آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست عصمت الله است و قطعاً فکر معجر کرده است مرتضای نطق‌هایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را بِإِذنِ الله، ابتر کرده است ** بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لب‌های برادر کرده است ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهد
1.41M
شعرمخصوص:ماه صفر اثری از محمد اسماعیل فضل الهی آمد ازره ماه پرخوف وخطر ماه غم/ماه عزا/ ماه صفر توبه کن از هرگناه وهرخطا باتصدق دورکن ازخود بلا بادعا واستعاذه خو بگیر درنمازت ازخدا نیرو بگیر آمد آن ماهی که زین العابدین خاطری دارد از آن تلخ وحزین آمدآن ماهی که فرمودآن امام وای ازماه صفر وز شهر شام ماه غم‌های فزون اهل بیت کاروان لاله گون اهل بیت کاروانی از زنان و بچه ها یادگاران شه کرب و بلا ((👆 بقیه درصوت بالا))
امسال حدود ۷۰ مداح و‌ سخنران سرشناس کشورمان در مراسم ۱۴۰۲ حضور دارند و در مسیر زائران به اجرای برنامه خواهند پرداخت. حجج‌الاسلام سیدمهدی میرباقری، مهدی ماندگاری، علیرضا پناهیان، سیدعبدالفتاح نواب، کاظم صدیقی، مسعود عالی، محمد عابدینی، محمدمهدی ماندگاری، سیدحسین مومنی، میرهاشم حسینی، غلامرضا قاسمیان‌، مهدی حسن‌آبادی، جواد نوری و سیداحمد دارستانی در اربعین امسال در جوار حرم امام حسین علیه‌السلام و در مسیر پیاده‌روی اربعین به ایراد سخنرانی می‌پردازند. اسامی برخی مداحان که امسال به پیاده‌روی اربعین مشرف می‌شوند، به شرح ذیل است: سعید حدادیان، محمدرضا طاهری، محمود کریمی، احمد واعظی، صادق آهنگران، حسین طاهری، محمدحسین پویانفر، میثم مطیعی، حسین هوشیار، سیدرضا نریمانی، سیدمهدی میرداماد، سیدمحمود علوی، علی مهدوی‌نژاد،‌ محمدرضا بذری، مهدی رسولی، مهدی سروری، رضا هلالی، مهدی سلحشور، مهدی منصوری، حمید رمضانپور، امیر نعیمی، مسعود پیرایش، عباس حیدرزاده، مرتضی خلیلی، مهدی سماواتی، سیدمجید بنی‌فاطمه، ابوذر روحی، حیدر خمسه، امیر کرمانشاهی، حنیف طاهری،‌ احمد قدمی،‌ یزدان ناصری، اسلام میرزایی،‌ سیدامیر حسینی،‌ علی پورکاوه، مهدی مختاری، روح‌الله رحیمیان، امین قدیم، حسن شالبافان، حسین بختیاری،‌ فریدون کریم‌پور،‌ مهدی علی اکبری، ابراهیم رحیمی، محمد فصولی، سیدعلی مومنی، حسین خلجی، پیام کیانی، علی‌اصغر احمدی، پیمان محمدنژاد، حسن موحدی‌نیا،‌ محمدرضا ناصری، حسن رضا قلی‌،‌ رضا پیروی، محمد عطایی‌نیا،‌ سیدامیر عقدایی، مهدی علی اکبری و امیر کرامتی https://eitaa.com/fazlll کانال رسمی (مذهبی) محمد اسماعیل فضل الهی
995.6K
بند 1⃣ چشایِ تارم بابایی، غرق اشک و آهه موهام سفیده، عوضش، گونه‌هام سیاهه سه سالمم نیست نیگا کن، قد من خمیده تو لطمه خوردی، عوضش، رنگ من پریده این چند روزه نبودی اتفاقای بد افتاد دستمو دادم به تقدیر روی صورتم رد افتاد پاشو/ مویِ سرمو ببین پاشو/ بال و پرمو ببین پاشو فدات شم باشه/ هرچی تو بگی همون باشه/ ولی نرو و بمون پاشو فدات شم بند 2⃣ نیازی نیست یـکی یکی، درداتو بدونم همینکه با سر اومدی، رازتو می‌خونم کسی اصن ایـنجا یکم، فکر بچه‌ها نیست آب از سرِ من که گذشت، عمه روبرا نیست این چند روزه نبودی عمه‌جون تو زحمت افتاد دفتر سفیدی بود که رویِ برگه‌هاش خط افتاد عمه/ سینه سپرِ همه‌س عمه/ یادگار فاطمه‌س عالَم فداش شه عمه/ سپاه یه نفره عمه/ واسه همه مادره عالَم فداش شه بند 3⃣ چشام سیاهی میره تا، مـی‌خوام از جا پاشم شاید یه دردِ لاعلاجی گرفته باشم موهای سوخته‌م بابایی، دیـگه تا کمر نیست می‌خوام دوباره بپرم، اما بال و پر نیست این چند روزه نبودی حال و روزمو بدونی وقتی اومدی که باید فاتحه برام بخونی پاشو/ دیگه تمومه سفر دیگه/ همه غمامو بخر دردت به جونم خسته‌م/ بی تو جایی نمیرم کاشکی/ کنار تو بمیرم دردت به جونم
خدایا چنان کن سرانجام کار... که دیگر رهایم کند نیزه‌دار شبیه اسیران جنگی شدم رخم سوخته، صورتم پُرغبار به یک سمت زجر و به یک سمت شمر برایم نمانده‌ست راهِ فرار دویدند روی تنت ده سوار دویدند دنبال من، صد سوار گذر کردن از کوچه‌های شلوغ... چه سخت است بر دختر با وقار! سرم روی گردن نمی‌ایستد تنم روی ناقه نشد استوار اگرچه نخورده لب من به آب... ولی خورده‌ام سیلی آب‌دار عزیزم خداوند صبرت دهد! که دیدی مرا با دوصد مِی گُسار! مَلک بود خدمتگزارم ولی به من گفت آن مست: خدمتگزار ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
بسم الله الرحمن الرحیم یا رقیه سلام الله علیک دردِ غروب گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد در راه  کارِ زجر فقط این دو کار بود یا پشتِ دست یا که صدا را بلند کرد همسایه‌ی یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد این خونِ تازه  رنگِ حنای مرا که بُرد عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نامحرمانِ شام طفلت نشست و دستِ دعا را بلند کرد از من گرسنه‌تر که رُباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم میخورَد گره با خارهای دور و برم میخورَد گره "خیلی یواش"لاله‌ی خود را بغل بگیر آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر گلبرگ‌های لاله کبودی ندیده بود این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست نوشید آب و کاسه‌ی آنهم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لابه لای گیسویِ من خار را بکِش من خورده‌ام به در نوکِ مسمار را بکِش خوردم زمین و دخترِ شامی نگاه کرد بال و پَرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمی‌دهند این دخترانِ شام محلم نمی‌دهند اصلا صدا کنند مرا هم ،  نمیرَوَم من جز به روی دوش عمویم نمیرَوَم عمه به گریه گفت که راضی نمی‌شود با زخمهای آبله بازی نمی‌شود دیدم که باز هدیه‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از  رویِ این طبق بویِ تنور می‌رسد از بویِ این طبق بابا رسیده پاره گلو رویِ دامنم عمه چقدر ریخته مو رویِ دامنم این هدیه خوب  گریه‌ی ما را بلند کرد این زخمِ چوب  گریه‌ی ما را بلند کرد (حسن لطفی) https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا خبر نداشتم این‌ها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر، وقت غذا تازیانه می‌آمد نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این كوچه‌ها عبور نكرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه‌ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ كه افتاده‌اند دشمن‌ها كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یكبار ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا ✍ 📝 https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
1.35M
سینه زنی حضرت رقیه سلام الله علیها::: بانفس (محمد اسماعیل فضل الهی)
ز برق آتش سیلی که سوخت خرمن هوشم نه نور مانده به چشمم، نه پرده مانده به گوشم نه صبر مانده نه تابم، نه نان رسیده نه آبم نه راحتی که بخوابم، نه قوّتی که بکوشم یتیم آبله پایم، عزیز آل عبایم سفیر کرب و بلایم، اسیر خانه به دوشم هزار خار تطاول نشسته بر دل بلبل بیا کنار من ای گل، بیا که بی تو خموشم تو سر به سینه‌ی من نِه، که سینه سینه بنالم تو چشم جانب من کن، که چشمه چشمه بجوشم گل بریده گلویی، بهشت غالیه بویی که از سرت سر مویی به عالمی نفروشم سه ساله مُحرم عشقم که گشته مکّه دمشقم سر تو کعبه‌ی من شد، لب تو زمزم نوشم به ذکر یا ابتایم خرابه گشته مِنایم ببین به سعی و صفایم، ببین به جوش و خروشم قدم خمیده شد از غم درین مصیبت اعظم که بار محنت عالم، نشسته بر سر دوشم ستاره‌ها همه زخمی شدند و من به هوایت ز بس که آه کشیدم، نمانده تیر به توشم تو ای سه ساله نظر بر "یتیم" نوحه سرا کن که بر سرای تو عمری، غلام حلقه به گوشم ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
بنا به روایات محکم هفتم صفرسالروزشهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🌑🌑🌑🌑🌑🌑 دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی 🌑🌑🌑🌑🌑🌑 اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) بی حُبِّ حسن مشکلِ دل، حل شدنی نیست جز عشقِ حسن، عشق مُسجّل شدنی نیست   گر چه نمکِ سفرۀ هر فیض حسین است بی نام حسن، فیض که اَکمل شدنی نیست   بی مِهرِ حسن هر که حسینی است، حرامش هیهات، حسین از حسن اَفضل شدنی نیست   روزیکه همه فکر حسابند و کتابند مهمان حسن، هیچ معطل شدنی نیست   هر سَیّئه را او حسنه کرد، واِلّا بی نورِ حسن، نار مبدل شدنی نیست   یک پرچمِ سبز است جنان، سر درِ قصرش گم کردنِ این کاخِ مجلّل، شدنی نیست   یارَش ز جوانی بخدا پیر غلام است عمرِ حسنی، هیچ مُطوّل شدنی نیست   با درد بسازید که آیاتِ غریبی است هر آیه، به هر سینه که مُنزَل شدنی نیست   غمهای دلِ فاطمه اَسرارِ حسن بود شرحِ غمِ اَسرار مفصل، شدنی نیست   یک کوچه و یک سیلی و یک مادر و یک طفل تفسیر بر این روضۀ مُجمل شدنی نیست   از سودۀ الماس جگر لکّه بگیرد زِنهار که بهبودیِ تاوَل شدنی نیست   محشر هم از این داغ برای تو بگِرییم این غصه برای دلِ ما حل شدنی نیست شاعر: محمود ژولیده اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) خواهر! از زهر جفا بال و پرم می سوزد با تو آن قدر بگویم جگرم می سوزد   جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود جگرم از غم مادر-پدرم می سوزد   لحظه ای هم نرود از نظرم آتش در دائما فاطمه،پیش نظرم می سوزد   زینب از غم من اشک مریز و بنگر وز غم کرب و بلا چشم ترم می سوزد   فکر گودالم و زانوی حرامی به کمر خواهر از غصه ی آن تن،کمرم می سوزد   می کشد شمر سرش را به روی خاک زمین من به یاد سر پاشیده،سرم می سوزد شاعر: محمود اسدی اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) هرکه دیدار من سوخته جان می آید.. یار من نیست،پی لقمه نان می آید   بین این مردم بد، گریه رفیق خوبیست بهر دلداری من اشک روان می آید   اینهمه خوبی‌شان کردم و راضی نشدند همه انگار که از من بدشان می آید   بین هر جمعیت از دور مشخص هستم حسن آن است که با قد کمان می آید   مادرت را وسط کوچه دودستی بزنند در بهار تو‌ همان وقت خزان می آید   قاتل مادر من پیش رویم میخندد صبر از صبر عجیبم به فغان می آید   تا به امروز ازآن کوچه نگفتم به کسی مگر آن فاجعه راحت به زبان می آید؟!   جعده برخیز مرا زهر بده خسته شدم دم افطار شده صوت اذان می آید   برو از خانه من ،من که حلالت کردم دارد عباس به اینجا نگران می آید   طشت خونین مرا از نظرش دور کنید خواهر سوخته ام‌ سینه زنان می آید   اگر امروز حسین آمده دور و بر من پیش او گوشه گودال سنان می آید شاعر: سید پوریا هاشمی اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) نشستم گوشه ای از سفرهء همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت   به عابر ها تعارف می کنی دار و ندارت را تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت   کرم یک ذره از سرشار ، سرشارِ صفت هایت حسن یک دانه از بسیار ، بسیارِ عناوینت   دهان وا می کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ رحمه للعالمین واشد به تحسینت   تو دینِ تازه ای آورده ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت   معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت   برای تو چه فرقی دارد  ای والتین و الزیتون که می چینند مضمون آسمان ها از مضامینت   بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند فراخوانده خدا جبراییل هایش را به تمکینت   بگو تاتیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت   خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت   بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت   تورا پایین کشیدند از سر منبر که می گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت   درون خانه هم محرم نمی بینی تحمل کن که می خواهند، ای تنها ترین تنها تر از اینت   تو غم های بزرگی در میان کوچه ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت   از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت   سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت   برای جاریِ اشکت سراغ چاره می گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت   به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت چه می شد مثل مادر نیمهء شب بود تدفینت   صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت   هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت  👇👇👇👇👇👇
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ نمک نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت   دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرهء همواره رنگینت شاعر: سید حمید رضا برقعی اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد طشتی از خون دل خویش برابر دارد   چشمهایش به در و منتظر آمدنیست زیر لب زمزمه مادر مادر دارد   جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثیست که در سینه مکرر دارد   زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر یادگاریست که از کینه همسر درد   لحظه های سفرش در بغلش می گیرد چادری را که بوی یاس معطر دارد   آرزو داشت نمی دید در آن کوچه تنگ مادرش روی زمین لاله پرپر دارد   گفت با گریه حسینم تو دگر گریه مکن که حسن میرود و سایه خواهر دارد   آه... لایوم کیوم تو که در صحرا کیست؟ جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد شاعر: محمد علی بیابانی اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) مادر ز بس برای غمت گریه کرده ام عمری برای عمر کمت گریه کرده ام   موی سپید و روی شکسته است حاصلم از بس که بی صدا ز غمت گریه کرده ام   داغِ جوانی اَت کَبِدم را مذاب کرد با خونِ دل بر آن عظمت گریه کرده ام   مانند شمع این جگر خسته آب شد با لخته لخته بر اَلَمت گریه کرده ام   سِرّم به کس نگفتم و با خویش سوختم یعنی به غنچۀ حرمت گریه کرده ام   ای پهلوی شکستۀ تو حامی علی بر دندۀ قلم قلمت گریه کرده ام   کردی برای دین علی سینه ات سپر مادر! بر این همه کَرمت گریه کرده ام   گفتی قسم به جان علی یاری اَش کنم عمری برای این قَسَمت گریه کرده ام   ظلمی که بر تو شد به کسی در جهان نشد تنها ، به این همه سِتَمَت  گریه کرده ام   مادر قسم بجان تو من کشتۀ توأم خون در عزای محترمت گریه کرده ام   تیغ مغیره راز جوانمرگیِ تو بود بازو شکسته ! بر وَرَمت گریه کرده ام   ضرب غلاف و سیلی و میخ و لگد چه کرد؟! یاس علی به پیچ و خَمت گریه گرده ام   با آن شتاب رفتی و برگشتنت ولی... آهسته شد ، به هر قدمت گریه کرده ام   از کوچه تا هنوز عصای تو مانده ام از بس برای قدّ خمت گریه کرده ام   زینب هنوز چادر خاکی به سر کند عمری به سایۀ عَلَمت گریه کرده ام   بهتر که من بخاک بقیع فانی ات شوم یعنی به غربت حرمت گریه کرده ام شاعر: محمود ژولیده اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) ای طشت یاریم‌ بده دیگر بریده ام این زهر  را به قصد شفایم چشیده ام   کم سن و سال بودم و پیری به من رسید مانند شمع قطره به قطره چکیده ام   راضی به مردنم که نبینم‌ مغیره را! من‌ ناز مرگ‌ را به دل و جان خریده ام   عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم! کوچه‌ نرفته ای‌ که‌ بدانی چه دیده ام   نامحرمی به مادر من حرف تند زد جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام!   سنگین‌ شدست گوش حسن مثل مادرم آزرده از صدای بلند کشیده ام!   ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت فریاد زد حسن! کمکم‌ کن خمیده ام!   این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام شاعر: سید پوریا هاشمی اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) خنده بر این لب آزرده کجا می آید نفس از سینه اگر رفت چرا می آید؟   زرهم کو که بپوشم بروم تا مسجد؟! دارد از ماذنه انگار صدا می آید   دوستانم به دوتا کیسه درهم رفتند ناله غربت من تا به خدا می آید   آتش جان مرا چاره به جز آتش نیست زهر پیش نظرم مثل دوا می آید   لخته خون ها همگی از دهنم میریزد وسط طشت بلا پشت بلا می آید   اول کودکی ام زار  شدم پیر شدم گر به دستم همه ی عمر عصا می آید   پیر آن کوچه ی باریک که راهش سد شد جلوی چشم ترم خاطره ها می آید   باز انگار که یک سایه به چشمم خورده باز انگار غریبه سوی ما می آید   باز انگار که حوریه میوفتد به زمین بروی چادر پاکش رد پا می آید   با چه وضعی به عقب میرود و می افتد دو قدم مادر زارم جلو تا می آید شاعر: سید پوریا هاشمی اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) نه بوی مُشک نه چون بوی نافه ی خُتن است نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است   نه بوی چادر خاکی نه عطر آن گودال بقیع روضه ی مکشوف کوچه و زدن است   برای گریه بر این صحنه یا که دیدارش میان هر مژه با چشم جنگ تن به تن است   به جز بقیع که در اشک نیز می سوزیم همیشه گرمی آتش دلیل سوختن است   کسی که دست به سینه است توی کرب و بلا چگونه است که پیش تو دست بر دهن است؟!   غریب کیست کسی که هنوز بی حرم است؟ و یا کسی که به هنگام مرگ بی کفن است؟!   غمش ز جنس حسین است هرکه مظلوم است حسن تر است کسی که غریب در وطن است   خراب هم که نباشد به اعتقاد من تمام غربت اینجا به خاطر حسن است! شاعر: مهدی رحیمی https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهدالرضا علیه السلام