از او که مادر زهراست، زهرا دختری آورد
که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد
نه، چون مریم، نه، چون حوّا، نه، چون هاجر، به جز زهرا
چه می جویی؟! که در زنها، چون او پیدا نخواهد شد
امیرالمومنین یک مَرد و امّ المومنین یک زن
که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد
محسن ناصحی

روز عزای خدیجه
ما تا خُدا خُداست فدایِ خدیجه ایم
عُمری ست سر به راهِ ولایِ خدیجه ایم
شُکر خدا که تحت لوایِ خدیجه ایم
بعد از هزار سال گدایِ خدیجه ایم
وقتی عِناد وَرزیِ دشمن مُبرهن است
مارا هدف مشخّص و تکلیف، روشن است
تا حفظ اعتقاد کنم، شعر، جوشن است
مِهرش نتیجه ی دهه ی اوّل من است
ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم)
در آسمان حائر او گریه می کنیم
با گریه های زائر او گریه می کنیم
در بیت های شاعر او گریه می کنیم
ده شب فقط به خاطر او گریه می کنیم
ما پیشواز روز عزای خدیجه ایم
هرگز نبین که اهل ریا، پا پی چه اَند
دنبال خط و ربط چه کس یا پی چه اَند
امروز در هوای چه، فردا پی چه اند
اصلاً به ما چه مردم دنیا پیِ چه اَند؟
ما ها که در پی نوه های خدیجه ایم
جُز او کسی که بانوی دار الرّسول نیست
غیر از خدیجه هیچ کس أمّ بتول نیست
نورش ستاره ای ست که اهل اُفول نیست
بی مهر او عبادت عالم قبول نیست
ما با خدیجه، عبد خدای خدیجه ایم
خاک رهش نباشم اگر، خاک بر سرم
با آن کسی که نیست فقیرش نمی پرم
من خار چشم دشمن زهرا و حیدرم
مهر خدیجه را به سر شانه می برم

فقدان تو
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد
مادر من، تو نباشى، جگرم مى سوزد
امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود
خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد
چه کنم با غم فقدان تو که می دانم
بی تو قلب من و قلب پدرم می سوزد
خواستی تاکه عبایش کفنت باشد و آه
این خبر را به پیمبر ببرم می سوزد
همه دارایی تو خرج در اسلام شده
پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد
میروی نیستی آن روز ببینی که چطور
سرم آن لحظه که در پشت درم-می سوزد
شعله آن قدر زیاد ست در آن هنگامه
از نفس های پر آهم پسرم می سوزد
سال ها می گذرد؛ کرببلا وقت غروب
با همین شعله دل اهل حرم می سوزد
محمد حسن بیات لو

تمام دار و ندار تو خرج دین خدا شد
میان صفحه ی آیینه آفتاب ترینی
بناست جلوه ی خورشید را دوباره ببینی
پر از محمَّدی عشق می شود نفس تو
دو شاخه ی گل از این باغچه اگر که بچینی
نوشته است کنار نبی و حیدر کرار
همیشه نام تو را دست الغدیر امینی
تمام دار و ندار تو خرج دین خدا شد
به این دلیل تو هم رمز پایداری دینی
تو هم مسافر معراج عشق میشوی آخر
اگر کنار رسول خدا کمی بنشینی
به نام پاک شما کرده احترام خدیجه
خدا اگر که رسانده به تو سلام خدیجه
به خلق یاد بده سِرِّ آفتاب شدن را
اسیر نام بلند ابوتراب شدن را
همیشه عکس مزار تو داشت در دل عاشق
کنار عکس نجف شور و شوق قاب شدن را
علی ست معنی حبل المتین و دست تو باید
به خلق یاد دهد دست بر طناب شدن را
تو لطف کردی و سائل قرار نیست که دیگر
شبیه گُل بکشد منت گُلاب شدن را
و ان یکاد بخوان بر نبی که کرد خدا هم
اسیر دست تو اکثیر مستجاب شدن را
شنیده اند ملائک میان راز و نیازت
دعا برای پیمبر شده قنوت نمازت
نوشته اند که باید کنار فاطمه باشی
تو نیز مادر ایل و تبار فاطمه باشی
به رسم مادری از ابتدای خلقت عالم
قرار هست شما سفره دار فاطمه باشی
شدست فاطمه خیر النِّساء و آرزوی توست
که مادری کنی و در مدار فاطمه باشی
بناست روز قیامت که محسن بن علی را
می اورند شما نیز یار فاطمه باشی
دو خط مصیبت زهرا بخوان که باید از اول
همیشه مثل علی داغدار فاطمه باشی
علی غریب شده یار دست بسته ی او باش
شما جواب سلام دل شکسته ی او باش
علی رضوانی

زهرا به روی قبر مادر گریه می کرد
از درد غربت داشت کوثر گریه می کرد
زهرا به روی قبر مادر گریه می کرد
خاک مزار مادرش را می گرفت و
با دست خود می ریخت بر سر گریه می کرد
یاد گذشته یاد آینده برای
این مادر و دختر، پیمبر گریه می کرد
گرم تماشای عزاداری آنها
یک گوشه ای آرام حیدر گریه می کرد
تکرار شد این قِصه اما در دل شب
این بار زینب زار و مضطر گریه می کرد
بر روی قبر مخفی مادر به یاد
آن شعله ها و یاس پرپر گریه می کرد
وقتی که خون تازه از مسمار می ریخت
انگار بر حال علی در گریه می کرد
دست خدا را دست بسته می کشیدند
زهرا به مظلومی شوهر گریه می کرد
صیادها با تازیانه حمله کردند
کوچه قفس بود و کبوتر گریه می کرد
یک روز هم زینب به زیر تازیانه
در قتلگه پیش برادر گریه می کرد
وقتی که طفلان بین آتش می دویدند
بر نیزه چشم آب آور گریه می کرد
صالحی

می سوزد از فراق تو با قلب دخترت
امشب فرشتگان خدا سوگوار تو
پر می کشند گریه کنان تا دیار تو
هم ناله با دل همهٔ آسمانیان
جبریل روضه خوان شده بانو کنار تو
تنها نه لاله های دل داغدار ما
گلهای اشک چشم ملائک نثار تو
تا صبح ماند مثل تمام ستاره ها
چادر نماز سبز تو چشم انتظار تو
دلخسته ام به وسعت دلتنگی و فراق
زانو بغل گرفته ام امشب کنار تو
می سوزد از فراق تو با قلب دخترت
تا صبح مات و غمزده شمع مزار تو
یادم نمی رود شب آخر شب سفر
باران اشک فاطمهٔ بیقرار تو
رحیمی

این روزها که حال و هوایش عوض شده
از بس که گریه کرده صدایش عوض شده
مکّه، مدینه شد که صفایش عوض شده
از چه خدیجه طرز دعایش عوض شده؟!

شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه، یا رب خدیجه را دریاب

در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو، تیغ تیز و برّان داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم می شد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت

مقام و منزلتش را کسی چه می داند
شریک امر رسالت همیشه می ماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می خواند

برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم

قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر، کوثر
الهی مادر یاسم غریب می میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر

خدیجه پاک و مطهّر
خدیجه کوه محبّت! خدیجه عاشق بود
برای بودن با تو خدیجه لایق بود
نخست مؤمنه ای که نبی خطابت کرد
زنی که با تو به هر شیوه ای موافق بود
تو خود طبیب جهان بودی و برای تو
خدیجه، مادر زهرا طبیب حاذق بود
اگر چه زود مسافر شد و وداع ات گفت
شریک خوب تو تا آخرین دقایق بود
زنی به خاطر چشم ات گذشت از همه چیز
زنی که دغدغه اش گفتن حقایق بود
زنی که قلب صبورش به رنج عادت داشت
زنی که دشت نگاهش پر از شقایق بود
خدیجه پاک و مطهّر خدیجه مادرِ نور
خدیجه کوه محبّت خدیجه عاشق بود
افضلی

تو مادر زهرا شدی پس دین
باید در اینجا نکته بین باشد
ننگ است در عالم زنی دیگر
غیر از تو ام المومنین باشد
محسن کاویانی

سفر آخرت
چطوری دلت میاد بدون ما بری سفر
حالا که داری میری، پس ما دو تا رو هم ببر
نه قرارمون نبود، رفیق نیمه راه باشی
گفتی پا به پام می مونی، تا یه تکیه گاه باشی
به دلم آتیش نزن، گریه بی صدا نکن
واسه زنده موندنم، زیر لبت دعا نکن
خیلی زود داری میری!، دخترمون سه ساله شه
نذا باغِ زندگیش، رنگِ گلای لاله شه
وقت کوچت ای پرستو، نمِ پاییزی می خوای!؟
بعد عمری زندگی، تازه ازم چیزی می خوای!؟
نگو دریای غمِ خدیجه ساحل نداره!
همه زندگیم فدات، عبام که قابل نداره!
کفنت رو قراره ازآسمونا بیارن
قراره فرشته ها حلوا و خرما بیارن
به جونم آتیش زده؛ حرفِ کفن-اسمِ عبا
یادتِ گفته بودم براتُ از کرببلا
یادتِ گفته بودم، ازیه غریبِ بی کفن
گفته بودم نوه مُ؛ کرببلا سر می بُرن
سی هزارتا نامسلمون، نینوا می کشنش
با لبِ تشنه تو گودال بلا می کشنش
توی کربلا سرِ همین عبا بلوا میشه
سر غارتِ یه تیکه پیرهن دعوا میشه
وحید قاسمی

شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم
ما بنده ایم و زیر لوای خدیجه ایم
ما عاقبت به خیرِ دعای خدیجه ایم
سینه کبودهای عزای خدیجه ایم

روزگاران غریبی
در روزگاران غریبی، آشنا بودی
تنها تو با قرآن ناطق هم صدا بودی
هر شب کنار خانه با یعقوب چشمانت
چشم انتظار یوسف غار حرا بودی
آیات کوثر روی دامان تو نازل شد
چون آیه تطهیر بودی، إنما بودی
وقتی امین مکه را مردم رها کردند
تنها امان جان ختم الانبیا بودی
با عشق، با لبخند، با احساس، با اشکت
بر جای زخم سنگباران ها دوا بودی
مادربزرگ بی کفن ها لحظه آخر
جای کفن دنبال یک تکه عبا بودی
شعب ابی طالب کجا و طف کجا بانو
ای کاش تو همراه زینب، کربلا بودی
فاطمه بیرامی

خورشید عصمت
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
جز دامن بهشتی آن مادر شریف
گیتی توان مادر کوثر شدن نداشت
غار حراست چله نشین طعام او
جز او رسول، مَحرم سِر و علن نداشت
آن سال های سخت اگر با نبی نبود
گویی سپاه دین، علیِ بت شکن نداشت
سرمایه دار اول شهر حجاز بود
اما زمان رحلت، حتی کفن نداشت
زخم زبان شهر به جانش خرید و باز
باکی ز جان فشانی اش آن شیرزن نداشت
چشم رسول در غم او بارها گریست
گویا به غیر لاله، گلی این چمن نداشت
میثم مؤمنی نژاد

ام المؤمنین
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
شایسته وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف های این چنینی
حُسن تو محض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی
انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی
طرد تو از سمت قریشی های مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پا نِشینی
نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی
«مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق اُم المؤمنینی»
این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصه تازه قرینی
رخساره تو رنگ رفتن را گرفته
احساس تلخ لحظه های واپسینی
در چشم هایت اشک حرف درد دارد
انگار از یک قصّه دیگر غمینی
دلواپس غم های بی پایان زهرا
بعد از فراق رحمةٌ للعالمینی
ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آن جا گفت: یا فضّه خذینی
محمدعلی بیابانی

اولین اسلام آور
ای دوش تا دوش پیمبر تا همیشه
دین خدا را یار و یاور تا همیشه
ای همسر شایسته پیغمبر وحی
ای مادر زهرای اطهر تا همیشه
با بودنت زهرا به عالم فخر می کرد
از این که دارد چون تو مادر تا همیشه
اسلام ما با یاری تو پا گرفته
ای اولین اسلام آور تا همیشه
با بودن تو مصطفی دل گرم می شد
ای بر سر دین سایه گستر تا همیشه
از بی پسر بودن نریز ای با وفا اشک
زهرای تو نسلی ست برتر تا همیشه
تا فاطمه داری تو دیگر غم نداری
طوبای زهرا می دهد بر تا همیشه
با مرتضی شمشیر، پیغمبر اگر داشت
با بودن تو لحظه لحظه او سپر داشت
با رفتنت اسلام از بال و پر افتاد
بار غمت بر شانه پیغمبر افتاد
چشمان زهرای تو مانند صدف بود
از این صدف با داغت آخر گوهر افتاد
روی مزارت بارها جبریل آمد
هر بار آمد دید زهرا با سر افتاد
افتاد پیغمبر ز پا از داغت اما
در این میان زهرات خیلی بدتر افتاد
آتش به روی چادر او پنجه انداخت
با یک لگد زهرای تو پشت در افتاد
رفتی نبودی تا ببینی دختر تو
در کوچه ها در پیش چشم شوهر افتاد
تابوت او را مرتضی با گریه می برد
روی مزارش نیمه شب ها حیدر افتاد
رفتی ندیدی از کبوتر پر بریدند
رفتی ندیدی از حسینت سر بریدند
مهدی نظری

یار صاحب حراء
حراء چشم تو هر روز قامتش می دید
خراب و خسته این راه های نا هموار
به دوش عاطفه اش سفره ای ز نان و رطب
میان کام عطش ناک او سرود بهار
حراء چشم تو هر روز می پرستیدش
میان آن همه احساس ناب یک رنگی
دمی که آبله پا، بی قرار می پوئید
هزار باره رهِ پر تلاطم سنگی
حراء چشم تو امیدوار می دیدش
که باز قصد تماشای آسمان دارد
نشد که یک سحر از خستگی اش، بی لبخند
قدم به خلوت ماه منیر بگذارد
حامد اهور

شریک زندگیِ مصطفی
سلام بر تو که خیر النسا به ما دادی
سلام بر تو که درس وفا به ما دادی
سلام بر تو که با جان، بها به ما دادی
سلام بر تو که روح عطا به ما دادی
چه گویم و چه نویسم ز مدحتان بانو
شما که شمس و قمر پیشتان زده زانو
فرشته ای که خدا هدیه کرده بر احمد
ملیکه ای که نگاهش طراوت انگیزد
زنی که که غیر رسول و خدا نمی بیند
کسی که طاقت و صبرش بود فزون از حد
زنی نبوده به جز همسر رسول خدا
که در تمامی عمرش ز او نبوده جدا
شریک زندگیِ مصطفی شما هستی
به دل ملیکهٔ مهر و وفا شما هستی
انیس درد و غم مرتضی شما هستی
به غصه ها که بود مبتلا شما هستی
پناه جمع خلایق به روز واهمه ای
خدیجه همسر پیغمبر، اُمّ فاطمه ای
درود بر تو که اول زن مسلمانی
عزیز حضرت طاها عزیز یزدانی
برای ختم رسولان تو جان جانانی
خدا گواهست که فخر تمام نسوانی
روا بود که بگویم بقای اسلامی
به صدق و نیتِ پاکت صفای اسلامی
خدیجه ای و خدا بر شما نظر دارد
که با وجود شما مصطفی سپر دارد
دلم همیشه هوای تو را به سر دارد
خوشا کسی که برایت دو دیده تردارد
اگر اجازه دهی در عزایتان بانو
ز دیده اشک ببارم برایتان بانو
میلاد یعقوبی

یا ام المومنین
پیمبر دلخوش است از اینکه هستی در کنار او
زمستان هم که باشد باز هم هستی بهار او
زمانی که نبوت را همه انکار می کردند
عداوت های خودرا با نبی اظهار می کردند
تو تنها یار تنهایی ختم المرسلین بودی
منادی ندایی آسمانی در زمین بودی
تمام ثروتت را داده ای در راه پیغمبر
تورا باید بخوانم همسر او یا که همسنگر؟
همان وقتی که سختی شد به یاران نبی غالب
تو بودی حامی اسلام در شعب ابی طالب
کجا دارد شبیه تو در این دنیا نبی یاری
شبیه مرتضی کردی برای او علمداری
ندای اشهد ان علیا حجه اللهت
نشان داده ولای او شده سر لوحه راهت
به کوری دو چشم دشمنان خوار و درمانده
تورا تنها تورا پیغمبر ام المومنین خوانده
تو در بطن خودت جا داده ای نور امامت را
کجا دارد کسی دیگر شبیهت این کرامت را
خدا زهرا به تو داده همان خیر کثیرش را
دلیل خلقت عالم، شکوه بی نظیرش را
ولی افسوس زود از تو جدا خواهد شد این دختر
و می گیرد بهانه که کجا هستی کجا مادر؟
به اسما گفته ای که پیش زهرا تا به آخر باش
بیا و در شب عقدش برایش مثل مادر باش
شنیدم ماجراهای در و دیوار در راه است
پس از آن کار زهرایم فقط گریه، فقط آه است
شنیدم در جوانی دختر من پیر خواهد شد
و از نامردمان این حوالی سیر خواهد شد
شنیدم زود خواهد رفت اما چون گلی پرپر
پس از او می شود تنهای تنها همسرش حیدر
بیا اسما شب غسلش کنار همسر او باش
علی تنهاتر از تنهاست آنشب یاور او باش
بریز آب روان اسما ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
احمد جواد نوآبادی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
شب زیارتی ارباب
برپا بشود محشر کبری شب جمعه
آید ز حرم ناله ی زهرا شب جمعه
یک هفته نگه داشته غم های دلش را
تا لحظه ی دیدارِ پسر تا شب جمعه
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته
با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه
با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی
تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه
پیراهن خونی شده بر دست بگیرد
آشفته شود عرش معلّا شب جمعه
مادر گره ی معجر خود باز نموده
در لحظه ی بوسیدن رگها شب جمعه
آن موی به هم ریخته که در پَسِ در سوخت
گردد ته گودال هویدا شب جمعه
این بوسه کجا! بوسه ی گودال کجا و
یادی کند از زینبِ تنها شب جمعه،،،
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع_مناجات #شب_جمعه
هر گاه از نگاهِ تو، دلهای ما بُرید
نطقِ زبان، ز گفتنِ یا ربنا بُرید
از فیضِ رحمتت، نبَرَد بهره روسیاه
عصیانِ روز، از تو چه شبها مرا بُرید
ذکرِ علَیَ الدَّوام، به هرکس نمیدهند
ناشکرِ بد زبان، چه بسا از دعا بُرید
با اِدعا، دعا که بهجایی نمیرسد
باید که دست، از طلبِ اِدعا بُرید
بلعم، اگرچه مدعیِ اسمِ اعظم است
مغرور شد، که آخرِ کار از خدا برید
* * *
حبِ علیست، مقصد و مقصود کبریا
لعنت برآنکه از علیِ مرتضا بُرید
ما را علی، دوباره فراخوانَد از نجف
بیچاره است، هر که ز ایوان طلا بُرید
روزیکه سفرهدارِ ازل، سُفره پهن کرد
نانِ مرا، بهنامِ شهِ کربلا بُرید
اینگونه شد که هر شب جمعه، به قتلگاه...
انگار حنجرم، چو شهِ نینوا بُرید
* * *
میگفت مادرش به نوا، ای حسینِ من
جان داشتی هنوز، سرت را چرا بُرید؟!
تو داشتی هنوز کمی حرف میزدی
سر را به پیشِ مادرِ تو، از قفا بُرید
رحمی نکرد شمر، به رگهای پارهاَت
میدید دخترت، ولی آن بی حیا بُرید
فریادِ یاحسین، ز اهلِ حرم رسید
وقتی که تشنهلب گلویت بیهوا بُرید...
✍ #محمود_ژوليده
#امام_زمان_عج_مناجات
از تو دور افتادهایم و با فراقت راحتیم
باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم
فکر بیداری مایی، ما ولی خوابیم خواب...
عفو کن آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم
تو به «گمنامان» نگاهِ بیشتر داری ولی...
ما ز چشمافتادهها، از عاشقانِ شهرتیم
پشتِ ابر معصیت ماندیم و نابینا شدیم
«حاضر کامل» شما هستی و ما در غیبتیم
با تمام این بدیها نام مارا خط مزن
با تمام این بدیها باز هم در خدمتیم
::
جز حسین و روضهاش راه نجاتی نیست، نیست
ما برای آشتی با تو دخیل هیئتیم
✍ #سیدپوریا_هاشمی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
AUD-20210426-WA0065.mp3
3.76M
#میلاد امام حسن مجتبی ع
#کربلایی جواد مقدم🎤
باز جشنه توی زمین و آسمون
کار دلم شده جنون با اسم جانان
باز امشب به سوی یار میدم سلام
گل میکنه روی لبام دم حسن جان
میخونم اینو که برام دلبر و دلداری حسن
نوکرم و عبد و غلام ، تو شَه درباری حسن
پشت در خونه ی تو عشقه گدایی به خدا
ای معدن جود و سخا خیلی کرم داری حسن
جونم ، من دیوونه و مجنونم
آقا عشق من از قدیم تویی تو
حاتم پیش تو میزنه زانو
که گدام و فقط کریم تویی تو
ای جان به تو که دلدار منی
از روز ازل هستم حسنی
ای دلبر قربون روی ماه تو
به گیسوی سیاه تو آقا اسیرم
مجنونم همیشه من به پای تو
کوری دشمنای تو واست میمیرم
اینکه فدای تو بشم حاجتمه حضرت عشق
هر چی که از خوبی تو بگم کمه حضرت عشق
تویی که هستی حق تبار حق تویی جلوه ی نور
آقام حسن بن علی و فاطمه حضرت عشق
جانا ، میره قربون تو بابا
تویی گل پسر حضرت زهرا
از تو اِنقدر میخونم آقاجون
تا بشن حسنی تموم دنیا
ای جان به تو که دلدار منی
از روز ازل هستم حسنی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
#امام_حسن_ها
السلامعلیک یا کریماهل البیت
می نویسم حُسن می خوانم حَسَن
من کویر تشنه ، بارانم حسن
بین ظلمت، ماه تابانم حسن
روز محشر باب رضوانم حسن
با نگاهش می رود نوکر بهشت
با حسن باشد چه حاجت بر بهشت
دست های اوست جنّت آفرین
روی ماهش، نور فردوس برین
دیده اش سرچشمه ی ماء مَعین
سایه اش عرشی ست بر روی زمین
جمع شد در او تمام حُسن ها
خوانده اند او را امام حُسن ها
سفره دار است و دلش باب کرم
ما گدا و اوست ارباب کرم
بحر حق را دُرّ نایاب کرم
اوست هر تصویر در قاب کرم
پهنکرده سفره ای شاه کریم
که در آن پیداست جنّات نعیم
سفره ای از جنس بال جبرئیل
از دلش جوشیده زمزم ،سلسبیل
ریزه خوارش نوح و موسی و خلیل
هر ملک دل را به آن بسته دخیل
پای این سفره فلج ها پا شدند
کور مادرزادها بینا شدند
نان او رزق تمام عمر ماست
گندمش سرمایه ی شاه و گداست
آن چنان او مظهر جود وسخاست
دشمنش هم با عطایش آشناست
بر سر اطعام او کافر نشست
شد به لطف نان او یکتاپرست
او اگر چه در شجاعت حیدراست
یک تنه پیروز بر صد لشکر است
تیغ صلحش، گاه برّنده تر است
مثل صدها فتح جنگ خیبر است
تیغ صلحش ،مصلحت اندیشه بود
ریشه ی تزویر را چون تیشه بود
گاه هم شد پاسخش دندان شکن
رفت میدان در جمل استاد فن
ریخت سرها پای رزمش از بدن
ذکر اهل عرش شد جانم حسن
راه ِ امّ الفتنه را با تیغ بست
شاخ شیطان را به یک ضربه شکست
بَه ! چه رویایی ست باران بقیع
روی گنبد،صحن و ایوان بقیع
وعده ی ما در شبستان بقیع
محفل شعر ِامامان بقیع
می شود ابیات ناب شعر ما
وصف ایوان طلای مجتبی
هست امّید دل ما، منتقم
جان دهد نام حسن را منتقم
محشری برپا شود با منتقم
می دهد وقتی که فتوا منتقم
می شود وقت عمل بر وعده ها
می رسد روز عذاب جَعده ها
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)https://eitaa.com/fazlll
دوبیتی ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🌴🌸🌸🌺🌸🌸🌴
در تن عاطفه و مهر توان می آید
که کریم ابن کریمی به جهان می آید
سفره تکمیل شد وبزم خداکامل شد
نمک سفره ماه رمضان می آید
سروده #محمداسماعیل فضل الهی
@Maddahankhomein