eitaa logo
دیوان فضل
271 دنبال‌کننده
325 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داماد خیمه میری و حِرزِت میشه اِن‌یکاد خیمه به احترام رفتنت ایستاده خیمه داماد خیمه جای حسن پشت سرت من اشک می‌ریزم پیراهن بختت شده کفن عزیزم زیباییِ صورتتو نقاب می‌گیرم نمیرسه پات به رکاب (برات بمیرم) ۳ میخ و دری نیست اینجا هنوز که هیزمِ شعله‌وری نیست از لگد و فشار در هم خبری نیست میخ و دری نیست چرا غم عالم روی دلم نشسته؟ داره میاد صدای استخونْ شکسته پهلوی مادرم شکست، شد قد خمیده چطور شکستنت شدی (قامت کشیده؟!) ۳ بریم از اینجا توو بغلم میون این محشر و غوغا بیا با هم گریه کنیم برای فردا بریم از اینجا تو روی نی میری عروست پای نیزه‌ت کی این جوری ماهِ عسل میره توو غربت حقّشه نُقل بپاشن از توو آسمونا شما رو سنگ میزنن از (رو پشت بوما) ۳
انی انا القاسم پسر ارشد شیر جملم انی اناالقاسم اومده نوبت خیرالعملم انی اناالقاسم به علی قسم حریف همه ام انی اناالقاسم من سپاه پسر فاطمه ام فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم سالها قبل تر از آمدن ِ میلادم الف قامت عباس شده استادم لبیک حسین ..... انی اناالقاسم سنگ آقام و به سینه می زنم انی اناالقاسم ریشه ی حرومیا رو می کنم انی اناالقاسم جد من صاحب شمشیر دو دم انی اناالقاسم میریزم یک تنه کوفه رو به هم جگرم گفت حسین ، بال و پرم گفت حسین لحظه ی آمدنم چشم ترم گفت حسین از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین لبیک حسین ....... انی اناالقاسم خون حیدر توی رگهای منه انی اناالقاسم ذکر یا علی رو لبهای منه انی اناالقاسم مرد میدونم ، علی اکبریم انی اناالقاسم مثل بابام حسنم ، مادریم علوی هستم و باشد زره ام پیرهنم نیستم قاسم اگر ریشه ازرق نکنم تا ابد پای حسین بن علی می مانم من حسینی شده ی دست امام‌ حسنم
گل بودم و رو خاک صحرا پرپر افتادم به ضرب نیزه از رو مرکب با سرافتادم قاتل برای ذبح دامادت کمر بسته نامرد با چکمه میزنه به سینه‌ی خسته عمو اگه دیر برسی کارم تمومه بیاعموجان موهام تو دستش خنجرش روی گلومه بیاعمو جان عمو انگار صدام از زیر دست و پا...نمی آید به زیر سم مرکب ها نفس بالا... نمی آید حسین جانم«حسین جانم۴ باسم مرکب لب هامو پر از عسل کردن جوری زدن انگار تلافی جمل کردن حس می کنم رو خاک دارم بی بال و پرمیشم دستم نزن جان عمو پاشیده تر میشم تا زنده ام از عروسم خبر بیارید به جان قاسم گوشواره های نوعروس و در بیارید به جان قاسم اینا بد میزنند و بی هوا عمه...مواظب باش نریزن رو سر تازه عروس ما...مراقب باش حسین جانم  حسین جانم۴ قاسم کجایی صورت زن ها پر از خونه پای برهنه نو عروس بین بیابونه تازه عروس و پشت خیمه میزنن قاسم گوشواره شو دارن به غارت می برن قاسم فاطمه‌ی بنت الحسین چشاش گریونه براش بمیرم چرا تمام بدنش غرقه به خونه براش بمیرم پاشو تازه عروس و از روی خاکا...بلندش کن پاشو چادر بیار از بین نامردا...بلندش کن حسین جانم«حسین جانم۴
طوفان به پا میکنه وقتی به میدون میاد دشمن فراری میشه وقتی رجزخون میاد خون حیدر تو، رگاش جاری پسرِ شیرِ، جمل قاسم چقد رزمش به، حسن رفته رجز میخونه، اناالقاسم بین بنی هاشم ضرب المثلی زدی زمین عدو رو بی معطلی این کیه که میدون و ریخته بهم إِنّیٖ أَنَاالقٰاسِم مِن نَسلِ عَلیٖ [یا قاسم یا قاسم...] حتی بدون زره شد قاتل اشقیا هر ضربه ای میزنه عباس میگه مرحبا شجاعت می باره از رزمش که دشمن هم به زبون اومد یه جوری ازرق رو زد مثل باباش که پای شتر رو زد الگوی نسل نوجوونا تویی گفتی حریف می طلبم تن به تن با هل من مبارزت رفتن عقب إِن تنکُروُنیٖ فَأَنَا بنُ الْحَسَن [یا قاسم یا قاسم...]
جانِ من جانِ من ای جانِ حسن باز کن چشم به دامانِ حسن یک عمو    نه   پدری   بابایی یا کمی ناله حسن جانِ حسن لب اگر لطف کنی باز کنی میروم باز به قربانِ حسن هرکه در کوفه نشست و می‌خورد قدری از نانِ علی نانِ حسن همگی بر سرِ تو ریخته‌اند پاره کردند گریبانِ حسن چقدر دورِ خودت پیچیدی آه ای زلفِ پریشانِ حسن مثل این بود حنابندان است خُرد شد آینه بندان حسن لبِ خود باز نکن فهمیدم خورده یک نعل به دندان حسن هر کسی کینه‌یِ من داشت که زد هر کسی بغضِ حسن داشت که زد چه کنم مویِ بهم ریخته را از تو هر سویِ بهم ریخته را آمدم تا نگذارم بِکشد چنگ ، گیسویِ بهم ریخته را نامه بر دستِ تو بود و تا کرد تیغ بازوی بهم ریخته را نعلها پشت به پشت هم خورد بُرد اَبرویِ بهم ریخته را دو سه اَبرو دو سه تا لب داری چه کنم رویِ بهم ریخته را پلکِ تو کاش که پنهان میکرد چشم بی سویِ بهم ریخته را مادرم بر سرت اُفتاده ببین حال بانویِ بهم ریخته را پیشِ زهرا همه جا با خود بُرد نیزه پهلوی بهم ریخته را هرکسی کینه‌ی من داشت که زد هرکسی بغضِ حسن داشت که زد به کنارِ تو امام اُفتاده راهِ این روضه به شام اُفتاده بعدِ او اشکِ حرم ریخته شد مثل او شعر  بهم  ریخته شد سرِ او را که به شام آوردند گوئیا ماه تمام آوردند نیزه‌اش دستِ غلامی می‌رفت گذرِ ازرق شامی می‌رفت مثلِ عباش عجب زیبا بود نورِ پیشانیِ او پیدا بود اینهمه شب دو قمر می‌خواهند به خدا چشم نظر می‌خواهند این زِ ماهانِ بنی‌هاشم کیست به حسن ماه تر از قاسم کیست هر کجا رفت گذر بند آمد حق بده کوچه اگر بند آمد به لبش بود به قرآن الله همه گفتند که سبحان الله میرود پیشِ یتیمان حسین بر سرِ نیزه حسن جان حسین بیوه‌ی ازرقِ شامی اما بود در جمعِ حرامی اما پیرزن بین عروسانش بود چقدر سنگ به دامانش بود شعله بر دخترِ بی جان میزد چنگ بر مویِ یتیمان میزد سنگشان بر پَرِ زینب می‌خورد جای طفلان سر زینب می‌خورد کارِشان زخمِ زبان بود مدام ناسزا بر لبشان بود مدام گرمِ سوزاندنِ معجر بودند پنج زن در پِیِ یک سر بودند شاخه‌ی نخل در آتش می‌بُرد وای بر صورتِ زینب می‌خورد روزها منتظرِ قاسم بود سخت دنبالِ سرِ قاسم بود ماهِ سر نیزه نشین را تا دید وایِ من تا سرِ قاسم را دید آنقدر چنگ زدندش بر نِی آنقدر سنگ زدندش بر نِی ماه در بین قدمها اُفتاد سر رویِ دامنِ زهرا اُفتاد حسن لطفی
وای بر من که خزان در چمنت می بینم ای یتیم حسنم چون حسنت می بینم قدرتی نیست که لب را به سخن باز کنی چقدَر لخته ی خون در دهنت می بینم زرهی قد تو پیدا نشد و میسوزم با کفن رفتی و پاره کفنت می بینم گرگها دور و بر پیکر تو حلقه زدند که رد پنجه روی پیرُهنت می بینم نیزه بیرون زده از سینه ی تو،زین ماتم دخترم را به حرم سینه زنت می بینم بس که از جسم تو با اسب همه رد شده اند همچنان قامت عباس تنت می بینم قاسمم در همه ی دشت تو تقسیم شدی به روی نعل کمی از بدنت می بینم محمود اسدی
 او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند  با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند  گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند  با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند  با سوز دل زخم تنش را تاب دادند  آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند  جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد  پیراهن خونین او، با تن یکی شد  "بن‌سعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت  هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت  افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد  مانند مرغ سر بریده دست و پا زد  فرزند زهرا همچنان باز شکاری  آمد به بالای سرش با آه و زاری  در دست گلچین، دید یاس پرپرش را  می‌خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را  با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد  دست پلید آن ستمگر را جدا کرد  لشکر، برای یاری او حمله کردند  آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند  از میهمان خویش استقبال کردند  قرآن ثارالله را پامال کردند  با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود  این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود  استاد غلامرضا سازگار
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد ز پا افتاده پا خوردن ندارد مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده كه بردن ندارد بیا شوق مرا ضرب المثل كن تمام ظرفهایم را عسل كن برای آنكه از دستت نریزم مرا آهسته آهسته بغل كن لبم بوی پدر دارد عمو جان سرم شوق سفر دارد عمو جان تمام سنگ ها بر صورتم خورد یتیمی دردسر دارد عمو جان علی اکبر لطیفیان