eitaa logo
دیوان فضل
283 دنبال‌کننده
384 عکس
290 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
طوبای تو میانِ دلم قد کشیده است بین من و خیال خودم سد کشیده است احساس می کنم به تو نزدیک می شوم جذر مرا نگاه تو مَد کشیده است این جذبه یِ طلایی بالا نشین تو بال مرا حوالی گنبد کشیده است دست خدای عز و جل روی قلب ما این بار سوم است محمّد کشیده است نوری رئوف در حَرَمت موج می زند الطاف کاظمین به مشهد کشیده است بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند سجاده یِ دعای تو نقاشی ام کنند بگذار بر کنار قدم های هر شبت با رشته یِ عبای تو نقاشی ام کنند بال و پرم بده که شبیه کبوتری امروز در هوای تو نقاشی ام کنند بگذار از زمان ازل تا همیشه ها آقای من برای تو نقاشی ام کنند وقتی میان خانه دعا پخش میکنی مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو ای بالش تو دَستِ امام رئوف ما ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت ای مستجاب چلّه یِ سجاده یِ دعا تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود خورشید از مقابل گهواره یِ شما اینگونه بی نقاب نظر میخوری عزیز اینقدر در مقابل آیینه ها نیا آقا قرار ما سَرِ میدان کاظمین ای اولین زیارت ما بعدِ کربلا بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو *آدرس کانال👇👇:* @fazlll
ای چشمه سار بخشش و ایثار و جود ها ای ابتدای رشته ی بود و نبود ها خلق جهان ، به امر خدا شد به خاطرت سر منشأ کرامت و بذلی و جودها معیار قرب و دوری حق از ولای توست معنی گرفته با تو فراز و فرود ها سمت نگاه تو که مسیری است تا خدا رمز تقربِ همه اهل سجودها نامت که در میانه ی هر بیتی آمده شد افتخار جمله ی شعر و سرود ها سر رشته ی تمامیِ دل ها به دست توست با مهر تو تنیده همه تار و پود ها قدر تو را ولی همگان ناشناختند تا جرعه های کینه نصیب تو ساختند در پیچ و تاب حادثه ها مبتلا شدی تا لحظه ای که کشته ی زهر جفا شدی در عمر کوته ات که نه چندان بهار دید با هر خزان و رنج و جفا آشنا شدی در بی کسی و غربت تو این سخن بس است حتی میان خانه اسیر بلا شدی با همسری که همدم و یارت نبوده است هر لحظه با غمِ دل خود همنوا شدی تا شعله های زهر غمش بر جگر نشست درد آشنای سوز دلِ مجتبی شدی جان با لبان تشنه بدادی به بی کسی تا زاین جهت چو کشته ی کرببلا شدی از داغ تو شراره به قلب فلک فتاد جانم فدای غربتت ای حضرت جواد معنا گرفته قرب خدا با نگاه تو باشد تمام اهل جهان در پناه تو آن خالقی که خلق دو عالم نموده است فرموده آفرینشِ خود با گواه تو ماندی غریب از چه به شهر و به خانه ات با آن که بوده خیل ملک از سپاه تو وقتی که خون جگر شدی از زهر همسرت سر زد تمام غربت و غم در نگاه تو در لابلای هلهله های کنیزکان آید صدای ناله ی پر سوز و آه تو مانده سه روز پیکر تو زیر آفتاب بر گو چه بوده اِی گل زهرا گناه تو ؟ بر بی گناهیِ تو شهادت دهد خدا بر هر دلی ز داغ تو محنت دهد خدا
ای چشمه سار بخشش و ایثار و جود ها ای ابتدای رشته ی بود و نبود ها خلق جهان ، به امر خدا شد به خاطرت سر منشأ کرامت و بذلی و جودها معیار قرب و دوری حق از ولای توست معنی گرفته با تو فراز و فرود ها سمت نگاه تو که مسیری است تا خدا رمز تقربِ همه اهل سجودها نامت که در میانه ی هر بیتی آمده شد افتخار جمله ی شعر و سرود ها سر رشته ی تمامیِ دل ها به دست توست با مهر تو تنیده همه تار و پود ها قدر تو را ولی همگان ناشناختند تا جرعه های کینه نصیب تو ساختند در پیچ و تاب حادثه ها مبتلا شدی تا لحظه ای که کشته ی زهر جفا شدی در عمر کوته ات که نه چندان بهار دید با هر خزان و رنج و جفا آشنا شدی در بی کسی و غربت تو این سخن بس است حتی میان خانه اسیر بلا شدی با همسری که همدم و یارت نبوده است هر لحظه با غمِ دل خود همنوا شدی تا شعله های زهر غمش بر جگر نشست درد آشنای سوز دلِ مجتبی شدی جان با لبان تشنه بدادی به بی کسی تا زاین جهت چو کشته ی کرببلا شدی از داغ تو شراره به قلب فلک فتاد جانم فدای غربتت ای حضرت جواد معنا گرفته قرب خدا با نگاه تو باشد تمام اهل جهان در پناه تو آن خالقی که خلق دو عالم نموده است فرموده آفرینشِ خود با گواه تو ماندی غریب از چه به شهر و به خانه ات با آن که بوده خیل ملک از سپاه تو وقتی که خون جگر شدی از زهر همسرت سر زد تمام غربت و غم در نگاه تو در لابلای هلهله های کنیزکان آید صدای ناله ی پر سوز و آه تو مانده سه روز پیکر تو زیر آفتاب بر گو چه بوده اِی گل زهرا گناه تو ؟ بر بی گناهیِ تو شهادت دهد خدا بر هر دلی ز داغ تو محنت دهد خدا دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی https://eitaa.com/fazlll
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده به کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی به زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی