eitaa logo
دیوان فضل
283 دنبال‌کننده
385 عکس
292 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم‌الله الرحمن الرحیم ؛ ▶️ عالم اسیر جزر و مد بی قراری ات طوفان چه کرده با دل دریا کناری ات رخ در محاق برده ای ای ماه نیمه جان نیلی شده ست روی تو از زخم کاری ات دریای صبر…کوه نجابت…شکوه عشق حیرت زده ست عاشقی از بردباری ات در راه عشق صرف نظر کردی از وجود جان جهان فدای ولایتمداری ات تشبیه تو به هرچه به جزتو قشنگ نیست پیش رخ تو نیلی دریا که رنگ نیست @hosenih درخانه سادگی و صفا موج می زند در هر طرف حضور خدا موج می زند لب بسته ایم و ناله ی دلهایمان بلند در این سکوت محض، صدا موج می زند مادر کنار پنجره پهلو گرفته است بابا میان اشک و دعا موج می زند سجاده ات دریچه ی بازی ست رو به عرش درآن عبادت دوسرا موج می زند گرچه دلش از آنهمه غم در تلاطم است با این وجود وقت دعا فکر مردم است @hosenih کوه از غم تو دست به پهلو گرفته است با ناله ات زمین و زمان خو گرفته است از بازوی شکسته نگفتی که نشکند کرار از تو قوت بازو گرفته است ای چادر تو اوج حجاب و عفاف زن از کور، مثل تو چه کسی رو گرفته است؟ در پرده های عصمتی و خانه ی تو نور امروز شمع عمر تو سوسو گرفته است از خانه ی تو نور به افلاک می رود جان ابوتراب سوی خاک می رود @hosenih سرمایه ی سلاله ی نور و امامتی امّید نا امیدی روز قیامتی مدیون بخشش تو مدینه… نه…عالم است آغاز بخششی و تمام کرامتی آتش کجا و دیده ی گریان ماتمت لبخند سربلندی روز ندامتی با پهلوی شکسته به دنبال مرتضی چشم جهان ندیده چنین استقامتی باید در عاشقی به شما اقتدا کنیم رخصت گرفته ایم که مادر صداکنیم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم‌الله الرحمن الرحیم ؛ ▶️ هزار مرحله سائل نشسته بر در تو مگر که نور بگیرد ز فیض محضر تو گدا چو من که نه بی بی! شبیه جبرائیل که مشق شب بنویسد ز روی دفتر تو @hosenih ندیده ایم به عالم کسی شبیه علی که غرق مانده به ژرفای درک باور تو مسیح و آدم و نوح و کلیم و ابراهیم نشسته اند دو زانو به پای منبر تو حیای مریم و سارا و هاجر و حوا نمی رسد به نخی از حجاب دختر تو خدا سرشته تو را تا کنیز او باشی خدا کند که بمانم همیشه قنبر تو *** خبر رسیده که از کوچه ای گذر کردی نشست خاک کف کوچه روی معجر تو خبر رسیده که دستت ز کار افتاده و سخت تر که کسی بسته دست حیدر تو خبر رسیده که چشمان تو ورم کرده و سخت تر که مقابل به چشم همسر تو خبر رسیده نفس میکشیدی اما ... خون چکید لخته به لخته ز نای و حنجر تو *** چقدر زرد شدی یاس ارغوان علی...! نمانده غیر کبودی به روی پیکر تو @hosenih بمان و رحم کن ای گل! به غنچه هایی که نشسته اند غریبانه دور بستر تو برای لحظه‌ی آخر نگاه کن بانو ! ببین شکسته غرور علی برابر تو . . . ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به نام خالق نور و قسم به خالق نور که شان فاطمه اش تا ابد بود مستور بگو کسی پی درک مقام او نرود که سیر درک ملک هم از آن نکرده عبور @hosenih که بود فاطمه نوری که زهره اش خوانند که بود فاطمه انسان ؟ که بود آیا حور ؟ که بود آنکه به برهان آیه ی تطهیر شده ست از همه ی رجس و از پلیدی دور که بود فاطمه آن کس که اوج حجب و حیاست همان که پشت در خانه رو گرفت از کور @hosenih چه بانویی که ز نورش جهان منور شد چه بانویی که بود مادر قبیله ی نور عجب حدیث عجیبی که در روایات است ز خلق احمد و حیدر ورا بود منظور نبود در خور زهرا به غیر شیر خدا که هست در خور منصوره حضرت منصور @hosenih خموش می شود آتش به صبح روز جزا اگر که فضه ی درگاه او دهد دستور مزار فاطمه خواهی برو به صحن نجف علی ست آینه ی آن یگانه سنگ صبور تمام غصه و غم از دل علی می رفت هر آن زمان که رسیده ست نزد او به حضور @hosenih دلش خوش است به لبخند فاطمه هر روز ولی چه شد که شد از خنده های او مهجور رسید لحظه ی تلخی که پیش چشم علی شکست سینه ی زهرا به ضرب یک مزدور شکست سینه و با آن شکستن سینه شکست از یل خیبر شکن ز سینه غرور @hosenih مدینه سینه ی زهرا شکست و کربلا شکست سینه ی خون خدا به سم ستور شکست سینه و تن ماند و سر کجاها رفت گهی به نیزه و گاهی به تشت و گاه تنور بدون شک که خدا انتقام می گیرد به دست یوسف زهرا پس از قیام و ظهور ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست @hosenih فضه که خودش محرم اسرار الهی است فخرش شده این رتبه که در خدمت زهراست پاهای ورم کرده و چشمان پر از اشک در وقت عبادات و دعا خصلت زهراست نان پختن زهرا دل ما را علوی کرد بنده شدن ما اثر برکت زهراست فردا که خلایق همه در حال فرارند امید دل ما، نظر رحمت زهراست نگذاشت علی بی کس و بی یار بماند آرامش حیدر، نفس راحت زهراست @hosenih بستند درِ خانه به رویش همه ی شهر این گوشه ای از درد و غم غربت زهراست خورشید پُر از نور علی از چه گرفته؟! این سایه دگر چیست که بر صورت زهراست؟! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ ای جمع خوبی‌ها و مصداق رشادت‌ها پیداست در آیینه‌ی چشمت نجابت‌ها با هر قیام تو شکوهی تازه برخیزد پایت ورم کرده‌ست از فرط عبادت‌ها @hosenih سرچشمه ی فیض الهی هستی ای بانو با اذن تو وا می‌شود دارالعنایت‌ها تفسیر ناب سوره‌ی انسان تو هستی که میریزد از دامان پر‌مهرت کرامت‌ها هم پیرهن هم نان شب می‌بخشی از لطفت دل می بری از سائلت با این سخاوت ها @hosenih میل اناری کن که من حاجت روا گردم چشم امید هر شب و روز رعیت ها ! از تو سرودن رونقی دارد به دنبالش جانی دوباره می دهد نامت به هیئت‌ها کوچه به کوچه روضه‌ات در شهر ما برپاست با همت و ایثار چمران‌ها و همت‌ها @hosenih هر شب به انصار و مهاجر سر زدی بانو اما دریغ از یک اجابت بعد دعوت ها انگار نه انگار حرمت دارد این خانه دیوار و در بود و تو بودی و اذیّت ها تنها نه چادر که پرت را هم لگد کردند در رفت و آمدهای کوچه بی مروّت ها @hosenih درهم شکستی تا در خانه شکست آن روز با اتحاد بی نظیر !! بی بصیرت ها "أشکوا الیک یا رسول الله …"میخوانی با اشک هایت ، از اهانت ها جسارت ها یکبار صحن خانه و یکبار در کوچه... از پا تو را انداخت آخر هتک حرمت ها @hosenih گل از گل گلها شکفت ای مادرم وقتی برخاستی از بستر خود بعد مدّت ها با طعنه میسوزی و با همسایه میسازی کم نیست از درد لگد درد شکایت ها حتي به چشم آشنایان هم نمی آیی مانند شمعی آب گشتی از جراحت ها @hosenih حرف از یتیمی می زند همسایه با زینب دلشوره میگیرد حسینت با عیادت ها ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت فردوس حجره اي ست ز بيت منورت باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت خوانده پيمبر از همه خلق برترت مدحت خدا نموده به آيات كوثرت اين گونه خوانده از همه عالم فراترت دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي وجه خدا عيان شده بر روي صورتت خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت مستور در لطافت محض است فطرتت بي فايده است جستجو از بهر كثرتت در بازوي عليست تجلاي قدرتت گشته رضاي حضرت حق در مسرتت داخل شوند اهل جنان از قفاي تو زانو به محضر تو زده ماسواي تو بالاتر از فراسوي باور فقط تويي با شان و قدر خويش برابر فقط تويي شان نزول سوره كوثر فقط تويي جان علي و ام پيمبر فقط تويي آري دليل خلقت حيدر فقط تويي تنها سواره در صف محشر فقط تويي روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو خلقت به دست رب جلي آفريده شد با علم و حکمت ازلي آفريده شد بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد از برکت نبی و ولی آفریده شد احمد، خودش براي علي آفريده شد تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد پيغمبر و امام براي تو خلق شد غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟ غیر از تو نیست آن که قرار علی شود چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود آینه ي تمام عیار علی شود چون تو تمام دار و ندار علی شود با جان خویش یاور و یار علی شود قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟ آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟ بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟ رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟ آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟ يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟ در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي نوريه اي و صابره و هم كريمه اي بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا "مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها" اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي! تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي با جان خويش جان علي را سپر شدي گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي با هيزم جهنميان شعله ور شدي آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي تنها تو بين خلق علي باوري و بس با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات از گريه هاي دخترك چهار ساله ات تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات از اولين شهيد علي از سلاله ات اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟ كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي! از بازگشت عصر جهالت به ما بگو از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو از غاصبان حق خلافت به ما بگو از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو از موسم سكوت جماعت به ما بگو از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو حتي اگر سفارش ختم رسل نبود اين گردباد در رمق برگ گل نبود! اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن از بغض مانده در وسط سينه حسن از رازهاي مخفي در قلب خویشتن از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد بي سرپناه عترت ختمي مآب شد شاعر: @fazlll دیوان اشعار مذهبی (محمد اسماعیل فضل الهی)
بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت فردوس حجره اي ست ز بيت منورت باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت خوانده پيمبر از همه خلق برترت مدحت خدا نموده به آيات كوثرت اين گونه خوانده از همه عالم فراترت دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي وجه خدا عيان شده بر روي صورتت خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت مستور در لطافت محض است فطرتت بي فايده است جستجو از بهر كثرتت در بازوي عليست تجلاي قدرتت گشته رضاي حضرت حق در مسرتت داخل شوند اهل جنان از قفاي تو زانو به محضر تو زده ماسواي تو بالاتر از فراسوي باور فقط تويي با شان و قدر خويش برابر فقط تويي شان نزول سوره كوثر فقط تويي جان علي و ام پيمبر فقط تويي آري دليل خلقت حيدر فقط تويي تنها سواره در صف محشر فقط تويي روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو خلقت به دست رب جلي آفريده شد با علم و حکمت ازلي آفريده شد بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد از برکت نبی و ولی آفریده شد احمد، خودش براي علي آفريده شد تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد پيغمبر و امام براي تو خلق شد غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟ غیر از تو نیست آن که قرار علی شود چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود آینه ي تمام عیار علی شود چون تو تمام دار و ندار علی شود با جان خویش یاور و یار علی شود قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟ آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟ بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟ رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟ آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟ يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟ در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي نوريه اي و صابره و هم كريمه اي بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا "مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها" اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي! تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي با جان خويش جان علي را سپر شدي گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي با هيزم جهنميان شعله ور شدي آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي تنها تو بين خلق علي باوري و بس با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات از گريه هاي دخترك چهار ساله ات تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات از اولين شهيد علي از سلاله ات اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟ كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي! از بازگشت عصر جهالت به ما بگو از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو از غاصبان حق خلافت به ما بگو از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو از موسم سكوت جماعت به ما بگو از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو حتي اگر سفارش ختم رسل نبود اين گردباد در رمق برگ گل نبود! اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن از بغض مانده در وسط سينه حسن از رازهاي مخفي در قلب خویشتن از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد بي سرپناه عترت ختمي مآب شد شاعر: بخت ناشر: محمد اسماعیل فضل الهی
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمی‌خواهد مؤمن پَری بهتر ز چشم‌ تَر نمی‌خواهد با اشک، وقتی حاجت ما را روا کردند گریه کُن‌ات مشکل‌گُشا دیگر نمی‌خواهد خاک حسینیه برای شاعر‌ان کافی‌ست از تو نوشتن جوهر و دفتر نمی‌خواهد جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم» این روضه‌خانه‌ها مگر نوکر نمی‌خواهد!؟ ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند تفسیرِ دیگر، سوره‌ی کوثر نمی‌خواهد با دیدن روی تو با خود روبه‌رو می‌شد آئینه‌ای بعد از تو پیغمبر نمی‌خواهد تو مستقیماً حامل وحی خداوندی دیگر خدا جبریلِ نامه‌بر نمی‌خواهد نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمی‌خواهد وقتی دعای‌ تو نگه‌دار علی باشد دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمی‌خواهد نان تو خادم‌پرورِ بیتِ یدالله‌ است نانی به‌جز این سفره را قنبر نمی‌خواهد ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمی‌خواهد چادرنمازت سایه‌سارِ مُلک سَلمان است جز سایه‌ی امنِ تو این کشور نمی‌خواهد این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد حرف دفاع از دین که باشد، سر نمی‌خواهد تمّار اگر باشی به روی دار خواهی‌گفت: حرف ولایت را زدن، منبر نمی‌خواهد این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد جز نسلِ زهرا و علی، سرور نمی‌خواهد چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا فرزندْ جز خون‌خواهیِ مادر نمی‌خواهد * * نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در می‌ساخت هرگز کسی این‌گونه‌ دردسر، نمی‌خواهد مادر تقلا می‌کند قدری رها گردد دیوار پیله کرده، میخ در نمی‌خواهد... ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
از ابتدا قیامت او آشکار بود آن بانویی که ممتحن کردگار بود در بندگی خویش خدای بقیه بود سرتا به پاش مظهر پروردگار بود در خانه با کنیز خودش هم‌کلام بود در سجده با خدای خودش همجوار بود مردان جنگی از پس او برنیامدند با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود کاری به این نداشت که تنها و بی‌کس است وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود زهرا عجیب غیرتیِ عشق حیدرست پای علی برای بلا بی‌قرار بود از گرگ‌های شهر، فدک را گرفته بود کرار بود، گرچه خودش خانه‌دار بود بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟! غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی! یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد با قامت شکسته عجب پای کار بود تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد آن معجری که روی سرش پرغبار بود اصلاً نخورد غصه‌ی آن گوشِ..... اما حَسَن نِشَست و پی گوشوار بود واضح‌تر از همیشه علی را نظاره کرد هرچند چشم‌هاش از آن ضربه تار بود * * ارثیه داد حضرت مادر به دخترش ارثیه‌ای که درد و غم بی‌شمار بود وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی زینب اسیر هلهله‌ی سی هزار بود... از یک کفن مضایقه کردند کوفیان بر روی بوریا، بدنی آشکار بود درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید دُخت علی به ناقه‌ی عریان سوار بود دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست با دست بسته فاتح این کارزار بود... https://eitaa.com/fazlllدیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهدالرضا علیه السلام 📝 #ا
چه باصفاست به لطف و عنایت داور مرورِ خاطره‌ی اهلِ بیتِ پیغمبر بیا سری بزنیم ای موالیان علی به خانه‌ی گل طاها، به خانه‌ی کوثر چه روزگار خوشی داشت بیت وحی خدا چه زندگیِ خوشی بود خانه‌ی حیدر چه رفت و آمدِ خوبی در آن حوالی بود کنار هم، همه گل‌های فاطمه یکسر علی، حسین و حسن را به جان صدا می‌زد شنیدنی‌تر از آن بود، لفظِ پیغمبر به دستِ مادرِ خانه که سفره می‌شد پهن کمک به فاطمه می‌کرد، نازنین دختر به ناز، شانه به گیسوی کودکان می‌زد چه عاشقانه به هر صبح و شام این مادر طلوعِ فجر که می‌شد، تمامِ اهل حرم همه نظاره‌گرِ نورِ زُهره‌ی أزهر نمازِ ظهر که می‌خواند، دیدنی‌تر بود سجودِ ماه، و تقلیدِ ذاتیِ أختر هزار نور ز رخسارِ فاطمه می‌ریخت به دیدگانِ علی، صبح و ظهر و شب یکسر شکوفه‌های بهاری که غنچه وا می‌کرد حیاتِ خانه‌ی او بود، جنتِ کوثر بهشت را به همین بیت می‌توان حس کرد بهشتِ عدن کجا، بیتِ خمسه‌ی أطهر حسن کنار پدر می‌نشست در مسجد علی سمیعِ کلامِ پیمبرِ داور میانِ خطبه‌ی جدش، به شوقِ دیدارش حسین تکیه زنان می‌نشست بر منبر * * درونِ حال و هوای خوشِ حرم ناگاه صفای خانه بهم ریخت، بیت شد مضطر ز اِرتحالِ پیمبر، دو روز نگذشته... هجوم شد به سرایش، هجوم شد بر در رسید اینهمه عصیان، ز جبت و طاغوتی که هیزم‌آورِ دوزخ شدند، تا محشر ز ضربه های غلافی، به شانۀ عصمت شکست بازوی زهرا نه، بازوی حیدر لگد زدند چو بر پهلوی کنیز خدا عبور کرد ز روی درِ حرم، لشکر جواب سیلیِ زهراست دستِ فرزندش که انتقام بگیرد، از آن دوتا کافر علی به خانه نشست و گُلَش به گِل، اما بجاست خیرِ کثیرِ نبی در این معبر هر آنکه یاورِ مولاست، رهروِ زهراست مدافعِ حرم است و مدافعِ رهبر شهادت آینه‌ی مادر شهیدان است شهید پیروِ زهراست تا صفِ آخر ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی