#اولاد_حضرت_زینب
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد
در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم
در خلوت خیال خودم، اشک ریختم
اما به هیچ رو، مژهای تر نداشتم
اینقدر بیوفایی و، اینقدر بیکسی
در نیمروز واقعه، باور نداشتم
دریای بیکرانِ شهادت، که موج زد
من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم...
تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند
چشم از جمال روشنشان برنداشتم
ای باغبان عاطفه! از من قبول کن
غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم
سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل
شرمندهام که هدیۀ دیگر نداشتم!
تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر
از زانوی مشاهده، سر برنداشتم...
در سایهسار خیمه، نشستم پس از وداع
تاب نگاههای برادر نداشتم
پرواز تا حضور برادر، محال بود
میسوختم ز هجر، ولی پر نداشتم
چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است
شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_حر_علیه_السلام
#دوبیتی
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
تغییر مسیر حُرّ به حق، از باطل
خاصیّت کربلاست، سبحانالله
خواهی که به اوجِ ناز سِیْرت بدهند
جا در دل آشنا و غیرت بدهند
حُرّ باش و ره توبه بگیر و برگرد
تا نامۀ عاقبت به خیرت بدهند
دیدم که خطاکار و تهیدستم من
با دست تهی بار سفر بستم من
اول به خطای خویش کردم اقرار
آخر به سپاه عشق پیوستم من
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_اباالفضل_شهادت
#دوبیتی
عباسم و در پی خطر می گردم
دور و بر خیمه تا سحر می گردم
صدبار اگر علقمه را فتح كنم
لب تشنه تر از گذشته بر می گردم
*
گاهی به حضور مهر، ای ماه برو
تا جاذبه ی سیر ، الی الله برو
زینب به طنین گام تو دلگرم است
گاهی جلوی خیمۀ او راه برو
*
تا پرچم سرخ عشق بردوش من است
شوق ظفر و صبر، هم آغوش من است
یک لحظه مرا نمی گذارد آرام
این نالۀ العطش که در گوش من است
*
با یاد اباالفضل دلم آسوده ست
با او دل ما را سر و سری بوده ست
در حاشیۀ علقمه گفتم نکند
یک عمر دو دست در تنم بیهوده ست؟!
*
کس پیش تو دم ز زور و بازو نزد
کو آن که برابر تو زانو نزد
لب تشنه ز علقمه گذشتی آری
دریا که به رودخانه ها رو نزد
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق