هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#علی_سپهری
▶️
عاشق فقط به دیده ی گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلداده ات به غربت و هجران دلش خوش است
"گفتی بسوز در غم من...اِی به روی چشم"
دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است
@hosenih
با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست
وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است
محتاج یک نگاه کریمانه ی تو ام
قحطی زده به قطره ی باران دلش خوش است
در پشت در نشستن من بی دلیل نیست
سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است
با دست مهربان خودت لقمه ای بگیر
خیلی گدا به لقمه ای از نان دلش خوش است
اینجا بساط شاه و گدا فرق می کند
اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است
گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت
بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است
@hosenih
می گفت عاشقی که زیارت نرفته بود
تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است
وقتی دلت گرفت فقط فابک للحسین
نوکر به روضه ی شه عطشان دلش خوش است
ای شهریار نیزه نشین آیه ای بخوان
دردانه ات به آیه ی قرآن دلش خوش است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_اربعین
#زیارت_اربعین
#علی_سپهری
▶️
گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است
گاهی دچار غصهی هجران شدن خوب است
اصلا در اینجا بیسر و سامان شدن خوب است
وقتی وصالی نیست پس گریان شدن خوب است
این روزها کارم به غیر از گریهزاری نیست
این حال و روزم... گریههایم اختیاری نیست
@hosenih
باید به دنبال گدایی در سحر باشم
انگار باید من همیشه خونجگر باشم
عیبی ندارد که دوباره پشت در باشم
راهم نده... بگذار پس این دور و بر باشم
تنها تو درد و غصههایم را خریداری
خیلی هوای نوکران خویش را داری
@hosenih
جز گریه و غم از شما چیزی نمیخواهم
من غیر عشقت از خدا چیزی نمیخواهم
بیمارم و غیر از شفا چیزی نمیخواهم
اصلا به غیر از کربلا چیزی نمیخواهم
آقا نمیدانم مرا هم میبری یا نه؟
در اربعین امسال من را میخری یا نه؟
@hosenih
حالا که بر هجر حریمت مبتلا هستم
حالا که محتاجم... گدای یک عطا هستم
پس دست بر دامان سلطانم رضا هستم
آقا نگاهی گر کند حاجت روا هستم
وقتی رضا دارم دگر غصه ندارم من
گیرم که جا ماندم به مشهد میروم اصلا
@hosenih
زینب رسیده پیش تو، ای آشنا برخیز
خواهر رسیده... ای اسیر نیزهها برخیز
پاسخ نمیگویی سلامش را چرا... برخیز
ای کشتهی عطشان دشت کربلا برخیز
در شام یکدختر در آن ویرانه جا مانده
زینب رسید... اما چرا دردانه جا مانده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
دیوان فضل
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#علی_سپهری
#محمدجواد_شیرازی
▶️
شب ما را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه...گوهر نایاب
بی قرینه... درست مثل رباب
روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه ی قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست خود زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
به خدا خواهر است حق دارد
خواهر اصغر است حق دارد
بر سر ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمه ی خود
صبر می کرد... مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شد و
بعد سقا فقط عذاب شد و
مثل او از خجالت آب شد و
وارد مجلس شراب شد و
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش
زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین...
...پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
با دل خون میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
⏹
کانال رسمی اشعار مذهبی فضل الهی